اشو دلبستگي زيادي به مذهب تانترا دارد كه يكي از فرقههاي بين مذهبي بودايي و هندويي است. تانتراي بودايي بيشتر روي مراقبه تاكيد دارد و تانتراي هندويي عشق را مهمتر قلمداد ميكند.
اشو اين دو را تركيب كرده ولي نقش محوري به عشق و كامروايي ميدهد. در تانتراي هندويي كه معمولاً شاكتي پرست ناميده ميشوند، مبنا اين است كه "شهوات يا خواهشهاي نفساني را با تخليه كامل آنها در مراسم مذهبي بهتر ميتوان تحت فرمان درآورد.
غريزه جنسي را نبايد سركوب كرد، بلكه بايد به دقيقترين وجه به اظهار آن پرداخت و در ارضائش كوشيد. " بر همين اساس اشو مي گويد: "تانترا... راه رهايي از مسائل جنسي است.
كمتر روشي تا اين حد در زندگي انسان مؤثر بوده است. روش هاي ديگر هر كدام سبب در گيري بيشتر انسان با مسائل جنسي مي شوند.... خواهش جنسي همچنان باقي است. نمي تواند از ميان برود، چرا كه يك واقعيت است و در طبيعت افراد وجود دارد. زنده است و نمي تواند با واپس زدن ناپديد شود.... "
از اين جملات برمي آيد كه او مسائل جنسي را آفت معرفت خداوند و عشق به او پنداشته، راهي براي خلاصي از آن مي جويد. استدلال اشو اين است كه شناخت خداوند با قلب حاصل شود و ذهن مانع آن است زيرا شناخت هاي دنيايي و تصاوير اين جهاني در ذهن رقم مي خورد.
و معرفت خداوند بدون نقش و صورت بر دل ميتابد. بنابراين بايد براي فروكاهيدن هجوم ذهنيات و روآمدن و شكوفايي دل براي درك عشق و معرفت خداوند فعاليت آن را كاهش داد. از اين رو بايد وسوسه ها و هوس ها را رها كرد تا به محض سر برآوردن، كام گيرند و افول يابند و هر چه زودتر عرصه را خالي كنند، تا شخص به آستانة مراقبه برسد. پرهيز از هر آنچه هوس ها به سوي آن فراميخوانند دغدغه ساز مي شود.
"آنچه منع مي شود، جاذبه پيدا مي كند، آنچه انكار مي شود، به اشاره فرا مي خواندمان! تنها آگاهي به بازي هاي ذهن است كه آزادمان مي كند. نفي و انكار، نفي و انكار نيست، برعكس فراخوان و ترغيب است... " بنابراين بايد با شهامت وسوسه ها را پذيرفت و ارضا كرد تا ذهن دغدغه مند نشده، مانع كشف و شهود قلبي نگردد.
در تانترا عقيده براين است كه آنچه ديگران را به شقاوت مي رساند، يك يوگي را به سعادت مي رساند. پليد ترين و آلوده ترين اعمال براي كسي كه مي خواهد به خدا برسد، مقدس مي شود. كسي كه براي خود لذت ها و ماندن در آنها به كامجويي رو مي آورد تيره بخت و شقي ست؛ اما كسي كه براي گذر از آنها واردشان مي شود، راه سعادت و روشني را در پيش گرفته است.
مبناي روانشناختي كه تز معرفتشناسانه تانترا را پشتيباني ميكند اين است كه در ساختار وجود انسان هفت كانون نيرو قرار دارد. اولين و پايين ترين آن در مركز انگيزش جنسي پايين تر از انتهاي ستون مهره هاست. نيروي بيكران الاهي كه در انسان نهفته، آنقدر فروكاسته شده كه در اين مركز به صورت كنداليني (مار حلقه زده) فروخفته است.
اگر اين نيروي الاهي (شكتي) برانگيخته شود به تدريج رشد مي كند و ساير كانون هاي نيرو را فعال مي سازد تا نقطة هفتم كه بالاي سر قرار داشته، نماد آن نيلوفر هزار برگ است. در آنجا اتحاد با نيروي الاهي كشف شده، انسان مي تواند خداوند را درك كند.
بنابراين عشق جنسي نقطه شروع حركت به سوي خداوند است. به اين صورت كه عشق ابتدا به صورت جنسي ظهور مي كند سپس ارضاء آزادانة آن نيروي درون را رها كرده، روبه شكوفايي ميبرد.
تا جايي كه ذهن از همة تصورات و دل از همه اميال پاك شده، به درك خداوند ميرسد و عشق را در رابطه با كل هستي و خداوند و كشف خويشتن تجربه كند. بايد نيروي عشق جنسي رها شود، ببالد و فرارود تا نيلوفر هزار برگ شكوفا گردد. تانترا "كليدهايي را در اختيارت قرار مي دهد كه لجن را به نيلوفر آبي بدل كني. "
اشو از روشهاي پرهيزكارانه در عشق جنسي دلخور است و مراقبه تنها را ناكارآمد ارزيابي ميكند. مراقبه بايد در پي خالي شدن ذهن و دل انجام شود، در غير اين صورت تير مراقبه به سختي بر ذهني آشفته و دلي ناآرام مينشيند. روش درست و مؤثر رسيدن به خدا تلفيق عشق با مرقبه است.
"روشهاي ديگر سبب درگيري بيشتر انسان با مسائل جنسي مي شوند... اين انرژي با پس زدن آزاد نمي شود.
براي اين كار به درك و شعور احتياج داريد. در همان لحظه اي كه انرژي از گل و لجن آزاد شود، گل نيلوفر مرداب از ميان گِل سر برمي دارد.
و از اين مرحله نيز فراتر مي رود، در حالي كه مهار كردن و واپس زدن اين انرژي، سبب مي شود هر چه بيشتر در گل ولاي فروبرويد. "
نيازهاي طبيعي انسان روان او را به ناآرامي كشانده و تنها عدة اندكي ميتوانند از اين نيازها دست بشويند و به مراقبهاي موفق دست يابند. و البته اين توفيق به قيمت از دست دادن تعادل در زندگي و يك بعدي شدن شخصيت حاصل ميشود. سركوب كردن و پس زدن نيازهاي طبيعي از شكوفاسازي تماميت انسان عاجز است.
اشو اساساً عشق هاي زميني را مزاحم تلقي كرده، آنها را عشقهايي ميداند كه بايد هر چه زودتر از آنها گريخت و به عشق خدا رسيد. اميال و هوسها افكاري را به دنبال ميآورد و با دلي ناپاك و ذهني ناآرام نميتوان به معنويت رسيد. با آزاد گذاشتن اميال، افكار از بين رفته، مراقبه خود به خود فراميرسد و خدا نزديك و نزديكتر ميشود.