کافه تلخ

۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

روح




- انسان مركب از جسم و روح
- روح حادث است
- روح و نفس
- روح بعد از مفارقت از جسد
- سؤال قبر
- محل استقرار ارواح

انسان تركيبي از روح و جسم
انسان به وسيله جسم مي جنبد و احساس مي كند و با روح مي انديشد و علم، آگاهي، هوشياري، دوستي، نفرت و اختيار و... را در پرتو شعاع روح مي گيرد.
اصل جسم از خاك است و انسان موقعي كه بميرد، جسمش تجزيه شده و به همان عناصر اوليه اي كه از آن تشكيل يافته است، تبديل مي گردد.
اگر انسان مشتي خاك زمين را بردارد و در آزمايشگاه تجزيه و تحليل شيماي كند، مي بيند كه از تعدادي عناصر تشكيل شده است و اگر همين عمليات را بر قسمتي از جسم انسان اجرا كند، باز هم همان عناصر را در آن مي بيند.
شيميدانان تعداد عناصر جسم انسان را بر شمرده و گفته اند: تعداد عنصر كربن موجود در آن براي 9 هزار قلم سرب كفايت مي كند و مقدار فسفريا كربن آن به اندازه اي است كه 2 هزار سرچوب كبريت را مي توان ساخت و عناصر ديگر از قبيل: آهن، پتاسي، مس، منيزيم، شكر، نمك، گوگرد و... در آن وجود دارد و همگي از جمله عناصر سازنده ي خاك زمين نيز هستند.
اما در باره ي روح بايد عرض كنم كه هميشه بين دانشمندان و فيلسوفان مناقشه و جدل روي داده است و هيچ كدام تاكنون به نتيجه ي قاطع و روشني در باره آن نرسيده اند.
اما قرآن كريم، به اين سؤال پاسخ مي دهد كه مي توان آن را به عنوان يكي از معجزاتش به شمار آورد.
(يسألونَكَ عن الروح قل الرُّوحُ من اَمرِ ربئ و ما اُتيتم من العلم الا قليلاً)_(اسراء:85)
"از تو در باره ي روح مي پرسند. بگو روح چيزي است كه تنها پروردگارم از آن آگاه است چرا كه جز دانش اندكي به شما داده نشده است".
روح از جمله خلقت اسرار آميز خداوندي است و هيچ كس را به كنه آن راه نيست و جز خداوند، كسي از حقيقت آن اطلاعي ندارد. علم و دانش انسان با توجه به گستره ي كل هستي و علم لايتناهي خداوند، بسيار اندك و محدود است و حتي وسايل كسب چنين علم را هم ندارد. انسان هنوز به راز و حقيقت ماده و محيط مادي پيرامون خود پي نبرده است، پس چگونه مي تواند به ساختمان و ماهيت روح كه فراتر از ساختمان و ماهيت جهان و غيبي از غيوب الهي است، پي ببرد؟
تنها خبري كه ما مي توانيم در باره ي روح به دست آوريم، اين است كه بدانيم: روح در تمام جسم حضور دارد. به او زندگي، تحرك، ادراك، هوش، زكاوت، تفكر، دانش، اراده، اختيار، محبت، كينه و... مي بخشد و هرگاه از جسم خارج شود دوباره به همان ماده ي جامد خاموش و مرده، مانند ساير مواد تبديل مي گردد.
بنا بر اين روح تنها امتياز و نشانه برتري انسان در اين جهان است و انسان به وسيله روحي كه تاز ميدان شد و خداوند فرشتگان را وادار كرد تا در برابرش تعظيم كنند و آنچه در آسمان و زمين است به تسخير او در آورد و او را سرور همه ي موجودات و جانشين خود در زمين قرار داد.
(و اِذْ قالَ رَبّكَ للملائِكةِ اِنّي خالقٌ بَشَراً مَن صلصالٍ من حَمأٍ مسنون فاذا سويتُهُ و نَفَخْتُ فيهِ من روحي فقعوا لَهُ ساجدين)_ (حجر:28-29)
"(اي پيامبر بيان كن) آن زمان را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من از گل خشكيده فراهم آمده از گل سياه شده ي گنديده اي انساني را مي آفرينم. پس آنگاه كه او را آراسته و پيراسته كردم و از روح متعلق به خود در او دميدم. در برابرش به سجده افتيد".
دانشمندان اسلامي روح را اينگونه تعريف كرده اند: روح ذاتي است مجرد از ماده و جسمي زنده و نوراني از عالم بالاتر كه با اين جسم مادي كاملاً مغايرت دارد و مانند جريان ذرات آب در شاخه ي زنده درخت، در بدن جريان دارد. تجزيه و تقسيم نمي پذيرد و تا زماني كه جسم توان ادامه ي حيات داشته باشد به آن زندگي، طراوت و پويايي مي بخشد.

روح حادث است
به اجماع مسلمانان، روح حادث است و قديم نيست. و بعد از اعتدال جسم ظاهر مي شود و به آن مي پيوندد و هنگام جنين در آن حلول پيدا مي كند.
از حضرت عبد الله بن مسعود (رض) روايت هست كه: پيامبر خدا (ص) به ما خبر داد كه: "خلقت هر يك از شما در شكم مادرش چهل شبانه روز مي باشد سپس به شكل (علقه) يا خون بسته تبديل مي شود بعد به چيزي مانند گوشت جويده تبديل مي گردد. سپس خداوند فرشته اي را مي فرستد تا روح در آن بدمد و به نوشتن چهار چيز مأمور مي شود: رزق و روزي، اجل، عمل و خوشبخت يا بدبخت بودنش را بنويسد. به خداي يكه جز او خدايي نيست، يكي از شما مانند عمل بهشتيان رفتار مي كند تا اينكه بين او و بهشت جز ذراعي (يك متر) فاصله نمي ماند نامه ي اعمالش بر او پيشي مي گيرند و مانند جهنميان عمل مي كند و بعد داخل جهنم مي شود. و يكي از شما همانند دوزخيان عمل مي كند تا اينكه بين او و آتش جهنم جز فاصله ذراعي باق ينمي ماند كتاب بر او پيشي مي گيرد و عمل بهشتيان را انجام مي دهد.
پس وارد بهشت مي شود.

روح و نفس
روح و نفس كلمات مترادفند و هر دو يك معني دارند. خداوند پاك و منزه مي فرمايد:
(الله يَتَوَفَّي الانفُسَ حينَ موتِها والتي لَمْ تَمُتْ في مَنامها. فَيُمْسِكُ التي قَضَي عَلَيها الموتَ و يُرسِلُ الأخري اِلي أجَلٍ مُسمي)_(زمر:42)
"خداوند ارواح را به هنگام مرگ انسانها و در وقت خواب انسانها بر مي گيرد. ارواح كساني را كه فرمان مرگ آنان را صادر كرده است نگاه مي دارد. ارواح ديگري را (كه هنوز صاحبانشان اجلشان فرا نرسيده به تن) باز مي گرداند تا سرآمد معيني".
(ولو تري إذ الظالمونَ في غَمَراتِ الموتِ والملائكةُ باسطوا ايديهم أخرجوا انفسَكم)_(انعام:93)
"اگر ستمكاران را ببيني در آن هنگام كه در شدايد مرگ فرو رفته اند و فرشتگان دستهاي خود را دراز كرده اند (و بديشان مي گويند) خويشتن را رهانيد (قالب تهي كنيد)".
نفس در هر دو آيه به معني روح است. خداوند در قرآن كريم از نفس به عنوان نفس اماره، نفس لوامه و نفس مطئمنه ياد مي كند و اينها انواع و اقسام نفس نيستند، بلكه از جمله ي صفات اويند.
نفس موقعي كه تحت تسلط غرايز و نيروهاي فطري و جسمي قرار گيرد صفت نفس اماره به سوء مي گيرد:
(وما اُبَرِّئُ نفسي اِنّ النفسَ لأمّارةٌ بالسّوءِ الا ما رَحِمَ رَبِّي)_(يوسف:53)
"من نفس خود را تبرئه نمي كنم چرا كه نفس به بديها و نابكاريها مي خواند مگر نفس كسي كه پروردگارم بدو رحم كند".
ولي هرگاه به وسيله دين و تحت نظارت آن، تربيت پيدا كند و تزيكه و پاك شود، خود را در حالتي مي بيند كه انگار رقيبي سرزنشگر در مقابلش قرار گرفته است به نيكي و خير مي گرايد و ديگران را به آن فرا مي خواند و از شر و فساد متنفر مي شود و با هر عمل نيكي احساس را حتي و امنيت مي كند و از هر نوع زشتي و گناه بيزاري مي جويد.
هرگاه نفس تا اين مرحله از بيداري، مراقب و حسابگري، پيش برود و از خير و نيكي كردن خوشنود و از شر و بدي ناخوشايند گردد با اين دگرگوني و تكامل به مرحله نفس لوامه يا ملامتگر مي رسد:
(لا اُقسِمُ بيومِ القيامةِ ولا اُقسِمُ بالنّفسِ اللَّوَّامه)_(قيامت:1-2)
"به روز قيامت سوگند و به نفس سرزنشگر سوگند".
هر گاه انسان توانست به جهاد با نفس برخيزد، رسوبات هوي و هوس و شهوت را از آن بزدايد، كمبودهايش را بر طرف نمايد و نفس خود را به مرحله حقيقت طلبي، نيكي، زيبايي و كمال برساند؛ در واقع به مرحله اي از رشد و تكامل رسيده كه خداوند براي بندگانش در اين دنيا در نظر گرفته است تا در قيامت شايستگي ملاقات و ديدار او را داشته باشند.
(وَلكنَّ اللهَ حَبَّبَ اِليكم الايمانَ و زينَّهُ في قلوبِكُمْ و كَرَّهَ اليكم الكُقرَ والفسوق والعصيان اُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدون)_ (حجرات:7)
"اما خداوند ايمان را در نظر تان گرامي داشته است و آن را در دلهايتان آراسته است و كفر و نا فرماني و گناه را در نظرتان زشت و نا پسند جلوه داده است. فقط آنان راهيابند و بس".
هرگاه انسان به اين درجه از تكامل، پختگي و اعتدال برسد، نفسش با آسودگي خاطر به خير و نيكي عادت مي كند.
(يا ايَّتُها النفسُ المطمئِنّةُ ارجِعِي الي رَبِّكِ راضيَةًٍ مرضية فادخُلي في عبادي وادخُلي جنّتي)_(فجر:27-30)
"اي انسان آسوده خاطر به سوي پروردگارت باز گرد در حالي كه تو خوشنودي و (خداهم) از تو خوشنود است. به ميان بندگانم درآي".
اگر انسان، نفس خود را به اين درجه نرساند، در واقع زيان و خسارت جبران نا پذيري را بر او وارد كرده است.
(ونفسٍ و ما سَوَّها فالْهَمَها فُجورَها و تقواها قد اَفْلَحَ مَنّ زكّاها و قَدْ خابَ من دساها)_(شمس:7-10)
"و سوگند به نفس آدمي و به آنكه او را ساخته و پرداخته كرده است. سپس بدو گناه و تقوا را الهام كرده است. كسي رستگار مي گردد كه نفس خويش را پاكيزه دارد و بپيرايد. و كسي نوميد و ناكام مي گردد كه نفس خويشتن را پنهان دارد و بپوشاند و (به معاصي) بيالايد".