کافه تلخ

۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

واژگان در سیر تغییر




دکتر ابراهیم واشقانی فراهانی

دربارۀ پدیده‌ها از دریچه‌های متفاوت می‌توان بررسی کرد و نظر داد،و یکی از مهمترین دریچه‌های بررسی،دریچۀ زبان‌شناسی‌است.واژگان در سیر تغییراتی که می‌کنند،خاطراتی را از تغییر پدیده‌ هایی محفوظ می‌دارند که مستقیم و غیر مستقیم با آنها پیوند دارند.صورتهای تازۀ واژه،احوال پدیده‌ها را در زمانهای نزدیک،بیان می‌کند و برای انکشاف احوال پدیده‌ها در زمانهای دور می‌توان به بررسی ریشه‌های واژگانی پرداخت.
بحث از خانواده نیز از این حکم،مستثنی نیست و با بررسی ریشۀ واژگانی خانواده و واژه‌هایی که با آن در پیوندند،به آگاهیهای بسیاری دربارۀ بنیانهای خانواده می‌رسیم.
واژۀ خانواده،مشتق از واژۀ خانه است و از این جهت،خانواده و خانه،پیوندی دیرین و ناگسستنی دارند و قبض و بسطی متقابل و پیوسته به هم داشته‌اند و دارند.

مفهومی که هستۀ اصلی هر دو مقولۀ خانه و خانواده را تشکیل می‌دهد،مفهومِ "پیوستن به هم و استقلال یافتن از غیر هم" است.اساس پدید آمدن خانواده،پیوند خوردن دو نفر است که سعی دارند از دیگران مستقل شوند.خانه نیز با دیوارهایش،فضایی را از سایر فضاها منفک می‌کند و در درون خود ایجاد تمرکز و پیوند می‌نماید.خانواده که بر اساس پیوند خوردن درونی و قطع تعلق بیرونی پدید می‌آید،دیر یا زود به این نتیجه می‌رسد که زندگانی در انفکاک کامل از بیرون‌ امکان‌پذیر نیست.از این رو واحد خانواده ناچار است که ضمن حفظ استقلال بیرونی و تمرکز بر پیوند درونی،راهی به سوی بیرون باز کند.
تجلی این مفهوم در ساختار خانه به شکل در و پنجره بروز می‌کند.بی‌راه نخواهد بود اگر بر این اساس،خانه را تجلی مادی بدانیم بر زمین برای مفهوم متعالی و آسمانی خانواده و اگر اشتراکات ذاتی خانه و خانواده و نامگذاری خانواده بر اساس واژۀ خانه را در نظر بگیریم،می‌توانیم حکم دهیم که پیدایش خانواده،تابعی از موجودیت خانه و هر مکانی بوده که مفهوم متعالی خانواده بتواند در چارچوب آن،تجلی مادی یابد.بر این‌اساس حتی ابعاد و شکل خانه نیز با هویت خانواده و اخلاق آن پیوند دارد.
در گذشته خانواده‌ها گسترده بودند،نه‌تنها به لحاظ طولی،چندین نسل در یک خانواده عضویت داشتند،بلکه در عرض نیز کسانی که درجات دوم و سوم و چندم را دارند مانند عمو،عمه،خاله،دایی و فرزنداد آنان،در درجات نخستِ پیوند قرار می‌گرفتند و با نامهای متعلق به ردۀ بالاتر و نزدیک‌تر صدا زده می‌شدند‌،چنانکه عمو و فرزندانش تا چند نسل،عمو خطاب می‌شدند.

تجلی مادی این شیوۀ زندگانی را در خانه‌های عهد گذشته می‌توان بازیافت که خانه‌هایی وسیع با اتاقهای متعدد بودند و گاه نه‌تنها اتاقها متعدد بودند،بلکه دو یا چند خانه در حصار یک دیوار قرار می‌گرفتند.این اتاقهای متعدد که در یک خانه عضویت داشتند،تجلی افراد و نسلهای متعددی بودند که در یک خانواده می‌گنجیدند.با کوچک و آرپاتمانی شدن خانه‌ها سیر کوچک شدن خانواده آغاز شد.نه فقط در عرض از اعضای خانواده کاسته شد،بلکه در طول نیز مرز قاطعی کشیده‌شد،به گونه‌ای که دیگر پسرِ پسر خاله را نمی‌توان پسر خاله دانست،حال آنکه در گذشته،چنین عناوینی تا چندین نسل،صدق می‌کردند و صاحب این عنوان،دارای پیوندی به شدت پیوند نسل نخست بود.
تشدید این کوچک سازی خانه و در نتیجه کوچک سازی خانواده،تا آن حد پیش می‌رود که در برخی جوامع،حتی فرزند درجۀ یک نیز اگر از سنی بالاتر رود،جزء خانواده نخواهد بود و در مرز تقریبی آن سن،از خانواده جدا می‌شود.اگرچه کوچک‌سازی خانواده در ابتدا تابعی از کوچک شدن خانه بود،اما به مرور مبدل به فرهنگی رایج و مفهومی نهادینه شد،به گونه‌ای که در برخی جوامع،صرف‌نظر از اینکه ابعاد خانه چه‌قدر باشد،خانواده منحصر به دو تشکیل دهندۀ آن به‌علاوۀ فرزندان است به شرط آنکه از یک مرز سنی تقریبی بالاتر نرفته باشند.
علاوه بر ابعاد خانه،شکل خانه نیز با آداب خانواده پیوند ناگسستنی دارد.خانه‌های متمرکز با دیوارهای بلند و قاطع که در جهان اسلام رایج است،خبر از خانواده‌های مقید می‌دهد و خانه‌های باز و نامتمرکز که در غرب رایج بوده و هست،خبر از خانواده‌های متساهل می‌دهد.

دیوارها و سقفهایی که با زوایای تیز پدید آمده‌اند و در غرب رایج بوده‌اند و هستند،از خانواده‌هایی خبر می‌دهند که بر اساس استقلال از بیرون پدید آمده‌اند،اما دیوارهایی که با انحنایی ملایم،پیچ می‌خورند و سقفهایی که منحنی و گنبدی شکل‌اند بویژه اگر با کاشی‌های آکنده از نقشهای منحنی پوشیده شده‌باشند،خبر از خانواده‌هایی می‌دهند که بر اساس پیوند با درون پدید آمده‌اند،به بیان دیگر،هستۀ مفهومی خانواده،استقلال از بیرون و پیوند با درون است،اما برخی خانواده‌ها به استقلال از بیرون گرایش دارند و برخی نیز به پیوند با درون.
خانه،این تجلی مادی خانواده و پایگاه آن بر پهنۀ زمین،دارای شکلهای گوناگون است و در تمام این شکلها با مفهوم خانواده و آداب و اخلاق آن،نسبت مستقیم دارد.

هستۀ مفهومی خانه،توده‌ای مادی است که فضایی را از بیرون می‌گسلد و در درون پیوند می‌دهد،اما تحقق این گسست و پیوند،و شدت و ضعف هر یک،در زمانها و مکانهای متفاوت،متفاوت است.برای نمونه،خانواده در عشایر و طوایف و جوامع بدوی،از نوع خانوادۀ گسترده و بسیار گسترده‌است به گونه‌ای که تمام طایفه و عشیره و قبیله،یک خانواده‌اند،سبب آن است که در خانه‌های این جوامع،تأکید بر پیوند درون است نه گسست از بیرون.به بیان دیگر،خانه‌ در این جوامع،آمده‌است که بین برخی از افراد پیوندی نزدیکتر ایجاد کند نه آنکه آنها را از دیگران جدا سازد.خانه در این جوامه،توده‌ای پوشالین از گیاهان و شاخ و برگ درختان است یا چادرهایی که پیوندی درونی ایجاد می‌‌کنند،اما به سبب پارچه‌ای بودن در قیاس با دیوارهای قطور سنگی و آجری،نمی‌توانند گسست از بیرون را اجرا کنند.
آنچه خانۀ جوامع بدوی به شمار می‌رود،به طور دقیق این خانه‌های گیاهی یا پارچه‌ای نیست و آنچه در این جوامع به طور کامل‌تر کارکرد خانه را به عهده دارد،سقف آسمان خدا با تمام گستردگیش است و به همین سبب است که خانواده نیز در عشایر و جوامع بدوی گسترده‌ترین شکل را دارد و کل عشیره یا قبیله یک خانواده را پدید می‌آورند.
در این جوامع،خوابیدن بر چمن یا خاک بدون هیچ سقفی و به محض احساس خستگی و نیاز به خواب،امری طبیعی‌است زیرا خانه در این جوامع،تمام فضای زیر سقف آسمان است.
همچنین اعضای خانواده که حالا به وسعت یک قبیله‌اند،نه در اتاق بزرگ خانه بلکه شب‌هنگام زیر سقف آسمان و گرداگرد آتش جمع می‌شوند و به سخنان پدر خانواده که همان رئیس قبیله است گوش فرامی‌دهند تا از قصه‌های کهن بگوید.
بنابراین،عامل تجمع در خانواده‌های بدوی،پیوند بخشیِ دیوارهای خانه نیست،بلکه آتشی است که در میان فضای مرکزی اسکان قبیله افروخته ‌می‌شود.به همین سبب است که در گذشته و بویژه در جوامع بدوی،خانواده را دوده و دودمان می‌نامیدند،دو چیز که زادۀ آتش‌اند،و گرد هم آمدن و پیوند خوردن نیز که در ذات خانواده هست،به دستیاری آتش پدید می‌آمد،پس خانواده نیز زادۀ آتش است
ترکان نیز طایفه را اُجاق(اوجاق،به تلفظ ترکی) می‌نامیدند و از همین‌جاست که افراد نازا را آنجا که توان پدید آوردن خانواده را نداشتند، اُجاق کور می‌نامیدند.اصطلاحاتی از قبیل چشم و چراغ خانه(یا چشم چراغ خانواده) و کانون(=کوره) گرم خانواده نیز ریشه در همین حقیقت دارند.