زرتشت
در يكي از نشست هاي فرهنگي دانشمندي نام آشنا و شهره در مباحث تاريخي و اسطوره شناسي گفت :
خوشبختانه زرتشت به واسطه انديشه هايش هرگز مورد تاخت و تاز هيچ توده و ملتي قرار نگرفته و ادبا و فضلاي جهان همواره از او به نيكي ياد كرده اند ، گويا دوست سالخورده من تاريخ را به خوبي مرور نكرده و از تحريف آن بي اطلاع بود و نمي دانست جرير طبري نظريه ابن الكلبي را در انديشه مورخان و نگارندگاني همچو بلعمي و ثعالبي و ... پراكند تا چهره اي ديگر از زرتشت نمايان سازد . دوست دانشمند من حتي نام ثعالبي و شاهنامه اش را هم نمي دانست و تمام دانش خويش را بر پايه نظرات غربي نگاشته بود ، حال آنكه گاهي همين مورخين غربي نيز به تبعيت از سخنان بي اساس ابن الكلبي و جرير طبري زرتشت و تمدن ايران را زير سوال برده اند .
وقتي قلم همراه وجدان به كار گرفته شود نتيجه اش شاهكار ادبي بزرگي خواهد بود و آنگاه كه قلم به غرض ورزي آلوده شود ، جز سر افكندگي و شرمساري درنزد تاريخ و تمدن چيزي در بر نخواهد داشت ، شاهنامه ثعالبي كه در شرح احوال سلاطين ايران توسط ابو منصور عبدالملك بن محمد ثعالبي تاليف شده از جمله آثاري ست كه جاي پرسش بسيار دارد . شايد مولف در هنگام تدوين كتاب افكار مجوسان و گبران را كه آميخته با خرافات و عقايد پوچ بوده با انديشه هاي زرتشت يكي دانسته و بر آن بزرگ مرد تاخته است . احتمال ديگر آنكه در قرن چهار و پنجم هجري كه آثار قابل ملاحظه اي از زرتشتيان تدوين و گرد آوري شده است ادبا و فضلاي اسلامي را بر آن داشته تا با اين جريان پيكار كرده و اين نبرد را از انديشه هاي اين ابر مرد ايران زمين آغازيده اند كه در اين صورت نه قلم بلكه وجدان به بهايي ناچيز فروخته شده است . چرا كه قرون بعد فرصتي مي شود تا زرتشت با آن انديشه والاي جهان شمول از گرد و غبار فراموشي در آمده و باري ديگر تفكر و فلسفه گيتي را زير و رو كند . درست در اعصاري كه انسان طالب مسئوليت پذيري و قبول حقيقت بود اين افكار ترويج و تاثير خويش را در غرب و شرق عالم نمودار ساخت . خوشبختانه امروزه انديشمندان جهان به افكار زرتشت پرداخته و آن را يكي از افتخارات بشري مي نامند . در اين احوال اما كساني هستند كه هنوز پيام زرتشت را به اوهام باطل و رايج عصر ساساني مرتبط ساخته و تحقير می نمايند .
ثعالبي در شاهنامه نه چندان مستند و معتبر خويش كه تنها منبع استناد وي جرير طبري بوده است ضمن بر شمردن روزگار سلاطين ايران زمين گاه اشخاصي نظير زرتشت را آشكار و بي پروا مورد تاخت و تاز قرار داده و سعي دارد تا دروغ خويش را حقيقت جلوه دهد ، اين بر خورد ثعالبي را مي توان در فصل ماني نقاش نيز مشاهده كرد كه با توهين و افترا مقصود خود را ادا مي كند . ثعالبی قصد دارد تا آيين زرتشت را متاثر از دين يهود معرفي نمايد ، بهترين جواب را شفبلو ويتس روشنفكر آلماني داده و مي گويد : دين زرتشت يك آيين توحيدي است و نفوذ يهود در آن قابل اثبات نيست بلكه بر عكس عواملي از دين ايراني در دين يهود نفوذ كرده است . بويس هم دراين زمينه معتقد است : دين زرتشت توحيدي است و مونوتئيسم آن به مراتب از مذهب عبرانيان خالصتر است . در اين مجال بخشي از شاهنامه ثعالبي را كه در مورد زرتشت نگاشته براي استناد به نوشته مي آورم:
اندر احوال زردشت و عاقبت وي
... و چون سي سال از سلطنت گشتاسب سپري شد زردشت پيغمبر جعلي ظهور كرده آيين مجوسيه را تعليم نمود . طبري در تاريخ خود از ابن الكلبي روايت كند كه زردشت اصلا اهل فلسطين بوده و مدتي مديد خدمت يكي از شاگردان ارمياي نبي را برگزيده و در نهايت محرميت مورد لطف او بوده تا نسبت به او خائنانه دروغي جعل كرده و مورد نفرين او واقع شده و در نتيجه به برص دچار و به آذرباييجان رفته و بتعليم آيين مجوسيه پرداخته است بعد بسراغ گشتاسب كه در بلخ بوده شتافته و چون بار يافته او را بقبول آيين خود دعوت نموده گشتاسب هم پذيرفته و رعاياي خود را به قبول آيين مزبور مجبور ساخته و بدين جهت جمع كثيري از آنان را بقتل رسانيده تا بقبول آن تن در داده اند .
بنا بقول طبري ، زردشت كتابي به گشتاسب ارائه كرده و مدعي نزول آن از جانب خداوند بوده اين كتاب را بر پوست دوازده هزار گاو نوشتند . سلاطين قبل از گشتاسب آيين صابئين داشته اند و ستارگان مي پرستيدند و براي آفتاب و ماه و زهره و عطارد اختصاصي قائل بوده اند . زرتشت نيز پرستش ستارگان را تعليم كرده و اوهام و خرافات بسيار آورده و براي آتش كه واسطه تقرب به خدا دانسته مقام شامخي قائل شده و آنرا وسيله تجلي و عظمت الهي و يكي از بزرگترين عناصر محسوب و تجليل بسيار كرده و منزه دانستن آنرا فرض دانسته كه حتي براي شستن نجاسات و پليدي ها از استعمال آن خود داري كنند جز در مورد آنچه از بدن گاو يا شاخه تارك و درخت هاي ديگر ترشح كند .
همين كه زردشت آيين خود را به گشتاسب و ساير خواص و اهل مملكت قبولاند بگردش بلاد پرداخته خلق را به قبول آيين و اوامر خويش اجبار نمود عاقبت در شهر فسا مردي بر او حمله ور گشت و او را بكشت و اعضايش از هم جدا ساخت . اين وقعه در سي و پنج سال دعوي پيغمبري و هفتاد و هفت سالگي زردشت اتفاق افتاد ...
در پايان نظر برخي كارشناسان غربي را بازگو مي كنيم :
رودلف : يكي از اقدامات مهم زرتشت نفي و طرد نمايندگان مذهبي و متوليان آداب و رسوم بوده و تمام رسم هاي معمول و خرافي را در هم مي شكند و به انسان انديشه ورزي را مي آموزد .
ميلت : اصلاحات اجتماعي زرتشت بسيار مهم و ضد اشرافي است و مخالفت او با قرباني از رونق كاهنان و اشراف به شدت مي كاهد .
جكسون : هرگاه زرتشت در گاتها در حال سوم شخص سخن مي گويد به روشني از شعراي ايران 1500 سال سبقت گرفته است .
اوزبيوس : زرتشت خداوند را فنا ناپذير و جاودان و خالق تمام نيكي ها و عدالت مي كند .
بارتولومه : نو آوري اساسي زرتشت اين است كه به جاي خدايان متعددي كه وجود داشت يك خداي دانا را جانشين ساخت .
لومل : كلمات زرتشت از چنان قدرت درك خداوند و اثر نزديكي به پروردگار بر خوردار است كه فقط با تكرار سخنان او مي توان به مفهوم واقعي آنها دست يافت .
المستد : زرتشت يك موحد واقعي بود . براي او كلام اهورا مزدا كاملا به معني واقعي كلمه تنها خدا به شمار مي رفت .
شدر : مغز غربي ما دو هزار سال است كه بين خدا و انسان يك شكاف بزرگي را احساس مي كند ، اما در پيام زرتشت انسان با خالق به شكلي بر خورد مي كند كه با عرفان بسيار نزديك است و اين برخور زرتشت فاقد شرايطي است كه در زمان هاي بعد براي عرفان اتفاق افتاد او فاصله بين امور الهي و انساني را چنان متعادل ساخته كه مي تواند در حالي كه خداوند را چون خالق و سرور عالم پرستش مي كند ، در ضمن با او به يك مكالمه دو جانبه پردازد و گاهي نيز خود اين گفتگو را رهبري نمايد .و هيچ گونه شكافي ميان خداوند و انسان وجود ندارد ...
منابع :
تاريخ طبري
شاهنامه ثعالبي
گزيده تاريخ بلعمي
زرتشت مزديسنا حكومت / دكتر سيد جلال الدين آشتياني