سخن از مردی است که نه در تاریخ وطنش چنان که باید شناخته شده و نکات ضعف و قوت شخصیت او مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته است و نه در سرزمین های دیگر و در میان مردمی که به واسطه لشکر کشی او به یونان به عنوان مهد فرهنگ و تمدن کهن غرب کینه توزانه و نفرت انگیز به وی می نگرند؛ به ویژه آن که او را بر هم زننده و سوزاننده مرکز آن تمدن، آتن، می دانند.
نام، تبار و آغاز پادشاهی
خشایار شا یا آنگونه که شهرت یافته است، خشایار شاه چهارمین پادشاه سلسله هخامنشیان بود که از 486 تا 465 قبل از میلاد بر گستره ای پهناور از جهان باستان فرمانروایی داشت.
این گستره پهناور از یک سو به رودهای جیحون(آمودریا) و سیحون(سیردریا) و سرزمین ایرانی سغدیانا و از غرب تا دانوب، یونان، نیل و سرزمین های پیرامون مصر(لیبی و حبشه) می رسید.
نام و نشان خانوادگی این پادشاه بیان کننده آن است که فرزند داریوش بزرگ، نواده ویشتاسپ و از دودمان آریارمنه هخامنشی بود.
ایران در دوره هخامنشیان بستر شکوفایی یکی از مهم ترین تمدن های جهانی بود. از زمانی که کوروش کبیر با تسامح و تساهل، آزادی فکر، قدم و قلم، در راه آبادانی این ملک گام برداشت، راه رسیدن به دولت جهانی فراهم شد و ایرانیان به تدریج گستره جغرافیای فرهنگی و تاریخی خود را از ورارود (ماوراء النهر)؛ یعنی جیحون و سیحون در شمال شرقی تا سند و پنجاب در جنوب شرقی و از دریای سیاه و کشور یونان تا مدیترانه و کرانه های رود نیل در مصر و حتی لیبی و حبشه و دیگر سرزمین های دوردست آن روزگار گسترش دادند. بدین سان خشاریاشا پس از داریوش بزرگ، وارث سرزمینی عظیم بود که اقوام گوناگون در آن به سر می بردند. در واپسین سال های حیات داریوش جنگ های ایرانیان و یونانیان همچنان ادامه داشت.
آسیای صغیر که خاستگاه پادشاهی «لیدیه» به مرکزیت «سارد» بود و سرزمین های کرانه شرقی دریاهای مرمره، اژه و مدیترانه که «ایون نشین» خوانده می شدند، بستر این جنگ ها بودند. اگرچه داریوش به درون اروپا نیز گام نهاد، دانوب را درنوردید و تنها در نبرد ماراتن متوقف شد، اما جنگ های ایران و یونان پس از وی همچنان ادامه یافت. بدین سان راه پدر را پسر؛ یعنی خشایارشا در پیش گرفت.
فتوحات خشایارشا
شش سال نخست حیات سیاسی و پادشاهی خشایارشا، آکنده از حوادثی است که کاردانی او را به نمایش می گذارد؛ از جمله سرکوب شورش مصر که پس از مرگ داریوش رخ داد.
معمولا پس از مرگ هر پادشاهی، شورش هایی برای تصاحب قدرت در نواحی مختلف به وقوع می پیوندد. پس از مرگ داریوش هم، چنین شد و نخستین آنها مردم مصر بودند که در فاصله دور از مرکز حکومت هخامنشیان و عمق فرهنگی آن سرزمین دیرپا، در سراسر سال های حاکمیت ایرانیان بر آن سرزمین خاستگاه شورش ها و دشواری هایی می شده است.
در ابتدای فرمانروایی شاه جدید نیز طغیان فراگیری ظاهر شده بود که لازم بود شاه برای سرکوبی آن و ایجاد آرامش دوباره، به آنجا عزیمت کند.
خشایارشا، در آغاز پادشاهی با سپاهی نیرومند عازم مصر شد و با وجود مقاومت شدید مصریان، شورش را فرو نشاند. خبیش (خبیشه)، یا کسی که یاغی شده بود و خود را فرعون مصر می خواند، فرار کرد، همدستانش مجازات شدند و ارتش ایران توانست که نظم و امنیت را بدان سامان بازگرداند.
پس از این خشایارشا، برادر خود «هخامنش» را والی یا ساتراپ مصر کرد و بی آنکه تغییرات عمده ای در ارکان سیاسی- اجتماعی آن سرزمین وارد آورد، سکان امور را به دست گذشتگان داد. نخبگان و روحانیون مصری حقوق و اختیارات پیشین را بازیافتند و شاه نیز به خاک وطن بازگشت.
این نخستین سفر جنگی شاه بود که خود در راس قوا قرار داشت.
هم زمان با گرفتاری های مصر، بین النهرین نیز دستخوش آشوب شد و شهر تاریخی باب سر به عصیان برداشت. «بعل شی مانی» رهبر این شورش و عنوان «شاه بابل» را بر روی خود گذاشته بود.
ولی با تدبیر به هنگام خشایارشاه، این شورش هم خنثی و ظرف 15روز به غائله خاتمه داده شد.
لشگرکشی به یونان و دلایل آن
داریوش به واسطه کدورتی که از واقعه ماراتن حاصل شده بود، درصدد بود که آن واقعه را جبران و نیروی مجهزی برای به تمکین درآوردن یونانی ها اعزام دارد.
بی شک، مرگ او وقفه ای در تدارکات امر ایجاد کرد و نیروهایی که برای لشگرکشی به یونان آماده شده بودند، ناگزیر شدند که تحت فرماندهی خشایارشا، برای آرامش مصر به کار گرفته شوند. پس از آن نیز شورش بابلیان، مدتی را به خود اختصاص داد و شاه جدید لازم دید تا به امور متفرق قلمرو پهناور خود سرو سامان دهد و با خاطری آسوده، به جنگ جهانی بپردازد.
هرودوت در رابطه با علت لشگرکشی خشایارشا به یونان از قول او آورده است: «پس از اینکه پلی در هلس پونت (تنگه داردانل) ساختم، از اروپا خواهم گذشت، تا به یونان رفته، انتقام توهینی را که آتنی ها به پارسی ها و پدرم وارد کرده اند، بگیرم و البته شما می دانید که داریوش تصمیم داشت بر ضد این اقوام اقدام کند. ولی مرگ به او فرصت نداد. پس به عهده من است که انتقام پدرم و پارسی ها را بکشم و من از این کار دست برندارم تا آن که آتن را گرفته و آن را آتش بزنم. چنانکه می دانید مبادرت به دشمنی با من و پدرم، اول از طرف آتنی ها بود. اولا با «آریشناگر»، یکی از بندگان ما، به سارد حمله کرده، آتش به معابد و جنگل مقدس آن زدند و بعد از آن هم خوب می دانید که وقتی با داتیس و ارتافرن به مملکت آنها رفتید، چه با شما کردند. این است چیزهایی که مرا مجبور می کند به ضدآتنی ها اقدام کنم.»
اگر شاخ و برگ های مضامین بر ساخته هرودت نیز کنار گذاشته شود، امری بدیهی است که در دربار ایران دو عقیده درباره لشکرگشی به یونان وجود داشته و هر کدام نیز طرفدارانی پیدا کرده است. منتهی شاه خود نیز در زمره کسانی بوده است که دچار تردید رای بوده اند و عدم اعزام سپاه را ترجیح می داده اند. این که در زمان شاه جدید چیزی بر قلمرو ایران اضافه نشده باشد و قلمرو امپراتوری در حد گذشتگان باقی بماند، بدون تردید یکی از محورهای تصمیم گیری بود و سرانجام شاه را به آنجا کشانید که با اعزام قوا موافقت کند. از این رو، خشایار شا پس از تصمیم جنگ در خواب دید که تاجی از برگ های زیتون بر سر دارد و شاخه های آن تمام عالم را فرا گرفته است. سپس این تاج ناپدید شد و مغ ها این رویا را به حکومت وی بر تمام زمین تعبیر کردند.
شاهکاری از یک سازه آبی
به گفته هرودوت، خشایار شاه بعد از فتح مجدد مصر، به مدت چهار سال به تجهیز تدارکات جنگی پرداخت و لشگری را تدارک دید که بزرگ ترین سپاهی بود که تا آن روز برای نبرد با یک دشمن خارجی آماده شده بود. طبیعی بود که از مناطق مختلف امپراتوری، نیروهای رزمنده جذب شوند و خاصه مردمی مانند فینیقیان و کارتاژیان و آن عده از سکنه یونانی آسیای صغیر که در ایران وفادار مانده بودند، در امر تجهیز ناوگان دریایی شاه، همراهی جدی نشان دهند.
از آنجایی که سالیان سال، اندیشه نبرد، ایرانیان را به این نتیجه رسانیده بود که با یونانیان باید در دریا مصاف کنند و این مجموعه مردم جزیره نشین را بیش تر در آب های اژه و مرمره جست وجو کرد، به امر شاه به حفر کانالی پرداختند که خوشبختانه در سنوات اخیر و به همت باستان شناسان انگلیسی عرض، طول و نحوه استقرار آن، کشف شده است.
بر اساس گزارش روزنامه نیویورک تایمز، خشایار شاه پادشاه ایران در سال 480 قبل از میلاد دستور حفر این کانال را به مهندسان نظامی ارتش ایران صادر کرد. این کانال که در شبه جزیره ای در دریای اژه و شمال یونان حفر شده است، یکی از بزرگترین و شگفت انگیزترین فعالیت های مهندسی آن زمان بوده است.
لشگرکشی برای تادیب
خشایارشا با یونانیان بالاخره جنگید تا آنها را تادیب کند. از آن روی که شورش کردند و سارد را به آتش کشیدند.
در ترموپیل بر سپاهیان اسپارتی تحت فرمان لئونیداس پیروز شد، از آن روی که بسیاری از آنها رغبتی در دفاع از سرزمین خود نداشتند و از هم گسیخته بودند و آن سیصد تن هم که ماندند و جنگیدند، خواستند که وفاداری به قوانین سرزمین خود را به دیگر یونانیان یادآوری کنند.
خشایارشا با تلاش و کوشش سپاهیان کارآمد خویش آتن را تسخیر کرد و این نماد فضایل مغرب زمین را فتح کرد.
با این اوصاف مورخین یونانی، تمام لشگر کشی های خشایارشا را با حب و بغض به این شاه ایرانی نوشته و حتی وی را نکوهش کرده اند و امروز اگر برخی می کوشند تا چهره خشایارشا را خلاف آنچه که هست به تصویر بکشند، از آن روست که بر ناکامی خویش سرپوش بگذارند. گویی کاری که خشایارشا در یونان کرد، دست کم با کاری که اسکندر مقدونی در ایران به سرانجام رساند به یکسان باید ارزش گذاری، نقد و تحلیل شود.
اما هیچ یک از بدگویی های هرودوت اصالت خشایارشا را نپوشاند و با عظمت احترام او قابل قیاس نیست.