در نوشته هاي اساطيري كي كاوس شاه ايران كه از نيروي فره ايزدي بر خوردار بود مانند جمشيد شيفته سخنان اهريمن شده و آرزوي فرمانروايي بر آسمان را در سر مي پروراند از اين رو بر چهار عقاب مي نشيند و پرواز كرده تا به نبرد با آسمان رود .
به احتمال بسيار اين اسطوره در دوران ساساني گرد آوري شده و اوستاي امروز كه تنها فهرستي از اوستاي ساساني را شامل مي شود بدان اشاره مفصلي ندارد .
همچنين در رساله بندهش (بخش هجدهم) به نبرد آسماني كاوس اشاره كوتاه و مختصري شده است :
در شاهي كاوس ، ديوان ستيزه گر شدند و انديشه كاوس را گمراه كردند تا به كارزار آسمان شد ، اما سرنگون فرو افتاد ،آنگاه فره از او گرفته شد ....
اسطوره پرواز كاوس در منابع اسلامي نيز ذكر شده كه از جمله آن مي توان به آثار الباقيه ابوريحان بيروني ، معجم البلدان ياقوت حموي ، تاريخ طبري محمد بن جرير و تاريخ بلعمي ابو علي بلعمي اشاره داشت . ياقوت حموي در معجم البلدان مي گويد : كاوس خواست به آسمان عروج كند ، اما وقتي كه در پرواز از نظر ها غايب شد ، خداوند به باد امر كرد كه او را محافظت نكند . آنگاه كاوس از فراز آسمان پرتاب شده و بر زمين فرو افتاد ...
حكيم ابوالقاسم فردوسي اسطوره پرواز را به زيبايي هر چه تمامتر در شاهنامه سروده است :
شنيدم كه كاوس شد بر فلك ـ همي رفت تا بررسد بر ملك
دگر گفت از آن رفت بر آسمان ـ كه تا جنگ سازد به تير و كمان
ز هر گونه يي هست آواز اين ـ نداند به جز پر خرد راز اين
پريدند بسيار و ماندند باز ـ چنين باشد آن كس كه گيردش آز
چو با مرغ پرنده نيرو نماند ـ غمي گشت و پرها به خوي درنشاند
نگونسار گشتند ز ابر سياه ـ كشان بر زمين از هوا تخت شاه
سوی بيشهء شير چين آمدند ـ به آمل به روي زمين آمدند
نكردش تباه از شگفتي جهان ـ همي بودني داشت اندر نهان
سياوش زو خواست كايد پديد ـ ببايست لختي چميد و چريد
به جاي بزرگي و تخت نشست ـ پشيماني و درد بودش به دست
بمانده به بيشه درون زار و خوار ـ نيايش همي كرد با كردگار
در رساله دينكرد نيز روايت پرواز كاوس اينگونه شرح داده مي شود :
ديوان درباره مرگ كاوس مشورت كردند و ديو خشم مرگ او را بر عهده گرفت ، و به سوي كاوس آمد و او را به فرمانروايي آسمان و جايگاه امشاسپندان آرزومند كرد و كاوس به سبب فريبكاري ديو خشم ، به پيكار با يزدان ايستاد و كاوس همراه سپاه به بالا پرواز كرد و از آن ناداني باز نگشت ، و آنگاه يزدان پاك سپاه كاوس را از آن بلندي به زمين فرو انداخت ...
اسطوره پرواز كاوس در تاريخ بلعمي به نمرود نسبت داده شده و شايد از اين روست كه بيشتر مورخين اين هردو پادشاه را يكي مي پندارند ، چرا كه هر دو بر خداوند شوريده و خواستار جايگاه وي شدند . بلعمي با نثر زيباي خويش داستان را چنين روايت مي كند :
نمرود همي گفت :
مرا آرزوست كه بر آسمان همي شوم ، و خداي را ببينم ، و بنگرم كه كيست كه چندين قدرت دارد ؟ وزيران او را گفتند : نتوان بر آسمان شدن . پس او خود تدبير كرد و يكي مناره بكرد ،تا بدان جا رسيد كه همه استادان بماندند . پس گفتند :
برتر از اين نتوان كردن . پس صبر كرد نمرود تا آن خشك شد پس بر سر مناره بر شد و آسمان را نگه كرد ، هيچ نزديكتر نديد . متحير شد و ندانست كه چه كند . از آنجا فرود آمد ، و آن مناره ها ديگر روز از بن اندر بيفتاد .
پس نمرود سوگند خورد كه :
من از خداي آسمان باز نگردم تا او را نبينم و بفرمود تا چهار كركس بچه بياوردند و ايشان را ده سال همي پرورد تا بزرگ شدند و به نيرو گشتند . و بفرمود قفسي ساختند ، چنانكه دو مرد اندر آنجا توانستند نشستن . و آن قفس را دو در كرد يكي زير و يكي زبر ، و به چهار گوشه قفس چهار چوب باريك و دراز اندر بست ، و بر سر هر يكي پاره گوشت بنهاد ، و آن كركسان را سه روز گرسنه كرد . پس بيرون آوردشان و خود با يك تن از خاصگان خويش بر آن قفس اندر نشست و در زير ببست ، و بفرمود تا آن چهر كركس را به چهار گوشه قفس ببستند زير چوبها و زبر خود گوشت بديدند بر سر چوب ، پس قصد پريدن كردند تا گوشت بگيرند و قفس را از زمين برداشتند و به هوا بردند .
يك شبانه روز بشد نمرود آن مرد را كه با او بود گفتا :
در قفس سوي آسمان بگشاي تا چه بيني ؟ مرد بگشاد و بنگريست . نمرود را گفت : آسمان بر حال خويش است . پس بفرمود كه : در زيرين را نيز بگشاي . نمرود بنگريد همه آب ديد و دريا .
يك شبانه روز ديگر صبر كرد پس در آسمان بگشاد ، آسمان را همچنان ديد كه زمين ديد ، در زمين بگشاد هيچ نديد مگر تاريكي . نمرود را دل بترسيد ، در زمين ببست خود با يار خويش بر خاست و آن چوب ها كه گوشت بر آن كرده بود بگردانيد ، و آن سر كه زبر بود زير كرد ، همه كركسان آهنگ زير كردند و آن قفس از آسمان فرود آمد و به زمين افتاد .
و به هوا اندر بانگ آمد از پرهاي كركسان ، و هر خلقي كه بر زمين بودند دانستند كه از آسمان امري آمد از امرهاي خداي تعالي ، و از هيبت خداي زمين بلرزيد و كوهها خواست كه از جاي بر خيزد . پس چون نمرود باز به زمين آمد ، خجل شد از خلق ، بر آن كار كه بكرد ...
منابع :
شاهنامه ( رزم كاوس با شاه هاماوران )
تاريخ بلعمي ، بو علي محمد بن محمد بلعمي
بندهش ، فرنبغ دادگي ( ويرايش مهرداد بهار )
عروج كيكاوس بر آسمان ، دكتر محمود جعفري دهقي
به احتمال بسيار اين اسطوره در دوران ساساني گرد آوري شده و اوستاي امروز كه تنها فهرستي از اوستاي ساساني را شامل مي شود بدان اشاره مفصلي ندارد .
همچنين در رساله بندهش (بخش هجدهم) به نبرد آسماني كاوس اشاره كوتاه و مختصري شده است :
در شاهي كاوس ، ديوان ستيزه گر شدند و انديشه كاوس را گمراه كردند تا به كارزار آسمان شد ، اما سرنگون فرو افتاد ،آنگاه فره از او گرفته شد ....
اسطوره پرواز كاوس در منابع اسلامي نيز ذكر شده كه از جمله آن مي توان به آثار الباقيه ابوريحان بيروني ، معجم البلدان ياقوت حموي ، تاريخ طبري محمد بن جرير و تاريخ بلعمي ابو علي بلعمي اشاره داشت . ياقوت حموي در معجم البلدان مي گويد : كاوس خواست به آسمان عروج كند ، اما وقتي كه در پرواز از نظر ها غايب شد ، خداوند به باد امر كرد كه او را محافظت نكند . آنگاه كاوس از فراز آسمان پرتاب شده و بر زمين فرو افتاد ...
حكيم ابوالقاسم فردوسي اسطوره پرواز را به زيبايي هر چه تمامتر در شاهنامه سروده است :
شنيدم كه كاوس شد بر فلك ـ همي رفت تا بررسد بر ملك
دگر گفت از آن رفت بر آسمان ـ كه تا جنگ سازد به تير و كمان
ز هر گونه يي هست آواز اين ـ نداند به جز پر خرد راز اين
پريدند بسيار و ماندند باز ـ چنين باشد آن كس كه گيردش آز
چو با مرغ پرنده نيرو نماند ـ غمي گشت و پرها به خوي درنشاند
نگونسار گشتند ز ابر سياه ـ كشان بر زمين از هوا تخت شاه
سوی بيشهء شير چين آمدند ـ به آمل به روي زمين آمدند
نكردش تباه از شگفتي جهان ـ همي بودني داشت اندر نهان
سياوش زو خواست كايد پديد ـ ببايست لختي چميد و چريد
به جاي بزرگي و تخت نشست ـ پشيماني و درد بودش به دست
بمانده به بيشه درون زار و خوار ـ نيايش همي كرد با كردگار
در رساله دينكرد نيز روايت پرواز كاوس اينگونه شرح داده مي شود :
ديوان درباره مرگ كاوس مشورت كردند و ديو خشم مرگ او را بر عهده گرفت ، و به سوي كاوس آمد و او را به فرمانروايي آسمان و جايگاه امشاسپندان آرزومند كرد و كاوس به سبب فريبكاري ديو خشم ، به پيكار با يزدان ايستاد و كاوس همراه سپاه به بالا پرواز كرد و از آن ناداني باز نگشت ، و آنگاه يزدان پاك سپاه كاوس را از آن بلندي به زمين فرو انداخت ...
اسطوره پرواز كاوس در تاريخ بلعمي به نمرود نسبت داده شده و شايد از اين روست كه بيشتر مورخين اين هردو پادشاه را يكي مي پندارند ، چرا كه هر دو بر خداوند شوريده و خواستار جايگاه وي شدند . بلعمي با نثر زيباي خويش داستان را چنين روايت مي كند :
نمرود همي گفت :
مرا آرزوست كه بر آسمان همي شوم ، و خداي را ببينم ، و بنگرم كه كيست كه چندين قدرت دارد ؟ وزيران او را گفتند : نتوان بر آسمان شدن . پس او خود تدبير كرد و يكي مناره بكرد ،تا بدان جا رسيد كه همه استادان بماندند . پس گفتند :
برتر از اين نتوان كردن . پس صبر كرد نمرود تا آن خشك شد پس بر سر مناره بر شد و آسمان را نگه كرد ، هيچ نزديكتر نديد . متحير شد و ندانست كه چه كند . از آنجا فرود آمد ، و آن مناره ها ديگر روز از بن اندر بيفتاد .
پس نمرود سوگند خورد كه :
من از خداي آسمان باز نگردم تا او را نبينم و بفرمود تا چهار كركس بچه بياوردند و ايشان را ده سال همي پرورد تا بزرگ شدند و به نيرو گشتند . و بفرمود قفسي ساختند ، چنانكه دو مرد اندر آنجا توانستند نشستن . و آن قفس را دو در كرد يكي زير و يكي زبر ، و به چهار گوشه قفس چهار چوب باريك و دراز اندر بست ، و بر سر هر يكي پاره گوشت بنهاد ، و آن كركسان را سه روز گرسنه كرد . پس بيرون آوردشان و خود با يك تن از خاصگان خويش بر آن قفس اندر نشست و در زير ببست ، و بفرمود تا آن چهر كركس را به چهار گوشه قفس ببستند زير چوبها و زبر خود گوشت بديدند بر سر چوب ، پس قصد پريدن كردند تا گوشت بگيرند و قفس را از زمين برداشتند و به هوا بردند .
يك شبانه روز بشد نمرود آن مرد را كه با او بود گفتا :
در قفس سوي آسمان بگشاي تا چه بيني ؟ مرد بگشاد و بنگريست . نمرود را گفت : آسمان بر حال خويش است . پس بفرمود كه : در زيرين را نيز بگشاي . نمرود بنگريد همه آب ديد و دريا .
يك شبانه روز ديگر صبر كرد پس در آسمان بگشاد ، آسمان را همچنان ديد كه زمين ديد ، در زمين بگشاد هيچ نديد مگر تاريكي . نمرود را دل بترسيد ، در زمين ببست خود با يار خويش بر خاست و آن چوب ها كه گوشت بر آن كرده بود بگردانيد ، و آن سر كه زبر بود زير كرد ، همه كركسان آهنگ زير كردند و آن قفس از آسمان فرود آمد و به زمين افتاد .
و به هوا اندر بانگ آمد از پرهاي كركسان ، و هر خلقي كه بر زمين بودند دانستند كه از آسمان امري آمد از امرهاي خداي تعالي ، و از هيبت خداي زمين بلرزيد و كوهها خواست كه از جاي بر خيزد . پس چون نمرود باز به زمين آمد ، خجل شد از خلق ، بر آن كار كه بكرد ...
منابع :
شاهنامه ( رزم كاوس با شاه هاماوران )
تاريخ بلعمي ، بو علي محمد بن محمد بلعمي
بندهش ، فرنبغ دادگي ( ويرايش مهرداد بهار )
عروج كيكاوس بر آسمان ، دكتر محمود جعفري دهقي