1 - دیوان بموجب مندرجات اوستا اقوام و طوایفی که بی جهت و بفرمان فطرت ناپاک خویش موجبات رنج و آزار و زحمت و تیمار سایر گروه ها را فراهم می سازند انگره مینو یا اهریمنان و پیروان ایشان موجوداتی هستند که دئو نام دارند .در اوستا دیو به معنی آفریده ایست زیانمند وخطرناک و آسیب رسان و در ردیف ددان و جانوران قرار دارد.
علاوه بر آن این کلمه بر خدایان خدایان مذاهب غیر ایرانی نیز اطلاق می گردد.چه کلمه دوا در سانسکریت و مذهب بودا بمعنای خدا وفروغ وموجود درخشنده بوده و این دوا با کلمه دیوا مندرج در اوستا از یک ریشه شمرده شده است.همچنین دو کلمه زئوس ودئوس لاتین را از همان اصل دانسته اند و کلمه ی دیویسنان یعنی دیو پرستان ناظر بر همین معناست.
از دیدگاه داستانهای ملی گرچه دیوان به نسل آدمیان تعلق ندارند ولی در عین حال از صفات انسانی نیز بی بهره نیستند .حکومت و سلطنت ورئیس ورهبر دارند.سخن می گویند و واجد فهم و درکند و در برخورد با سختیها به چاره اندیشی می پردازند.دیوان به طور معمول سیه چرده اند دندان ها یی چون گراز دارند و اندامشان را موهای بلند می پوشاند.فردوسی یکی از دیوانی را که بدست رستم کشته شده اند چنین توصیف می کند:
سرش چون سر پیل و مویش دراز دهان پر زدندان ها چون گراز ودو چشمش سپید و لبانش سیا ه تنش را نشا یست کرد نگاه
بموجب گفته های شاهنامه و حماسه های ملی دیوان موجوداتی زشت چهره بدخو غیر آریایی و با کیش ایرانیان مزدا پرست بیگانه اند:
تو مر دیو را مردم بد شناس کسی کو ندارد ز یزدان سپاس
بروایت کتب پهلوی دیوان مازندران آفریدگان عجیب الخلقه و ستبر اندامی بودند که در غارها زندگی می کردند.بنابهمین روایات مازندران هرگز یک ناحیه ی ایرانی بشمار نمی رفت و حتی مردم آن سرزمین را فرزندان پدر و مادری غیر ایرانی می شمردند.شاهنامه نیز از آنان به عنوان نسلی دیگر یاد می کند.
از میان شاهان ایران تنها فردی که جرات یافت بر مازندران بتازد وآن خطه را بتصرف در آورد کیکاووس بود که با وجود منع پهلوانان و بخصوص زال بدین کار دست یازید و به چنگا ل دیو سفید گرفتار آمد و به نیروی سحر و جادو بینایی خود را از دست داد و چنانکه در شاهنامه آمده است رستم پهلوان نامی ایران پس از گذشتن از هفت خوان بر شاه مازندران استیلا یافته او را به هلاکت رساند و سپس دیو سپید را بچنگ آورد وبا کشتن او کیکاووس وسپاه او را رهایی بخشید. 2)تورانیان
الف)افراسیاب
پس از دیوان بزرگترین دشمنان ایران تورانیا نند.فرید ون بهنگام تقسیم قلمرو سلطنت بین سه پسر خویش سرزمین خوارزم را به پسر دومش تور بخشید و آن خطه باعتبار نام این پسر توران نام گرفت وپشنگ و پسرش افراسیاب از اعقاب تورند.در اوستا از افراسیا ب با نام فرنگرسین و صفت نئیری یعنی گناهکار یاد شده است.
توران در شمال شرقی ایران قرار گرفته بود و میتوان آن را خوارزم یا حدود آن و یا نقطه ای از ماورا النهر دانست.پشنگ وافراسیاب پی در پی به ایران لشکر می کشیدند و موجبات نا آرامی اوضاع کشور و کشت و کشتارهای دو جانبه را فراهم می آوردند و پادشاهان ایران هیچ گاه از هجوم و گزند این دو مهاجم مزاحم آسوده خاطر نبودند.بنا به روایت دینکرد اهریمن افراسیاب را نیز چون ضحاک و الکساندر جاویدان ساخته بود اما هرمزد آنها را در معرض فنا پذیری قرار داد.
بعقیده هرتل آلمانی فرنگرسین خدای جنگ و بزرگترین خدای اقوام تورانی بوده است.طبق اشعار شاهنامه افراسیاب علاوه بر دارا بودن نیروی پهلوانی جادوگری زورمند بود که می توانست به جادویی جهان را در چشم حریف خویش تیره سازد و قوت بازوان را از او سلب کند.افراسیاب از قارن و زال و بخصوص از رستم در هراس بود.زیرا جادویش در آنان کارگر نمی افتاد.سرانجام شخصی بنام هوم افراسیاب را دستگیر و به کیخسرو تسلیم کرد و کیخسرو بانتقام خون سیاوش او را به هلاکت رساند.
ب) اغریرث
افراسیاب دو برادر بنام اغریرث و گرسیوز داشت . نام اغریرث در اوستا به صورت اغرئه رثه و موصوف به صفت نروا یعنی قهرمان و دلاور آمده و وی از نیکان شمرده شده است.در نبردی که میان افراسیب و نوذر در گرفت بسیاری از ایرانیان به اسارت برده شدند.اغریرث در پنهان گرفتاران را رها ساخت و افراسیاب بهمین جهت برادر را از میان برد.وی جوانی با تدبیر خردمند بخشنده و مهربان و دارای پسری بنام گپت شه بود که از سر تا کمر بانسان می مانست و از آنجا به پایین به گاو شباهت داشت.
پ) گرسیوز
نام وی در اوستا کرسوزدا ضبط گردیده است .وی مردی فتنه انگیز دروغگو و بی آزرم شناسانده شده است.بنابروایت شاهنامه هنگامیکه افراسیاب دختر خود فرنگیس را به همسری سیاووش شهزادهی ایرانی در می آورد گرسیوز در ظاهر با سیاووش یارو با او همدم است ولی در نهان نزذ افراسیاب از او به بد گویی می پردازد و ذهن برادر را نسبت به داماد خویش تیره می سازد. گرسیوز نیز در کنار دریاچه ی چئچست بدست کیخسرو کشته شد.
ت) ارجاسب
در اوستا این نام به صورت ارجه تاسپا یعنی دارنده ی اسب ارجدار و قیمتی آمده است .وی پس از افراسیاب بزرگترین پادشاه توران و آخرین د شمن شهریاران ایران بشمار می آید.
در دوران پادشاهی گشتاسب هنگامیکه اسفندیار بسبب بدگویی حسودان در زندان بسرمی برد و گشتاسب نیز در بلخ حضور نداشت ارجاسب به ایران لشکر کشیده گروه انبوهی را به هلاکت رساند.ویرانیها ببار آورد و دو دختر گشتاسب را به اسارت برد.متعاقب این واقعه اسفندیار بر ارجاسب هجوم برد وی و پهلوانانش را به دیار نیستی فرستاد و خواهران خویش را از بند رهایی بخشید.
ث) خاندان
ضبط اوستایی این نام وئسه کایه است و بموجب منبع مزبور بنیانگذار این خاندان وئسه نام دارد بنابروایت فردوسی در دوران پشنگ پدر افراسیاب ویسه سپهسالاری توران را بر عهده داشت.
این مقام در زمان افراسیاب به پیران پسر ویسه واگذار گردید.پیران مردی با تدبیر خردمند و مهربان بود و نسبت به سیاووش و پسرش کیخسرو محبت بسیار می ورزید.سرانجام پیران بدست یکی از گردان نامی ایران بنام کشوادگان بهلاکت رسید.در شاهنامه از پسران ویسه تحت عنوان ویسه یاد شده و نبرد آنان با توس سپهسالار ایران معروف است.