کافه تلخ

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

داستان جمشید



در تاريخ اساطيری ايران نام جمشيد و دوران پادشاهی او زبانزد است.
شخصيت برجسته و منحصر به فرد او در اقوام و سرزمين های ديگر نفوذ می كند و او در اندك زمانی در متون حماسی و اساطيری رخنه می كند.
به عنوان مثال عمر 900 ساله جمشيد و ساخت دژی به نام "ورجمكرد" برای حفظ نسل اهل زمين از شر طوفان اهريمنی، شباهت بسياری با داستان كشتی نوح و طوفان بزرگ دارد. كاووس نيز همانطور كه جمشيد ورجمكرد را بنا كرد تا آدميان را از آسيب مرگ دور نگاه دارد، دژی می سازد كه از هفت كاخ پديد می آيد تا آدميان در آن به جوانی باز گردند. و شداد بن عاد نيز به تبعيت از جمشيد بهشتی ساخت كه دوام چندانی نيافت.
در مثالی ديگر قاليچه سليمان همانند تخت جواهر نشان است كه جمشيد بر آن می نشست و به آسمان پرواز مى كرد.
امروزه در ايران و به خصوص در كوير مركزی، اكثر بناهای به جا مانده از اعصار دور را با نام جمشيد مزين كرده اند.
سرو ابركوه در لفظ محلی به درخت جمشيد مشهور است كه اين خود از قدمت و ديرينگی درخت سرو و ريشه كهن آن دلالت دارد. جشن نوروز، احداث حمام برای پاكيزگی مردمان، ساخت اولين اسلحه آهنين، كشف داروهای مناسب جهت درمان دردها، تماماً به جمشيد نسبت داده شده است.

در نفايس الفنون فی عرايس العيون تأليف محمد بن آملی داستانی درباره پيدايش "مِی" آمده كه خلاصه آن چنين است:
"جمشيد جمعی را بر آن داشت تا نباتات و درختان گوناگون را بكارند و ثمرات آن را تجربه نمايند چون ميوه رز چشيدند در او لذتی هرچه تمام تر يافتند و چون خزان شد در ميوه رز استحاله‌ای پديد آمد.
جمشيد دستور داد تا آب آن را بگيرند و در خمره كنند پس از اندك مدتی در خمره تغيير حاصل شد، جمشيد در خمره را مهر كرد و دستور داد كه هيچ كس از آن ننوشد زيرا می ‌پنداشت كه زهر است.
جمشيد را كنيزك زيبایی بود كه مدتها به درد شقيقه مبتلا گشته و هيچ يك از پزشكان نتوانستند او را معالجه كنند. با خود گفت مصلحت من در آنست كه قدری از آن زهر بياشامم و از زحمت وجود راحت شوم، قدحی پر كرد و اندك اندك از آن آشاميد چون قدح تمام شد اهترازی در او پديد آمد قدحی ديگر بخورد، خواب بر او غلبه كرد.
پس خوابيد و يك شبانه روز در خواب بود همه پنداشتند كه كار او به آخر رسيده است، چون از خواب برخاست از درد شقيقه اثری نيافت. جمشيد سبب خواب و زوال بيماری پرسيد، كنيزك حال را باز گفت.
آنگاه جمشيد حكما را جمع كرد و جشنی برپا نمود و خود قدحی بياشاميد و بفرمود تا به هر يك از آن جمع قدحی دادند. چون يكی دو دور بگرديد همه در اهتراز در آمدند و نشاط می كردند و آن را "شاه دارو" نام نهادند .
حكيم عمر خيام نيشابوری در رساله نوروز نامه كشف زر و سيم را به جمشيد نسبت داده و چنين نقل می كند:
"زر اكسير آفتاب است و سيم ماهی، و نخست كس كه زر و سيم از كان بيرون آورد جمشيد بود و فرمود تا زر را چون قرصه آفتاب گرد كردند و بر هر دو روی صورت آفتاب مُهر نهادند و گفتند اين پادشاه مردمان است اندر اين زمين، چنانكه آفتاب اندر آسمان. و زر را كه خداوند كيميا است شمس نهار الجد يعنی آفتاب روز بخت خوانده اند.
زر را نار شتاء الفقر خوانده اند يعنی آتش زمستان درويشی. عمر خيام در همين رساله پيدايش نوروز و تاريخ را به جمشيد نسبت داده و اينگونه شرح می دهد:
"سبب نام نهادن نوروز آن بوده است كه چون جمشيد روز اول به پادشاهی بنشست خواست كه ايام سال و ماه را نام بنهد و تاريخ سازد تا مردمان آن را بدانند. پس موبدان عجم را گرد آورد و بفرمود كه تاريخ از اينجا آغاز كنند."

در ميان پارسيان افسانه ای درباره عجايب هفتگانه جمشيدی وجود داردكه گويا اسكندر آن را از ميان برده است. اين افسانه در چند نسخه خطی كتابخانه ملی پاريس وجود دارد و عبارتند از :

1- چراغی كه بی روغن می سوخت.
2- مرغی كه از خورشيد سايه نمی كرد.
3- بر بطی كه دسته لاجوردی و چهار تار داشت، چون باد بر آن می وزيد آوازی همچون بر بط داشت و اگر كسی تب داشت و آواز بر بط را می شنيد بيماری از او دور می شد.
4 – مگسان زرينی كه می پريدند، اگر كسی زهر خورده بود و آواز پر مگسان می شنيد، زهر از بدن او بيرون می شد.
5- صراحی كه در مهمانی به نام هر مهمان شرابی از هر رنگ در آن صراحی می ريختند.
6 – رودی آب و ميان آن طاقی و در طاق تختی و بر تخت تنديسه ای همچون مردی اَبَرسان كه به داوری نشسته بود. اگر دو كس با يكديگر دشمنی داشتند، پيش تنديس دعوی می كردند، هر كس كه دروغ می گفت به زير آب می رفت و راست گفتار بر روی آب می ماند.
7 – گنبدی كه نيمی سفيد و نيمی سياه بود و اگر كسی كه از دنيا می رفت در شب سوم برفراز آن گنبد می آمد و اگر بر نيمه سپيد بود بهشتی و اگر نيمه سياه دوزخی بود.

در متون پراكنده ايران باستان از جمشيد و سرنوشت او ياد شده است. ونديداد فرگرد 2 به گفتگو ميان هرمزد و زرتشت می پردازد:
"زرتشت از هرمز پرسيد: ای هرمزد، ای دادار جهان، جز من كه زرتشتم، نخست با چه كس هم صحبتی كردی و دين خويش را به او ارزانی داشتی؟
هرمزد گفت: ای زرتشت، نخست با جمشيد هم صحبتی نمودم و دين را به او فراز نمودم و بدو گفتم: ای جمشيد، از من بپذير دين را ... و جمشيد پاسخ داد: ای هرمزد، من برای رهبری كيش شايسته و سزاوار نيستم.
به او گفتم: ای جمشيد حال كه دين مرا نمی پذيری جهان مرا فراخ كن، جهان مرا ببالان، و پاسداری و سالاری جهان مرا بپذير.
و جمشيد مرا پاسخ داد: فراخی و پاسداری و سالاری جهان تو را می پذيرم."

جمشيد در 900 سال پادشاهی بر زمين آبادانی را افزايش دادی. سراسر گيتي عاری از بيماری و مرگ بود و همه در صلح و صفا می زيستند. سپس هرمزد او را از آمدن طوفانی به اسم مهر كوشا آگاه كرد و گفت:
ای جمشيد زمستان سختی در راه است و جانوران هلاك خواهند شد، چون طوفان برخيزد و سيلاب ها جاری شود و چمنزاران در آب فرو می روند.
دژی استوار بساز كه طول هر سوی آن يك ميدان باشد و در اين دژ از نژاد چارپايان نمونه ای بردار.
مسكنی برای مردمان بنا كن، نهرهای آب روان كن و مرغزارهای سبز و چراگاههای زيان ناپذير فراهم ساز.
پس جمشيد دژی ساخت و از هر جاندار جفتی در آن نهاد، در دژ او هر سال يكبار آفتاب و ماه و ستارگان بر می خواستند و غروب می كردند و يك سال در نظر ساكنان دژ يك روز بود.
در هر چهل سال از هر جفت از موجودات دژ جفتی ديگر پديد می آمد، تا طوفان سهمگين مرگ آور به سر شد. آنوقت ساكنين باغ بيرون آمده و زمين را از نو آباد كردند.
در حقيقت اين اسطوره به جمشيد نقش رستاخيزی می بخشد و در رابطه نزديك با سوشيانس منجی زرتشتيان قرار می دهد. زيرا در زمان هر دو، جاودانگی و جوانی دائم و پاينده است.
ادامه دارد...


یاری نامه:
اوستا
پژوهشی در اساطير ايران / مهرداد بهار / انتشارات آگه
نمونه های نخستين انسان و نخستين شهريار / ژاله آموزگار / نشر چشمه
داستانهای ايران باستان / احسان يارشاطر / بنگاه ترجمه و نشر كتاب
گزيده تاريخ بلعمی / نشر امير كبير