ســـیمای زن در اسطــوره و تــاریخ آریــايی
نوشته شده توسط سید احسان واعظی
پروین اعتصامی چهرۀ متبارز درگسترۀ شعر و ادب فارسی- دریپــروین اعتصــامی چهــرۀ متبــارز درگســترۀ شــعر و ادب فــارسی- دری
یکی از مسائل مورد پژوهش، بررسی چهرۀ زن در تاریخ و افسانه های کهن آریایی است که دراین رابطه برخی از محققان این خطه مطالب ارزشمندی بیان داشته اند.
در اساتیر زرتشتی برخی از ایزدان چون «اناهیتا» الهه نموو فراوانی، «چیستا» ربع النوع دانش و«رتا» آفریدگار دارايی زن بوده و بهمین سید احسان واعظیترتیب در اوستا و دیگر کتب زردشتی که بزبان پهلوی نوشته شده، نیز از زنان بسیاری چون «دغدو» (مادر زرتشت)، «هوی» (همسر زرتشت)، «پورو چیسا»، (دختر زرتشت)، «شیانه» (نخستین زن)، «خنه ثیئتی» (جادوی بابلی)، «شهر ناز» و «ارنواز» (دختران جمشید)، «نائیریکا» (زن نیکوکار) در مقابل «جهیکا» (دخت اهریمن، زن بدکار،) وغیره نام برده شده است.
بهمین ترتیب در داستانهای منثور و منظوم گاه گاهی به سیمای زن بمثابۀ مظهر عطوفت، فداکاری، عشق، دلاوری و حتی مکر بازی و حیله سازی بر میخوریم.
در حماسۀ جاویدانی شهنامۀ فردوسی چهرۀ زنانی چون فرانک، رودابه، جریره، سودابه، تهمینه، فرنگیس، منیژه وغیره بصورت برجسته منعکس گردیده و بهمین ترتیب در داستانهای منظوم و منثور دیگر عشقی چون خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، ویس و رامین، زال و رودابه، رابعه و بکتاش، ورقه و گلشاه، همای و همایون و نظایر آن چهرۀ زن بمثابۀ نقش مرکزی متبارز گردیده است.
تاریخ سیاسی گذشته های دور سرزمین باستانی ما (آریانای کهن و خراسان باستان) نیز ازموجودیت زنانی چون «آمی تیس» (زن کوروش)، «آتستا» (دختر کوروش)، «رکسانایا» (دختر داریوش سوم و زن اسکندر)، «پروشات»، (همسر داریوش سوم) «آزرمیدخت و توراندخت» ملکه های دربار ساسانیان و چهار ترکان خاتون که این واژه به زبان ترکی چغتائی به معنی شهبانو میباشد(یعنی ترکان خاتون همسر ملکشاه سلجوقی، ترکان خاتون همسر سلطان سنجر، ترکان خاتون مادر سلطان محمد خوارزمشاه و ترکان خاتون همسر اتابک سعد بن زنگی) وغیره باگويی مینماید.
در افسانه های عامیانه و مردمی نیز چهرۀ زنان با خصال متفاوت ظاهر شد مانند «نمکی» و « خواجه اره»، «گلثوم ننه»، «مادر فولاد زره» و یا در دو داستان مهم کهن « سمک عیار» و « داراب نامه» چهره های زنان متعددی داخل گردیده که از آنها میتوان بویژه « روز افزون» (سمک عیار) و « جهان افروز» (داراب نامه) را یاد آوری کرد که شهامت و دلاوری « روز افزون» و « جهان افروز» بمانند « گرد آفرید» و « گردیه» (خواهر بهرام چوبین) و آذر همایون (سردار آتشکدۀ اصفهان که در مقابل اسکندر مقاومت کرد، شگفت آور و حیرت آفرین است.
با وصف یاددهانی مختصر ازتبلور سیمای زن در اساطیر، حماسه ها، افسانه ها، داستان های عشقی و تاریخ های سیاسی حوزۀ تمد نی آریانا باید یاد آور گردید که با آغاز پیدایش حجاب در زمان هخامنشیان و بعدآ تشکیل حرم ها در جوامع اشکانی و ساسانی، زنان این خطۀ باستانی نیز مانند زنان دیگر جوامع از حقوق مساوی با مردان در جامعه محروم مانده ودر بسیاری از آثار ادبی و تاریخی بخصوص بعد از تسلط اعراب دراین سرزمین، زنان را گو یا یک انسان تمام عیار ندانسته؛ بلکه آنها را ناقص و «عورتی» معرفی نموده که حتی حق مقایسه کردن خود را بامردان دارا نمی باشند.
در مرزبان نامه آمده است که:
«دختر نابوده به، و اگر ببود، یا به شوی، یا به گور»
متأ سفانه باید یاد آور شد که بسیاری از مطالب انباشته در ادبیات ما در بارۀ زن مبتنی بر سنن خوار و حقیر شمردن زن در جامعۀ ماقبل اسلامی و یا بر مبنی درک خاص از برخی آیات (مانند «وان کیدهن عظیم» و تعداد احادیث واقعی و یا جعلی علیه آنان میباشد.
امام غزالی یکی از جملۀ علمأ، فلاسفه و مستشرعان بزرگ جهان اسلام، زنان را مجبور به پذیرفتن کفارۀ گناه و تحمل مصایب و رنجها به سبب نافرمانی و سرکشی «اولین زن» در باغ بهشت دانسته و چنین میفرماید:
«چون هوا از میوه درخت بهشت که الله خوردن آنرا ممنوع کرده بود، تناول کرد.الله زنان را به هجده مجازات تنبیه کرده است». *
1- زایمان، 2- عادت ماهیانه 3- جداشدن از پدر و مادر و ازدواج با یک فرد بیگانه، 4- بارداری، 5- نبود کنترول روی خود، 6- محرومیت از ارث بردن برابر با مردان، 7- فرمانبرداری از طلاق گفته شد ه بوسیلۀ شوهر و محرومیت از طلاق دادن شوهر، 8- شوهر میتواند چهار همسر داشته باشد؛ و لی زن تنها حق یک شوهر دارد، 9- زن باید در خانه تنها بماند، 10- زن در خانه شوهر باید سرخودرا بپوشاند، 11- شهادت هردو زن برابر یک مرد است، 12- زن نباید از خانه برون برود، 13- مردان حق اشتراک در نماز های جمعه و روزه و مراسم تشیع جنازه را دارند؛ ولی زنان ازین حق محروم میباشند، 14- محرومیت از فرمانداری و داوری، 15- شایستگی دارای هزار فروزه است، تنها یکی از انها به زن و 999 دیگر به مرد ویژه گی داده شده است.*
*- اسلام و مسلمانی نوشته ابن رواق، برگردان داکتر مسعود انصاری ص 569 .
بهمین ترتیب فخرالدین اسعد در ویس و رامین می گوید:
زنان در آفرینش ناتمام اند - زیرا خویش کام و زشت نامند
يا اسدی در گرشاسپ نامه میگوید:
زنان چون درختند سبز آشکار (یعنی در ظاهر) ولیک از نهان زهر دارند بار
هنر شان همین است کاندر کمر بگاه زیه (زایمان) مردم آرند بر
این بیت تصویر دیگری از برخورد خشونت بار، اهانت آمیز و لاقيدانه را نسبت به زنان به نمایش میگذارد :
زن را به زر بخر به تبر زن اگر نمرد دگر زن وگر بمرد دگر زن
بنا بر ذهنیت و افکار مسلط زن ستیزی ناشی از عقب مانی جوامع دیروزی، همچو تصور و تلقینات غیر منصفانه درمورد زنان حتی در اشعار برخی از شعرای بزرگ و نامور کلاسیک زبان فارسی- دری راه خود را باز نموده است.
ناصر خسرو بر اساس حدیث « هن ناقصات العقل والدین» میگوید:
زنان چون ناقصان عقل و دینند چرا مردان رۀ آنان گزینند
فردوسی طوسی چنین بیان فرموده:
زنان را ستائی سگان را ستای که یک سگ به از صد زن پارسای
حکیم نظامی گنجوی نیز درین زمینه چنین فرموده:
زن از پهلوی چپ شد آفریده کس از چپ راستی هرگز ندیده
و بهمین منوال حضرت سعدی علی الرحمه میفرمایند که:
چه خوش گفت شاه جهان کی قباد که نفرین بد بر زن نیک باد
بهمین ترتیب در متون ادبی کلاسیک ما، مطالب مشابه دیگری مبنی بر خوار، حقیر و زبون نشان دادن زنان ارائه گردیده که تذکار همۀ آنها دراین نبشته مقدور نمیباشد.
با اعمال سیاست های تبعیضی ناشی از تضیقات نظام مرد سالاری، در زمینۀ تربیت، پرورش و تقویت استعداد زنان, اهمال و فروگذاشت بعمل آمده و در نتیجه امکانات تحصیل و پرورش توانیهای ذهنی آنان ناچیز و محدود باقیمانده و آنها نتوانسته اند، آنچنانی که در خور قابلیتهای نهفتۀ آنان است، پیشرفت نموده و نام آور گردند. تأثیرات منفی چنین اوضاع, موجب آن گردید تا زنان از حقوق طبیعی شان جبرأ محروم گردند و در چهار دیوار خانه محصور.
با دور نگهداشتن زنان از اجتماع و جلوگیری از رشد و تکامل استعدادآنها،زمینۀ تبارز و ظهور این نیمه ای از پیکر جامعه در عرصه های علوم، دانش و ادب محدود گردیده و اگر ندرتاً چهره هايی عرض وجود نموده اند، بیشتر شان مربوط به خانواده های حکام، رجال دولتی و قشر روشنفکر و منور نسبتأ متمول محلی بوده که با داشتن شرایط مساعد و درک شان از فضیلت علم و دانش، زمینۀ چنین پرورش را در محیط خانواده برای آنان فراهم گردانیده اند.
تعدادی ازین زنان با کسب تعالیم دینی و معرفت و آگاهی با آثار ادبی، استعداد های درخشان و سرشار شان را در رشته های مختلف هنر وادب، از جمله سرودن اشعار تبارز داده و با وصف تعصبات شدید اجتماعی و زمینه های محدود رشد؛ بانهم آواز خودرا بخاطر بیداری و تنویر اذهان عامه با زبان شعری از عقب پرده و چهار دیوار خانه ها بلند کرده و به اثبات رسانیده اند که زنان هم از لحاظ جسمی و هم عقلی ناقص و نامکمل نبوده؛ بلکه آنان نیز استعداد، ذکاوت و توانائی فراگیری دانش را در تمامی عرصه ها، برابر با مردان دارا میباشند.
در حوزۀ تمدنی و فرهنگی مشترک پارسی- دری زبانان چه در زمان موجودیت خراسان بزرگ و یا تقسیمات آن به قلمروهای جداگانه که در اثر مرزبندی های سیاسی بمیان آمد، تعدادی از شعرای زن چون رابعه بلخی، معاصر رودکی سمرقندی، مهستی گنجوی، سلطان رضیه دختر شمس الدین التمش غوری، زیب النسأ دختر اورنگزیب؛ جهان ملک خاتون، رشحه دختر هاتف اصفهانی، ژاله قائم مقامی (عالم تاج فراهانی)، پروین اعتصامی، طاهره قرةالعین، حجابی گلپایگانی، کوکب خراسانی، عایشۀ افغان، مستوره غوری، آمنه فدوی، بی بی حلیمه (بوبو جان)، سیمین بهبهانی، فروغ فرخزاد، بی بی جانی متخلص به حیاتی، مخفی بدخشی، محجوبه هروی و تعداد دیگری رشد و ظهور نموده اند.
اما قابل یادآوری است که بنابر عواملی که در بالا بآن اشاره گردید، به ندرت شعر این شاعره ها با شعر مردان روزگار شان برابری میکرده و در واقع آنچه مایۀ نامداری شان شده، تعلق آنها به جنس زنان بوده است. اما دراین میان پروین اعتصامی از بزرگترین و نامور ترین شاعر زن بوده که چه تا زمان حیاتش و چه بعد آن هیچ شاعره يی بآن مقام و مرتبت نرسیده است.
پروین اعتصامی براستی کسی است که در بالاترین سطح موجود در شعر روزگارش ظاهر شده، البته در گرایش نیمه سنتی و نامبرده در محتوای شعر، سخنان تازۀ بیشتر دارد. تقریبأ همۀ مسایل اخلاقی و اجتماعی مطروحۀ جامعۀ شاعر با طراحی تازه که در شعر کهن فارسی – دری کم سابقه بوده، در شعرش متبارز گردیده است. یکی از طرح هايی که شاعر با قوت وزیبايی تمام آزموده، گفت و شنود یا مناظره است که بیش تر از آن در شعر قدماء سابقه داشته ولی نه باین گستردگی و فراخ نظری.
محمد تقی بهار ملک الشعرأ در مقدمه بر دیوان پروین اعتصامی چنین نگاشته است:
«در ایران که کان سخن و فرهنگ است، اگر شاعرانی از جنس مرد پیدا شده اند که مایۀ حیرت اند، جای تعجب نیست. اما تا کنون شاعری از جنس زن که دارای این قریحه و استعداد باشد و به این توائی و طی مقدمات و تتبع و تحقیق، اشعاری چنین نغز و نیکو بسراید، از نوادر محسوب و جای بسی تعجب و شایستۀ هزاران تمجید است.»
پروی اعتصامی که نام اصلی او « رخشنده» است در بیست و پنجم اسفند(حوت) 1285 هجری- شمسی در تبریز متولد شد. پدر پروین میرزا یوسف اعتصامی (اعتصام الملک) پسر میرزا ابراهیم خان ملقب به اعتصام الملک از اهالی آشتیان بود که در جوانی به سمت استیفای آذربایجان به تبریز رفت و تاپایان عمر در همان شهر زیست.
یوسف اعتصام الملک در 1253 هجری شمسی در تبریز بدنیا آمد. نامبرده ادب عرب و فقه و اصول و منطق و کلام وحکمت قدیم و زبانهای ترکی و فرانسوی را در تبریز آموخت و در لغت عرب تسلط و احاطۀ کامل داشت.
اعتصام الملک از پیشقدمان تجدد ادبی و پیشوایان تحول نثر فارسی و یکی از نویسندگان و دانشمندان بنام ایران و از خطاطان زبر دست عهد خود بود. وی اولین چاپخانه را در تبریز بنا نمود وپس از اقامت در تهران، مدتی در وزارت فرهنگ مشغول به کار شد و مدتی هم نمایندۀ مجلس بود. یوسف اعتصامی ریاست کتابخانۀ مجلس و عضویت کمیسیون فرهنگ را تا آخر عمر بعهده داشت. نامبرده مدیر مجله ای به نام « بهار» بود و اولین اشعار پروین در همین مجله منتشر گردید.
یوسف اعتصامی آثاری از ژول ورن، ویکتور هوگو و دیگر نویسندگان خارجی را به فارسی ترجمه کرد و خودش نیز کتاب های زیادی نوشت. پدر پروین در تبریز ازدواج کردو ثمرۀ آن یک دختر و چهار پسر بود. نامبرده در 12 دی ( جدی ) 1316 چشم از دنیا بست و در قم بخاک شپرده شد. مادرش اختر اعتصامی نام داشت.
وی بانويی بود مدبر، صبورو عفیف که در پرورش احساسات لطیف شاعرانۀ دخترش پروین نقش مهمی داشت و به دیوان اشعار او نیز علاقۀ فراوانی نشان میداد.
مادر پروین در 26 اردیبهشت(ثور) 1352درگذشت و در قم بخاک سپرده شد.
پروین درس های مقدماتی را در زمینۀ دستور زبان فارسی و عربی از پدرش آموخت و از کودکی با مطالعه آشنا شد؛ زیرا خانوادۀ او اهل مطالعه بود و پروین مطالب فرهنگی، علمی و بویژه ادبی را از لابلای صحبت ها و گفت و گو ها در می یافت.
وی سپس تحصیلات ابتدائی را در یکی از مدارس تهران سپری نمود. او در سنین کودکی کوشا و اهل تفکر بود، بیشتر اوقاتش را در تنهايی می گذرانید و کمتر با همسالانش به بازی و تفریح میپرداخت. چنانچه که نامبرده در سن یازده سالگی با دیوان شعرای متقدم کلاسیک زبان فارسی- دری چون فردوسی، فرخی، نظامی، مولوی، ناصر خسرو، انوری و برخی دیگر که تمامی آنها از جملۀ شاعران بزرگ و نام آور زبان پارسی- دری بوده اند، آشنا شد.
پروین در اثر توجه و رهنمائی پدر به سرودن شعر آغاز نمود و پدرش از وی همچون مروارید درون صدف با دقت خاص مواظبت بعمل میآورد.
اشعاری از شاعران قدیم را به او میداد، تا بر اساس آن شعر دیگری بسراید و در زمینۀ تغیير وزن، دریافت قافیه های نو و فراگیری شیوه های دیگر آن با وی تمرین مینمود که با ترتیب قرار دادن کلمات آشنا شود و در سرودن شعر تجربه بیاموزد. بهمین ترتیب پدر، گاهی قطعه های زیبا و لطیف را از کتاب های خارجی انتخاب نموده و پس از ترجمۀ آنها به زبان فارسی، پروین را تشویق مینمود تا آنها را بصورت شعر در آورد.
از تاریخ شعر های پروین بر میآید که او اولین اشعارش را در سنین هفت و هشت سالگی سروده و برخی از آنها تا حدی زیبا، جالب و پر معنی است که انسان را به حیرت فرو برده و هرکس را که با دنیای شعر و شاعری آشنا باشد، به توانائی وی، در آن سن و سال باورمند میسازد. برخی از زیبا ترین شعر هایش مربوط به دوران نوجوانی یعنی یازده تا چهارده سالگی او هستند. شعر « ای مرغک» او در سن 12سالگی سروده شده است:
خواندن این بیت ها، دختر دوازده ساله ای را بیاد میاورد که از همان آغاز جوانی، دیوان قطوری از شاعران کهن در دستهای کوچک اش قرار داشته و این اشعار را می خواند ودر سینه نگه میدارد.
شعر « گوهر و سنک» نیز در 12 سالگی سروده شده است.
تحلیل و برداشت این دختر دوازده ساله از گفت و گوی گوهر ارزشمند با سنگ بی ارزش که نتیجۀ پر معنای « استواری و صبوری در سختی ها، قدر و ارزش وجود را زیاد میکند » و مهمتر آنکه چنین نتیجه پر معنی را در قالب موزون شعری زیبا بیان داشته، تحسین بر انگیز میباشد.
اشعار دیگری که پروین در دورۀ نوجوانی تا چهارده سالگی سروده است، عبارتند از « ذره »، « اشک یتیم »، « کودک آرزومند »، « صاعقه ما ستم اغنیاست »، « سعی و عمل»، « اندرزهای من »، « مادر دور اندیش »، « خزان » و « اندوه فقر » . دختر سیزده ساله ئی که از اشک یتیم و قطعۀ جواهری برتاج پادشاه سخن می گوید و آن را اشک دیدۀ پیر زنان و خون دل بیچارگان میداند، حساس بودنش را نسبت به جامعه و مردم و توجۀ عمیق وی را به جزئیات زندگی آنها بیان میدارد:
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی فریاد شوق بر سر هر کوی وبام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیر زنی کوژ پشت و گفت این اشک دیدۀ من و خون دل شماست
ما رابه رخت و چوب شبانی فریفته است این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خرد و ملک رهزن است آن پادشاه که مال رعیت خورد، گداست
بر قطرۀ سرشک یتیمان نظاره کن تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود
کو آنچنان کسی که نرنجد زحرف راست
پدر پروین که خود ادیب توانا و نویسندۀ چیره دست بود؛ با دانشمندان و شاعران نامور دیگری چون علی اکبر دهخدا، ملک الشعرای بهار، عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی، نصراله تقوی و برخی دیگر روابط دوستی دیرینه داشته و تعدادی از آنها در یکی از روزهای هفته در خانۀ وی اجتماع میورزیدند و در زمینه های مختلف ادبی به بحث و گفتگو می پرداختند. درین محافل ادبی پروین نیز شرکت میورزید و هرباری که شعر میخواند، آنها با علاقه مندی می شنیدند و او را تشویق مینمودند.
«محمد حسین شهریار» شاعر نامور معاصر ایران شعر بلندی را در بارۀ پروین چنین سروده است:
زیبايی اشعار دورۀ نوجوانی پروین، اهمیت راهنمايی های داهیانۀ پدر و تلاش وعلاقۀ فراوان خود وی را برای آموختن دانش نشان داده و طبیعتأ هر نهالی که مورد توجه باغبان قرار گیرد و با آب و نور کافی رشد نماید، بدون شک برگ و باری شایسته حاصل میدهد.
پروین در هجده سالگی فارغ التحصیل شد و در تمام دوران تحصیلش، یکی از شاگردان ممتاز مدرسه بود. وی قبل از ورود به مدرسه، معلومات مزیدی را از مطالعات خصوصی بدست آورده بود، برای فراگیری هر مطلب و موضوع تازه، شوق فراوان و علاقۀ بی پایان نشان میداد.
نامبرده به دانستن همه مسائل علاقمند بود و پیوسته سعی میورزید تا در حد توان از همه چیز آگاهی بدست آرد. مطالعاتش در زمینۀ زبان انگلیسی آنقدر پیگیر و مستمر بود که میتوانست کتابها و داستانهای مختلفی را از آن زبان ترجمه نماید و با کسب مهارت و تسلط بیشتر به این زبان، دوسال در مدرسۀ قبلی خویش ادبیات فارسی و انگلیسی را تدریس نماید.
پروین در تیرماه سال 1303 هجری شمسی برابر با می 1924 میلادی دورۀ مدرسۀ دخترانۀ امریکائی را موفقانه به پایان رسانیدو در جشن فراغت از تحصیل، خطابۀ بلند بالائی با عنوان زن و تاریخ ایراد کرد.
او در این خطابه از ظلم مردان نسبت به زنان که شریک زندگی و سهیم غم و شادی آنهاست، سخن گفت و نیز از روزگار تاریک زنان مشرق زمین که آگنده از رنج و مشقت و مملو از اسارت و ذلت میباشد، سخن بمیان آورد و سپس بیداری ملل آسیايی را از خواب یأس و حرمان مایۀ امیدواری شمرده و تربیت و تعلیم حقیقی زن و مرد را داروی بیماری مزمن شرق دانست. وی اظهار امیدواری نمود که جامعه با دور نمودن ضعف و ملالت هرچه سریعتر ازین پرتگاه عبور نموده و با تربیت نسوان، اصلاحات مهم اجتماعی را به انجام رساند.
پروین در قسمت هائی از اعلامیه «زن و تاریخ» گفته است:
«داروی بیماری مزمن شرق، منحصر به تربیت و تعلیم است. تربیت و تعلیم حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گستردۀ معارف مستفید نماید » .
وی دربارۀ علاج این درمان چنین بیان داشته:
«پیداست برای مرمت خرابی های گذشته، اصلاح معایب حالیه و تمهید سعادت آینده، چه مشکلاتی در پیش است.
ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده، تند و چالاک این پرتگاه را عبور کند.»
پروین در تیر ماه (سرطان) 1313 با پسر عموی پدرش که رئیس شهربانی کرمانشاه بود، ازدواج کرد. هنوز سه ماهی از زندگی مشترک اش سپری نگردیده بود که به خانۀ پدر برگشت و کمی بعد رسمأ از شوهر جدا گردید. زیرا روح لطیف و آزاده و دنیای پرتکاپوی افکارش که درخانه ای سرشار از مظاهر معنوی و ادبی به دور از هر نوع آلودگی پرورش یافته بود، با اخلاق نظامی و خشک همسرش فرسنگها فاصله داشت.
پروین تا آخر حیاتش در مورد این ازدواج ناموفق با کسی حرف در میان نیاورد و تنها سه بیت درین باره سروده:
ای گل، تو زجمعیت گلزار چه دیدی جز سرزنش و بدسری از خار چه دیدی؟
ای شمع دل افروز، تو با این همه پرتو جز مشتری سفله به بازار چه دیدی؟
رفتی به چمن، لیک قفس گشت نصیبت غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟
نخستین مجموعۀ اشعار پروین، حاوی اشعاری بود که تا پیش از سن سی سالگی سروده بود و بیش از صدو پنجاه قصیده و قطعه و غزل و مثنوی را شامل میگردید.
دیوان اشعار وی در مدت کوتاهی پس از چاپ، مورد استقبال فراوان مردم قرار گرفته و دست بدست میان مردم می گشت و بسیاری باور نمی کردند که این اشعار را یک زن سروده باشد. استادان معروف مانند دهخدا و علامۀ قزوینی، هریک مقاله هايی در باره اشعار وی نوشتند و هنرش را تقدیر کردند.
پروین مدتی را بحیث کتابدار، کتابخانۀ دانشسرای عالی تهران، (دانشگاه تربیت معلم کنونی) سپری نمود. کتابدار مهذب، محبوب و ساکتی که بسیاری از مراجعه کنندگان در کتابخانه، نمیدانستند که او همان شاعرۀ بزرگ است.
پس از چاپ دیوانش در سال 1315 هجری شمسی، وزارت فرهنگ تصمیم اتخاذ نمود تا با ستایش و قدردانی از مقام ارزشمند پروین، مدال درجه سه لیاقت را که نشانۀ سپاس و احترام دولت از خدمات علمی و فرهنگی وی بوده،برایش اهدأ نماید، ولی نامبرده این مدال را قبول نکرد.
همچنان گفته شده که او حتی پیشنهاد رضا خان را که از وی برای ورود بدربار وتدریس به ملکه و ولیعهد وقت دعوت گردیده بود، نه پدیرفت. او که در پانزده سالگی در بارۀ ستم گران و ثروتمندان شعر زیبائی تحت عنوان « صاعقۀ ما ستم اغنیاست » سروده و چنین روحیه و اعتقاد را در وجودش پرورانیده بود، چگونه میتوانست به محیط اشرافی دربار قدم گذارد و در خدمت آنها قرار گیرد.
زیرا نامبرده تنهائی و سکوت و پیشبرد مطالعه را از حضور یافتن در آن مکان ها بهتر میدانست.
«صاعقۀ ما ستم اغنیاست»
بزر گری پند به فرزند داد کای پسر، این پیشه پس از من توراست
مدت ما جمله به محنت گذشت نوبت خون خوردن و رنج شماست
هرچه کنی کشت، همان بدروی کار بدو نیک، چو کوه و صداست
گفت چنین، کای پدر نیک رأی صاعقۀ ما ستم اغنیاست
پیشۀ آنان، همه آرام و خواب قسمت ما، درد و غم و ابتلاست
ما فقرا، از همه بیگانه ایم مرد غنی، با همه کس آشناست
خوابگه آن را که سمور و خزست کی غم سرمای زمستان ماست
تیره دلان را چه غم تیرگیست بی خبران راچه خبر از خداست
درگذشت پدر « یوسف اعتصامی » تأثیر ناگواری بر روحیۀ پروین گذاشت، چنانچه قطعۀ سوزناک سروده شده که پس از مرگ پدر در سوگ از دست دادنش به سرایش گرفته شده، عمق دلبستگی و علاقه مندی مفرط روحی و معنوی اش را نسبت به پدرش آشکار میسازد:
نوشته شده توسط سید احسان واعظی
پروین اعتصامی چهرۀ متبارز درگسترۀ شعر و ادب فارسی- دریپــروین اعتصــامی چهــرۀ متبــارز درگســترۀ شــعر و ادب فــارسی- دری
یکی از مسائل مورد پژوهش، بررسی چهرۀ زن در تاریخ و افسانه های کهن آریایی است که دراین رابطه برخی از محققان این خطه مطالب ارزشمندی بیان داشته اند.
در اساتیر زرتشتی برخی از ایزدان چون «اناهیتا» الهه نموو فراوانی، «چیستا» ربع النوع دانش و«رتا» آفریدگار دارايی زن بوده و بهمین سید احسان واعظیترتیب در اوستا و دیگر کتب زردشتی که بزبان پهلوی نوشته شده، نیز از زنان بسیاری چون «دغدو» (مادر زرتشت)، «هوی» (همسر زرتشت)، «پورو چیسا»، (دختر زرتشت)، «شیانه» (نخستین زن)، «خنه ثیئتی» (جادوی بابلی)، «شهر ناز» و «ارنواز» (دختران جمشید)، «نائیریکا» (زن نیکوکار) در مقابل «جهیکا» (دخت اهریمن، زن بدکار،) وغیره نام برده شده است.
بهمین ترتیب در داستانهای منثور و منظوم گاه گاهی به سیمای زن بمثابۀ مظهر عطوفت، فداکاری، عشق، دلاوری و حتی مکر بازی و حیله سازی بر میخوریم.
در حماسۀ جاویدانی شهنامۀ فردوسی چهرۀ زنانی چون فرانک، رودابه، جریره، سودابه، تهمینه، فرنگیس، منیژه وغیره بصورت برجسته منعکس گردیده و بهمین ترتیب در داستانهای منظوم و منثور دیگر عشقی چون خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، ویس و رامین، زال و رودابه، رابعه و بکتاش، ورقه و گلشاه، همای و همایون و نظایر آن چهرۀ زن بمثابۀ نقش مرکزی متبارز گردیده است.
تاریخ سیاسی گذشته های دور سرزمین باستانی ما (آریانای کهن و خراسان باستان) نیز ازموجودیت زنانی چون «آمی تیس» (زن کوروش)، «آتستا» (دختر کوروش)، «رکسانایا» (دختر داریوش سوم و زن اسکندر)، «پروشات»، (همسر داریوش سوم) «آزرمیدخت و توراندخت» ملکه های دربار ساسانیان و چهار ترکان خاتون که این واژه به زبان ترکی چغتائی به معنی شهبانو میباشد(یعنی ترکان خاتون همسر ملکشاه سلجوقی، ترکان خاتون همسر سلطان سنجر، ترکان خاتون مادر سلطان محمد خوارزمشاه و ترکان خاتون همسر اتابک سعد بن زنگی) وغیره باگويی مینماید.
در افسانه های عامیانه و مردمی نیز چهرۀ زنان با خصال متفاوت ظاهر شد مانند «نمکی» و « خواجه اره»، «گلثوم ننه»، «مادر فولاد زره» و یا در دو داستان مهم کهن « سمک عیار» و « داراب نامه» چهره های زنان متعددی داخل گردیده که از آنها میتوان بویژه « روز افزون» (سمک عیار) و « جهان افروز» (داراب نامه) را یاد آوری کرد که شهامت و دلاوری « روز افزون» و « جهان افروز» بمانند « گرد آفرید» و « گردیه» (خواهر بهرام چوبین) و آذر همایون (سردار آتشکدۀ اصفهان که در مقابل اسکندر مقاومت کرد، شگفت آور و حیرت آفرین است.
با وصف یاددهانی مختصر ازتبلور سیمای زن در اساطیر، حماسه ها، افسانه ها، داستان های عشقی و تاریخ های سیاسی حوزۀ تمد نی آریانا باید یاد آور گردید که با آغاز پیدایش حجاب در زمان هخامنشیان و بعدآ تشکیل حرم ها در جوامع اشکانی و ساسانی، زنان این خطۀ باستانی نیز مانند زنان دیگر جوامع از حقوق مساوی با مردان در جامعه محروم مانده ودر بسیاری از آثار ادبی و تاریخی بخصوص بعد از تسلط اعراب دراین سرزمین، زنان را گو یا یک انسان تمام عیار ندانسته؛ بلکه آنها را ناقص و «عورتی» معرفی نموده که حتی حق مقایسه کردن خود را بامردان دارا نمی باشند.
در مرزبان نامه آمده است که:
«دختر نابوده به، و اگر ببود، یا به شوی، یا به گور»
متأ سفانه باید یاد آور شد که بسیاری از مطالب انباشته در ادبیات ما در بارۀ زن مبتنی بر سنن خوار و حقیر شمردن زن در جامعۀ ماقبل اسلامی و یا بر مبنی درک خاص از برخی آیات (مانند «وان کیدهن عظیم» و تعداد احادیث واقعی و یا جعلی علیه آنان میباشد.
امام غزالی یکی از جملۀ علمأ، فلاسفه و مستشرعان بزرگ جهان اسلام، زنان را مجبور به پذیرفتن کفارۀ گناه و تحمل مصایب و رنجها به سبب نافرمانی و سرکشی «اولین زن» در باغ بهشت دانسته و چنین میفرماید:
«چون هوا از میوه درخت بهشت که الله خوردن آنرا ممنوع کرده بود، تناول کرد.الله زنان را به هجده مجازات تنبیه کرده است». *
1- زایمان، 2- عادت ماهیانه 3- جداشدن از پدر و مادر و ازدواج با یک فرد بیگانه، 4- بارداری، 5- نبود کنترول روی خود، 6- محرومیت از ارث بردن برابر با مردان، 7- فرمانبرداری از طلاق گفته شد ه بوسیلۀ شوهر و محرومیت از طلاق دادن شوهر، 8- شوهر میتواند چهار همسر داشته باشد؛ و لی زن تنها حق یک شوهر دارد، 9- زن باید در خانه تنها بماند، 10- زن در خانه شوهر باید سرخودرا بپوشاند، 11- شهادت هردو زن برابر یک مرد است، 12- زن نباید از خانه برون برود، 13- مردان حق اشتراک در نماز های جمعه و روزه و مراسم تشیع جنازه را دارند؛ ولی زنان ازین حق محروم میباشند، 14- محرومیت از فرمانداری و داوری، 15- شایستگی دارای هزار فروزه است، تنها یکی از انها به زن و 999 دیگر به مرد ویژه گی داده شده است.*
*- اسلام و مسلمانی نوشته ابن رواق، برگردان داکتر مسعود انصاری ص 569 .
بهمین ترتیب فخرالدین اسعد در ویس و رامین می گوید:
زنان در آفرینش ناتمام اند - زیرا خویش کام و زشت نامند
يا اسدی در گرشاسپ نامه میگوید:
زنان چون درختند سبز آشکار (یعنی در ظاهر) ولیک از نهان زهر دارند بار
هنر شان همین است کاندر کمر بگاه زیه (زایمان) مردم آرند بر
این بیت تصویر دیگری از برخورد خشونت بار، اهانت آمیز و لاقيدانه را نسبت به زنان به نمایش میگذارد :
زن را به زر بخر به تبر زن اگر نمرد دگر زن وگر بمرد دگر زن
بنا بر ذهنیت و افکار مسلط زن ستیزی ناشی از عقب مانی جوامع دیروزی، همچو تصور و تلقینات غیر منصفانه درمورد زنان حتی در اشعار برخی از شعرای بزرگ و نامور کلاسیک زبان فارسی- دری راه خود را باز نموده است.
ناصر خسرو بر اساس حدیث « هن ناقصات العقل والدین» میگوید:
زنان چون ناقصان عقل و دینند چرا مردان رۀ آنان گزینند
فردوسی طوسی چنین بیان فرموده:
زنان را ستائی سگان را ستای که یک سگ به از صد زن پارسای
حکیم نظامی گنجوی نیز درین زمینه چنین فرموده:
زن از پهلوی چپ شد آفریده کس از چپ راستی هرگز ندیده
و بهمین منوال حضرت سعدی علی الرحمه میفرمایند که:
چه خوش گفت شاه جهان کی قباد که نفرین بد بر زن نیک باد
بهمین ترتیب در متون ادبی کلاسیک ما، مطالب مشابه دیگری مبنی بر خوار، حقیر و زبون نشان دادن زنان ارائه گردیده که تذکار همۀ آنها دراین نبشته مقدور نمیباشد.
با اعمال سیاست های تبعیضی ناشی از تضیقات نظام مرد سالاری، در زمینۀ تربیت، پرورش و تقویت استعداد زنان, اهمال و فروگذاشت بعمل آمده و در نتیجه امکانات تحصیل و پرورش توانیهای ذهنی آنان ناچیز و محدود باقیمانده و آنها نتوانسته اند، آنچنانی که در خور قابلیتهای نهفتۀ آنان است، پیشرفت نموده و نام آور گردند. تأثیرات منفی چنین اوضاع, موجب آن گردید تا زنان از حقوق طبیعی شان جبرأ محروم گردند و در چهار دیوار خانه محصور.
با دور نگهداشتن زنان از اجتماع و جلوگیری از رشد و تکامل استعدادآنها،زمینۀ تبارز و ظهور این نیمه ای از پیکر جامعه در عرصه های علوم، دانش و ادب محدود گردیده و اگر ندرتاً چهره هايی عرض وجود نموده اند، بیشتر شان مربوط به خانواده های حکام، رجال دولتی و قشر روشنفکر و منور نسبتأ متمول محلی بوده که با داشتن شرایط مساعد و درک شان از فضیلت علم و دانش، زمینۀ چنین پرورش را در محیط خانواده برای آنان فراهم گردانیده اند.
تعدادی ازین زنان با کسب تعالیم دینی و معرفت و آگاهی با آثار ادبی، استعداد های درخشان و سرشار شان را در رشته های مختلف هنر وادب، از جمله سرودن اشعار تبارز داده و با وصف تعصبات شدید اجتماعی و زمینه های محدود رشد؛ بانهم آواز خودرا بخاطر بیداری و تنویر اذهان عامه با زبان شعری از عقب پرده و چهار دیوار خانه ها بلند کرده و به اثبات رسانیده اند که زنان هم از لحاظ جسمی و هم عقلی ناقص و نامکمل نبوده؛ بلکه آنان نیز استعداد، ذکاوت و توانائی فراگیری دانش را در تمامی عرصه ها، برابر با مردان دارا میباشند.
در حوزۀ تمدنی و فرهنگی مشترک پارسی- دری زبانان چه در زمان موجودیت خراسان بزرگ و یا تقسیمات آن به قلمروهای جداگانه که در اثر مرزبندی های سیاسی بمیان آمد، تعدادی از شعرای زن چون رابعه بلخی، معاصر رودکی سمرقندی، مهستی گنجوی، سلطان رضیه دختر شمس الدین التمش غوری، زیب النسأ دختر اورنگزیب؛ جهان ملک خاتون، رشحه دختر هاتف اصفهانی، ژاله قائم مقامی (عالم تاج فراهانی)، پروین اعتصامی، طاهره قرةالعین، حجابی گلپایگانی، کوکب خراسانی، عایشۀ افغان، مستوره غوری، آمنه فدوی، بی بی حلیمه (بوبو جان)، سیمین بهبهانی، فروغ فرخزاد، بی بی جانی متخلص به حیاتی، مخفی بدخشی، محجوبه هروی و تعداد دیگری رشد و ظهور نموده اند.
اما قابل یادآوری است که بنابر عواملی که در بالا بآن اشاره گردید، به ندرت شعر این شاعره ها با شعر مردان روزگار شان برابری میکرده و در واقع آنچه مایۀ نامداری شان شده، تعلق آنها به جنس زنان بوده است. اما دراین میان پروین اعتصامی از بزرگترین و نامور ترین شاعر زن بوده که چه تا زمان حیاتش و چه بعد آن هیچ شاعره يی بآن مقام و مرتبت نرسیده است.
پروین اعتصامی براستی کسی است که در بالاترین سطح موجود در شعر روزگارش ظاهر شده، البته در گرایش نیمه سنتی و نامبرده در محتوای شعر، سخنان تازۀ بیشتر دارد. تقریبأ همۀ مسایل اخلاقی و اجتماعی مطروحۀ جامعۀ شاعر با طراحی تازه که در شعر کهن فارسی – دری کم سابقه بوده، در شعرش متبارز گردیده است. یکی از طرح هايی که شاعر با قوت وزیبايی تمام آزموده، گفت و شنود یا مناظره است که بیش تر از آن در شعر قدماء سابقه داشته ولی نه باین گستردگی و فراخ نظری.
محمد تقی بهار ملک الشعرأ در مقدمه بر دیوان پروین اعتصامی چنین نگاشته است:
«در ایران که کان سخن و فرهنگ است، اگر شاعرانی از جنس مرد پیدا شده اند که مایۀ حیرت اند، جای تعجب نیست. اما تا کنون شاعری از جنس زن که دارای این قریحه و استعداد باشد و به این توائی و طی مقدمات و تتبع و تحقیق، اشعاری چنین نغز و نیکو بسراید، از نوادر محسوب و جای بسی تعجب و شایستۀ هزاران تمجید است.»
پروی اعتصامی که نام اصلی او « رخشنده» است در بیست و پنجم اسفند(حوت) 1285 هجری- شمسی در تبریز متولد شد. پدر پروین میرزا یوسف اعتصامی (اعتصام الملک) پسر میرزا ابراهیم خان ملقب به اعتصام الملک از اهالی آشتیان بود که در جوانی به سمت استیفای آذربایجان به تبریز رفت و تاپایان عمر در همان شهر زیست.
یوسف اعتصام الملک در 1253 هجری شمسی در تبریز بدنیا آمد. نامبرده ادب عرب و فقه و اصول و منطق و کلام وحکمت قدیم و زبانهای ترکی و فرانسوی را در تبریز آموخت و در لغت عرب تسلط و احاطۀ کامل داشت.
اعتصام الملک از پیشقدمان تجدد ادبی و پیشوایان تحول نثر فارسی و یکی از نویسندگان و دانشمندان بنام ایران و از خطاطان زبر دست عهد خود بود. وی اولین چاپخانه را در تبریز بنا نمود وپس از اقامت در تهران، مدتی در وزارت فرهنگ مشغول به کار شد و مدتی هم نمایندۀ مجلس بود. یوسف اعتصامی ریاست کتابخانۀ مجلس و عضویت کمیسیون فرهنگ را تا آخر عمر بعهده داشت. نامبرده مدیر مجله ای به نام « بهار» بود و اولین اشعار پروین در همین مجله منتشر گردید.
یوسف اعتصامی آثاری از ژول ورن، ویکتور هوگو و دیگر نویسندگان خارجی را به فارسی ترجمه کرد و خودش نیز کتاب های زیادی نوشت. پدر پروین در تبریز ازدواج کردو ثمرۀ آن یک دختر و چهار پسر بود. نامبرده در 12 دی ( جدی ) 1316 چشم از دنیا بست و در قم بخاک شپرده شد. مادرش اختر اعتصامی نام داشت.
وی بانويی بود مدبر، صبورو عفیف که در پرورش احساسات لطیف شاعرانۀ دخترش پروین نقش مهمی داشت و به دیوان اشعار او نیز علاقۀ فراوانی نشان میداد.
مادر پروین در 26 اردیبهشت(ثور) 1352درگذشت و در قم بخاک سپرده شد.
پروین درس های مقدماتی را در زمینۀ دستور زبان فارسی و عربی از پدرش آموخت و از کودکی با مطالعه آشنا شد؛ زیرا خانوادۀ او اهل مطالعه بود و پروین مطالب فرهنگی، علمی و بویژه ادبی را از لابلای صحبت ها و گفت و گو ها در می یافت.
وی سپس تحصیلات ابتدائی را در یکی از مدارس تهران سپری نمود. او در سنین کودکی کوشا و اهل تفکر بود، بیشتر اوقاتش را در تنهايی می گذرانید و کمتر با همسالانش به بازی و تفریح میپرداخت. چنانچه که نامبرده در سن یازده سالگی با دیوان شعرای متقدم کلاسیک زبان فارسی- دری چون فردوسی، فرخی، نظامی، مولوی، ناصر خسرو، انوری و برخی دیگر که تمامی آنها از جملۀ شاعران بزرگ و نام آور زبان پارسی- دری بوده اند، آشنا شد.
پروین در اثر توجه و رهنمائی پدر به سرودن شعر آغاز نمود و پدرش از وی همچون مروارید درون صدف با دقت خاص مواظبت بعمل میآورد.
اشعاری از شاعران قدیم را به او میداد، تا بر اساس آن شعر دیگری بسراید و در زمینۀ تغیير وزن، دریافت قافیه های نو و فراگیری شیوه های دیگر آن با وی تمرین مینمود که با ترتیب قرار دادن کلمات آشنا شود و در سرودن شعر تجربه بیاموزد. بهمین ترتیب پدر، گاهی قطعه های زیبا و لطیف را از کتاب های خارجی انتخاب نموده و پس از ترجمۀ آنها به زبان فارسی، پروین را تشویق مینمود تا آنها را بصورت شعر در آورد.
از تاریخ شعر های پروین بر میآید که او اولین اشعارش را در سنین هفت و هشت سالگی سروده و برخی از آنها تا حدی زیبا، جالب و پر معنی است که انسان را به حیرت فرو برده و هرکس را که با دنیای شعر و شاعری آشنا باشد، به توانائی وی، در آن سن و سال باورمند میسازد. برخی از زیبا ترین شعر هایش مربوط به دوران نوجوانی یعنی یازده تا چهارده سالگی او هستند. شعر « ای مرغک» او در سن 12سالگی سروده شده است:
ای مــــــرغک خرد ز آشیانه پـــــرواز کن و پریدن آموز
تاکی حــــــرکات کـــــودکانه؟ در باغ و چـمن چمیدن آموز
رام تو نمی شود زمـــــــــانه رام از چه شدی؟ رمیدن آموز
مندیش که دام هست یا نــــــه بر مردم چشم دیــــــدن آموز
شو روز به فکر آب و دانــه هنگام شب آرمـــــــیدن آموز
تاکی حــــــرکات کـــــودکانه؟ در باغ و چـمن چمیدن آموز
رام تو نمی شود زمـــــــــانه رام از چه شدی؟ رمیدن آموز
مندیش که دام هست یا نــــــه بر مردم چشم دیــــــدن آموز
شو روز به فکر آب و دانــه هنگام شب آرمـــــــیدن آموز
خواندن این بیت ها، دختر دوازده ساله ای را بیاد میاورد که از همان آغاز جوانی، دیوان قطوری از شاعران کهن در دستهای کوچک اش قرار داشته و این اشعار را می خواند ودر سینه نگه میدارد.
شعر « گوهر و سنک» نیز در 12 سالگی سروده شده است.
شنید ستم که اندر معد نی سنگ سخن گفتند با هم گوهرو سنگ
چنین پرسید سنگ از لعل رخشان که از تاب که شد چهرت فروزان
بدین پاکیزه روئی از کجائی که دادت آب و رنگ و روشنائی
بنرمی گفت اورا گوهر ناب جوابی خوبتر از دُر خوشاب
کزآن معنی مرا گرم است بازار که دیدم گرمی خورشید بسیار
ازآنرو چهره ام را سرخ شد رنگ که بس خونابه خوردم دردل سنگ
از آن ره، بخت بامن کرد یاری که در سختی نمودم استواری
چنین پرسید سنگ از لعل رخشان که از تاب که شد چهرت فروزان
بدین پاکیزه روئی از کجائی که دادت آب و رنگ و روشنائی
بنرمی گفت اورا گوهر ناب جوابی خوبتر از دُر خوشاب
کزآن معنی مرا گرم است بازار که دیدم گرمی خورشید بسیار
ازآنرو چهره ام را سرخ شد رنگ که بس خونابه خوردم دردل سنگ
از آن ره، بخت بامن کرد یاری که در سختی نمودم استواری
تحلیل و برداشت این دختر دوازده ساله از گفت و گوی گوهر ارزشمند با سنگ بی ارزش که نتیجۀ پر معنای « استواری و صبوری در سختی ها، قدر و ارزش وجود را زیاد میکند » و مهمتر آنکه چنین نتیجه پر معنی را در قالب موزون شعری زیبا بیان داشته، تحسین بر انگیز میباشد.
اشعار دیگری که پروین در دورۀ نوجوانی تا چهارده سالگی سروده است، عبارتند از « ذره »، « اشک یتیم »، « کودک آرزومند »، « صاعقه ما ستم اغنیاست »، « سعی و عمل»، « اندرزهای من »، « مادر دور اندیش »، « خزان » و « اندوه فقر » . دختر سیزده ساله ئی که از اشک یتیم و قطعۀ جواهری برتاج پادشاه سخن می گوید و آن را اشک دیدۀ پیر زنان و خون دل بیچارگان میداند، حساس بودنش را نسبت به جامعه و مردم و توجۀ عمیق وی را به جزئیات زندگی آنها بیان میدارد:
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی فریاد شوق بر سر هر کوی وبام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیر زنی کوژ پشت و گفت این اشک دیدۀ من و خون دل شماست
ما رابه رخت و چوب شبانی فریفته است این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خرد و ملک رهزن است آن پادشاه که مال رعیت خورد، گداست
بر قطرۀ سرشک یتیمان نظاره کن تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود
کو آنچنان کسی که نرنجد زحرف راست
پدر پروین که خود ادیب توانا و نویسندۀ چیره دست بود؛ با دانشمندان و شاعران نامور دیگری چون علی اکبر دهخدا، ملک الشعرای بهار، عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی، نصراله تقوی و برخی دیگر روابط دوستی دیرینه داشته و تعدادی از آنها در یکی از روزهای هفته در خانۀ وی اجتماع میورزیدند و در زمینه های مختلف ادبی به بحث و گفتگو می پرداختند. درین محافل ادبی پروین نیز شرکت میورزید و هرباری که شعر میخواند، آنها با علاقه مندی می شنیدند و او را تشویق مینمودند.
«محمد حسین شهریار» شاعر نامور معاصر ایران شعر بلندی را در بارۀ پروین چنین سروده است:
به راستی که یکی از نوابغ ادب است
میان شاعره ها تا کنون نظیرش نیست
......
به یادم است که او شاعر شهیری بود
قصایدش به مجلات منتشر میشد
ولی کسی نه گمان داشت کو زنی باشد
.....
به یادم است که عصر دوشنبه ها گاهی
در آن اطاق خصوصی اعتصام الملک
مجالس ادبی نیز پیش می آمد
به یادم است که استاد نامدار بهار
مرا به همراۀ خود بار اول آنجا برد
....
از آن پس من و او آشنای هم بودیم
خیال میکنم او بیست سال کمتر داشت
هزار و سه صد و دو یا سه، او محصل بود
هنوز کالج و دارالمعلمین می دید
کتب زیر بغل داشت در ورود از در
به زیر چادر مشکی و پیچه، ماهی بود
میان شاعره ها تا کنون نظیرش نیست
......
به یادم است که او شاعر شهیری بود
قصایدش به مجلات منتشر میشد
ولی کسی نه گمان داشت کو زنی باشد
.....
به یادم است که عصر دوشنبه ها گاهی
در آن اطاق خصوصی اعتصام الملک
مجالس ادبی نیز پیش می آمد
به یادم است که استاد نامدار بهار
مرا به همراۀ خود بار اول آنجا برد
....
از آن پس من و او آشنای هم بودیم
خیال میکنم او بیست سال کمتر داشت
هزار و سه صد و دو یا سه، او محصل بود
هنوز کالج و دارالمعلمین می دید
کتب زیر بغل داشت در ورود از در
به زیر چادر مشکی و پیچه، ماهی بود
زیبايی اشعار دورۀ نوجوانی پروین، اهمیت راهنمايی های داهیانۀ پدر و تلاش وعلاقۀ فراوان خود وی را برای آموختن دانش نشان داده و طبیعتأ هر نهالی که مورد توجه باغبان قرار گیرد و با آب و نور کافی رشد نماید، بدون شک برگ و باری شایسته حاصل میدهد.
پروین در هجده سالگی فارغ التحصیل شد و در تمام دوران تحصیلش، یکی از شاگردان ممتاز مدرسه بود. وی قبل از ورود به مدرسه، معلومات مزیدی را از مطالعات خصوصی بدست آورده بود، برای فراگیری هر مطلب و موضوع تازه، شوق فراوان و علاقۀ بی پایان نشان میداد.
نامبرده به دانستن همه مسائل علاقمند بود و پیوسته سعی میورزید تا در حد توان از همه چیز آگاهی بدست آرد. مطالعاتش در زمینۀ زبان انگلیسی آنقدر پیگیر و مستمر بود که میتوانست کتابها و داستانهای مختلفی را از آن زبان ترجمه نماید و با کسب مهارت و تسلط بیشتر به این زبان، دوسال در مدرسۀ قبلی خویش ادبیات فارسی و انگلیسی را تدریس نماید.
پروین در تیرماه سال 1303 هجری شمسی برابر با می 1924 میلادی دورۀ مدرسۀ دخترانۀ امریکائی را موفقانه به پایان رسانیدو در جشن فراغت از تحصیل، خطابۀ بلند بالائی با عنوان زن و تاریخ ایراد کرد.
او در این خطابه از ظلم مردان نسبت به زنان که شریک زندگی و سهیم غم و شادی آنهاست، سخن گفت و نیز از روزگار تاریک زنان مشرق زمین که آگنده از رنج و مشقت و مملو از اسارت و ذلت میباشد، سخن بمیان آورد و سپس بیداری ملل آسیايی را از خواب یأس و حرمان مایۀ امیدواری شمرده و تربیت و تعلیم حقیقی زن و مرد را داروی بیماری مزمن شرق دانست. وی اظهار امیدواری نمود که جامعه با دور نمودن ضعف و ملالت هرچه سریعتر ازین پرتگاه عبور نموده و با تربیت نسوان، اصلاحات مهم اجتماعی را به انجام رساند.
پروین در قسمت هائی از اعلامیه «زن و تاریخ» گفته است:
«داروی بیماری مزمن شرق، منحصر به تربیت و تعلیم است. تربیت و تعلیم حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گستردۀ معارف مستفید نماید » .
وی دربارۀ علاج این درمان چنین بیان داشته:
«پیداست برای مرمت خرابی های گذشته، اصلاح معایب حالیه و تمهید سعادت آینده، چه مشکلاتی در پیش است.
ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده، تند و چالاک این پرتگاه را عبور کند.»
پروین در تیر ماه (سرطان) 1313 با پسر عموی پدرش که رئیس شهربانی کرمانشاه بود، ازدواج کرد. هنوز سه ماهی از زندگی مشترک اش سپری نگردیده بود که به خانۀ پدر برگشت و کمی بعد رسمأ از شوهر جدا گردید. زیرا روح لطیف و آزاده و دنیای پرتکاپوی افکارش که درخانه ای سرشار از مظاهر معنوی و ادبی به دور از هر نوع آلودگی پرورش یافته بود، با اخلاق نظامی و خشک همسرش فرسنگها فاصله داشت.
پروین تا آخر حیاتش در مورد این ازدواج ناموفق با کسی حرف در میان نیاورد و تنها سه بیت درین باره سروده:
ای گل، تو زجمعیت گلزار چه دیدی جز سرزنش و بدسری از خار چه دیدی؟
ای شمع دل افروز، تو با این همه پرتو جز مشتری سفله به بازار چه دیدی؟
رفتی به چمن، لیک قفس گشت نصیبت غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟
نخستین مجموعۀ اشعار پروین، حاوی اشعاری بود که تا پیش از سن سی سالگی سروده بود و بیش از صدو پنجاه قصیده و قطعه و غزل و مثنوی را شامل میگردید.
دیوان اشعار وی در مدت کوتاهی پس از چاپ، مورد استقبال فراوان مردم قرار گرفته و دست بدست میان مردم می گشت و بسیاری باور نمی کردند که این اشعار را یک زن سروده باشد. استادان معروف مانند دهخدا و علامۀ قزوینی، هریک مقاله هايی در باره اشعار وی نوشتند و هنرش را تقدیر کردند.
پروین مدتی را بحیث کتابدار، کتابخانۀ دانشسرای عالی تهران، (دانشگاه تربیت معلم کنونی) سپری نمود. کتابدار مهذب، محبوب و ساکتی که بسیاری از مراجعه کنندگان در کتابخانه، نمیدانستند که او همان شاعرۀ بزرگ است.
پس از چاپ دیوانش در سال 1315 هجری شمسی، وزارت فرهنگ تصمیم اتخاذ نمود تا با ستایش و قدردانی از مقام ارزشمند پروین، مدال درجه سه لیاقت را که نشانۀ سپاس و احترام دولت از خدمات علمی و فرهنگی وی بوده،برایش اهدأ نماید، ولی نامبرده این مدال را قبول نکرد.
همچنان گفته شده که او حتی پیشنهاد رضا خان را که از وی برای ورود بدربار وتدریس به ملکه و ولیعهد وقت دعوت گردیده بود، نه پدیرفت. او که در پانزده سالگی در بارۀ ستم گران و ثروتمندان شعر زیبائی تحت عنوان « صاعقۀ ما ستم اغنیاست » سروده و چنین روحیه و اعتقاد را در وجودش پرورانیده بود، چگونه میتوانست به محیط اشرافی دربار قدم گذارد و در خدمت آنها قرار گیرد.
زیرا نامبرده تنهائی و سکوت و پیشبرد مطالعه را از حضور یافتن در آن مکان ها بهتر میدانست.
«صاعقۀ ما ستم اغنیاست»
بزر گری پند به فرزند داد کای پسر، این پیشه پس از من توراست
مدت ما جمله به محنت گذشت نوبت خون خوردن و رنج شماست
.....
هرچه کنی کشت، همان بدروی کار بدو نیک، چو کوه و صداست
.......
گفت چنین، کای پدر نیک رأی صاعقۀ ما ستم اغنیاست
پیشۀ آنان، همه آرام و خواب قسمت ما، درد و غم و ابتلاست
....
ما فقرا، از همه بیگانه ایم مرد غنی، با همه کس آشناست
خوابگه آن را که سمور و خزست کی غم سرمای زمستان ماست
تیره دلان را چه غم تیرگیست بی خبران راچه خبر از خداست
درگذشت پدر « یوسف اعتصامی » تأثیر ناگواری بر روحیۀ پروین گذاشت، چنانچه قطعۀ سوزناک سروده شده که پس از مرگ پدر در سوگ از دست دادنش به سرایش گرفته شده، عمق دلبستگی و علاقه مندی مفرط روحی و معنوی اش را نسبت به پدرش آشکار میسازد:
پدر آن تیشه که بر خاک تو زد، دست اجل تیشه ای بود که شد باعث ویرانی من
رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی بی تو، در ظلمتم ای دیده ای نورانی من
رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی بی تو، در ظلمتم ای دیده ای نورانی من