کافه تلخ

۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

تناسخ نزد فلاسفه غرب و اسلامي




شايد بتوان فلاسفه و حكيمان را پردازشگر اصلي بحث تناسخ دانست، از اين رو آنان همواره به لحاظ موضوعي و معرفتي در رد يا اثبات اين نظريه كوشيده اند.اكابر و بزرگان فلاسفه يونان مانند سقراط، فيثاغورس و هرمس در شش قرن قبل از ميلاد، تفكر تناسخ را عرضه كردند.
فيثاغورس و شاگردان و پيروانش معتقد بودند: روح انسان مي تواند به انسان يا حيوان و يا گياه ديگر منتقل گردد.از اين رو فيثاغورس خوردن گوشت و بعضي از حبوبات را منع نموده و شاگردان از آن امتناع مي ورزيدند. از تاريخ بر مي آيد كه فيثاغورس پس از بازگشت از مصر و در مراجعت به يونان به تناسخ معتقد شده است.
به هر صورت عقيده به تناسخ نفوس، در تعاليم فيثاغورس آشكار است و چون محور افكار و اعمال ديني – رياضتي فيثاغورسيان، انديشه تزكيه و تطهير بود، عقيده به تناسخ نفوس، طبيعتاً به ارتقا و ترفيع نفس انساني منجر مي شد. ازميان انديشمندان اسلامي كساني چون فارابي، ابن سينا، سهروردي و بالاخره صدرالمتالهين شيرازي در تنوير و تبيين ابعاد مسأله تناسخ كوشيده اند.
فارابي كه از بزرگترين فلاسفه جهان اسلام است موقعيتي چون افلاطون دارد و گره گشاي معضلات فلسفه يوناني به شمار مي آيد. پس از آنكه در كتاب آراء اهل مدينه فاضله، فرآيند رابطه ميان نفس و بدن را بيان مي كند، قائل شده است: چون بدن دائماً در حال تحليل و جابه جايي اجزايش مي باشد، پس از مرگ به ترتيب فاسد مي شود و تنها چيزي كه از آن باقي مي ماند همان صورت عنصري است و سپس مسأله تناسخ را مطرح ساخته است. ابن سينا نيز كه از جمله فيلسوفان اسلامي به شمار مي رود كه زندگي او سرشار از حوادث سياسي و اجتماعي بود در كتاب ارزشمند اشارات، مدعاي تناسخ را كه بر اساس آن ارواح و نفوس براي بقاي خود به اعاده و بازگشت دوباره به دنيا محتاج هستند، مورد انتقاد قرار داده، تأكيد مي كند:
در صورت صحت چنين فرآيندي، اشكالات زيادي چون جمع شدن دو روان و دو نفس در يك پيكرپيش خواهد آمد:
يكي نفسي كه از بدن هاي پيشين مفارقت كرده و به بدن جديد الحدوث تعلق گرفته است و ديگري نفسي كه با حدوث همان بدن آفريده شده است و اين خلاف احساس و يافت هر كدام از ماست، چرا كه هر كسي به خوبي درك مي كند فقط داراي يك شخصيت است و در كالبد پيكر وي بيش از يك روح وجود ندارد و تا كنون كسي يافت نشده كه داري دو روان و دو شخصيت بوده باشد كه اين با مسلمات كتاب و سنت نيز مخالف است.
انگيزه هاي گرايش به تناسخ.............. از مراجعه به كتب اعتقادي و تاريخي موافقان و مخالفان تناسخ بر مي آيد كه منشأ اعتقاد پيروان اديان باستان به تناسخ چند چيز بوده است:الف) انكار معاد و عالم پس از مرگ............. يكي از علل اعتقاد به تناسخ، عدم اعتقاد به جهان آخرت و حتي محال دانستن آن است، اما از آنجا كه عدالت و پاداش نيكان و كيفر بدكاران يكي از ادله قاطع و خدشه ناپذير عقلي در اثبات جهان آخرت و عالم قيامت است، قائلين به تناسخ معتقد شده اند، روح نيكوكاران در همين جهان به بدن ديگري كه از بدن قبلي اش خوشبخت تر ، فاضل تر و كامل تر است مجدداً، باز مي گردد و اين چنين پاداش اعمال نيك وگذشته خود را مي بيند، چنانكه روح گناه كاران براي تكامل و پاكيزگي به پيكرهايي كه در رنج و زحمت يا ناقص الخلقه هستند باز مي مي گردد و بدين ترتيب كيفر كردار خود را خواهد ديد.
از اين رو، قيامت معتقدين به تناسخ، در همين دنيا خواهد بود.ب)

توجيهي براي بيماران و ناقص الخلقه ها............... همه ديده يا شنيده ايم نوازد يا بيماري، علي رغم خواست ، اراده و اختيارش و بي آنكه گناهي از او سرزده باشد ناقص الخلقه شده است. راستي بر اساس توحيد افعالي – كه هر فعلي در نهايت منسوب به خداست و صرف نظر از عدم رعايت برخي امور بهداشتي از ناحيه والدين – چه پاسخ قانع كننده اي در برابر اين حوادث به ظاهر غير عادلانه خواهيم داشت؟
پاسخ اين پرسش در مباحث مختلفي مانند عدالت خداوند، تقدير و سرنوشت، قضا و قدر و جبر و اختيار مطرح شده است، اما تناسخيان براي پاسخ به اين سؤال، راهي ساده برگزيده اند و قائل شده اند:
ارواح اين بيماران متعلق به افراد بدكار و گناهكار مي باشد كه براي كيفر اعمالشان به اين بدن ها وارد شده و مجدداً به جهان بازگشت نموده اند تا رنج كيفر و عقوبت خطاهاي زندگي قبلي شان را ببينند. البته اين توجيه اشكالي دارد كه گناهاني چون قتل نفس و يا ظلم هايي كه آثار آن تا سال هاي طولاني و حتي تا قيامت ادامه دارد، چگونه با ناقص شدن از ناحيه يك يا چند عضو جبران پذير است؟ج) ناتواني در تحليل پيروزي يا شكست............... يكي ديگر از علل گرايش به تناسخ،غفلت از سبب هاي اصلي و جايگزين كردن تفسير و تحليل هاي غلط به جاي آن است. فراوان مشاهده مي شود كه برخي بي آنكه رنجي ببرند يا زحمتي را متحمل شوند به موفقيت هاي پياپي نائل مي گردند.در مقابل، گروه ديگري همواره در زندگي شكست را تجربه مي كنند و ناموفق مي مانند. تناسخيان به دليل ناتواني از كشف دقيق مساله و حل رمز و راز پيروزي يا شكست، به تناسخ معتقد شده اند و انسان هاي موفق را صاحب روح پاكي مي دانند كه پس از فراغت از جسم در بدن اين انسان ها منتقل شده و انسان هاي شكست خورده را صاحب روح ناپاكي مي دانند كه آن روح پس از مرگ انسان هاي ناپاك، در بدن اينان رسوخ كرده است.د) علل و انگيزه هاي رواني................. تناسخ از همان زمان هاي دوردست در ميان انسان ها – به خصوص در هند و چين- به عنوان يك عامل تسكين دهنده مطرح بوده است.
انسان ها وقتي دچار شكست و ناكامي مي شدند با پناه بردن به تخيلات و عقايد انحرافي، خود را قانع مي ساختند و به اميد بازگشت به زندگي جديد در اين جهان افكار پريشان خود را تسكين مي دادند. گاه نيز براي توجيه اعمال خشونت آميز و انتقام جويانه خود به اين اعتقاد روي مي آوردند. مثلاً اعراب جاهليت كه در انتقام جويي، به سختي پافشاري مي كردند و حتي كينه توزي نسبت به شخص يا قبله اي را از پدران و نياكان خود به ارث مي بردند، براي توجيه اعمال وحشيانه خود دست به دامان اين عقيده مي شدند.
آنان معتقد بودند: هنگامي كه يكي از افراد قبيله به قتل مي رسد روحش در قالب پرنده اي شبيه به بوم كه آن را هامه مي ناميدند ، مجسم مي گردد و پيوسته در اطراف جسد مقتول پرواز ميكند و ناله وحشت زايي سر مي دهد و هنگامي كه فرد را در قبر ميگذارند در اطراف قبر گردش مي كند و مرتب فرياد مي زند: ‹اسقوني، اسقوني› سيرابم كنيد، سيرابم كنيد و تا خون قاتل ريخته نشود، ناله غم انگيزش خاموش نخواهد شد. بي ترديد تأثير اين عقيده تناسخ در شعله ور ساختن حس انتقام جويي قابل انكارنيست. دكتر عبدالمنعم الحنفي معتقد است، انگيزه اوليه طرح مسأله تناسخ، امري اخلاقي بوده است تا به نوعي مسأله پاداش و جزا را توجيه كنند.
و پس ازبر شمردن دستوراتي چند از برخي فلاسفه تناسخي چون فيثاغورس و انباز قلس كه كشتن حيوانات را تحريم كرده اند با اخلاقي شمردن انگيزه آنان مي گويد:
‹‹...وكان الدافع لهذا القول اخلاقياً كذلك حتي ينفر الناس من ممارسته العنف و ارتكاب به...››انگيزه گرايش به اين عقيده اخلاقي بود تا آنجا كه مردم از ارتكاب خلاف آن، دوري مي جستند.ه) خلط ميان دو مبحث معاد و تناسخ.................. از ديگر عوامل پيدايش اين نظريه، خلط ميان دو مبحث معاد(به ويژه معاد جسماني) و مسأله تناسخ است، يعني اعتقاد بازگشت روح به بدن در رستاخيز، باعث گرديده است كه عده اي تصور كنند مراد از بازگشت رجوع به دنياست و حال آنكه روح در عالم آخرت، به بدن بازگشت مي كند ولي فرض تناسخ بر آن است كه روح در همين دنيا به بدن ديگري بازگشت مي نمايد. بر اساس قرآن و روايات، روح انسان ها در قيامت متناسب با اعمالي كه در دنيا داشته است به بدن تعلق خواهد گرفت.
در حقيقت بدن در آنجا تبلور و جلوه گاه صفات دروني و اعمال آدم است و هر كس مهمان عمل خويش است و هر نفسي با بدن خود محشور مي شود نه با بدن ديگري و به آنچه انجام داده، آگاه مي باشد.
از سويي نظام حاكم بر عالم آخرت، نظام دفعي و فعليت است نه نظام تدريجي و قوه.بر هيمن اساس مقايسه تناسخ با معاد و قيامت كه امري ضروري و برهاني است و خلط ميان آن دو نارواست. مسأله ديگري كه به اين خلط و توهم دامن زده است، حقيقت انسان و سير تكاملي اوست.
از اين رو تناسخيان معتقد شدند كه ارواح پس از مرگ و براي ادامه روند تكاملي يشان( چه در جهت بد يا خوب) دوباره در قالب بدن هاي ديگر به دنيا باز مي گردند.
در پيش رو بودن مسأله مرگ از يك سو و انكار عالم پس از آن از سوي ديگر و سير تكاملي انسان سبب گرديده بود آنان بپندارند كه تعويض و تازه شدن قالب ها راهي براي تكامل يافتن ارواح است، اگر در مسير تزكيه قرار گرفته بودند در زندگي بعدي به بدني فاضل تر، جامع تر و در موقعيتي بهتر خواهند بود و اگر به رذائل اخلاقي مبتلا بودند، پس از مرگ به بدني پايين تر و يا حتي به يكي از حيواناتي كه صورت آن حيوان با سيرت اخلاقي او يكسان باشد، تعلق خواهند گرفت.
البته پيروان نظريه تناسخ از اين نكته غفلت كرده اند كه حركت و سير انسان همواره از ضعف به قوت و از نقص به كمال و از قوه به فعل است و بازگشت دوباره به دنيا كه نسبت به عالم پس از خود ضعيف تر و ناقص تر مي باشد خلاف اين اصل عقلي است، چرا كه نفس پس از رهايي از بدن وارد مرحله تازه و كامل تري از دوره حيات خويش مي شوند( هر چند كه نفس تبهكاري باشد) بنابراين بازگشت دوباره به عالمي كه نسبت به عالم پس از مرگ، ضعيف تر و ناقص تر مي باشد و در حالت قوه است غير معقول و برخلاف نظام احسن و حكيمانه الهي است.