نمای کلی از دیانت بهائی
بهائی بودن یعنی جمیع عالم را دوست داشتن و با کل بشر مهربان بودن، در خدمت به نوع کوشیدن، ودرسبیل صلح عمومی و ترویج اخوت حقیقی همت کردن.
عبدالبهاء عباس
دیانت بهائی جوانترین دیانت جهان است. این آئین که کمی بیشتر از 160 سال از ظهورش در ایران میگذرد هم اکنون با جوامعی در 236 کشور و سرزمین و با بیش از 6 میلیون نفر پیرو در برگیرندهء بیش از 2100 قوم و نژاد و قبیله و از پیشینههای مختلف مذهبی، دومین دین گستردهء جهان است.
ایدۀ محوری این دیانت وحدت تمام انسانها است چیزی که بهائیان از آن با عنوان اصل وحدت عالم انسانی یاد میکنند و بر اساس این اعتقاد میکوشند تا تعصبهای نژادی، جنسی و اعتقادی را از میان بردارند. بهائیان معتقدند همه باید برای پیشبرد منافع مشترک بشریت با هم همکاری کنند.
نگاهی به برخی از باورهای این آئین
· بهائیان به یکتاپرستی اعتقاد دارند
· دیانت بهائی ادیان گذشته را قبول دارد
· دیانت بهائی این آموزه را ترویج میدهد که انسانها یک خانوادهاند و سرنوشتی مشترک دارند
· تساوی زنان و مردان
· رفع هر نوع تعصب
· رفع فقر و ثروت بیش از اندازه
· جستجوی مستقل حقیقت
· تعلیم و تربیت جهانی
· شکیبائی مذهبی
· هماهنگی علم و دین
· جهان مشترک المنافع ملتها
· زبان مشترک و کمکی جهانی
بهائیان میکوشند ارزشهای متعالی انسانی را ترویج دهند
· درستکاری و صداقت
· امانت
· پاکدامنی و عفت
· خدمت به دیگران
· نیت پاک کردار درست
· یگانگی و وحدت
در صفحههای دیگر همراه با نگاهی مختصر به تاریخ دیانت بهائی با آموزههای آن و فعالیتهای اجتماعی بهائیان در نقاط مختلف جهان آشنا میشویم که تلاشی است برای دستیابی انسانها به تمدنی جهانی که صلح و رفاه بشر را در برخواهد داشت.
در باره روح و معاد:
اعتقاد به روح و بقای آن ، ملازم و همدوش اعتقاد دینی است.
هیچ دین داری نمی تواند مدعی شود که به وجود روح و بقای آن اعتقاد ندارد. اگر این گونه نباشد ، فلسفه ایجاد ادیان و ظهور پیامبران الهی بی معنی و پوچ جلوه می کند. این که ادیان در این باب درست می گویند یا کسانی که مخالف بقای روح انسانی هستند ، موضوعی نیست که بتوان به سادگی و گذرا در باره آن سخن گفت و پرداختن به این بحث مجالی فراخ می خواهد.
بر همین اساس دیانت بهایی نیز همانند سایر ادیان الهی قائل به وجود روح انسانی و بقای روح پس از مرگ است. منتها نگاه به این موضوع در آیین بهایی به نسبت سایر ادیان در تشریح موضوع است و نه اصل آن. مثلا در اسلام، روح فرد پس از مرگ در عالم برزخ است تا روز قیامت فرا برسد و تکلیف بهشت و جهنم مشخص و معلوم گردد. اما در دیانت بهایی به این دلیل که قیامت و معاد معنای دیگری دارد ، بقای روح پس از مفارقت از تن نیز معنای جدیدی یافته است.
به اعتقاد بهاییان ، واژه های قیامت ، معاد ، حشر ، رجعت و ... که در کتب مقدّسه الهی آمده ، توسط پیروان ادیان پیشین ، به درستی فهمیده نشده است و بر همین اساس تناقضاتی در باب معانی واژه های بالا در اعتقادات آنان راه یافته و آنان را برای رهایی از تناقضات موجود ، به پریشان گویی کشانده است. مثلا می توان گفت که نیمی از آیات قرآنی در باره موضوع قیامت است و چون در احادیث آمده که ظهور قائم ، با قیامت همراه است ؛ اندیشمندان اسلامی برای رهایی از این تناقض ، کار را پیچیده تر کرده و به دو قیامت صغری و کبری قائل شده اند در حالی که از اصل ، موضوع دارای تناقض نیست و برای فهم دقیق مطلب باید به تفسیری که بهاییان از موضوعات قیامت ، بعث و حشر ، رجعت ، بهشت و جهنم ، معاد و .... ارائه می کنند ، رجوع نمود و من در این جا شایسته می دانم که شرح این مطلب را به قلم توانای جناب ابوالفضایل در یکی از آثار منتشر نشده ایشان بسپارم تا نظر او را بخوانیم و به آموزه های بهائی بیشتر آگاه گردیم.
" اهل بها با آن که در امر قیامت متفق اند و وقوع آن را به قیام مظهر کلیّه و مشیّت اولیّه می دانند ، مع ذلک در امر ثواب و عقاب که نتیجه ایمان و کفر و اطاعت و معصیت است ، بر دو گونه رفته اند. قسم اوّل گویند مراد از رجعت اعاده صفات و آثار اشخاص ظهور قبل است در قیامت که یوم ظهور بعد است.
مثلا صفات و آثار موسی علیه السّلام رجوع می کند و ظهور می نماید در وجود مبارک عیسی علیه السّلام و همچنین جمیع صفات و آثار مؤمنین و کفّار آن زمان رجوع می کند در مؤمنین و کفّار زمان عیسی و جمیع مراتب و شؤوناتی که در ظهور قبل واقع شده بود ، مثل آن در کمال مماثلت و مشابهت واقع می شود در ظهور بعد و این است معنی رجعت ، نه رجوع آن اشخاص به اعیانهم و مراد بزرگان که فرموده اند ما می آییم و رجوع می کنیم ، به این معنی صحیح است. چنان که ریاحین و گل های امسال را توان گفت که ریاحین و گلهای سال پیش است و هم چنین در بهار امسال توان گفت که باز بهار آید و همین گلها خواهند آمد و این واضح است که مراد عود امثال و اشباه ریاحین امسال است و نه اعیان آنها و این مطلب از غایت وضوح احتیاج به دلیل ندارد و پاداش اعمال از ثواب و عقاب در عالمی دیگر مقرّر است ، سوای این عالم عنصری که روح پس از مفارقت این بدن عنصری بدان عالم وارد می شود و نسبت آن عالم به این جهان مانند نسبت این جهان است به عالم رحم و هر کس در آن جهان به اندازه کردار خود از نیک و بد پاداش و کیفر یابد و ابدا شخص را پس از مفارقت بدن رجوعی بدین عالم نیست و از سابقین نیز اشارتی به این معنی کرده اند ، چنان که حکیم خردمند ، عمر خیّام فرموده:
ای کـــاش که جـــای آرمیـــــــدن بودی یا ایـــن ره را روی رسیــــدن بودی
کاش از پی صد هزار سال از دل خاک چون سبــزه امید نو دمیــــدن بودی
قسم دویّم گویند: اگر چه عوالم الهی غیر محدود است ، ولی جمیع عوالم طایف حول عالم عنصری و جهان آخشیجی است. لهذا مراتب ثواب و عقاب و درجات نعیم و طبقات جحیم ، به حکم آیه کریمه "کلا لو تعلمون علم الیقین ، لترونّ الجحیم ثمّ لترونّها عین الیقین" نزد اهل دانش و یقین مشهود و ظاهر است و گویند چون نزد بالغین معلوم و محقق شد که امروز قیامت است ، ناچار باید مراتب ثواب و عقاب و نعیم و جحیم را در این روز واقع و محقق دانیم زیرا که حضرت احدیّت در قرآن مجید و دیگر صحف سماویّه مردم را به ثواب و عقاب این روز بشارت و تهدید فرموده ، چنان که هرگز جای ریب و شبهه نیست که کریمه "واذا الجنّة ازلفت" و هم چنین آیه "و اذا الجحیم برزت" منزّل بر یوم قیامت است و از این قبیل آیات بسیار است که به هیچ وجه قابل تأویل نیست و در صورتی که مراد از رجعت ، رجوع و عود امثال و اشباه و صفات باشد نه اعیان اشخاص ، العیاذ بالله کلمات وعید در کتاب مجید ، به غایت لغو و سخت سست می آید ، زیرا که در مقامی می فرماید: "ذرهم یخوضوا و یلعبوا حتی یلاقوا یومهم الذی یوعدون" ، یعنی واگذار این گمراهان را به بازی و لعب خود تا آید روزی که بدانها وعده داده ایم.
در این صورت اگر مردم امروز همان مردم عهد حضرت ختمی مآب نباشند ، این وعید و تهدید بدان می ماند که یکی نافرمانی کند و تو گویی بگذار تا فردا شود ، او را سزا دهم و چون وقت موعود برسد ، دیگری را مؤاخذه کنی و اگر کسی در مراتب مخلوقات تفکر کند و از دقایق خلقت آگاه باشد ، داند که خداوند عادل حکیم ، هر یک از نبات و حیوان و انسان را به اندازه شایستگی آنها خلعت وجود و هستی داده و در آفرینش ظلم نفرموده ، پس هر که درعالم هستی گرفتار عذابی است ، نتیجه کردار او است و کریمه "و ما من دابّة فی الارض و لا طایر یطیر بجناحیه الا امم امثالکم ما فرّطنا فی الکتاب" ، برای هوشمندان اشارتی است کافی که خداوند ظلم در خلقت نفرموده و بدون سابقه[ای] یکی را راکب و دیگری را مرکوب مقرّر نداشته و مؤیّد این مطلب آن است که در احادیث مأثوره از حضرت رسالت پناه وارد است که حضرت احدیّت بعض مشرکین را در قیامت به صورت سگ و خوک محشور می فرماید و نیز ملاحظه کنید که خداوند جلّ ذکره ، در مقامی بر سبیل تهدید و توبیخ می فرماید که "أ یحسب الانسان أن لن نجمع عظامه" ، ترجمه آن که آیا گمان می کنند مردمان که ما استخوان های فرسوده او را جمع نمی کنیم؟
، پس اگر شخص را بعینه رجوعی به این عالم نباشد ، چه جای این سرزنش و توبیخ است و من بنده نگارنده اوراق ، وقتی در لوحی از الواح الهیّه که به اسم جناب سمندر نزول یافته بود ، دیدم که می فرمایند: پس از این خریف ظلمانی ، ربیع نورانی خواهد بود "و امّا ما سقط من الاوراق فسوف ینبته الله إنّه لهو المنبت الحکیم".
از استماع این کلام سپهری نظام که سراسر عین عذوبت است و سراپا جان فصاحت دانستم که مقصود چیست و راه کدام
این نظرات صرفا انتقالیست و به نظر بنده ارتباطی ندارد
صرفا کتابخانهایست اینجا و بس