در مورد توحید: اسماعیلیه تنزیهی ترین دیدگاه را در عالم اسلام دارند و تا جایی پیش رفته اند كه می گویند به خداوند حتی واجب الوجوب هم نمی توان گفت. تنزیه اسماعیلیه تا جایی پیش رفته كه اسماعیلیه به الحاد هم متهم شده اند و دیدگاه های تنزیهی اسماعیلیه، در عرفان بیشتر جا پیدا كرده است. البته این تفكرات اسماعیلی در جریان فكری چند قرن اخیر شیعه ظهور پیدا كرده است ولی در شیعه اصیل این حرف ها مطرح نبوده است.
مهمترین اشكالی كه سایر فرقه ها بر اسماعیلیه وارد می كنند* عقیده به حلول روح خدا در ائمه هدی بود* لذا اسماعیلیه در اثبات آن، آن قدر پافشاری می كردند كه بطور مطلق، نفی صفات الهی نمودند وحتی صفت وجود را هم برای خدا قبول نكردند و گفتند كه واجب الوجود هم نگویید. و با به كار بردن وازه ” ایس … بجای وجود، گفتند خداوند ”ایس … نیست.
خلاصه دلیلشان بر نفی وجود از خدا عبارت است از، ایس ( وجود ) : یاعرض است كه نیازمند به جوهر است كه از خداوند به دور است؛ یا جوهراست كه او هم یا جسمانی است: چون جسم از اجزاء تشكیل شده وجزء مقدم بر كل است لازم می آید ذات به چیزی تقسیم شود كه مقدم بر ذات است؛ یا غیر جسمانی است؛ كه او هم یا قائم بالقوه است كه نیازمند چیزی است كه او را بالفعل كند؛ یا قائم بالفعل است ؛كه آن هم یا فعلش به ذاتِ فاعل تكمیل نمی گردد كه مستلزم غیر است؛ یا فعلش به ذاتِ فاعل تكمیل می شود كه مستلزم اشتمال ذات بر نسب مختلف (فاعل ومفعول) و مستلزم وجود كثرت و قلت در ذات واحد است. خلاصه در هر صورت اگر بخواهیم برای خدا صفت وجود را و ویژگی های وجود را بر آن حمل كنیم، اشكالاتی به وجود می آید و با ذات خدا نمی سازد.
دلیل دیگر: اگر فرض بگیریم خدا موجود باشد:یا خودش خودش را به وجود آورده، كه این باطل است، چون لازم است بگوییم نبوده سپس به وجود آمده؛ یا باید بگوییم دیگری او را به وجود آورده است كه این هم باطل است چون لازم می آید خدا عله العلل نباشد. پس نمی توانیم از صفت وجود برای خدا استفاده كنیم.
با نفی صفت وجود از خداوند، سایر صفات در مورد خدا، هم نفی می گردد و در مقابل شجعه (تعطیل) ومعطله شدن می گفتند: تعطیل وقتی است كه نفی هویت كند یعنی لاهو كه بگوید خدایی نسیت ولی ما نفی صفات می كنیم نه نفی هویت.