کافه تلخ

۱۳۸۶ آذر ۲۱, چهارشنبه

بررسى منابع تاريخى در باره اسماعيليه



داود الهامى

اسماعيليه، يكى از فرقه‏هاى تشيع است كه در دوره‏هايى از تاريخ، پيروان بسيارى را يافت و حتى توانست‏حكومت‏هاى محلى و مقتدرى نيز ايجاد كند. متاسفانه منابعى كه اينان در باره خود نوشته‏اند از بين رفته است و نوشته‏هاى ديگران هم از استحكام لازم برخوردار نيست.

مقاله زير تلاشى است‏براى تبيين ارزش منابع تاريخى‏اى كه امروزه در باره اسماعيليه موجود است. در اين مقاله سعى شده است تحليل روشنى در باره علل ضعف اين منابع تاريخى و مستندات آن ارايه شود.

پيام حوزه

پيش گفتار

بررسى و تحقيق تاريخ اسماعيليان كارى بسيار دشوار است. محققان براى پژوهش در باره اين فرقه با مشكلاتى رو به رو هستند كه در بررسى ساير سلسله‏ها و فرقه‏ها وجود ندارد. كمتر فرقه‏اى را مى‏توان يافت كه مانند اسماعيليان دچار ابهام و پيچيدگى شده باشد. تاريخچه زندگانى سران آن‏ها و افكار و عقايدشان بسيار تاريك و مبهم است و اين مشكل با مراجعه به منابع متعصبانه و مغرضانه دشمنان اسماعيليان كه اجبارا به آن‏ها رجوع خواهد شد، برطرف نمى‏شود. ابهام در تاريخ اين گروه دلايل مختلفى دارد;از جمله اين كه منابع تاريخى خود اسماعيليه نوعا از بين رفته و ماخذ عمده اطلاعات، كتاب‏هايى به قلم مخالفان ايشان است. از اين رو، به ناچار بايد به منابع تاريخ‏نويسانى اتكا كرد كه يا كوركورانه دشمن تحولات درونى اسماعيليان بودند، و يا آن را ناديده مى‏گرفتند، لذا بر محقق منصف و بى‏غرض كه تا اندازه‏اى با تاريخ آن عصر، انس دارد، غرض‏ورزى در بسيارى از نسبت‏ها كه به اين فرقه و پيروان آن داده اند، آشكار است، و اغلب آن‏ها به نظر كلى، ساختگى مى‏آيد و به قول علامه قزوينى:

منشا آن افترا و تهمت لابد يكى بغض ذاتى متعصبين... با شعيه و ديگرى تحريك و تحريض خلفاى بنى عباس بوده، زيرا خلفا مزبور در مقابل قدرت روزافزون رقباى مقتدر خود، يعنى خلفاى فاطميين، كه نيمى از مملكت آنان را از دست ايشان به در برده و در نيمه باقى نيز ايشان را متزلزل مى‏داشتند، از راه كمال عجز و ناتوانى و تشفى قلب خود، چاره‏اى جز توسل به اين گونه وسائل عاجزانه، يعنى نشر اكاذيب و مفتريات، در حق دشمنان قوى دست‏خود و قدح در انساب و مذاهب و اعمال و افعال و اعوان و انصار ايشان نداشته‏اند.و از قديم گفته‏اند كه سلاح عجزه، دشنام و تهمت است (1) .
ماخذ تاريخى در باره اسماعيليه چيست ؟

به نظر مى‏رسد سر چشمه اطلاعات و ماخذ عمده مؤلفين، در باره آغاز دوران اسماعيليه، كتاب ابو عبد الله محمد بن على بن رزام طائى كوفى (2) بوده، كه در رد اسماعيليه تاليف شده است. ابن النديم، (297-378) در كتاب «الفهرست‏» در باره دوران آغازين نهضت اسماعيليه از او نقل كرده، و گويا چندان اعتمادى به اقوال و نوشته‏هاى ابن رزام نداشته و مسؤوليت را از عهده خود، در روايت از آن كتاب برداشته است. او در ابتداى فصل مزبور مى‏گويد:

قال ابو عبد الله بن رزام فى كتابه الذى رد فيه على اسماعيليه و كشف مذاهبهم ما قد اوردته بلفظه و انا ابرء عن العهدة فى الصدق عنه، و الكذب فيه (3) .

ابو عبد الله رزام در كتابى كه بر رد اسماعيليه نوشته و پرده از مذاهب آنان برداشته، گفتارى دارد كه ما آن را با همان الفاظ در اينجا مى‏آوريم و عهده‏دار صدق و كذب آن نيستيم.

ابن النديم در آخر فصل، پس از نقل روايات ابن رزام، و غير ابن رزام از دشمنان اسماعيليه مى‏گويد: فاما ببلاد مصر، فالامر مشتبه و ليس يظهر من صاحب الامر المتملك على الموضع، شى‏ء يدل على ما كان يحكى عن جهته و جهه آبائه، و الامر تحير هذا و السلام (4) .

اما در مصر وضعشان مبهم است، و از فرمان‏فرما و صاحب آن مرز و بوم، چيزى ديده نمى‏شود كه حكايت از گفته‏هايى كند كه در باره او و پدرانش مى‏گفتند و جريان كارها جز آن است كه بود.

و مسعودى (متوفى 346) در كتاب «التنبيه و الاشراف‏» مى‏نويسد:

و قد صنف متكلموا فرق الاسلام عن المعتزله و الشيعه و المرجئه و الخوارج و النابته ممن تقدم كتبا فى المقالات و غيرها من الرد على المخالفين، كاليمان بن رئاب الخارجى و... فلم يعرض احد منهم لوصف مذاهب هذه الطائفه و رد عليهم آخرون، مثل قدامة بن يزيد النعمانى و ابى عبدك الجرجانى... و ابى عبد الله محمد بن على بن رزام الطائى الكوفى (5) ...

متكلمين فرق اسلام از شيعه، معتزلى، مرجئه و خوارج، كتاب‏هايى در رد مخالفين خود نوشته‏اند.... ولى از آن‏ها كسى متعرض عقايد فرقه قرامطه و باطنيه نشده و كسانى كه بر آن‏ها رد نوشته‏اند، مانند: قدامة بن يزيد بن نعمانى و ابن عبدك جرجانى و ابو الحسن بن زكرياى جرجانى و ابو عبد الله محمد بن على بن رزام طائى كوفى و ابو جعفر كلابى، هر كدام، از عقايد آن‏ها به نوعى سخن گفته است و تازه پيروان اين فرقه، گفتار آنان را انكار كرده و تاييد نمى‏كنند.

چنان كه ديده مى‏شود مسعودى كه در شناخت فرقه‏هاى مذهبى شهرت دارد، و با خواندن اثر ابن رزام از آئين باطنى آگاهى پيدا كرده است‏به طور آشكار و روشن مى‏گويد:

اقوال كسانى كه بر رد اسماعيليه كتاب نوشته‏اند از جمله آن‏ها ابن رزام، نه هيچ يك از آن‏ها با ديگرى موافق است و نه با احوال خود اسماعيليه مطابقت دارد. مقريزى احمد بن على (766-845) در كتاب اتعاظ الحنفاء باخبار الائمه و الخلفاء (6) (كه در ليبسيك و قدس شريف چاپ شده) در باره آغاز كار اسماعيليه عين مندرجات كتاب الفهرست را با مختصر اختلافى در عبارت نقل كرده است، ولى نه به روايت كتاب الفهرست، بلكه به نقل از كتابى ديگر، در طعن بر انساب خلفاء فاطميين تاليف يكى از معاصرين همان سلسله و از بنى اعمام همان خاندان (7) ، اما از اشد اعداى ايشان به نام محمد بن على بن الحسين بن احمد بن اسماعيل بن جعفر الصادق علوى دمشقى، معروف به «شريف اخو محسن بن عابد علوى دمشقى كه از رجال اواخر قرن چهارم هجرى ولى مقريزى خود تصريح مى‏كند كه ماخذ، شريف اخو محسن علوى نيز در نقل اين مطالب همان ابو عبد الله بن رزام است، يعنى همان كسى كه ابن نديم اطلاعات عمده خود را راجع به اسماعيليه از او نقل كرده است (8) . عجيب آن كه، مقريزى در حالى كه به گزارش ابن رزام و پيرو او اخو محسن اعتقاد ندارند، استفاده سرشارى از نوشته‏هاى او كرده است (9) .

هم چنين شهاب الدين احمد بن عبد الوهاب نويرى (677-733) در كتاب نهاية الادب فى فنون الادب (10) در فصل راجع به قرامطه از همين شريف محسن نقل كرده است (11) .

متن نوشته اخو محسن در دو نسخه متفاوت، اولى در آثار مقريزى -قسمت آئينى آن در كتاب خطط (12) و قسمت تاريخى‏اش در كتاب مقفى آورده است- (13) )و ديگرى در نهاية الادب نويرى كه يك دانشنامه ادبيات و تاريخ است، باقى مانده است.

بنابراين معلومات مبسوط و مفصلى را كه ابن نديم و مقريزى و نويرى در باره اسماعيليه و قرامطه و فاطميين به نگارش درآورده‏اند، مستقيما از دو ماخذ بسيار قديمى تاليف ابن رزام و اخو محسن دمشقى، در رد اسماعيليه گرفته‏اند. البته طبق تحقيق محققان، از اين دو كتاتب مهم، اثرى در ميان نيست و هر دو ظاهرا از بين رفته‏اند (14) .

به هر حال ماخذ عمده اغلب اطلاعات مربوط به اوايل امر اسماعيليه به قلم مخالفين ايشان نگارش شده ظاهرا همين دو شخص بوده‏اند. و آثار بقيه مؤلفان و مورخان متاخر، از قبيل ابو منصور عبد القاهر بغدادى صاحب الفرق بين الفرق و سمعانى در كتاب الانساب و ابن الاثير در تاريخ كامل و نظام الملك در سياستنامه و ابو المعانى محمد بن عبيد الله علوى در بيان الديان و رشيد الدين در جامع التواريخ و علاء الدين جوينى در تاريخ جهانگشاى و ديگر مؤلفان، از دو ماخذ يادشده است.