کافه تلخ

۱۳۸۶ آذر ۲۱, چهارشنبه

اسناد جديد، اسماعیلیه


امروزه با كشف اسناد جديد و بررسى و تحليل اسناد قديمى، بررسى نقادانه از تاريخ اسماعيليان مقدور شده است و محققينى چون «سيلوستر دوسالى‏» فرانسوى و «راينهارت دوزى‏»هلندى و «ميخائيل يان دو خويه‏» خاورشناس ديگر هلندى و «كازانوا» فرانسوى و «لويى ماسينيون‏» و خاورشناس روسى «ولاديمير ايوانف‏» و «هاجن‏» و «برناردلويس‏» انگليسى و «عباس حمدانى‏»و «آصف فيضى‏» و ديگران تحقيقات مفصلى در اين زمينه انجام داده‏اند با وجود اين هم‏چنان برخى از مسايل در پرده ابهام باقى مانده است.

«سيلوستر دوسالى‏» در كتابى دو جلدى در باره «دروز»فرقه‏اى از اسماعيليه از مذهب اسماعيليه و اصل و منشا عقيده آنان گفت‏وگو كرده است. وى در اين كتاب اسماعيليه را از پديده‏هاى فكرى عبدالله‏بن ميمون قداح مى‏داند و مى‏گويد: اين مذهب نهضتى ايرانى بر ضد تسلط عرب و اسلام بوده است.

پس از وى خاورشناس هلندى «راينهارت دوزى‏» در كتابى كه در باره تاريخ مسلمانان اسپانيا نوشته، همانند «سيلوستر دوسالى‏» عقيده اسماعيليان را فكرى ايرانى پنداشته كه از افكار مانوى و صابئين حران و فلسفه يونان متاثر گرديده است.

پس از او «ميخائيل يان دو خويه‏» خاورشناس ديگر هلندى در كتاب خود يادى از قرامطه بحرين و فاطميان اعتماد زيادى بر كتاب‏هاى اهل تسنن كرده و معتقد است كه عبد الله بن ميمون قداح اصلا ايرانى است و به خاطر دشمنى كه با عرب، چنين فرقه‏اى را ايجاد كرده است. «كازانواى‏» فرانسوى نيز در مقاله‏اى در باره عقايد اسرارآميز فاطميان مصر در مجله تحقيقات فرانسوى در 1920، اصل مذهب قرامطه را منشعب از فرقه حنفيه يا كيسانيه دانسته است.

پس از او لويى ماسينيون (1884-1964) استاد اسلام‏شناس دانشگاه سوربن فرانسه، در باره قرامطه و كتاب‏شناسى آنان، چند مقاله تحقيقى نوشته كه چكيده آن به شكل مقاله در دائرة المعارف اسلام چاپ شده است. ماسينيون در تحقيقات خود در باره اسماعيليه به منابع و اخبار شيعه اماميه توجه خاصى دارد و نخستين كسى است كه خاورشناسان را از اهميت اين منبع پرمايه آگاه كرده است. (47) ايوانف روسى‏الاصل و اسماعيلى شناس معروف نيز عمرش را وقف مطالعه و بررسى تاريخ اسماعيليان كرد و تحقيقات مفصلى در باره پيدايش آنان انجام داده و منتشر ساخت و علاوه بر آن متون متعددى از آثار اسماعيلى را تصحيح و منتشر كرد. وى بيش از يك صد جلد كتاب و مقاله در باره مذهب اسماعيليان و منشا و تعليمات آنان نوشت او در سال 1918 از روسيه مهاجرت كرد و مدت زيادى يكى از نزديكان آغاخان محلاتى رهبر فرقه اسماعيليه هندوستان بود. كتاب‏هاى او به هزينه فرقه اسماعيليه آغاخانيه منتشر شد، لذا بعضى از دانشمندان او را در تحقيقات خود بى‏طرف ندانسته، بلكه هواخواه آن فرقه به حساب آورده‏اند. (48) آخرين خاورشناس معروفى كه در باره اسماعيليه تحقيقات مفيدى دارد، «برنارد لويس‏» دانشمند معاصر انگليسى مى‏باشد كه تاكنون چند كتاب در باره اين مذهب منتشر كرده است. اولين كتاب در اين باره، رساله دكتراى او در دانشگاه لندن است. او بر خلاف ديگران، اسماعيليه را حزب و فرقه‏اى عربى مى‏شمارد، كه موالى اعم از ايرانيان و آراميان نيز بدان مذهب گرويدند و عقايد مسيحى و ايرانى و بابلى قديم را در آن داخل كردند.

هم‏چنين «هاجن‏» استاد فقيد مطالعات اسلامى دانشگاه شيكاگو رساله دكتراى خود را در زمينه تاريخ اسماعيليان نزارى نوشت و فشرده آن توسط «يعقوب آژند» به فارسى ترجمه و در كتاب اسماعيليان در تاريخ چاپ شده است.

در بين فرزانگان مشرق‏زمين تحقيقات و آثار متعددى منتشر شده است كه به آنان اشاره مى‏شود، «عباس حمدانى‏» استاد مطالعات اسلامى دانشگاه كراچى پاكستان چندين اثر در باره اسماعيليان به رشته تحرير درآورده است و آثار خطى زيادى از اسماعيليان را كه از يمن به پاكستان رسيده، در اختيار دارد و اكثر تحقيقاتش را بر اساس آن‏ها انجام داده است. او دكتراى خود را در باره روابط فاطميان و عباسيان از دانشگاه لندن گرفته است.

يكى ديگر از اين محققان «آصف فيضى‏» از اساتيد اسماعيلى شناس دانشگاه‏هاى هند است كه تمامى وقت‏خود را صرف مطالعه در باره اسماعيليان هند كرده و چندين مقاله در اين‏باره نوشته است. (49)

از محققان روسى مى‏توان از «پطروشفسكى‏» استاد كرسى تاريخ ممالك شرق نزديك در دانشكده شرق شناسى دانشگاه لنينگراد نيز نام‏برد. وى تحقيقات ارزش‏مندى در اين‏باره انجام داده‏است، او مى‏نويسد:

دوره متقدم تاريخ فرقه اسماعيليه و سازمان و اصول آن هنوز چنان كه شايد و بايد مورد مطالعه قرار نگرفته، اين به سبب آن است كه مجموع اطلاعات مربوط به اصول و سازمان دوران آغازين مذهب اسماعيليان (به ويژه در قرن‏هاى دوم و سوم هجرى)كه مورد استفاده محققان اروپائى در قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم ميلادى قرار گرفته، از علماى مذاهب سنى و روحانيون مرتد شناس و يا مرتد جوى آن مذهب اخذ شده و اين هر دو دسته يا به قدر كافى با اصول باطنى اسماعيليه آشنا نبودند و يا اين كه آگاهانه اصول مزبور را تحريف كرده و معتقداتى را به اسماعيليان نسبت داده‏اند كه در واقع روح پيروان مذهب مزبور از آن بى‏خبر بوده است، زيرا علماى سنى مى‏خواسته‏اند در دل مسلمانان پيرو مذهب سنت، تخم نفرت و كينه به اسماعيليان بيفشانند. اعتقاد به «حلول‏» و «تناسخ‏» و انكار مبانى شريعت و اعمال خلاف اخلاق و بى‏دينى را به اسماعيليان نسبت مى‏دادند و مى‏كوشيدند تعاليم ايشان را همانند و يا نزديك اديان غير اسلامى جلوه دهند.

بسيارى از مؤلفان (و از آن جمله مؤلف سياست‏نامه كه به زبان فارسى است و به رجل سياسى قرن پنجم هجرى، خواجه نظام الملك نسبت داده مى‏شود) اسماعيليان را با مزدكيان اشتباه مى‏كردند و حتى عقيده‏شناسى بالنسبه بى‏غرض هم چون شهرستانى برخى از فرق خرمدينيه را در شمار اسماعيليان مى‏آورده است. از تاليفات دوران آغازين اسماعيليه مقدار اندكى محفوظ مانده و غالبا اظهار نظر در باره اين كه معتقدات بدوى اسماعيليان با آن‏چه در رساله‏هاى متاخر ذكر شده چه تفاوتى داشته، بسيار دشوار است.

اكنون بسيارى از عقايد پيشين اسماعيلى شناسان در باره پيروان مذاهب مزبور، در پرتو متون اصيل اسماعيلى و تحقيقات «ب.لوئيس‏» و «لوئى ماسينيون‏» و «مير سيد على همدانى‏» و «و.آ.ايوانوف‏» مورد بازبينى قرار گرفته است. اما راجع به تاليفات «و.آ. ايوانوف‏» مطالب فراوان و تازه‏اى به گنجينه تحقيق تاريخ و معتقدات اسماعيليه افزوده است، با اين وصف چون وى گرايش نمايان و مدح‏آميزى به اسماعيليه دارد، اهميت آثار او را سخت كاهش داده است. مؤلف مزبور مى‏كوشد تا در ديدگاه مسلمانان روزگار ما اسماعيليه را تبرئه كند و اتهاماتى را كه نويسندگان قرون وسطى و محققان جديد عليه ايشان اقامه كرده‏اند رد نمايد و ثابت كند اسماعيلى‏گرى دوران متقدم با سنى‏گرى چندان تفاوتى نداشته است. (50)

جاى خوشحالى است كه اين محققان، فرقه اسماعيليه را در محدوده خود مطالعه كرده و از فرقه‏هاى ديگر اسلامى تفكيك كرده‏اند، اما خاورشناس معروف فرانسوى پروفسور «هانرى كربن‏» سعى كرده است تا نشان دهد كه اسلام و تشيع با آئين باطنيه اسماعيليه همراه و موافقند و همه اين نام‏هاى متفاوت، بر يك معنا دلالت دارند و از اين رو پس از آن كه نمونه‏اى از تاويلات اسماعيليه را بازگو مى‏كند، مى‏نويسد: بى‏شك اين طرز تفكر در اسلام منحصر است، اين طرز فكر، اساس و روح عرفان شيعه و موضوع دعوت اسماعيلى است. (51)

پرفسور كربن و طرفدارى او از اسماعيليه

كربن به انديشه‏هاى تاويلى سخت گرايش داشت و بدين جهت‏به چاپ كتاب كشف المحجوب اثر داعى مشهور اسماعيليه، ابويعقوب سجستانى و هم‏چنين جامع الحكمتين اثر ناصر خسرو قباديانى داعى خراسان و نيز سه رساله اسماعيلى اقدام كرد. او در كتاب تاريخ فلسفه اسلامى خويش از آراى باطنيان با ستايش و تمجيد فراوان ياد مى‏كند و حتى از حسن اسماعيلى -كه اسماعيليان از او با عبارت «على ذكره السلام‏» ياد مى‏كنند- و اعلام اباحى‏گرى و الغاى شريعت از سوى او، دفاع كرده و مى‏نويسد:

او در تاريخ 17 رمضان 559-558 هجرى كه امام بود، حلول رستاخيز بزرگ يا «قيامة القيامه‏» را در ايوان بلند الموت و در مقابل همه پيروان كه بر ايوان، فراهم آمده بودند، اعلام نمود. اين مقاوله نامه، هم‏چنان محفوظ مانده و به ما رسيده است.

مطلبى كه اعلاميه حسن متضمن آن بود، بعثت روحانى محض و آزاد از هر گونه تشريع و از هرگونه تعبد قانونى در همان هنگام بود.مذهب رستاخيز، تولد روحانى بود، زيرا معانى مكتوم الهامات و منزلات نبوى را زنده و آشكار ساخت (52) .

از پژوهش در آثار اسماعيليه به دست مى‏آيد كه اساس باطنى‏گرى بر اين معنا استوار است كه همه احكام شريعت‏داراى باطنى مستور و مخفى‏اند و هرگاه كسى به ترقى روحانى نايل شود، اجازه دارد تا از ظاهر شريعت درگذرد و خود را در برابر هيچ حكمى از احكام اسلام مسئول نداند و همه را با كمك «تاويل‏» به معنى باطنى حمل كند زيرا مقصود اصلى، وصول به باطن است و ظواهر، بهانه و دستاويزى بيش نيست. چنان كه داعى بزرگ اسماعيلى، سنان بن راشد گفته است: من عرف الصوره الباطنيه فقد عرف حكم الكتاب و رفع عنه الحساب و سقط عنه التكليف (53) .

هانرى كربن بدون پرده‏پوشى در اين باره گفته است: «عرفان اسماعيلى همه احكام ظاهرى را داراى معانى مكتوم و حقيقت‏باطنى مى‏داند. پس چون اين معانى باطنى برتر از معانى ظاهرى احكام است و ترقى روحانى پيروان به درك آن معانى وابسته است، بنابراين ظاهر شرع به منزله قشرى است كه بايد يك بار و به طور قطع، آن را در هم شكست، اين كار همان است كه تاويل اسماعيلى آن را انجام داد. به اين طريق كه احكام شريعت را به حقيقت آن احكام بازگردانيد، يعنى به ادراك معنى حقيقى تنزيل يا شريعت رسانيد، بنابراين عقيده آنان، تكاليف و احكام شريعت‏براى معتقد استوارى كه بر مبناى معانى روحانى و باطنى رفتار كند، محذوف است. (54)

كربن همگام با باطنيان عقيده داشت كه ظاهر و باطن اسلام با يك‏ديگر در ضديت و تعارض‏اند؟!! او چون فرقه شيعه را «گروهى باطن‏گرا» مى‏پنداشت از اين رو گمان مى‏كرد كه شيعيان راستين و نيز فلاسفه و صوفيان حقيقى كسانى هستند كه با احكام ظاهرى اسلام به نبرد و ضديت‏برخاسته‏اند، چنان كه مى‏نويسد:

نبرد معنوى كه به وسيله اقليت‏شيعه به سود اسلام روحانى و بر ضد مذهب تشريعى، رهبرى شده و همراه با تشيع به وسيله فلاسفه و صوفيان انجام يافته، هر چند كوششى پراكنده و بى‏نظم بوده است، با اين همه امرى مسلم بوده و سراسر تاريخ فلسفه اسلام را فرا گرفته است. (55)

به نظر كربن، اين شكل از باطنى‏گرى مورد تاييد ائمه شيعه بوده و آنان در آثار خود تمام نكته‏ها و رازهاى آنان را باز گفته‏اند، او در اين باره مى‏نويسد: شايد نكته‏اى از باطنى بودن اسلام موجود نيست كه در گفت‏وگوها و مواعظ و دروس ائمه شيعه قيد نشده يا شمه‏اى از آن گفته نشده باشد. (56) به قول يكى از محققان:

در حقيقت هانرى كربن تمايل داشت كه بگويد شريعت اسلام پيش از آن‏كه دشمنانش به ابطال آن برخيزند خود، طرح الغاى خويش را به ميان آورده و اين راز را از زبان امامان اهل بيت (عليهم السلام) فاش ساخته است! ولى اين ادعائى است كه آثار پيامبر ارجمند اسلام (ص) و خاندان گرامى او، بر خلاف آن گواهى مى‏دهند و هر كس با تعاليم ايشان آشنائى داشته باشد، مى‏داند كه از ديدگاه خاندان رسول (ص) ظاهر و باطن اسلام، يعنى ظاهر احكام و مصالح آن‏ها، با ظاهر و معانى آن با يكديگر منافات ندارد و وصول به يكى از آن دو مستلزم ترك و رفع ديگرى نيست. از اين رو در آثار اسلامى، ظاهر و باطن دين، مرادف با علم و حكمت (يا حكم)آمده است.

چنان كه در حديث نبوى مى‏خوانيم: فظاهره حكم و باطنه علم. (57)

و در خطبه علوى مى‏خوانيم: من ظاهر علم و باطن حكم (58) .

و واضح است كه علم و حكمت‏با هم تعارض ندارند و نبرد و نزاعى ميان آن‏ها نيست. (59) كربن از اين كه غزالى در كتاب فضائح الباطنيه بر ضد اين گروه سخن گفته و تمام احكام اسلام را رمز و چيستان شمرده است، ابراز شگفتى مى‏كند و در دفاع از مذهب باطنى مى‏نويسد:

امروز ما پاسخ‏هاى پر مغز اسماعيليه را به حمله‏هاى غزالى مى‏دانيم، همه پرسش‏هاى او را مى‏توان مورد انتقاد قرار داد. (60)

آرى باطنيه به كمك «تاويل‏» از ظاهر شريعت درمى‏گذرند و به گمان خود راه به باطن دين مى‏برند. مثلا به عقيده آنان، عدد هفت، در سراسر قرآن كريم به «هفت امام اسماعيلى‏» تاويل مى‏شود و مقصود از «هفت آسمان‏» و «هفت دريا» و نظاير اين‏ها در باطن، امامان هفت گانه‏اند. (61)

هانرى كربن مى‏نويسد:

هفت امام در مذهب اسماعيلى، رمز هفت فلك دوار و سيارگان آن است. (62)

بر اهل تحقيق پوشيده نيست كه اين قبيل تاويلات، ريشه يونانى دارد و از فيثاغورثيان به اسماعيليه راه يافته و در آئين پاك اسلام و اهل بيت (عليهم السلام) خبرى از اين پندارگرايى‏ها نبوده است. (63) كربن بر خلاف ساير محققان و اسماعيلى‏شناسان بيش از حد به اسماعيليه خوش‏بين است، تا آنجا كه سعى كرده آئين اسماعيلى را اساس اسلام و روح عرفان شيعه نشان دهد.اين موضوع از ارزش تحقيقات او به شدت مى‏كاهد و اين نوع طرفدارى به شدت طرف‏گيرانه است و با موازين تاريخى و شرعى مناقضت دارد و نه تنها دانشمندان اسلامى، بلكه دانشمندان غربى نيز از اسلوب او به دورند.