قديمىترين منبع در طبقهبندى فرقههاىاسلامى مقالات الاسلاميين از ابو الحسن اشعرى -متوفى 321 ه- است.اظهارات وى در باره مساله مورد بحث دقيقتر از ديگران است. وى در تبيين و تشريح قرامطه مىنويسد:
قرامطه پندارند كه پيامبر(ص) بر امامت على بن ابيطالب (ع) وصيت كرده و على (ع) بر امامتحسن (ع) و او بر امامتحسين (ع) و حسين (ع) بر امامت على بن حسين (ع) و او بر امامت محمد بن على (ع)، محمد بن على بر جعفر بن محمد (ع) و جعفر (ع) بر جانشينى محمد بن اسماعيل وصيت كردهاند.گويند:
محمد زنده است و هرگز نمىميرد تا بر زمين فرمان راند و او همان مهدى (ع) است كه پيامبر (ص) به او بشارت داده است. در اين باره به رواياتى كه از پيشينيان خود دارند استناد جويند، زيرا در آن روايات هفتمين امام را «قائم» ناميدهاند (15) .
منابع تاريخى ديگر در باره اسماعيليه
از ديگر منابع مهم و متاخر اهل سنت در باره اسماعيليه كه بايد مورد اشاره قرار گيرد، كتاب السلوك از بهاء الدين جندى -متوفى 732 ه- است. جندى تنها منبع خود را ابو عبد الله محمد بن مالك بن ابى القبائل ذكر كرده است. او يكى از فقهاى يمن و علماى اهل سنت است كه در ايام صليحى (16) به قرامطه پيوست و شناخت وسيعى از شخصيت آنان به دست آورد. جندى بعدها آئين قرامطه را ترك كرد و آنها را هجو نمود و رساله جامعى در اين باره نوشت و در آن اصول بنيادى قرامطه را بررسى و شرارت شان را ثابت كرد و به خوانندگانش عليه تعاليم آنها هشدار داد (17) .
در اوايل سال 1939 م، كتابى در قاهره چاپ شد كه احتمالا همان رساله است. نام اين رساله كشف الاسرار الباطنيه و اخبار القرامطه و نويسنده آن محمد بن مالك ابن ابى الفضائل الحمادى اليمانى ذكر شده است (18) .
كار اشعرى را محمد بن الملطى عقلانى شافعى -متوفى 275- و در كتاب خود التبيه و الرد على اهل الاهواء و البدع (19) ، دنبال كرده ولى وى بيشتر با رد و تكذيب سر و كار دارد تا تبيين و تشريح، ولى با اين همه مطالب جالبى را ارائه كرده است (20) .
مفصلتر از همه اينها اثر معروف اشعرى، ابو منصور عبد القاهر بن طاهر بغدادى -متوفى 429 ه- است. وى در كتاب الفرق بين الفرق بررسى مفصلى از فرقههاى تشيع، تواريخ و آيينهاى آنها ارائه مىكند. او در فصل مربوط به باطنيه، گزارش تاريخى مفصلى عرضه مىكند كه با گفتههاى ابن رزام اختلاف آشكارى دارد.
ابو المعانى محمد بن عبيد الله علوى در كتاب بيان الاديان تاليف، 485 ه گزارش كوتاهى از پيدايش باطنىها و آئينهاى آن داده است (21) . در اين كتاب جز در مواردى معدود، نشانى از تعصب مولف و لعن مذاهب و مسلكها نيست; از جمله اين موارد، آن جا است كه از ابومعين ناصربن خسرو قباديانى، شاعر مشهور اسماعيلى متوفاى به سال 481 ياد شده است.
ابن حزم -متوفى 459 ه- در نخستين تاريخ مذاهب اسلامى به نام الفصل فى الملل و الاهواء و النحل نيز گزارش كوتاه و غرضآلودى در باره مساله مورد بحث آورده است (22) .
شهرستانى -متوفى 548- كه در تاريخ مذاهب دنبالهرو ابن حزم مىباشد نيز مطالب گستردهاى در اين باره دارد. اگر چه گزارش او با مسامحه همراه است ولى آشكارا از منابع اسماعيلى سود برده است در عين حال اثر شهرستانى بيشتر با آئين اسماعيلى سر و كار دارد و اطلاعات تاريخى كمترى ارائه مىكند.
از ديدگاه فخر الدين رازى مفسر بزرگ قرآن، اثر شهرستانى در باره فرقههاى اسلامى، از كتاب الفرق بين الفرق بغدادى كه در نتيجه تعصب افراطى خود، عقايد مخالفين را با صداقت عرضه نكرده، گرفته شده است. تنها چيزى كه در كار شهرستانى شايان توجه است قسمت مربوط به حسن صباح است (23) .
او در اين باره از اسناد و مدارك موثق استفاده كرده و آنها را از فارسى به عربى برگردانده است (24) . به هر حال آگاهى شهرستانى از آئين اسماعيلى قابل توجه است.او با اسماعيليان جلسات بحث داشته است تا جايى كه متهم به داشتن عقايد اسماعيلى شده است (25) .
يكى ديگر از آثار مهم اهل تسنن كه باطنيه را بررسى كرده، كتاب المنقذ من الضلال غزالى -متوفى 505- است. غزالى با مواضع اسماعيليان به خصوص آئين حسن صباح آشنايى عميقى داشت. او رسالههايى در رد اسماعيليه نوشت. غزالى در كتاب المنقذ من الضلال جويندگان راه حق را چهار طبقه تقسيم كرده است: فيلسوفان نتيونانى و متكلمين -كه در مقابل آنهايى كه به نام وحى تاريخى بحث مىكردند ايستاده بودند- و صوفيان با آگاهى بدون واسطه عرفانىشان و اسماعيليان همراه با آئين تعليمشان بيشتر مورد توجه او بودند. او با اين كه اسماعيليان را بارها محكوم مىكند ولى براى آنها نيز نقشى قايل است. غزالى اگر چه كتاب فضائح الباطنيه را به دستور المستظهر بالله عباس در رد اسماعيلى گرى نوشته است، (26) ولى هيچ يك از سنىها به اندازه او تحت تاثير آئين اسماعيليان قرار نگرفته است. (27)
با وجود اين، رازى، غزالى را متهم به عدم درك آئين اسماعيليان كرده است و رديهاش هم پر از اشتباه دانسته است. (28) يكى از دعاة يمن در قرن هفتم نيز جواب مفصلى به رديه غزالى داده است. (29)
يكى از مستشرقين اخيرا در كتابخانه شهيد على پاشاى استانبول، به كتابى به نام كتاب تثبيت دلائل نبوت سيدنا محمد (ص) برخورده كه آن را از تاليفات قاضى عبد الجبار بن محمد بن عبد الجبار بصرى متوفى 415 دانسته است گويد:
اين نسخه خطى داراى 294 برگ است كه برگهاى 53 تا 143 آن به نهضتباطنى مربوط است. عبد الجبار در اين كتاب از نوشته ابن رزام استفاده كرده و از او به نام، اسم برده است. در عين حال رونويسى وى داراى اصالت است و اطلاعات جديدى را عرضه مىكند (30) .
در بين مورخان بعد از او چند نفر از اين اثر به عنوان يك مرجع استفاده كردهاند (31) .