کافه تلخ

۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه

محمد بابا «پيشواي نقطويه»



اين نمونه اول از حروف چيني است و نياز به مقابله و تصحيح دارد . مرجعي كه ايران آيين در عنوان ذيل به صورت لينك ارائه مي دهد از دو كتاب است كه در حوزه آثار مكتوب كه در بازار كتاب سالها پيش منتشر شده و اينك بدون تصحيح و بدون نمونه خواني و بدون ارائه تصاوير تقديم خوانندگان خود مي نمايد و عذر پوزش دارد.

این ناچیز در ماموریت بهبهان بمردى آزاده راد روشن بین برخورد كردم كه نامش محمد و مشهور به بابا بود كه با پدر خود از شیراز به بهبهان آمده در این شهر رحل اقامت افكند و مورد احترام كلیه طبقات بود بار اول كه با این بزرگ مرد برخورد كردم بحكم جوانى و عدم تجربه بنظر حقارت بر وى نگریستم اما پس از چند دقیقه كه از بحث بگذشت دریافتم كه قادر بدرك سخنان وى نمى‏باشم شرمنده شدم و پس از مدتى كتاب ایران نامه جلد سوم اثر پروفسور شوشترى در مبحث بود ابراى بابا خوانده آن چنان توصیف كرد كه از پروفسور نشنیده بودم و در آن ایام در شهر بهبهان كسى از عالى و دانى نام بودا را برخورد نكرده بود این مطلب را با بابا در میان نهادم تبسمى كرد و گفت وقتى پرسشى از من مى‏كنى واقعیت امر چون پرده سینما در نظرم آشكار شده و آنچه را مشاهده مى‏كنم بر زبان مى‏رانم سالها دوستى من با بابا به پائید تا در سن نود سالگى دیده از جهان خاكى بشست و در همان شهر مدفون گردید.

مقام رهبرى را در دین نقطوى بابا گویند و بابا قرب یك سال نزد من در شهر سوسنگرد بسر برد و دوبار در بهبهان ماموریت داشتم و در تمامى اوقات فراغت از وى كسب فیض مى‏كردم و اسرار این مسلك را بمن بیاموخت و مرحوم بابا آخرین رهبر این مشرب در ایران بود و مرا بجانشینى خود منصوب كرد و چند عكس با وى بیادگار دارم و نامه‏هاى بسیار به این ناچیز نوشته كه همه آن مكاتیب در كتابخانه‏ام مضبوط است اما این بیمقدار از این عنوان بهره نجسته نسخه‏اى خطى منسوب به محمود پسیخانى در كتابخانه مجلس جمهورى اسلامى موجود است كه پس از دقت و امعان نظر دریافتم كه از آن محمود نمى‏باشد ممكن است آثارى از محمود و بزرگان این فرقه در كتابخانه‏هاى غرب یا شرق بدست آید اما آنچه از دیدگاه تاریخ ادیان عقایدى كه پیروان نقطوى در ایران عامل بودند با آثار اساسى این مكتب مغایر باشد و باید چنین باشد زیرا شاه عباس در لباس دوستى و وداد خود را نقطوى معرفى كرد و تاریخ دربار صفوى گوید منجم دربار براى شاه عباس سه روز خطر جانى پیش بینى كرد لذا براى رفع غائله یوسف نامى كه محكوم بمرگ بود سه روز به تخت سلطنت نشانده و روز چهارم بدیار عدم فرستادند اگر چنین بود در این اوقات یوسف حكم قتل عاملین قتل آتى خود را صادر مى‏كرد شاه عباس اظهار ارادت كرد و یوسف تركش دوز را با ده هزار تن از دم تیغ بگذرانید و آثار نقطویه را طعمه آتش ساخت دیگر كتاب و رساله‏اى در دسترس پیروان نقطوى نبود كه از جنبه علمى باصول عقاید خود پى برند یك رشته مسائل سینه بسینه منتقل گردید تا در دسترس این ناچیز قرار گرفت و براى اولین بار این بیمقدار پرده بر كنار نهاده آنچه در خاطرم محفوظ مانده یا به كتاب آورده نتیجه چهار سال زحمات مداوم خود را بزبان ساده و روشن در دسترس ارباب ادب و دانش و روشن بین از نظر تاریخ عقاید این سرزمین پاك بقلم جارى ساخته تا از پرده استتار خارج گردد.

سبب نگارش این بود كه این ناچیز از ریاست مذهبى و مسلكى گریزان و خود را شایسته این مقام نمى‏داند لذا تن بتربیت افرادى نداده و ناگزیر شدم كه نتیجه تحقیقات علمى و عملى را بر طبق اخلاص و از روى امانت و راستى عرضه بدارد.

بابا تورات و قرآن مجید و كتب عرفا را بزعم خود با اصطلاحات نقطوى تفسیر و تاویل مینمود و خیلى از بزرگان اسلامى و از عرفا و از جمله صفى علیشاه را پیرو مسلك نقطوى میدانست. بابا مردى خوش محضر و مجلس آرا و شوخ و خلیق و مهربان و متواضع و عفیف بود در جوانى مشاقى میكرد و بسیار آزرده خاطر بود كه چرا چند سال از طریق قمرى امرار معاش میكرد افرادى كه بدنبال اكسیر (طلا سازى) هستند نقره‏سازى را قمرى و طلا سازى را شمسى گویند. بعد از غائله قزوین بدست شاه عباس افراد این مسلك كه اكثراً در لباس دراویش خاكسار بسر میبردند در تقیه بسر برده و عقاید خود را آشكار نمى‏سازند. این ناچیز غیر از بابا به نقطویه دیگرى برخورد ننمودم .

رمر شناساى نقطویان بدین ترتیب است وقتى دو تن با هم برخورد میكنند یكنفر از آنان به نفر دیگر میگوید درویش از درویشى چه فهمیدى آن نفر دوم اگر نقطوى باشد با انگشت سبابه دست راست بابر سطح زمین منقوش مى‏كند مانند كسى كه نمك بر دهان میگذارد انگشت خود را بدهان نهاده غیر از این چیزى نیافتم نفر اول اگر هم مسلك وى باشد همان عمل را تكرار میكند یا بجاى ترسیم با فقط نقطه را بر سطح زمین كشیده و سه مرتبه دست خود را بر نقطه نهاده بعد بدهان میبرد و پس از شناسائى همدیگر شروع باسرار گوئى میكنند و به تناسخ نزولى و صعودى سخت پابند میباشند. نبوت را به آب و ولایت را به خاك تعبیر كنند و جوهر آن را نمك دانند مهر حضرت فاطمه آب است و خبرى كه مشعر بر آنست كه تمام مفاهیم عالیه قرآن در سوره حمد و مفاهیم این سوره در بسم الله و بعد با بسم الله و سپس نقطه تحت الباء و على (ع) همان نقطه باء است. مورد استناد نقطویه است و ولایت كلیه را معتقد و بابا كسى است كه بدین مقام نائل آمده باشد و ولایت را بر نبوت ارحجیت میدهند و گویند اسم مادر موسى را كه بهر قفلى بزنى گشوده گردد یعنى مفتاحى كه حلال تمام رموز و مشكلات است و اسم اعظم است و در ضمن آن چنان بحد وفور است كه حتى در منازل پیر زنان فقیر و مستمند نیز یافت میگردد نمك است كه عصاره خاك است تمام عوالم هستى از خاك پدید آمده و تلاء لوء صبحگاهى خورشید از آنست كه آفتاب جهانتاب همه شب داخل اقیانوس گشته و بامدادان با تابشى بیشتر میدرخشد و یكى از عبادات مهم آنست كه قبل از طلوع آفتاب بیدار گشته بخورشید بنگرد تا آفتاب آشكار گردد و گویند :

خاك شو خاك تا بروید گل‏ كه به جز خاك نیست مظهر كل‏

و بیت بالا را به مولوى نسبت میدهند .

وجود عنصر بدن هر انسانى دو سوم آب و یك سوم نمك است. مركز منظومه شمسى كره زمین است سر عالم خلقت اكسیر است و ریشه تمام علوم اكسیر و هر كس به اكسیر دست یافت بمقام نقطه و بابائى رسیده است و تمامى علوم را درمییابد در سوره بقره آیاتى چند در مورد مرگ یكى از بزرگان كه میراث خوار وى تقاضاى ماترك مقتول و خونبها میكند و الحاح و تضرع یهود نزد حضرت موسى (ع) و رفتن حضرت به كوه طور و دستور ذبح گاو كه در میانه دوازده سبط بنى‏اسرائیل فقط بچه یتیمى داراى چنین گاوى بود تعبیر به اكسیر كنند و گفتار فلاسفه و عرفا بر طبق عقاید خود تفسیر كنند و آیه قرآن كریم كه رب جلیل فرموده است لارطب و لایابس الافى كتاب مبین (كتاب مبین) را كره خاك معرفى كنند و همه چیز در خاك پدیدار میشود درباره گفتارى كه در توصیف پیغمبر اكرم(ص) بیان گردیده كه حضرت ختمى مرتبت سایه نداشت اظهار میدارند مراد و مفهوم آن آب است و كنیه حضرت على (ع) بوتراب بود مقصود آنست كه آن حضرت داراى ولایت كلیه بوده و باكسیر دست یافته بود خوردن مشروبات الكى را جایز میدانند و اكسیر را اخت‏النبوه گویند و بیش از رسیدن بسن چهل سالگى رسیدن باكسیر امكان ندارد عامل باید در اطاق كه كسى از افراد منزل را بدان اطاق راه نباشد و از عمل وى مطلع نگردند در اطاق باندازه محراب بعمق یك وجب خانه موت احداث كند و به نسبت پنج كه مراد از پنج تن همین است دو سهم از نبات دو سهم از آب و یك سهم از خاك هر یك علیحده جوهركشى كند و نمك آنها را با هم مخلوط ساخته در قرع و انبیق ریزد و سر آنرا مهر كرده آتش ملایم دهد و همیشه روشن باشد اولین رنگى كه پدیدار گردد سیاه است و بعد بتدریخ به هفت رنگ درآید و آخرین مرحله اسود است كه گویند آب حیات در ظلمات است و نور در تاریكى است مراد از این مرحله است و این عمل چهل روز بطول انجامد اگر كامیاب گردد وجود وى نیز تغییر پذیرد و مس وجودش طلاى احمر گردد اگر موفق نگشت دلسرد و افسرده خاطر نگردد و مجدداً به اربعین نشیند تا شاهد مقصود را بدست آرد. نبات از علفى است كه در كوهستانها یافت شود و شبها تا صبح پاى كوره بنشیند و هر روز چند مرتبه باطاق سركشى كند و در این ایام بكار دنیوى كمتر پردازد و از خوردن حیوانى و آنچه از حیوانى بدست آید مانند پنیر، شیر ،ماست پرهیز كند و از مباشرت با همسرش امتناع ورزد رنگ جوهر اول سیاه بعد سفید -زرد - سرخ - آبى و آخرین بار سیاه و سپس سفید گردد و نادر افتد كه كسى در اربعین اولیه موفق گردد و بعضى را عقیده بر آنست كه این عمل بایست در سرزمین كربلا یا نجف یا مكه یا مدینه انجام گیرد و با دارا بودن اكسیر قادر بانجام هر عمل غیر عادى است و برگشت نیروى جوانى را امكان‏پذیر دانند ناگفته نماند در طب قدیم مبحثى تحت عنوان اكسیر بدن وجود دارد كه با تجویز گیاهان بیست سال نیرویش بعقب بر گردد حتى موى سپید بسیاهى گراید .استاد در حین عمل قادر بكمك كردن وى نیست و بنا بقاعده تناسخ باید بارها بدنیا برگردد تا قادر بانجام اكسیر شود و بحد كمال رسد. گویند قارون و موسى و فرعون بدین مرتبت رسیده بودند و حضرت رضا(ع) و حضرت على (ع) در مقام نقطه بودند. نوع انبیاء و ارسال رسل را ضرورى و حتمى نمیشمارند.

ذوالنون مصرى را گویند داراى این مرتبت بود. مظفر علیشاه كرمانى كتابى بنظم در علم اكسیر سروده است كهنه مصر و جوكیان هند بدین مرتبه رسیده‏اند شیخ احمد احسائى و سید كاظم رشتى و سید باب و بهاء مدعى داشتن اكسیر بودند فلاسفه گویند قلب ماهیت محال است اما عرفا گویند ما فلز را معالجه میكنیم. نقطویه سال را به نوزده ماه و هر ماه را به نوزده روز قسمت كنند و عدد هفت و نه و نوزده را مقدس دانند كسى كه بمقام بابا رسید روحش پس از مرگ بستاره مریخ رفته و بتدریج به زهره و بدیگر ستاره‏ها راه مییابد آقاى على اصغر حكمت در كتاب تاریخ ادیان نوشته است كه یهود در قرن دهم میلادى معتقد گردیدند كه كلمات و حروف معناى خاصى دارند كه نقطویه و حروفیه متاثر از آن گردیدند. اقبال لاهورى در كتاب سیر فلسفه در ایران مینگارد كه محمود یگانگى هستى را نفى كرد. این ناچیز در زندگى خود افراد زیادى را مشاهده كردم كه فریب لافزنان را خورده و هستى و ایام حیات خود را بى جهت از دست داده باد بدست چشم از جهان خاكى بربستند.

در بهبهان و دزفول عده‏اى به اكسیر مشغول بودند اما طرفى نه بستند دو تن از دوستانم یكى در اثر اكسیر مسلول گشته و در جوانى رخت از جهان بركشید و نفر دیگر از هر دو چشم نابینا شد.

مشتاق برادر درویش خلیل كه هر دو خود را جانشین ذوالریاستین مى‏پنداشتند در اهواز و تهران عده‏اى را از هستى ساقط نموده و بر خاك مذلت نشاندند.

باباى نقطوى مدعى بود هر پرسشى از وى شود قادر به پاسخ آن میباشد و مى‏تواند با ارواح باباهاى گذشته ارتباط حاصل كند عبادت صبحگاهى یعنى نگریستن به خورشید ممد دست یابى به اكسیر است به ایرانیت سخت پابند مى‏باشند دست یابى به اكسیر باید مقدر باشد در حین عمل فقط مى‏شود بابا را مستحضر ساخت اما حق دخالت در انجام كار ندارد بابا در هنگام عسرت مجاز است بحداقل رفع نیاز از اكسیر استفاده برد باباطاهر و عین‏القضات و مولوى و شمس تبریزى را نقطوى دانند.

عدد یك و سه و پنج و هفت و نه و نوزده را مقدس شمارند مرحوم مشهدى محمد بابا در بهبهان تاهل اختیار كرد و سه دختر از این مواصلت بوجود آمد دامادش رخشنده رو بود عده‏اى از جوانان تحت تربیت بابا قرار گرفتند و با خرافات سخت مبارزه مى‏كردند بابا از شاگردان خود چیزى نمى‏پذیرفت .

در سه كیلومترى بهبهان محلى است بنام بشیر و نذیر كه مزار دو تن از خاخام‏هاى (علماى یهود را حاخام یا خاخام گویند) یهود مى‏باشند این محل تفرجگاه اهالى بهبهان است بابا در جوانى كه یوز باشى (فرمانده صد نفر) حكومتى بود به بشیر نذیر رفته هر درویشى كه وارد مى‏شد ویرا بخانه برده چند روز از وى پذیرایى مى‏كرد و بعضى قضایا براى وى روشن میشد بابا برایم گفت درویشى را بمنزلم برده یك هفته پذیرائى كردم یكشب دو ساعت از نصف شب گذشت از آن صوفى پرسش كردم چرا مردم این مطالب را در نمى‏یابند مراواداشت كه به بام خانه رویم با اصرار وى با هم به بام خانه رفتیم بمن گفت چه مى‏بینى پاسخ دادم سكوت محض حكم‏فرما است و همه بخواب رفته‏اند آن صوفى اظهار داشت این خواب نیست موت است اگر زنده بودند مانند تو بیدار مانده و از مثل منى بهره مى‏جستند بابا گفت این درویش دلیل راه من شد بابا بمن گفت بعد از مرگم به شیراز رفته شاید كسى را كه در این مشرب گام برمى‏دارد برخورد كنى و بعد اضافه كرد تا آن ایام فردى در قید حیات باقى نخواهد بود سخنش را بكار بستم اما با بابایى ملاقات دست نداد.
نویسنده: نورالدين مدرسي چهاردهي    


مرجع: كتاب سيري در تصوف





نقطويه
 تا كنون درباره عقاید نقطویه كتاب یا رساله‏اى تدوین نگردیده فقط در سالهاى اخیر آقاى دكتر صادق كیا كتابى در باره نقطویه نگاشت كه بیشتر شامل اقدامات سیاسى این فرقه در زمان شاه عباس كبیر است نصرالله فلسفى چند جلد درباره زندگانى شاه عباس نوشت كه در خور ارزش است و جریان فعالیتهاى نقطویه را در بردارد. محمود دهدار رساله كوچكى بر رد عقاید نقطویه تدوین نمود. شاه نعمةالله ولى رسائلى درباره حروف نوشت و سیدعلى همدانى كتابى درباره نقطه نوشته كه بوسیله آقاى حالى از مشایخ ذهبیه به فارسى برگردانده شد كه هیچكدام از این دو اثر ربطى به عقاید نقطویه و حروفیه ندارد.
 آقاى مجتبى مینوى در مجله یغما سال دوم مقاله‏اى مرقوم داشتند كه در قرن دهم هجرى نقطویه در هند اعتبارى بهمرسانیده و شیخ ابوالفضل وزیر اكبر شاه از پیشروان این مذهب بوده است. دركتاب ارزنده دبستان المذاهب تصنیف كیخسرو اسفندیار نویسنده كتاب ضمن سیاحت بلاد و امصار به چند تن از بزرگان نقطویه برخورد نموده و نقطویه را واحدیه نامیده است كه تلخیص مقال این است .
 محمود از مسبحوان گیلان در ششصد هجرى ظاهر گردید مردى عالم و متقى و فصیح بود محمود گوید چون جسد محمد ص كاملتر شد از آن محمود سر زد.
 از محمد گریز در محمود
كاندران كاست و اندر این افزود
 اجزاء جسد محمد (ص) و على با هم آمیخت و پیكر محمود سرشته گردید شخص واحد را نقطه گویند و مراد از خاك همان نقطه است و آفتاب را نفس آتش دانند و ماه را نفس آب شناسند و برجعت قائلند و میزان كتاب محمود است و هر گاه در تجرد گذرانند شخص در ترقى بوده تا واحد گردد و به مرتبه الله كه مركب مبین است برسد و اگر میل بآمیزش زن كند همه عمر یكبار سزد و اگر نتواند در هر سالى یكبار و اگر نتوانست در چهل یوم یكبار و بهمین ترتیب اگر قادر نبود ماهى یكبار و از هفته‏اى یكبار عدول نكند آفتاب را پرستش كنند كه گویند قبله است. محمود بر ساحل رود ارس میزیست و حافظ شیرازى از پیروان محمود بوده كه در وصف وى سروده است :
 اى صبا گر گذرى بر ساحل رود ارس
بوسه زن بر خاك این وادى و مشگین كن نفس
 نویسنده دبستان در پایان گفتار خود نوشته است اینكه گفته شده محمود خود را در تیزاب انداخت صحیح بنظر نمیرسد.
 رسید نوبت رندان عاقبت محمود
گذشت آنكه عرب طعنه بر عجم میزد
 نسخه خطى دبستان المذاهب در كتابخانه آقاخان محلاتى بود و آنچه بنظر این ناچیز رسیده این كتاب سه بار یك مرتبه در سنه 1321 ه.ق و براى بار ثانى در سنه 1262 ه.ق و مرتبه ثالث در سنه 1267 ه.ق كه هر سه بار در هند بطبع رسید.
 ماكس مولر آلمانى الاصل كه تبعه انگلیس گردید و هند شناس معروفى است و كلیه كتب مقدسه ادیان و مذاهب هند را در 51 جلد منتشر ساخت و در سنه 1900 م در گذشت.
 مولر معتقد بود كه نویسنده دبستان محسن فانى است و دیگر نویسندگان از جمله علامه قزوینى در ایامى كه در پاریس اقامت داشت در نامه‏اى كه براى استاد بزرگوارم مرد آسیا(كیوان قزوینى) نوشته دبستان را با دساتیر مجعول دانسته و مولف هر دو كتاب را محسن فانى معرفى نموده است این مرقومه با مقدمه و حواشى این بیمقدار در مهنامه وحید منتشر گردید.
 محسن فانى در سنه 1025 ه.ق در هند متولد شد در صورتى كه در متن مندرجات دبستان آورده شده كه مولف گوید در 1308 ه.ق خدمت فلان عارف رسیده و باز در صفحات كتاب ذكر شده كه نویسنده شارستان مرا در بغل خود جاى داده و نزد بزرگى برده و وى در باره‏ام دعاى خیر نمود چون كیخسرو اسفندیار پیرزاده صاحب شارستان بوده تكفل خدمت وى را بعهده گرفته است.
 اولین بار كیوان قزوینى نویسنده دبستان را شناسانده و فرمودند فرزند آذر كیوان بوده است و بر نسخه چاپى دبستان كه در سنه 1267 ه.ق بطبع رسیده است حواشى ارزنده‏اى نگاشته‏اند اما دساتیر در قرن چهارم هجرى تدوین یافته است و بزعم این ناچیز عقاید مانوى را در بر دارد و مولف دبستان چون به افراد مانوى برخورد نكرده است درباره مانى و عقایدش سكوت پیشه ساخته است.
 صاحب دبستان درباره عقاید محمود (كه اهل قریه پسیخان در یك فرسخى رشت قرار گرفته و رودى از وسط قریه عبور مى‏كند) مى‏نویسد:
 اول ظهور در نبات بعد در حیوان كه (دابةالارض) نام دارد به وجود آمد تا آدم بظهور آمد این دور شانزده هزار سال است هشت هزار دور عرب كه دور فوق ثرى است و هشت هزار سال دور عجم میباشد.
 هشت مرسل مكمل دور عرب و هشت مبین مكمل دور عجم و بدین نهج تا شصت و چهار هزار سال دور نبوت به اتمام رسد.
 سراسر صحف را تاویل كرده كه واحد گویند و فرد نقطوى ترقى كند تا بدرجه و مقام الله ارتقا یابد كه مركب مبین است .
 به تناسخ نزولى و صعودى معتقد باشند و از خلق و خوى افراد پى برند كه در دور قبل به چه صورتى میزیسته است .
 گویند سگ در نشاء سابق ترك قزلباش بوده كه شمشیر كجش دم شده چون چخ گویى برود.
 توضیحاً بیان مى‏دارد ابراز این عقیده نفرت نقطویان را از صفویه میرساند.
 محمود خود را واحد نامید و مهدى موعود میدانست و دین اسلام را با ظهور خود منسوخ دانست.
 محمود گوید چون جسد حضرت محمد (ص) كامل‏تر گردید از جسد محمود بروز كرد «و بعثك مقاماً محموداً».
 گویند امام حسین (ع) در دور قبل موسى (ع) بود و فرعون در دور بعد یزید شد كه به تلافى و مكافات گذشته آب فرات را بر روى امام حسین(ع) مسدود ساخت .
 نبات ترقى كند بمقام حیوانى در آید بعد در زمره انسان جلوه كند و از ظهور آدم در ترقى بود تا بمعراج رسول اكرم (ص) و سپس اكمل و اصفى گشت و از بدن محمود ظهور كرد.
 اجزاء اجساد انبیاء و اولیا بهم آمیخت و جسد محمد (ص) و على (ع) گردید و بعد در پیكر محمود آشكار گردید .
 شخص واحد را نقطه گویند كه خاك باشد .
 آفتاب را نفس آتش قائلند و عناصر از خاك پدید آیند و اطاعت دارند و برجعت افراد اعتقاد راسخ دارند .
 افلاك از عناصر پدید گشت و مبداء اول خاك است و بجاى بسم الله انا مركب مبین خوانند.
 محمود شانزده كتاب و 1001 رساله نوشته و نام كتابش میزان میباشد.
 شاه عباس در سنه 1002 ه.ق فرمان قتل عام نقطویان را صادر كرد.
 صاحب دبستان سند گفتار خود را ارائه نداده اما توان گفت بر طبق سیره خود به یكى از بزرگان نقطوى برخورد كرده و اقوال ذكر شده از سخنان او بهره جسته است .
 در عهد شاه طهماسب صفوى درویش خسرو قزوینى لباس قلندرى بر تن كرده و سیاحتها كرده بود.در قزوین رحل اقامت افكند و در گوشه مسجدى معتكف گردید مردم این سامان بالاخص طبقات پایین اجتماع بدو گرویدند و بتدریج شهر قزوین مركز بزرگان نقطویه گردید كاشان و دیگر بلاد به عقاید نقطوى روى آوردند زمانى كه شاه عباس بسلطنت رسید در صدد چاره و دفع این گروه برآمد درویش یوسف تركش دوز بر دیگر بزرگان نقطوى مزیت و برترى داشت. شاه عباس اظهار عقیدت كرد و یوسف را بجاى خود بر تخت سلطنت نشاند و خود سپهسالار وى گردید و سیاهه افراد نقطوى را بدست آورد و روزانه چهارم ده هزار نفر را از دم تیغ بگذرانید و قبلا قاصدان وى كه بشهرهاى دیگر اعزام گردیده بودند عده‏اى از سران این فرقه را در كاشان و ساوه و اصفهان بقتل رسانیدند و عمل انوشیروان را درباره مزدكیان تكرار كرد و بعد براى حفظ و حراست خود و خاندانش پاى تخت را از قزوین به اصفهان تغییر بداد.
 نقطویه در قرن دهم هجرى در هند اعتبارى پیدا كرد و شیخ فضل الله وزیر اكبرشاه از پیشروان این مذهب بوده است .
 این ناچیز در ماموریت بهبهان بمردى آزاده راد روشن بین برخورد كردم كه نامش محمد و مشهور به بابا بود كه با پدر خود از شیراز به بهبهان آمده در این شهر رحل اقامت افكند و مورد احترام كلیه طبقات بود بار اول كه با این بزرگ مرد برخورد كردم بحكم جوانى و عدم تجربه بنظر حقارت بر وى نگریستم اما پس از چند دقیقه كه از بحث بگذشت دریافتم كه قادر بدرك سخنان وى نمى‏باشم شرمنده شدم و پس از مدتى كتاب ایران نامه جلد سوم اثر پروفسور شوشترى در مبحث بود ابراى بابا خوانده آن چنان توصیف كرد كه از پروفسور نشنیده بودم و در آن ایام در شهر بهبهان كسى از عالى و دانى نام بودا را برخورد نكرده بود این مطلب را با بابا در میان نهادم تبسمى كرد و گفت وقتى پرسشى از من مى‏كنى واقعیت امر چون پرده سینما در نظرم آشكار شده و آنچه را مشاهده مى‏كنم بر زبان مى‏رانم سالها دوستى من با بابا به پائید تا در سن نود سالگى دیده از جهان خاكى بشست و در همان شهر مدفون گردید.
 مقام رهبرى را در دین نقطوى بابا گویند و بابا قرب یك سال نزد من در شهر سوسنگرد بسر برد و دوبار در بهبهان ماموریت داشتم و در تمامى اوقات فراغت از وى كسب فیض مى‏كردم و اسرار این مسلك را بمن بیاموخت و مرحوم بابا آخرین رهبر این مشرب در ایران بود و مرا بجانشینى خود منصوب كرد و چند عكس با وى بیادگار دارم و نامه‏هاى بسیار به این ناچیز نوشته كه همه آن مكاتیب در كتابخانه‏ام مضبوط است اما این بیمقدار از این عنوان بهره نجسته نسخه‏اى خطى منسوب به محمود پسیخانى در كتابخانه مجلس جمهورى اسلامى موجود است كه پس از دقت و امعان نظر دریافتم كه از آن محمود نمى‏باشد ممكن است آثارى از محمود و بزرگان این فرقه در كتابخانه‏هاى غرب یا شرق بدست آید اما آنچه از دیدگاه تاریخ ادیان عقایدى كه پیروان نقطوى در ایران عامل بودند با آثار اساسى این مكتب مغایر باشد و باید چنین باشد زیرا شاه عباس در لباس دوستى و وداد خود را نقطوى معرفى كرد و تاریخ دربار صفوى گوید منجم دربار براى شاه عباس سه روز خطر جانى پیش بینى كرد لذا براى رفع غائله یوسف نامى كه محكوم بمرگ بود سه روز به تخت سلطنت نشانده و روز چهارم بدیار عدم فرستادند اگر چنین بود در این اوقات یوسف حكم قتل عاملین قتل آتى خود را صادر مى‏كرد شاه عباس اظهار ارادت كرد و یوسف تركش دوز را با ده هزار تن از دم تیغ بگذرانید و آثار نقطویه را طعمه آتش ساخت دیگر كتاب و رساله‏اى در دسترس پیروان نقطوى نبود كه از جنبه علمى باصول عقاید خود پى برند یك رشته مسائل سینه بسینه منتقل گردید تا در دسترس این ناچیز قرار گرفت و براى اولین بار این بیمقدار پرده بر كنار نهاده آنچه در خاطرم محفوظ مانده یا به كتاب آورده نتیجه چهار سال زحمات مداوم خود را بزبان ساده و روشن در دسترس ارباب ادب و دانش و روشن بین از نظر تاریخ عقاید این سرزمین پاك بقلم جارى ساخته تا از پرده استتار خارج گردد.
 سبب نگارش این بود كه این ناچیز از ریاست مذهبى و مسلكى گریزان و خود رإ؛چ‏چ ظظ  شایسته این مقام نمى‏داند لذا تن بتربیت افرادى نداده و ناگزیر شدم كه نتیجه تحقیقات علمى و عملى را بر طبق اخلاص و از روى امانت و راستى عرضه بدارد.
 بابا تورات و قرآن مجید و كتب عرفا را بزعم خود با اصطلاحات نقطوى تفسیر و تاویل مینمود و خیلى از بزرگان اسلامى و از عرفا و از جمله صفى علیشاه را پیرو مسلك نقطوى میدانست. بابا مردى خوش محضر و مجلس آرا و شوخ و خلیق و مهربان و متواضع و عفیف بود در جوانى مشاقى میكرد و بسیار آزرده خاطر بود كه چرا چند سال از طریق قمرى امرار معاش میكرد افرادى كه بدنبال اكسیر (طلا سازى) هستند نقره‏سازى را قمرى و طلا سازى را شمسى گویند. بعد از غائله قزوین بدست شاه عباس افراد این مسلك كه اكثراً در لباس دراویش خاكسار بسر میبردند در تقیه بسر برده و عقاید خود را آشكار نمى‏سازند. این ناچیز غیر از بابا به نقطویه دیگرى برخورد ننمودم .
 رمر شناساى نقطویان بدین ترتیب است وقتى دو تن با هم برخورد میكنند یكنفر از آنان به نفر دیگر میگوید درویش از درویشى چه فهمیدى آن نفر دوم اگر نقطوى باشد با انگشت سبابه دست راست بابر سطح زمین منقوش مى‏كند مانند كسى كه نمك بر دهان میگذارد انگشت خود را بدهان نهاده غیر از این چیزى نیافتم نفر اول اگر هم مسلك وى باشد همان عمل را تكرار میكند یا بجاى ترسیم با فقط نقطه را بر سطح زمین كشیده و سه مرتبه دست خود را بر نقطه نهاده بعد بدهان میبرد و پس از شناسائى همدیگر شروع باسرار گوئى میكنند و به تناسخ نزولى و صعودى سخت پابند میباشند. نبوت را به آب و ولایت را به خاك تعبیر كنند و جوهر آن را نمك دانند مهر حضرت فاطمه آب است و خبرى كه مشعر بر آنست  كه تمام مفاهیم عالیه قرآن در سوره حمد و مفاهیم این سوره در بسم الله و بعد با بسم الله و سپس نقطه تحت الباء و على (ع) همان نقطه باء است. مورد استناد نقطویه است و ولایت كلیه را معتقد و بابا كسى است كه بدین مقام نائل آمده باشد و ولایت را بر نبوت ارحجیت میدهند و گویند اسم مادر موسى را كه بهر قفلى بزنى گشوده گردد یعنى مفتاحى كه حلال تمام رموز و مشكلات است و اسم اعظم است و در ضمن آن چنان بحد وفور است كه حتى در منازل پیر زنان فقیر و مستمند نیز یافت میگردد نمك است كه عصاره خاك است تمام عوالم هستى از خاك پدید آمده و تلاء لوء صبحگاهى خورشید از آنست  كه آفتاب جهانتاب همه شب داخل اقیانوس گشته و بامدادان با تابشى بیشتر میدرخشد و یكى از عبادات مهم آنست  كه قبل از طلوع آفتاب بیدار گشته بخورشید بنگرد تا آفتاب آشكار گردد و گویند :
 خاك شو خاك با بروید گل‏
كه به جز خاك نیست مظهر كل‏
 و بیت بالا را به مولوى نسبت میدهند .
 وجود عنصر بدن هر انسانى دو سوم آب و یك سوم نمك است. مركز منظومه شمسى كره زمین است سر عالم خلقت اكسیر است و ریشه تمام علوم اكسیر و هر كس باكسیر دست یافت بمقام نقطه و بابائى رسیده است و تمامى علوم را درمییابد در سوره بقره آیاتى چند در مورد مرگ یكى از بزرگان كه میراث خوار وى تقاضاى ماترك مقتول و خونبها میكند و الحاح و تضرع یهود نزد حضرت موسى (ع) و رفتن حضرت به كوه طور و دستور ذبح گاو كه در میانه دوازده سبط بنى‏اسرائیل فقط بچه یتیمى داراى چنین گاوى بود تعبیر به اكسیر كنند و گفتار فلاسفه و عرفا بر طبق عقاید خود تفسیر كنند و آیه قرآن كریم كه رب جلیل فرموده است لارطب و لایابس الافى كتاب مبین (كتاب مبین) را كره خاك معرفى كنند و همه چیز در خاك پدیدار میشود درباره گفتارى كه در توصیف پیغمبر اكرم(ص) بیان گردیده كه حضرت ختمى مرتبت سایه نداشت اظهار میدارند مراد و مفهوم آن آب است و كنیه حضرت على (ع) بوتراب بود مقصود آنست  كه آن حضرت داراى ولایت كلیه بوده و باكسیر دست یافته بود خوردن مشروبات الكى را جایز میدانند و اكسیر را اخت‏النبوه گویند و بیش از رسیدن بسن چهل سالگى رسیدن باكسیر امكان ندارد عامل باید در اطاق كه كسى از افراد منزل را بدان اطاق راه نباشد و از عمل وى مطلع نگردند در اطاق باندازه محراب بعمق یك وجب خانه موت احداث كند و به نسبت پنج كه مراد از پنج تن همین است دو سهم از نبات دو سهم از آب و یك سهم از خاك هر یك علیحده جوهركشى كند و نمك آنها را با هم مخلوط ساخته در قرع و انبیق ریزد و سر آنرا مهر كرده آتش ملایم دهد و همیشه روشن باشد اولین رنگى كه پدیدار گردد سیاه است و  بعد بتدریخ به هفت رنگ درآید و آخرین مرحله اسود است كه گویند آب حیات در ظلمات است و نور در تاریكى است مراد از این مرحله است و این عمل چهل روز بطول انجامد اگر كامیاب گردد وجود وى نیز تغییر پذیرد و مس وجودش طلاى احمر گردد اگر موفق نگشت دلسرد و افسرده خاطر نگردد و مجدداً به اربعین نشیند تا شاهد مقصود را بدست آرد. نبات از علفى است كه در كوهستانها یافت شود و شبها تا صبح پاى كوره بنشیند و هر روز چند مرتبه باطاق سركشى كند و در این ایام بكار دنیوى كمتر پردازد و از خوردن حیوانى و آنچه از حیوانى بدست آید مانند پنیر، شیر ،ماست پرهیز كند و از مباشرت با همسرش امتناع ورزد رنگ جوهر اول سیاه بعد سفید -زرد - سرخ - آبى و آخرین بار سیاه و سپس سفید گردد و نادر افتد كه كسى در اربعین اولیه موفق گردد و بعضى را عقیده بر آنست  كه این عمل بایست در سرزمین كربلا یا نجف یا مكه یا مدینه انجام گیرد و با دارا  بودن اكسیر قادر بانجام هر عمل غیر عادى است و برگشت نیروى جوانى را امكان‏پذیر دانند ناگفته نماند در طب قدیم مبحثى تحت عنوان اكسیر بدن وجود دارد كه با تجویز گیاهان بیست سال نیرویش بعقب بر گردد حتى موى سپید بسیاهى گراید .استاد در حین عمل قادر بكمك كردن وى نیست و بنا بقاعده تناسخ باید بارها بدنیا برگردد تا قادر بانجام اكسیر شود و بحد كمال رسد. گویند قارون و موسى و فرعون بدین مرتبت رسیده بودند و حضرت رضا(ع) و حضرت على (ع) در مقام نقطه بودند. نوع انبیاء و ارسال رسل را ضرورى و حتمى نمیشمارند.
 ذوالنون مصرى را گویند داراى این مرتبت بود. مظفر علیشاه كرمانى كتابى بنظم در علم اكسیر سروده است كهنه مصر و جوكیان هند بدین مرتبه رسیده‏اند شیخ احمد احسائى و سید كاظم رشتى و سید باب و بهاء مدعى داشتن اكسیر بودند فلاسفه گویند قلب ماهیت محال است اما عرفا گویند ما فلز را معالجه میكنیم. نقطویه سال را به نوزده ماه و هر ماه را به نوزده روز قسمت كنند و عدد هفت و نه و نوزده را مقدس دانند كسى كه بمقام بابا رسید روحش پس از مرگ بستاره مریخ رفته و بتدریج به زهره و بدیگر ستاره‏ها راه مییابد آقاى على اصغر حكمت در كتاب تاریخ ادیان نوشته است كه یهود در قرن دهم میلادى معتقد گردیدند كه كلمات و حروف معناى خاصى دارند كه نقطویه و حروفیه متاثر از آن گردیدند. اقبال لاهورى در كتاب سیر فلسفه در ایران مینگارد كه محمود یگانگى هستى را نفى كرد. این ناچیز در زندگى خود افراد زیادى را مشاهده كردم كه فریب لافزنان را خورده و هستى و ایام حیات خود را بى جهت از دست داده باد بدست چشم از جهان خاكى بربستند.
 در بهبهان و دزفول عده‏اى به اكسیر مشغول بودند اما طرفى نه بستند دو تن از دوستانم یكى در اثر اكسیر مسلول گشته و در جوانى رخت از جهان بركشید و نفر دیگر از هر دو چشم نابینا شد.
 مشتاق برادر درویش خلیل كه هر دو خود را جانشین ذوالریاستین مى‏پنداشتند در اهواز و تهران عده‏اى را از هستى ساقط نموده و بر خاك مذلت نشاندند.
 باباى نقطوى مدعى بود هر پرسشى از وى شود قادر به پاسخ آن میباشد و مى‏تواند با ارواح باباهاى گذشته ارتباط حاصل كند عبادت صبحگاهى یعنى نگریستن به خورشید ممد دست یابى به اكسیر است به ایرانیت سخت پابند مى‏باشند دست یابى به اكسیر باید مقدر باشد در حین عمل فقط مى‏شود بابا را مستحضر ساخت اما حق دخالت در انجام كار ندارد بابا در هنگام عسرت مجاز است بحداقل رفع نیاز از اكسیر استفاده برد باباطاهر و عین‏القضات و مولوى و شمس تبریزى را نقطوى دانند.
 عدد یك و سه و پنج و هفت و نه و نوزده را مقدس شمارند مرحوم مشهدى محمد بابا در بهبهان تاهل اختیار كرد و سه دختر از این مواصلت بوجود آمد دامادش رخشنده رو بود عده‏اى از جوانان تحت تربیت بابا قرار گرفتند و با خرافات سخت مبارزه مى‏كردند بابا از شاگردان خود چیزى نمى‏پذیرفت .
 در سه كیلومترى بهبهان محلى است بنام بشیر و نذیر كه مزار دو تن از خاخام‏هاى (علماى یهود را حاخام یا خاخام گویند) یهود مى‏باشند این محل تفرجگاه اهالى بهبهان است بابا در جوانى كه یوز باشى (فرمانده صد نفر) حكومتى بود به بشیر نذیر رفته هر درویشى كه وارد مى‏شد ویرا بخانه برده چند روز از وى پذیرایى مى‏كرد و بعضى قضایا براى وى روشن میشد بابا برایم گفت درویشى را بمنزلم برده یك هفته پذیرائى كردم یكشب دو ساعت از نصف شب گذشت از آن صوفى پرسش كردم چرا مردم این مطالب را در نمى‏یابند مراواداشت كه به بام خانه رویم با اصرار وى با هم به بام خانه رفتیم بمن گفت چه مى‏بینى پاسخ دادم سكوت محض حكم‏فرما است و همه بخواب رفته‏اند آن صوفى اظهار داشت این خواب نیست موت است اگر زنده بودند مانند تو بیدار مانده و از مثل منى بهره مى‏جستند بابا گفت این درویش دلیل راه من شد بابا بمن گفت بعد از مرگم بشیراز رفته شاید كسى را كه در این مشرب گام برمى‏دارد برخورد كنى و بعد اضافه كرد تا آن ایام فردى در قید حیات باقى نخواهد بود سخنش را بكار بستم اما با بابایى ملاقات دست نداد.
 موریس مترلینگ در كتاب راز بزرگ ترجمه ذبیح‏الله منصورى مى‏نویسد :
 هرمیتیان در علوم پنهانى خطوط و علائمى بكار مى‏بردند امروز عرفا بنام طلسم مى‏خوانند و كیمیاگران بزرگ مى‏خواستند دریابند كه اسرار زندگى چیست تعلیمات آنان پنهانى و جزو اسرار بود.
 آقاى مینوى در مجله یغما سال 28 ه.ش كتاب مفاتیح غیوب را اثر محمود پسیخانى مى‏داند اما بنظر این ناچیز این نظریه درست نیست و مینوى نوشته‏اند نقطویه وسیع‏المشرب بوده‏اند و درویش خسرو قزوینى كه آباء و اجدادش كناس بوده‏اند لباس قلندرى در بر كرده و در عهد شاه طهماسب صفوى بقزوین آمده در مسجدى رحل اقامت افكند شاه عباس در سفر لرستان دستور داد درویش خسرو و اتباع وى را دستگیر و در زنجیر كشند.
 بدستور شاه عباس در ساوه طبیبى مسمى به مولانا سلیمان ساوجى محكوم به حبس ابد شد در كاشان میر سید احمد از نصرآباد كاشان با شمشیر شاه عباس پاره پاره گردید در اصفهان درویش اقلیدى و درویش بریانى و در اصطهبانات بوداق بیگ و دین اوغلى استاجو به قتل رسیدند و شریف آملى به هند فرار كرد.
 نصرالله فلسفى كه استاد این بیمقدار نیز بود پس از تتبع و رنج سالیان دراز شرح حال شاه عباس و نقطویان را تدوین فرموده كه بسیار مستند است .
 انوشیروان پس از قتل عام مزدكیان مشهور به انوشیروان عادل گردید و شاه عباس پس از قتل فجیع نقطویان به شاه عباس كبیر شهرت یافت .
 اقبال لاهورى در كتاب سیر فلسفه در ایران در صفحه 72 مرقوم داشته‏اند كه واحد محمود در سده هفتم هجرى یگانگى هستى را نفى كرد و باور داشت كه جهان مجموعه‏اى است از واحدها یا اجزاء لاتیجزى مى‏باشد و واحدها كه افراد خوانده مى‏شود از ازل بوده و از حیات بهره‏ور مى‏باشند.
 على اصغر حكمت در كتاب تاریخ ادیان در صفحه 206 مى‏نویسد از قرن دهم میلادى یهود براى كلمات و حروف الفباء معناى خاصى قائل شدند و فرقه نقطویه و حروفیه از این عقاید متاثر شدند.
 استادم ذبیح بهروز در كتاب تقویم و تاریخ مى‏نویسد كه در هزاره هجرى اكبر شاه دین الهى و صلح كل و نقطویه را عنوان كرد باستانى پاریزى در صفحه 361 كتاب آسیاى هفت سنگ نوشته است .
 جلال‏الدین محمد اكبر پادشاه گوركانى به تحریض شیخ ابوالفضل نامه‏اى به شاه عباس نوشت و وساطت نقطویان را كرد كه این وساطت مثمر ثمر نگردید و مركز اصلى نقطویان فین كاشان بوده و بهمین سبب آنرا قریةالملحدین نام نهادند.
 توضیحاً بیان مى‏دارد كه در كاشان تنى چند از بابایان توطن داشتند اما مركزیت آنان شهر قزوین بود و درزى درویشان خاكسار بسر مى‏برند.
 آقاى باستانى پاریزى كتبى چند درباره شهر كرمان و استان كرمان تدوین فرموده‏اند كه بجا است دیگر نویسندگان درباره زاد و بوم خود بچنین كار ارزنده‏اى دست زنند تا زیربناى تهیه و تنظیم تاریخ ایران آماده گردد اما آقاى باستانى تعصب شدید محلى را در آثار خود بكار برده و همه مطالب در مورد كرمان و كرمانیان را بدیده قبول نگریسته‏اند و تاریخ زندگانى مشتاق و نحوه قتل او را از منابر كیوان قزوینى عیناً بكار برده و از جنبه تعصب مسلكى سند گفتار را ارائه نداده و كیوان را تحت عنوان روضه خوان معرفى كرده‏اند و در آثار خود اغلب به تكرار مطالب دست زده‏اند.
 حاجى زین العابدین شیروانى در حدایق‏السیاحة درباره نقطویه نوشته‏اند كسى كه در مقام تجرد باشد و علایق زن و فرزند او را نباشد و در غذا تقلیل كند بمرتبه الله و ذات الله نایل گردد و اگر همسر اختیار كند و نیكو رفتار شود او را امین نامند .این ناچیز گوید اینكه گفته شده محمود خود را در تیزاب انداخت درست نبوده و نقطوى در حین عمل به اكسیر در شبانه روز یك بار غذا تناول كند و مجازات اعمال زشت را در همین نشاء باور دارند .
 كتابى خطى منسوب به محمود پسیخانى در كتاب خانه مجلس جمهورى اسلامى موجود است كه مسمى  به (سوال و جواب) یا مفاتیح‏الغیوب و عبرت نامه مى‏باشد.
 مطلع كتاب جمله زیر است .
 استعین بانفسك الذى لااله الاهو الحمدالله الذى وجد نفسه محمود مشهور به محمود عجم است .
 همچنانكه بیان گردید این كتاب از خود محمود باشد مستبعد بنظر مى رسد مجذوب على شاه در كتاب مرآت الحق نوشته‏اند.
 ملاحده و تناسخیه خود را نقطویه گویند و مبداء اشیاء را ذات مربع گویند و تا خود را نشناخته بنده‏اند و چون خود را شناخت خدا مى‏باشد و گویند لااله‏الاالمركب المبین و مراد از مركب مبین آدم است و اباحى مسلك مى‏باشند.
 بنظر این ناچیز نقطوى اباحى نمى‏باشد و این عمل از جنبه عصبیت دینى به نقطویان نسبت داده شده است .
 نقطویه دنیا را قدیم دانند و به ستارگان ارج بسیار نهند و كواكب را سمیع و ناطق دانند ولى خورشید را برتر از همه دانند اما نیروى آنرا از باطن كره زمین و آب اعتقاد كاملى دارند نقطوى مردمى زحمت كش و مهربان و متواضع و موحد و یارى دهنده بیچارگان مى‏باشند و عفیف بوده و از عقاید مهرپرستى باالاخص مانویت متاثر شده‏اند.
 این ناچیز در علوم خفیه وابسته به تصوف رنج بسیار برده و گوید دسترسى به اكسیر براى افراد عادى امكان‏پذیر نبوده فقط فرد كامل تواند عامل آن باشد.
 در كتاب یادبودهاى سفارت استانبول خان ملك ساسانى مینویسد بكتاشیه جاویدان نامه فضل حروفى را بفارسى و عاشق نامه فرشته اوغلو را تدریس میكنند مجله یغما سال 28 مجتبى مینوى مى‏نویسد شیخ ابوالفضل پسر شیخ مبارك صدارت اكبر پادشاه هند را داشت و بمذهب نقطویه بود و رسائل بایران فرستاد و شراب مینوشید درویش خسرو قزوینى از محله درب كوشك لباس قلندرى مى‏پوشیده و در مسجد رحل اقامت افكند شاه عباس دستور داد وى را دستگیر كرده و بزنجیر كشیدند و در سال 1002 ه.ق یوسف تركشى دوز كشته شد و درویش خسرو را از جهاز شتر بحلق آویختند.

محمد بابا شيرازی آخرين پيشوای نقطويه که مدت شصت سال در بهبهان مقيم بود و در همان شهر مدفون گرديد .