کافه تلخ

۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه

اثبات عالم غيب



    راهِ فكر و استنباطِ ما در اثباتِ عالَمِ غيب آنست كه مى‏بينيم همه چيز را (اَفرادِ عالم جسم را) كه محدود و معيّن‏اند اگر چه خيلى بزرگ يا پر عمر باشند باز معيّن‏اند از حيثِ زمان كه وقتى بوده آنها نبوده‏اند و وقتى هم مى‏آيد كه نخواهند بود و جائى هست كه آنها نيستند و غيرِ آنها هست و همه از هم متمايزند اگر چه در مادّه واحده شريك باشند باز نسبت به صورت‏هاىِ نوعيّه غيرِ همديگرند و هر غيرى محدود به هم است يعنى اين در مرتبه وجودِ او وجود ندارد و او در مرتبه وجودِ اين وجود ندارد .

 پس هر چيزى مانند يك جزيره كوچكى است ميان درياىِ محيطِ بزرگى كه اين دريا عدم است كه آن را احاطه كرده .

 پس مى‏گوييم كه هر معيّنى معيّن كننده لازم دارد زيرا تحديد و تعيين فعل است و فعل بى فاعل نمى‏شود و نتوان گفت كه خودش خود را معيّن نموده زيرا معيّن موردِ فعل است (مفعولٌ‏به يا مفعولٌ فيه) و نمى‏شود كه يك چيز هم فاعل باشد و هم مفعول زيرا عنوانِ فاعليّت غير و ضدِّ عنوانِ مفعوليّت است و نمى‏شود كه يك چيز بسيط داراىِ دو عنوانِ ضدّ باشد مگر آنكه مركّبى باشد ذو اجزاء و يك جزئش داراىِ آن عنوان و جزءِ ديگرش داراىِ عنوانِ ديگر باشد پس سخن را نقل مى‏كنيم به هر يك از آن جزءها كه فى نفسه محدودند و داراىِ دو عنوان نيستند ،پس بايد معيّن كننده و حدّ قرار دهنده غيرِ خودِ آن چيز باشد ،پس نسبت به هيئتِ عالمِ اجسام بايد يك غيرى فرض شود كه مؤثّرِ در آن باشد .

 و آن غير بايد از جنسِ عالَمِ اجسام نباشد والا اين سخن در همان هم خواهد آمد ، پس آن غير بايد خودش محدود نباشد تا بتواند چيزی را محدود كند ،اكنون نامِ آن غيرِ محدود را عالَمِ غيب مى‏نهيم و اگر عالَمِ غيب هم طورى بود كه محدود بود بايد بالاتر رفت تا برسد به غيرِ محدود و به ايستد .

    پس غير محدود تكيه‏گاه و مركزِ ثقلِ هر محدود خواهد بود و بر پا كننده آن (موجد) و نگه دارنده آن (مبقى) و ترتيبِ آثار كننده بر آن (فاعلِ در مرتبه وجود آن.(

كلمه «931»

    اوصافِ عالَمِ غيب را كه جوابِ هلِ مركّبه است به قرينه غير بودنش از روىِ صفاتِ عالَمِ جسم حدس مى‏زنيم يعنى هر چه در عالَمِ جسم ببينيم كه جسميّت مقتضىِ آن شده آن را از عالَمِ غيب سلب مى‏كنيم و مى‏گوييم غيب منزّه است از اين و آن صفاتى كه نفسِ وجود مقتضىِ آنها است و در عالَمِ جسم نمايانند آنها را به وجهِ اكمل و اَسْبَق براىِ عالَمِ غيب  ثابت كنيم و هر گونه آثارِ غيبيّه ممكنةُالظّهورِ در عالَمِ جسم را منتظر باشيم كه بعدها در اجسام ظاهر شود .تعجّب نكنيم گر چه جسم را بنفسه عاجز از آن آثار ندانيم امّا چون خودِ جسم يكى از آثارِ عالَمِ غيب است آثارِ صادره از جسم در واقع صادرِ از عالم غيب است كه بر همه چيز قادر است و قدرتش حدّ ندارد پس جاىِ تعجّب نيست بلكه تبدّلِ جسم را به روح كه به كلّى روحِ محض شود هم عجب ندانيم .فاعلِ غيبى با آلاتِ جسميّه هر چه كند عجب نيست .
نویسنده: عباس كيوان قزويني    


مرجع: كتاب هزار و يك كلمه