پس همۀ بشر صاحب قلب نیستند مگر بعضی نادر به حكم آیۀ :
ان فی ذلك لذكری لمن كان له قلب . یعنی من لم یكن له قلب فلا ذكری له فی ذلك و می شاید كه در این آیه قلب به معنی عقل باشد و عقل مرتبۀ چهارم از هفت مراتب روحیه است نزد صوفیه .
پس وسط هفت مرتبه است كه قلب به معنی وسط هم صدق می كند و صوفیه گویند كه صدر گر چه از عالم ارواح است اما جسمانی است :
یعنی حاصل شدۀ از جسم و تابع جسم است و پس ازتكمیل جسم وجود می آید و آن پنج مرتبۀ بعد از قلب روح مطلق و غیر تابع جسمند و فقط ناظر به جسمند .
اما قلب در میان صدر جسمانی و آن مراتب روحانی ذو وجهین و ذوبابین است . باب الی الجسد اذا انفتح وانحصر یصیرالقلب ایضاً جسمانیاً معرضاً عن عالم الارواح فانیاً بفناء الجسد. و باب الی الله والی عالم الامر و الغیب اذا انفتح و انحصر یصیر القلب الهیاً نورانیاً باقیاً عالماً بالغیب مجرداً عن كل لوث . و حقیقت در دل همین باب الی الله است كه اگر این باب مسدود شد می توان گفت كه در دل به كلی بسته شده و مهر زده شده با آن كه وقتی كه این در بسته شود آن در دیگر كه به سوی جسد است باز و روشن و منحصر می شود اما چنان است كه آن دل دیگر از دل بودن خارج شده چنان كه در این آیه به طور اطلاق فرموده :
ختم الله علی قلوبهم یعنی بسته شد در دل های آن ها با آن كه دری كه به سوی جسد است باز است . و از این جهت دو در داشتن دل را قلب می گویند یعنی ممكن الانقلاب الی كل من الطرفین .
پس دل را نه صرف روحانی می توان دانست و نه صرف جسمانی و بالفعل روحانی ذوالاستعداد تمحض در روحانیت و تبدل به جسمانیت است و بالاتر از دل سایر مراتب روحیۀ بشر ،روح محضند یعنی قابل تبدل به جسمانی نیستند .
چنان كه پایین تر از قلب هم كه نزد صوفیه مرتبۀ صدر است و نزد حكما مرتبۀ طبع و نفس است كه تعبیر به بشریت و به نفس منطبعۀ حیوانیه می شود جسمانی محض است یعنی نه متمحض در روحیت و نه قابل تمحض است .
پس در واقع سرحد روحانی و جسمانی در وجود بشر همین مرتبۀ قلب است كه اگر شخص از آن مرتبه بالاتر رفت دیگر انحطاط و ارتجاع و ارتدادش متصور نمی شود به قول صوفیه .
نویسنده: عباس كيوان قزوينی
مرجع: تفسير كيوان - جلد 1 - سوره بقره - نشر سايه