يكى از مباحث اساسى كليه مكتب هاى روحى، مبناى آن بر تناسخ نهاده شده است.
اساس مكاتيبى كه از چهار رساله ودا متأثر شده اند، مانند مذهب جين و بودا و فلسفه سانكهيه و يوگ بر تناسخ نهاده شده است.
مكتب بودا پايه كليه عقايد و آداب آن بر «كرمه» يا گردش چرخ حيات پىريزى گرديده است.
آئين مانى و مزدك و خرمدينان و مبيضه و عقايد كهنۀ مصر قبل از ظهور حضرت موسى (ع) به تناسخ اعتقادى راسخ داشتهاند.
بعضى از سلاسل تصوف اسلامى كه در هند توسعه يافت، تحت تأثير مكتبهاى هندى قرار گرفته و تناسخ را تأييد نمودهاند، مانند نقشبنديه، چشتيه، سهرورديه و قادريه.
در ايران نيز سلسلۀ كوثريه كه منشعب از سلسلۀ نعمتاللهى است و شعبات متغاير آن هم كه از آراء كوثر علىشاه همدانى متأثر گرديدهاند، سخت به تناسخ دل بستهاند.
تناسخ، عود ارواح است، مكتب نئوسوفى و پيروان اسپرىتيزم به شدّت تناسخ را به ديدۀ قبول مىنگرند، بزرگان اسپرىتيزم ماوراء مادّه را بُعد چهارم تصور كرده، در صورتى كه وقتى كلمه بعد را بر زبان جارى سازيم، مفهوم بُعد چهارم در رديف سه بُعد قرار گرفته و مفهوم تجرد را در بر ندارد.
بزرگان اين مكتب معتقدند كه چه بسا پس از درگذشت، روح انسان، در مجمعى از مجامع عالم ارواح احضار شده، و ممكن است بعد از چند روز در رحم يك زن، در كشورى ديگر و مكان ديگر پا به عرصه وجود نهد.
اعتقاد به تناسخ خلاف اديان الاهى است، زيرا پس از مرگ مجازات بزهكاران و نكوكاران را به عود دنيا محول مىدارند.
يازده تيرۀ اهل حق با فرقۀ ملك طاووسى كه دوازده شعبه هستند همگى به تناسخ نزولى و صعودى اعتقاد دارند.
تناسخ بر دو گونه است:
1- تناسخ نزولى
2- تناسخ صعودى.
تناسخ نزولى آن است كه هر فردى در طول زندگانى خود اگر مرتكب كارهاى خلاف گرديد، در عود بعدى چه بسا به صورت حيوان يا نبات يا جماد به دنيا عود نمايد.
روح انسان در كالبد درندگان درآيد مسخ نامند.
روح در ابدان نباتى در آيد رسخ گويند.
روح در اجسام جمادات و معدنيات ظهور كند، فسخ مىنامند.
اما فلاسفه و عرفاء اعتقاد دارند كه سير نزولى در طبيعت امكانپذير نيست.
عدهاى از علماى بزرگ اسلامى كه به ولايت كليه حضرت على مرتضى (ع) اعتقاد راسخ دارند، اظهار داشتهاند كه به ميمنت وجود پاك حضرت ختمى مرتبت (ص)، ديگر در كره ارض مسخ به وجود نيامده و مسخ يك بيمارى خاص بود كه هر فردى بدان ابتلاء مىيافت، بيش از سه روز در قيد حيات نمىتوانست باشد.
ملاصدرا، مصنف كتاب اسفار، انواع تناسخ نزولى را با بيانى فلسفى تشريح نموده و در ابطال آن براهينى[1] اقامه نموده است، اما در مورد تناسخ صعودى لب فرو بسته است.
دوازده تيرۀ اهل حق به عدد اسماءالاهى اعتقاد دارند يعنى هزار و يك مرتبه كه هر انسان مىبايست به دنياى خاكى عود نمايد تا به حدّ كمال رسد.
برخى ديگر از پيروان اين عقيدت (تناسخ) معتقدند كه هر انسانى لااقل هفت بار مىبايست عود نمايد تا از رفت و برگشت رهايى يابد.
اقل قليل معتقدند كه حدّاقل عود ارواح سه بار خواهد بود و نادر است كه انسانى در يك بار آمدن به دنيا به حدّ كمال رسد.
تناسخ صعودى آن است كه روح اگر سير صعودى كند و به عالم قدس پيوندد نسخ نامند.
تناسخ صعودى بنابر اعتقاد كليه مكتبهاى روحى و اخص فلاسفه اشراق بر دو گونه وقوع آن امكانپذير است :
قسم اول آن است كه يك فرد با دست به گريبان بودن فقر در زندگى و روبرو گشتن با شدائد و سختيها آن چنان آشفته حال شود كه تمامى ذرات وجودش از حب دنيا و لذائذ مادى آن و هواجس نفسانى پاك شود تا به حدى رسد كه آرزوى نيل به مقامات اجتماعى و مكنت و رفاهيت حال به مخيله خود خطور ندهد، گويند طبيعت مربى چنين فردى بوده است.
قسم دوم آن است كه صاحب نظران معتقدند، كه چنين فردى با مواجه گشتن با شدائد زندگى آماده سلوك روحى مىشود.
مبتدى را چه رسد كه سر دهد و گردن بر افرازد و گويد دست ارادت دادهام.
استاد از بدو تولد آن مريد، وى را تحت سيطره خود در آورده و سختيها دهد و به نشيب و فراز كشاند تا آماده ثمر دادن شود، در اين موقع بسان درختى است كه آماده ثمر دادن است.
درخت سيب فى النفسه ميوه سيب را در دسترس ابناء بشر قرار نمىدهد آن روح متعالى كره زمين است كه با يازده حركت اصولى آن را به بار مىنشاند. هر ذرهاى از ذرات خاك حركتى دارد.
حركت دورانى بيضوى شكل هر ذره و حركت ذره مجاور و هر دو ذره به تناسب مجاورت و همبستگى حركت ثانوى داشته، و به همين نهج هزاران حركت از زمين بروز مىنمايد كه علم بشرى قادر به درك آن نيست، و از نظر ظاهر بينان ناپيداست.
كشف اسرار پنهانى عالم طبيعت نه با مكاشفه امكانپذير است نه با مشاهده؛ زيرا مكاشفه به تناسب حال سالك صورت مىگيرد، و اندكى پرده به يك سو افكنده مىشود و در مشاهده سالك جهان غيب محاط بر كره زمين را مىبيند.
مىبايست امواج سلول مغزى وى امواج محاط بر كره ارض را بشكافد و امواج ماوراء جو را به تناسب استعداد امواج مغزى خود كه بدان مرحله فايز گرديده است دريابد، و بر كره ارض افاضه نمايد.
تو با گوش پر هوش جان به سخنان بنگر نه با دو ديده احول و اغراض نفسانى.
طبيعت حى و بيدار است و داراى حركت بوده و هر ذرهاى از ذرات اعم از يك برگ يا يك سنگ ريزه با امواج متناسب وجوديش مىشنود و پاسخ مىدهد و ترنمى دلنواز كه فوق آواى دلنشين نوازندگان چيرهدست است سر مىدهد همت والاى عارف عامل از اين زيبائيها و شگفتيهاى شگرف بگذرد و طيران به عوالم عليا نمايد.
سير ادوار تناسخ نه يك بار است، نه سه بار، نه هفت بار، و نه هزار و يك مرتبه؛ زيرا به اعتقاد علماى روحى روح به تمامى مراحل جماد و تمامى انواع نباتات از خار مغيلان و گلهاى الوان و درخت تعلق يابد و طى كند زيرا گويند ذره خاك با ساحت پاك چه مناسبت دارد؟
روح پس از سير در جماد و طى مراحل نبات و گذراندن مراحل حيوان وقتى به پايه انسانى فايز گرديده و به حدّ كمال انسانى نرسيده باشد دور و كور مىتواند پايان يابد. چرا كه به عنوان مثال روح آن فرد در همان حالت در ملكوت مخزون مىشود تا در دور و كور ديگر آيد و قانون لايتغير الاهى وى را در زمان حيات استاد بىبديلى قرار مىدهد تا استاد وى را منجذب خود ساخته و به همت والاى خويش از آمد و رفت بى نيازش گرداند. تذكر اين نكته ضرورى است كه در پايان دور وكور هر چه جماد و نبات و حيوان تا انسان باشد روحشان در ملكوت مخزون گرديده و در دور و كور ديگر مىآيند تا به كمال رسند.
خلاصه تناسخ وجبر مطلق و وحدت وجود از مباحثى است كه مغايرت تامه با اديان الاهى دارد، لذا اين بى مقدار به طور فشرده و ايجاز اشارتى نمود و توصيه اين ناچيز آن است هر دانشمندى كه به مباحث عرفان آگاهى و سلطه دارد از تدريس اين مبحث به افراد عامه خوددارى نمايد زيرا موجب انحراف آنان خواهد گرديد.
نویسنده: نورالدين چهاردهي
1] . براهين = برهان
|