کافه تلخ

۱۳۸۹ دی ۱۶, پنجشنبه

اجل و سرآمد زندگی در قرآن کریم

http://img.tebyan.net/big/1387/11/242471781802816617074322501151631292895134.jpg
  

  کمال انسان و کمال موجودات عالم طبع به اینست که در همین زمان معلوم و اجل محدود که برای آنها مقدّر شده است خود را کامل کنند.
نمی توانند از دائره این زمان پا بیرون نهند و بر اجل خود پیشی گیرند و یا آنرا تمدید نموده و به تأخیر اندازند. هیچ‌گاه موجودات مادّی و طبعی که دارای مادّه و طبع هستند نمی توانند از این قانون کلّی خارج شده و زوال و فنا و محدودیّت اجل و زمان زندگی خود را تبدیل به بقاء و دوام و استمرار و ابدیّت بنمایند. این حقیقت مستفاد از آیات صریحه قرآن است. و امّا در خصوص انسان می فرماید: 
«وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَیَسْتَقْدِمُونَ؛ برای هر گروه و جمعیّتی یک زمانی است، چون زمان آنها برسد و اجل آنانرا دریابد، نمی توانند آن اجل و مدّت را به عقب ببرند یا به جلو بیاورند و بالنّتیجه یا خود زودتر از اجل بمیرند یا پس از اجل مرگ را دریابند» (اعراف/34) و نظیر این آیه است: 
«مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَ مَا یَسْتَـْخِرُونَ؛ هیچ امّت و گروهی نمی توانند از اجل خود پیشی گیرند و نمی توانند اجل خود را به تأخیر اندازند» (حجر/5).

انواع اجل:

«اجل » دو معنی دارد:

یکی به معنی مدّت و زمان؛ اجل فلان کس پنجاه سال است یعنی مدّت عمر او این مقدار است. «لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ» یعنی برای هر گروهی مهلت و زمان خاصّی است. و دیگری به معنای رأس و سرآمد مدّت؛ اجل دَین یعنی نقطه سرآمد آن که باید در آن نقطه دین پرداخته شود. «فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ» یعنی زمانی که رأس مدّت زندگی آنها بیاید. در سوره سبأ آمده است: 

«قُل لَّکُم مِّیعَادُ یَوْمٍ لاَّ تَسْتَاْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَ لاَ تَسْتَقْدِمُونَ» (سبأ/30) در اینجا میعاد به معنی رأس المدّت و زمان رسیدن وعده است؛ «ای پیغمبر بگو: 
برای شما وعده روزی خواهد رسید که در آن سررسید نمی توانید ساعتی را تأخیر اندازید و نه آنکه ساعتی به جلو بیفتید». آن روز که رسید، عمر سپری شده است و اجل رسیده است. معنی دو نوع اجل در قرآن مجید: اجل و اجل مسمّی ولیکن در اینجا لطیفه ای است در قرآن مجید که بسیار شایان دقّت و توجّه است؛ در یکی از آیات قرآن می فرماید: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن طِینٍ ثُمَّ قَضَی '´ أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُّسَمًّی عِندَهُ؛ پروردگار آن کسی است که شما را از گل آفرید، و سپس اجلی قرار داد ولیکن اجل مسمّی در نزد خداست» (انعام/2).

از اینجا معلوم می شود که دو اجل داریم. یک اجل، اجلی است که خدا برای ما معیّن فرموده و یک اجل، أجل مسمّی که آن در نزد پروردگار است. و چون از طرفی طبق آیه کریمه «مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَهِ بَاقٍ (نحل/96) می دانیم که آنچه در نزد ماست فانی و خراب و آنچه در نزد پروردگار است باقی خواهد بود، بنابراین چون اجل مسمّی در نزد خداست حتماً از چیزهائیست که باقی بوده و دستخوش بوار و عدم و فناء قرار نخواهد گرفت؛ بنابراین مدّت عمر ما که اجل ماست سپری می شود ولیکن اجل مسمّی باقی می ماند. باید دید چگونه دو اجل داریم؟ فرقش چیست؟ چرا یکی از آن دو فانی و دیگری باقی است؟

اجل دنیوی:


برای سنجش این موضوع می گوئیم در سوره یونس آمده است: «إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَو'ةِ الدُّنْیَا کَمَآءٍ أَنزَلْنَـ'هُ مِنَ السَّمَآءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الاْرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَ الاْنْعَـ'مُ حَتَّی '´ إِذَآ أَخَذَتِ الاْرْضُ زُخْرُفَهَا وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُهَآ أَنَّهُمْ قَـ'دِرُونَ عَلَیْهَآ أَتَنـ'هَآ أَمْرُنَا لَیْلاً أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَـ'هَا حَصِیدًا کَأَن لَّمْ تَغْنَ بِالاْمْسِ کَذَ ' لِکَ نُفَصِّلُ ا لاْ یَـ'تِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون؛ همانا مثل زندگانی دنیا مانند آبی است که ما آنرا از آسمان به پائین می فرستیم و گیاهان زمین از اقسام نباتاتی که خوراک انسان و چارپایان است با آن آب مخلوط شده، نباتات و گیاهان سرسبز و شاداب گشته، تا سرحدّی که زمین بهره کافی خود را میبرد و به انواع نبات و گیاه مزیّن می گردد. و صاحبان و ساکنان زمین چنین می پندارند که دیگر یکباره تمام قدرت و مکنت آنها بر زمین متمرکز شده و دیگر عاملی نیست که بتواند این بهره کافی و این وفور نعمت و خرّمی و شادابی را از آنان بگیرد؛ که ناگهان امر ما در شب یا روز بدان زمین میرسد و چنان آنها را از بین می برد و همه را درو شده و از زمین جدا شده قرار میدهد که گوئی اصلاً دیروز در این زمین چیزی نروئیده بود. اینطور ـ ای پیامبر گرامی ـ ما آیات خود را مفصّلاً بیان می کنیم برای مردمی که تفکّر کنند و بیندیشند» (یونس/24).

در این آیه می فرماید زندگی و حیات انسان در دنیا هم همینطور است. یعنی نطفه های سرد در آتشگردان صلب پدر و سپس در رحم مادر قرار می گیرد و با کمال حرارت دوران تکامل خود را در رحم طیّ نموده و سپس به دنیا پا می گذارد و بدنبال علم و قدرت و جاه و مال و فرزند و انواع و اقسام تعیّنات و اعتباریّات می رود تا از هرجهت دارای علم و تجربه و قوه تشخیص و ادراک و معرفت می گردد و به تمام اقسام فعّالیّتها در زمین قادر می شود، و خلاصه آنکه از نقطه نظر حیات دنیوی به نقطه اوج میرسد که ناگهان در عین آنکه ابداً بر ذهنش خطور نمی کند که مرگ او میرسد، مرگ او را در می یابد؛ عزرائیل می آید و طومار حیات او را چنان در هم می پیچد و آثار و خصائص او را به باد فنا می دهد که «کَأَن لَّمْ تَغْنَ بِالاْمْسِ»، گوئی اصلاً چنین شخصی نبوده و بهیچوجه در زمین اقامت نکرده و سکونت نداشته است.

در این آیه مبارکه خدا می فرماید: «أَتَنـ'هَآ أَمْرُنَا لَیْلاً أَوْ نَهَارًا»؛ امر ما در شب یا روز می رسد و حیات را پایان می دهد. پس معلوم می شود که پایان حیات در دنیا به امر خداست، و امر خدا مال خداست و در نزد خداست و همان اجل مسمّی است. پس، از بین رفتن عمر و آمدن اجل، مترتّب است بر اجل مسمّی و امر الهی؛ او وقتی بیاید به این اجل خاتمه میدهد و برای انسان به هیچ وجه مهلتی نیست.

از اینجا کیفیّت دو اجل واضح و روشن می شود:

اجل دنیویِ زمانی همین مدّتی است که دوران عمر آدمی را تشکیل میدهد و با طیّ زمان طیّ می شود، و نحوه وجودش تدریجی و بالاخره از بین میرود و با فوت آدمی مهلتش سر می آید. أجل مسمّی اجل عندالله و امر الهی است که در عالمِ زمان نیست و بوار و هلاک او را درنمی یابد، بلکه پیوسته در نزد خداست و ثابت است و بر اساس آن اجل این اجل دنیوی پی ریزی می شود. مثلاً اوّل ظهر ما نماز گزاردیم و سپس دعا خواندیم، آن زمانها سپری شد و ما را به این زمان فعلی تحویل داد که فعلاً با دوستان عزیز به گفتگو اشتغال داریم. این زمان هم می گذرد و لحظه به لحظه در چرخ طیّ و تدریج زمان ما را به جلو می برد، ساعات، روزها، ماهها، سالها، تا به آخرین نقطه اجل می سپارد؛ آن همان روز میعاد و میقات است.

اجل مسمی:
امّا اجل مسمّی و الهی که ثابت است و به طیّ زمان طیّ نمی گردد آن ضرب الاجل عمر انسان است از اوّل تا به آخر که در عالم معنی و ملکوت معیّن شده و گذشت و عبور در آنجا نیست، و بر آن اساس و ثبوت اصلی شالوده عمر زمانی و دنیوی پی ریزی می شود. آن اجل در عالمی فسیح و وسیع تر از نشأة دنیاست، و عالم ملکوت است که تمام موجودات این عالم مادّه و طبع بر آن اساس و آن اصل در این عالم نزول نموده بوجود می آیند. آن عالم الگو و حقیقت است و این عالم مثال و نمونه و مجاز.

و همین گذشت عمری را که در اینجا از نقطه نظر تدریجِ مادّه، زائل و منتهی به حدّی می بینیم، اگر با فهم و ادراک عالیتر بنگریم یا بالحسّ و المشاهده ادراک عالم ملکوت را بنمائیم، آن اجل ثابت و مسمّی را در آنجا ثابت و موجود خواهیم یافت و ابداً قابل فناء و زوال نخواهیم یافت. شاهد بر این معنی آنکه می فرماید: «مَن کَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ اللَهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَهِ لاَتٍ؛ کسیکه امیدوار به ملاقات و دیدار خداست پس حقّاً اجل خدا خواهد آمد و به شرف لقای حضرت معبود مشرّف خواهد شد» (عنکبوت/5).

اجل خدا همان اجل مسمّی است و همان امر الهی است. یعنی کسانیکه امید لقای حضرت پروردگار را دارند باید به عالم ملکوت برسند و آن اجل مسمّی و خصوصیّات آن را از مبدأ تا منتهی دریابند، و یا به مرگ اختیاری و یا به مرگ اضطراری از اجل دنیوی عبور نموده و به عالم ملکوت برسند و لقای خدا بدون طیّ عالم ملکوت و ادراک ثابتات که از جمله اجل مسمّی است، از مستحیلات است.

و به عبارت دیگر می توان گفت:
 اجل مسمّی و اجل دنیوی یک حقیقت و امر واحدی است، غایة الامر به دو نظر و به دو وجهه نگریسته می شود: یک وجهه و طرف آن، عالم طبع و مادّه است که عمر گذران است، و وجهه و طرف دیگر آن، عالم ملکوت و ثابت است، که آن راه عبور به اسماء و صفات حضرت ربّ ودود و بالاخره فنا در ذات مقدّس ربوبی است، و اجل مسمّی که در عالم ملکوت است از منازلِ راه وصول به آن امید که همان لقای خدا باشد خواهد بود.