کافه تلخ

۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

آیا کردهای ایزدی، زرتشتی هستند؟


نماد طاووس، نشان دیانت ایزدی

نگاهی به پیشینه‌ی قومی و خواستگاه جغرافیایی ایزدیان فرید شولیزاده: سده‌هاست که در سرزمین‌های شمالی میان‌رودان(:بین‌النهرین)، در منطقه‌ای کوهستانی، سرد و صعب‌العبور با قله‌هایی بلند و برف گرفته و دره‌هایی عمیق و پر آب، مردمانی کُرد زبان با دیانتی خاص، در انزوا و تنهایی روزگار می‌گذرانند. آنان چنان از دگرگونی‌های بشری بدور افتاده‌اند، که در این هزاره‌ها هیچ مذهب و مرامی موفق نشده است این مردمان بدوی و کوه‌نشین را در احاطه‌ی کامل خود در آورد و ایشان هنوز هم سده‌هاست که سرگرم به کشاورزی و دامپروری، در سایه‌ی آیین اسطوره‌ای نیاکانشان، روزگار می‌گذرانند.
از اواخر سده‌ی نوزدهم میلادی به این سو، گمانه‌های گوناگونی از سوی خاورشناسان پیرامون دیانت آنها مطرح شده است. زمانی آنان را مسیحیان نسطوری نامیدند که از شارع کتاب انجیل منحرف شده‌اند! زمانی گفتند که ایشان صوفیان مسلمانی هستند که از اصالت اسلام به‌دور افتاده‌اند! حتی مدتی شایع شد که آنها بازماندگان کشتی نوح هستند!! در چند دهه‌ی گذشته هم پیش کشیدند که آیین ایشان، شکل دگرگون شده‌ای از دین زرتشتی است! در اروپا برخی پا را از این هم فراتر گذاشتند و آنها را زرتشتیانی بدوی، مقیم کوهستان‌های کردستان عراق شمردند.(1) این گمانه‌ها انگیزه‌ای شد برای نگارنده تا پیشینه و باورهای آیینی این هازمان را مورد پژوهش و بررسی قرار دهد.
منزوی زیستن و دور افتاده بودن زیستگاه پیروان این مذهب، سبب شده تا آثار پژوهشی که با بی‌طرفی و به‌دور از تعصب، پیرامون آنها نوشته شده، بسیار محدود باشد. پژوهشگر ایرانی در پژوهش بر روی باورهای ایزدیان، با فقر شدید کتاب ومنابع تحقیقی مواجه است، زیرا شمار آثار به‌چاپ رسیده پیرامون باورها و فرهنگ ایشان در یک سده‌ی گذشته در ایران به تعداد انگشتان یک دست هم نمی‌رسد. این فقر پژوهشی خود مزید برعلت شده و سختی کار تحقیق را برای پژوهشگر دو چندان می‌کند.
اما این «ایزدیان» که برخی آنان را «یزیدیان» و گروهی دیگر ایشان را «شیطان‌پرستان» نامیده‌اند، چه کسانی هستند؟
«دکتر محمد التونجی»، استاد الهیات دانشگاه «حلب» که پژوهش‌هایی بر روی باورهای این هازمان انجام داده درباره‌ی ایشان می‌نویسد: «اغلب آنها (و نه همگی) کُرد بوده و هسته‌ی مرکزی تجمع ایشان در منطقه‌ی کوهستانی سنجار، در شمال کردستان عراق است. آنان قومی خوش قلب، راستگو، امانت‌دار، غیرتمند، کشاورز و البته بسیار کم فرهنگ هستند. آنها آمیزه‌ای شگفت‌انگیز از نژادها و اعتقادات بوده و به کسانی که از لحاظ عقیدتی آنان را آزار ندهند، آزاری نمی‌رسانند. آنان سوارانی شجاع و جنگ‌آورانی دلیر می‌باشند که پایبند به اعتقادات خویش هستند. آنها پناه جستن به کوه‌ها و گوشه‌گیری در روستاهای دور دست و شادی و دست‌افشانی را دوست دارند. دلیل سرخوشی آنها فراوانی اعیاد و جشن‌های آنان از یک‌سو و رغبت آنان در مشارکت با اعیاد دیگر مذاهب از سوی دیگر است.
یزیدیان پس از «لؤلؤ»، امیر موصل و همچنین سلاطین عثمانی به‌ویژه «عبدالحمید دوم»، دشمن خاص دیگر نداشته‌اند. از دیرباز دوستی نزدیکی میان ایشان و مسیحیان خصوصا" ارامنه وجود دارد تا آنجا که در دوره‌ای از تاریخ نزدیک بوده مسیحی شوند و علت آن فشارهای فزاینده سلاطین عثمانی بر آنان بوده است، فشارهایی که گاها" به مرحله‌ای از وحشیگری می‌رسید، به همین جهت به اقلیت دیگری که در منطقه با عثمانی‌ها در مخالفت و پیکار بود، یعنی ارامنه پناه می‌بردند. آنان در جنگ جهانی اول با کمک به انگلیسی‌ها در عراق جهت بیرو راندن عثمانی نقش بزرگ و حساسی را ایفا کردند.»(2)

نامور شدن این قوم به «ایزدیان» یا «یزیدیان» از چه سبب است؟
سنگ‌نپشته‌ی ملک طاووس بر سر در معبد ایزدیاناین قوم خود را «ایزی» یا «ایزدی» می‌نامند. این واژه به‌معنی فردی است که پیرو «ایزدیاتی» یا آیین ایزد است، با این تفاوت که ایشان واژه‌ی سپند «ایزد» را نه در مفهوم «زرتشتی» که ما می‌شناسیم، یعنی «وجود ستودنی و اشو که آفریده‌ی نیک اهورامزدا است»، بلکه در مفهومی منحصربه‌فرد به‌کار می‌برند. مقصود آنها از این واژه، «ملک طاوس» است. به زبان ساده‌تر ایشان واژه‌ی سپند «ایزد» را که در دین زرتشتی برای پدیده‌های ستودنی و اهورایی و افزاینده به‌کار می‌رود، معکوس کرده و برای موکل شر و عامل شرارت در جهان که مورد تقدیس ایشان است، یعنی «ملک طاوس» به‌کار می‌برند.
محققین مسلمان در کشورهای عربی و البته گروهی از خاورشناسان غربی در آثار خویش، ایشان را با عنوان‌های «یزیدیان»، «یزیدیه» و یا «شیطان‌پرستان» معرفی کرده‌اند و سبب اطلاق این واژه را علت‌های گوناگون می‌دانند.
برای نمونه «شهرستانی» در کتاب «ملل‌ونحل»، آنها را منتسب به یکی از خوارج نهروان به‌نام «یزیدبن‌أنَیسه‌خارجی» می‌دارد. برخی از محققین واژه‌ی یزیدیه را منتسب به «یزیدبن‌معاویه» می‌دانند، حتا تاریخ‌نگارانی چون «احمدتیمورپاشا» دراین‌باره داستان پردازی‌هایی می‌کند که لبریز از خرافه‌بافی است. آنچه روشن است، بزرگان این قوم در دهه‌های اخیر کوشیده‌اند که از این لغزش‌های تاریخی و داستان‌های خرافی که این طایفه‌ی کُرد را منسوب به «یزیدبن‌معاویه» می‌دارد، دوری بجویند.
از نگاه نگارنده اگر ایزدیان منتسب به «یزیدبن‌معاویه» بودند و نعت و سنای وی را می‌گفتند، بی‌شک نمی‌توانستند سال‌های دراز در کنار طایفه‌ای از ترکان شیعه نامور به «شبک‌ها» در صلح و آرامش و دوستی زندگی کنند. چه، شیعیان محب «امام حسین» هستند و یزیدبن‌معاویه کشنده‌ی او و منفور در نزد شیعیان است. «دکتر محمد التونجی» می‌نویسد:«شبک‌ها ترک‌هایی از شیعیان امام علی هستند، که در کنار یزیدی‌ها سکونت دارند و زیارتگاه‌های آنان را زیارت می‌کنند و در گردهمایی‌های آنان شرکت می‌کنند.»(3)
واژه‌ی یزیدیه یک‌بار در یکی از دو کتاب دیانت ایزدیان(:مصحف‌رش، بند14) آمده است: «از او ملتی بر روی زمین پدید آید که ملت عزرائیل نامیده شود؛ یعنی ملت ملک طاووس؛ که همین ملت یزیدیه است.»
به‌هر روی چون پیروان این دیانت و رهبران مذهبی آنان خود را ایزدی می‌نامند، این قلم نیز به‌پیروی از نظر ایشان در این نوشتار پژوهشی واژه‌های ایزدی و ایزدیان را مورد استفاده قرار داده است.
«دکتر عبدالرزاق‌حسنی» که پژوهش‌هایی بر روی باورهای ایشان انجام داده، بر این باور است که تا پیش از ظهور اسلام، این مردم کوه‌نشین، شمه‌هایی از فرهنگ زرتشتی و مسیحی را در خود داشته‌اند اما به‌شوند دور افتادن ایشان از فرهنگ شهریگری، و منزوی زیستن در کوه‌ها، هیچ‌گاه چنان که باید و شاید تحت تأثیر کامل و مستقیم این دو فرهنگ قرار نگرفتند. این روند پس از ظهور اسلام نیز ادامه داشت تا آنکه یک تن از صوفیان به‌نام «شیخ عُدی‌بن‌مسافر» قدم به جامعه‌ی آنان گذاشت. این باشندگی سبب تقویت شدید گرایشات صوفی‌گرایانه در نزد آنها شد، آنچنان که برخی از مورخین آنها را فرقه‌ای از صوفیان «عدویه»(:منسوب به شیخ عدی‌بن‌مسافر) نامیدند.
آرامگاه شیخ عدی‌بن‌مسافر در روستای لالش«شیخ عُدی‌بن‌مسافر» کیست؟
با تکیه بر مستندات خود ایزدیان، «شیخ عُدی‌بن‌مسافر» در سال 467هجری‌قمری برابر با 1074م در روستای «بیت‌فار»(:نام کنونی آن «خربة قنافار» است) واقع در 37مایلی جنوب «بعلبک» در لبنان به‌دنیا آمد. پدرش «مسافر‌بن‌اسماعیل»؛ مسلمانی معتقد بود. عُدی‌بن‌مسافر پس از پشت‌سر نهادن دوران کودکی، برای فراگیری دانش از روستای خویش در لبنان رهسپار بغداد شد. در آنجا با «عبدالقادر گیلانی»(:بنیادگذار تصوف قادریه) دوستی صمیمی یافت. شیخ عُدی از همان اَوان جوانی به ریاضت کشیدن و زهد رغبتی بسیار داشت و چون دل و جانش هوای گوشه‌نشینی و عُزلت داشت، رو به‌سوی سرزمینی گذاشت که از سده‌های نخستین میلادی بسیاری از راهبان مسیحی در آن ناحیه گوشه‌نشینی اختیار کرده بودند و این مسیر بود که او را به روستای «لالش» در قلب این منطقه‌ی کوهستانی رساند.
خاورشناسان بر این سخن توافق دارند که وی در آغاز ورود به منطقه‌ی «لالش»، در غاری مسکن گزید و از میوه‌هایی که در منطقه یافت می شد، می‌خورد و پیراهن خود را از پنبه‌ای که در مزرعه‌ی خود به عمل می‌آورد، می‌بافت.تابلوی معبد ایزدیان در لالش این سبک زندگی که شیخ عدی پیشه کرده بود، بی‌شباهت به آداب زندگی دیرهای نسطوری پیرامونش نبود. به‌تدریج مردم بومی منطقه‌ی کوهستانی «لالش» که به کشاورزی و دامپروری روزگار می‌گذراندند، گرداگردش جمع شدند و زُهد او حدیث عام و خاص شد و تا هنگام درگذشتش در سال 557هجری‌قمری(و یا شاید555 یا 558) به‌کار وعظ و نصیحت مردم ادامه داد! و پس از مرگ همان جا در «لالش»، در همان مکانی که گوشه‌نشینی اختیار کرده بود، به‌خاک سپرده شد. «دانشنامه‌ی بریتانیکا»(:Britannica) می‌نویسد که مزار شیخ عدی در روستای لالش، که خانقاه او نیز بوده، قبلا" دیر راهبان نسطوری بوده که شیخ عدی‌بن‌مسافر در آن مسکن گزید، بیشتر منابع کلیسای نسطوریان موافق این سخن است...
کرامات بسیاری از سوی ایزدیان به شیخ عُدی نسبت داده می شود، تا آنجا که برخی از آنها به غلوگویی و اسطوره‌بافی رسیده است. «جان گست» خاورشناس‌غربی که پژوهش‌هایی بر روی باورهای ایزدیان انجام داده، می‌نویسد: «پس از مرگ شیخ عدی، جایگاه او در نزد یزیدیان چنان بالا رفت که در ابتدا او را یک پیامبر تصور می‌کردند و می‌گفتند که او از لاهوت است. پس از مدتی، مدعی شدند که او وزیر خداست و این‌که امور زمین و آسمان با تدبیر او انجام می‌شود و حتا گزافه‌گویی کرده و می‌گویند:حکم آسمان در دست خدا و حکم زمین در دست شیخ عدی است، او شریکی عزیز در نزد خداست که خواسته‌ی او رد نمی‌شود، بلکه او روح مقدس و پاک کننده‌ی جان‌هاست. اوست که بر انبیاء فرود می‌آید و حقایق دین و آموزه‌های دینی را بر آنان وحی می‌کند!!!»(4)
نمایی از آرامگاه شیخ عدی در لالشبه‌طور کلی دیدگاه جامعه ایزدیان دراین‌باره را می‌توان به سه دسته تقسیم‌بندی کرد:
_گروهی که شیخ عدی را خود خدا می‌پندارند.
_گروهی که می‌گویند او شریک خدا در الوهیت است و حکم آسمان در دست خدا و حکم زمین در دست شیخ عدی است.
_گروهی که اکثریت جامعه‌ی ایزدی را تشکیل می‌دهند و می‌گویند که شیخ عدی نه خدا بود و نه شریک خدا، اما در نزد خدا چنان عزیز است که خواست او به‌هیچ روی رد نمی‌شود.
«جان گست» در جایی دیگر از کتاب خود می‌نویسد: «در میان یزیدیان افسانه‌ای به این شرح رایج است، آنان معتقداند شیخ عدی در سن 15سالگی به‌دنبال سرنوشت خود از روستای بیت‌فار مهاجرت کرد و بعد از گذشت پنج سال در شبی از شب‌ها در زیر سایه‌ی مهتاب هنگامی که سوار اسب خود بود، به‌گوری قدیمی و مخروبه می‌رسد و در برابر آن متوقف می‌شود، در این هنگام شبحی از دل زمین بیرون می‌آید و جلوی او می‌ایستد که به اندازه‌ی 2شتر بوده و طول دست‌هایش به 8پا می‌رسید و سری همچون گاومیش و پشمی بلند و خشن و چشمانی بزرگ و گرد همچون گاو نر که به رنگ سبز می‌درخشید و پوستی سیاه و تیره داشته و...
در این هنگام قبر به اشاره‌ی آن شبح چنان بزرگ می‌شود که به ابرها رسیده و شکل مناره به خود گرفته و شروع به لرزیدن می‌کند. شیخ عدی درحالی که از ترس آن‌چه که می‌دید می‌لرزید، پایش به آفتابه آبی که نزدیکش بود می‌خورد! سپس شبه به جوان زیبا‌رویی که دمی سبز رنگ چون طاووس داشته تغییر شکل می‌دهد و به او می‌گوید: نترس، فقط این مناره خواهد ریخت و همه‌ی جهان را ویران خواهد کرد، ولی تو و کسانی که به تو گوش فرا دهند، آزاری نخواهند دید و شما بر ویرانه‌ها حکومت خواهید کرد. من ملک طاووس هستم و تو را برگزیدم تا دیانتم را در جهان اعلام کنی...»(5)
گنبد آرامگاه شیخ عدی بن مسافر«دکتر محمد التونجی» دیدگاه جالب‌تری در این مورد دارد، وی می‌نویسد: «با تکیه بر برخی شواهد تاریخی، شیخ عدی‌بن‌مسافر را نمی‌توان بنیادگار این مذهب شمرد. بلکه وجود او را می‌توان نقطه‌ی عطفی در به معرصه‌ی ظهور رسیدن این مذهب در منطقه قلمداد کرد. همان گونه که ما برخی سخنان یزیدیان را که می‌گویند از نسل آدم ابوالبشر و بدون حضور حوا هستند، نیز نمی‌توانیم بپذیریم.
فقط کافی بود که در میان مردمان منزوی که در قله‌های کوه‌ها و مناطق دور دست از مراکز تمدن زندگی می‌کردند، زاهد عابد و یا صوفی صاحب طریقتی وارد شود، بی‌درنگ آنان به‌سوی او جذب شده، گرداگرد او را می‌گرفتند و نصایح و موعضه‌های او را با گوش جان می‌شنیدند و آن را به اصول و باورهایی که داشتند، می‌افزودند. طایفه‌ی یزیدیه نیز چنین شرایطی داشته‌اند. آنان در طول تاریخ آنچه را که در مذاهب مسیحیت، اسلام، زرتشتی و یهود مناسب طبع و حال و هوای خود یافتند، به آیین بومی خویش افزودند و سپس آنها را با تعاریف غلوگونه و ساده لوحانه‌ی خویش از طریق صوفیانه‌ی شیخ عدی، در آمیختند که محصول آن دیانتی شد منحصربفرد که ساختاری صوفیانه دارد و متکی بر باور عجیب تقدس شر است. از این روست که بنیادگذار مشخصی را برای این مذهب نمی‌توان در تاریخ در نظر گرفت...»(6)
پس از درگذشت «شیخ عدی‌بن‌مسافر»، «شیخ حسن‌بن‌ابوالبرکات» ملقب به «تاج‌العارفین» جانشین وی شد. این شیخ حسن مؤلف یکی از دو کتاب دیانت ایزدان نامور به «مصحف رَش» است. در دوره‌ی او بود که «بدرالدین لؤلؤ»، حاکم موصل از ترس آن‌که وی ایزدی‌ها را بر علیه او بشوراند، او را گرفته و در بند کرد و سپس دستور داد او را با تسمه‌ی سیمین خفه کنند.
«احمدتیمورپاشا» که پژوهش‌هایی پیرامون تاریخ جامعه ایزدیان انجام داده است، بر این باور است که این طایفه در دوره‌ای از تاریخ یک دیانت منزوی بوده‌اند که به‌صورت طریقه‌ی صوفیه در آمده و سپس به‌تدریج تبدیل به‌گروهی شورشی شده‌اند! و اگر با مخالفت شدید سلاطین وقت عثمانی مواجه نمی‌شدند، منشاء پیدایش حکومت جدیدی متکی بر دیانتشان می‌شدند.
«دکتر محمدالتونجی» می‌نویسد: «هنوز هم در میان طوایف یزیدی، کسانی هستند که معتقد‌اند شیخ حسن‌بن‌ابوالبرکات کشته نشده است و روزی باز خواهد گشت و به این امید مال نذری و زکات انباشته می‌کنند و منتظر بازگشت او هستند. امروزه قبیله‌ای که اصل و نسب آنها به شیخ حسن می‌رسد، متولی اداره‌ی جامعه‌ی یزیدیان است و حفاظت از اصول دیانت یزیدیه و آموزش قوال‌ها(:قاریان مذهبی) را برعهده دارد.»(7)
آرامگاه «شیخ عدی‌بن‌مسافر» و برخی مریدانش در روستای لالش، برای ایزدیان حکم قبله را دارد و ایزدیان در زمانی از سال به زیارت آن می‌روند، گرد آن طواف می‌کنند و با آب چاه مجاور آن غسل می‌کنند و هرشب سرتاسر آن بقعه را با چراغ‌های روغن‌سوز روشن نگه می‌دارند. براساس شریعت ایزدیاتی، بر هر ایزدی واجب است به هرجایی که می‌رود، یک مشت از خاک تربت شیخ عُدی را همراه داشته باشد. ایشان تا پیش از این عادت داشتند که این خاک تربت را خمیر کرده و به‌صورت قرص‌های کوچکی در آورده، گاه گاه تناول کنند و آن را سبب شفا و تبرک می‌دانستند و آن برائت(برات) می‌نامیدند. این رسم در دهه‌های اخیر در میان ایشان کمرنگ‌تر شده است.

پی نوشت:1: در کشور آلمان، گروهی از پیروان این آیین با برپایی انجمنی تحت‌عنوان «انجمن زرتشتیان کُرد» می‌کوشند تا مذهب یزیدی را تحت لوای نام سپند دین زرتشتی ترویج کنند.
2: یزیدیان یا شیطان پرستان، ص 11 و12، دکتر محمد التونجی
3: همان، ص 12
4: johns guest , the yezidis , pp 15                                                                 
5: johns guest , the yezidis , pp 31
6: یزیدیان یا شیطان پرستان، ص 63 و 64، دکتر محمد التونجی
7: یزیدیان یا شیطان پرستان، ص 42، دکتر محمد التونجی


نقش طاووس، نماد دیانت ایزدی
روستای لالشپیشوای ایزدیپیشوای ایزدیفرید شولیزاده: یک دین‌پژوه همان‌گونه که برای دستیابی به حقیقت جهان‌بینی زرتشتی، باید به سرودهای مینوی گاتها مراجعه کند و درون‌مایه‌ی آن را به‌شکلی عمیق مورد واکاوی قرار دهد، یا برای شناخت هسته‌ی اصلی مسیحیت به انجیل‌های چهارگانه و برای شناخت محوریت فکری اسلام به قرآن سری بزند، برای شناخت آرای حقیقی دیانت ایزدی هم باید به 2کتاب دینی ایشان، «جلوه» و «مصحف رش» بکاود.
کتاب «جلوه» دارای 5فصل مشتمل بر 490واژه است. ایزدیان این کتاب را منسوب به «شیخ عُدی‌بن‌مسافر» می‌دانند. در این کتاب، «ملک‌طاووس» به پیروان کیش ایزدی سفارش می‌کند که او را گرامی بدارند و احترام کنند، شریعت او را پاس داشته و بدان عمل کنند.
کتاب «مصحف‌رَش»، دیگر کتاب مذهبی ایزدیان است. واژه‌ی «رَش» در زبان کردی جنوب به معنی سیاه، و «مصحف‌رَش» روی‌هم به‌معنی «کتاب‌سیاه» یا نوشتار سیاه است. درون‌مایه‌ی آن با کتاب «جلوه» تفاوت بسیار دارد. در این کتاب سخن از خلق آسمان و زمین و آنچه در اوست رفته است. آفرینش آدم و حوا، کیفیت بیرون آمدن آنها از بهشت، آفرینش فرشتگان و عرش، چگونگی فرستادن «شیخ عُدی‌بن‌مسافر» به روستای «لالش» در شمال میان‌رودان، نزول «ملک‌طاووس» بر زمین و پدید آوردن فرقه‌ی یزیدیه، مقاوت یهود، نصاری، مسلمانان و زرتشتیان در برابر او(:ملک‌طاووس) و این‌که پیروان این دیانت‌ها مخالف اویند و او را لعنت می‌کنند... کتاب «مصحف‌رش»، چیزی کمتر از 750واژه دارد و برعکس کتاب «جلوه»، فاقد فصل‌بندی است. هر دو کتاب ایزدیان به زبان کردی جنوب  و با خطی ویژه نوشته شده. خط آنان شباهت‌های بسیاری با خط لاتین و برخی حروف خط پهلوی دارد.
اگر پژوهشگری آشنایی نسبی با نسک‌های ادیان زرتشتی، اسلام، مسیحیت و یهود داشته باشد و سپس به خوانش نسک‌های ایزدیان دست یازد، در نهایت شگفتی می‌بیند که از هرکدام از نسک‌های این ادیان، ردپایی در کتاب‌ها، باورها و آیین‌های ایزدیان وجود دارد. یکی از چیزهایی که در نخستین قدم نظر پژوهشگر را به‌خود جلب خواهد کرد، آشفتگی بسیار گسترده‌ای است که در چیدمان کلامی این دو کتاب ایزدیان مشاهده می‌شود، به‌گونه‌ای که در بیشتر قسمت‌های این دو کتاب به زحمت می‌توان دو بند پیوسته با مفهومی مشترک را یافت. گاهی احساس می‌کنید که این دو کتاب دست‌چینی ناشیانه از باورها و عقاید مذاهب گوناگون هستند که رنگ و لعاب مورد علاقه ایزدیان به آنها بخشیده شده و البته در نهایت بی‌سلیقگی و به‌صورت در هم و برهم رونوشت شده‌اند و آرمان نویسنده بر آن بوده که اسمش باشد که کتابی مذهبی فراهم کرده است.
در این دو کتاب از نام‌های ویژه‌ی نسک‌های ادیان دیگر، در مفاهیمی غیر از آنچه عرف و مرسوم است، بهره برده می‌شود. برای نمونه واژه‌ی «عزرائیل» که در اسلام مقصود از آن «ملک‌الموت» است، در اینجا برای نامیدن «ملک‌طاووس» به‌کار برده می‌شود. یا واژه‌ی «ایزد» که همین شرایط را دارد. بنیاد جهان‌بینی ایزدیان، پیرامون وجودی متافیزیکی به‌نام «ملک‌طاووس» دور می‌زند.

«ملک‌طاووس» کیست که ایزدیان تا این درجه وی را تقدیس می‌کنند؟
سنگ‌نپشته‌ی ملک طاووس بر سر در معبد ایزدیانچنان‌که از کتاب‌های مذهبی ایزدیان برمی‌تابد، شالوده‌ی جهان‌بینی ایزدیان بر این پایه است که برای مهر و محبت و کرم خداوندی نسبت به مردم حد و حدودی نمی‌توان شمارد. ایزدیان باور دارند که خالق جهان، هیچگاه نسبت به مخلوقات کار شری انجام نمی‌دهد، زیرا او به‌طور مطلق صالح و نیکوکار است. اما این «شیطان» است که شر و پلیدی پدید می‌آورد و جهان را به‌سوی آن رهنمون است، پس عقل حکم می‌کند، کسی که خواهان سعادت است، پرستش خدای را کنار نهد و همراهی «شیطان» (:ملک‌طاووس) را بطلبد.(1)
بنا بر باور ایشان، خداوند جهان در مساله‌ی سجده‌ی ملائکه در برابر پیکره‌ی آدم، به‌دنبال امتحان فرشتگان بود و همه‌ی فرشتگان با سجده در برابر غیر خدا، مشرک شدند و این تنها «ملک‌طاووس» بود که با نافرمانی از این دستور، شرک به خدا را نپذیرفت.
واژه‌هایی چون«عزازیل»، «عزرائیل»، «ملک‌طاووس» و «کاروبیم» که در نسک‌های دینی ایزدیان به‌کار می‌رود، همگی القاب شیطان یا موکل شر در جهان است که مورد استفاده ایزدیان قرار می‌گیرد. به باور ایشان «ملک‌طاووس» بعد از خداوند، روزی دهنده و کنترل کننده‌ی جهان است. در دست راست او خیر و در دست چپ او شر است. خیر را به هرکه بخواهد می‌دهد و از هرکه بخواهد پس می‌گیرد و شر را بر هرکه بخواهد فرود می‌آورد و از هرکه بخواهد برطرف می‌سازد. با تکیه بر همین باور است که ایزدیان به‌جای خداوند، در پی کسب رضای شیطان هستند و خشنودی او را می‌طلبند و برایش در روزی معین، اعیاد مشخص می‌گیرند و می‌گویند:«ما بجز خدای عالمیان، ملک‌طاووس را بدان جهت گرامی می‌داریم، که او مصدر و منبع تمام پلیدی‌ها و نحسی‌هاست، ما اگر توجه او را به خود جلب نکیم، از انتقام او خلاصی نیابیم و اگر او را راضی و خشنود سازیم، سعادت ابدی دنیا و آخرت را بدست آورده‌ایم، زیرا در دنیا از شر و انتقام او در امانیم و در آخر الزمان نیز «ملک‌طاووس» با خدا به مصالحه می‌رسد و خدا او را به «علیین» خواهد برد، سپس «ملک‌طاووس» تمامی مخلوقات و پیروان تمامی ادیان را از آن روی که با شر و بدی مبارزه کرده و او(:شیطان) را لعنت کرده‌اند، هلاک و نابود می‌کند و تنها طایفه‌ی ایزدیان که به وی وفادار و پیرو او بوده‌اند را باقی خواهد گذارد و دیانت آنها بوسیله‌ی ملک‌طاووس در همه جا منتشر خواهد شد...!!(2)
این عاقبت خوش «ملک‌طاووس» یا موکل شر، با دیدگاه بیشتر ادیان پیرامون مساله‌ی شر تفاوت دارد و سبب شده تا بیشتر محققان بپذیرند که ایشان شیطان را می‌پرستند. «اسماعیل‌بیک‌چول»، از رهبران بزرگ این جماعت در اویل سده‌ی بیستم میلادی، به رفع و رجوع این گمراهی بزرگ در نزد این جامعت پرداخته، می‌نویسد: «در حقیقت باید گفت تقدس چیزی است و عبادت چیز دیگر، ما ایزدیان خدای واحد را می‌پرستیم اما از ترس صدمه دیدن و رسیدن شر، با این تفکر که لابد ملک‌طاووس روزی با خدا مصالحه خواهد کرد، رضای او را نیز می‌طلبیم و از او راهنمایی می‌جوییم.»(3)
این باور در نوع خود، در میان ادیان زنده‌ی جهان امری منحصربفرد است! در فصل1بند3 کتاب «جلوه» می‌خوانیم: «من(:ملک‌طاووس) در تمامی حوادثی که خارجیان(:غیر ایزدی‌ها) آن حوادث را شر می‌دانند، شرکت دارم. زیرا که اعمال مردم مطابق میل و مرام آنها نیست.»
جالب آن‌که این «ملک‌طاووس» بسیار نژادپرست و قومیت‌گراست، چنان‌که در بند3فصل2 کتاب «جلوه» می‌خوانیم: «آمیزش نژادی آفریده با آفریده را نمی‌پسندم...» سیمای تهاجمی و سرکوب‌گر این «ملک‌طاووس» در بخش‌هایی از کتاب «جلوه» نمودی کامل پیدا می‌کند. چنان‌که در فصل1 بندهای6و7 کتاب «جلوه» می‌خوانیم: «کسی که در برابر من مقاومت کند، پشیمان و عاجز گردد. هیچ یک از خدایان دخالتی در کار من ندارند و نمی‌توانند مرا را از هدفم باز دارند. حال این هدف هرچه که می‌خواهد باشد.»
در کتاب «جلوه»، فصل2 بندهای 7و8و9 می‌خوانیم: «در درازای زمان خلق را می‌رنجانم، هیچ‌کس مانع من نخواهد شد _ کسی حق ندارد در کار من دخالت کند. _ رنج و ناخوشی را برای کسانی که بر من کینه می‌ورزند(:لعنت می‌فرستند)، می‌فرستم.»
باز در بند2 از فصل3 کتاب «جلوه» می‌خوانیم: «کسانی را که با تعالیم من مخالفت کنند و از مذهب من بیرونند، قصاص می‌کنم.» در بند1فصل4 «جلوه» می‌گوید: «حقوق خود را به هیچ یک از خدایان نمی‌دهم.»
در بند24 کتاب «مصحف‌رش» می‌خوانیم:«...جایز نیست واژه‌ی شیطان را به زبان آوریم، زیرا که نام خدای ماست. جایز نیست که هر اسمی را که مشابه آن است، مثل قیطان، شط و شر را بر زبان آوریم و نیز جایز نیست که لفظ ملعون، لعنت، نعل و مشابه آن را بر زبان آوریم.»(:از نگاه ایشان این واژه‌ها تداعی کننده‌ی لعنت بر شیطان است)
«دکتر محمد‌التونجی» می‌نویسد: «آنها می‌دانند که ملک‌طاووس، خدای بدی و ملک شر است، که کار نیک را می‌شناسد اما آن را انجام نمی‌دهد. او همانند حاکم جلاد و خونخواری است که مردم بیچاره و ساده‌دل برای دوری از شر او، مجبور به مراعات و مماشات با او هستند. به همین علت آنان به‌سبب ترس از شیطان و شر و پلیدی او، با وی مداهنه(:فریب کاری،دو رویی) می‌کنند. چون «شیخ عدی‌بن‌مسافر» به آنان آموخته بود که دشنام و نفرین حرام است، پس با گذشت سال‌ها این دو را به‌هم پیوند دادند و با وجود عقاید محلی و بدویشان، به مرحله‌ی ترس از شیطان و در نتیجه تقدیس او، نه عبادت او، رسیدند. تا بلکه بتوانند از شر و پلیدی او که در سرنوشت آنها مؤثر است، در امان باشند.»(4)
ایزدیان مقصود خویش از شمایل ملک‌طاووس را بصورت تصاویر نقاشی شده از پرنده‌ی طاووس یا مجسمه‌های فلزی‌طاووس بیان می‌کنند. در فصل پنجم کتاب «جلوه» بند1 از قول ملک‌طاووس نقل می‌شود: «شخص من و صورت من(:سنجق) را گرامی بدارید.»

از این روست که در همه‌ی عبادت‌گاه‌های ایزدیان شمایل طاووس و یا مجسمه‌های برنزی طاووس و سنجق که بر دیوارها یا پیشخوان‌ها دیده می‌شود و ایشان برای گرامی‌داشت این سیمای الهامی ملک‌طاووس در ظرف‌هایی متعدد فیتیله‌ی روغن‌سوز می‌افروزند و بر آن موادی خوش بو می‌افزایند.
اما مفهوم «سنجق» در نزد ایشان چیست؟ «سنجق» در اصل واژه‌ای ترکی است، به‌معنی پرچم، ولی مراد ایزدیان از این واژه مجسمه‌ی فلزی طاووسی است که بر روی ستونی فلزی، شبیه به یک شمعدان نسب شده باشد. «جان گست» نقل می‌کند که در یکی از مراسم ایزدیان «سنجق» برنزی بزرگی از شمایل ملک‌طاووس را در نزد ایشان دیده است که وزنی بالغ بر 700پون(:معادل 317 کیلوگرم) داشته و ایزدیان آن را به «طاووس منصور» نامور می‌کردند.(5)
دکتر عبدالرزاق حسنی در شرح چندین‌بار مشاهدات خویش از منطقه‌ی لالش و آرامگاه شیخ عدی، از اتاقی یاد می‌کند که اجازه‌ی ورود به آن را، به وی نداده‌اند و به او گفته‌اند که شمایل و سنجق‌های ملک‌طاووس در آنجا نگهداری می‌شود، و آن اتاق را «گنج رُکن» می‌نامیدند. در زمان عید جماعیه و برخی موسم خاص، سنجق‌ها و طاووس‌ها را از آنجا بیرون آورده، در روستاها و محلات ایزدی نشین می‌گردانند.
اگر درون‌مایه‌ی نسک‌های مذهبی ایزدیان را با گفتارهای نسک‌های دیگر ادیان بسنجیم، خواهیم دید که گفتمان آفرینش در دیانت ایزدی، برداشتی است تام از باب آفرینش در تورات، تنها با دو تفاوت، در کتب ایشان به‌جای میوه‌ی ممنوعه، آدم به اشارت شیطان گندم را می‌خورد. و دوم آن‌که حوا پس از ترد شدن آدم از بهشت خلق می‌شود. ایزدیان در باب آداب مذهبی خویش، سنت ختنه ی اولاد ذکور و غذاهای ویژه‌ی اعیادشان را نیز از یهودیان، آیین‌های نظیر «حج»، زکات، صدقه و گرایشات صوفیانه را بواسطه‌ی شیخ عدی از اسلام، اعمالی چون غسل تعمید، روزه و نان تبرک شده را از مسیحیان وام گرفته‌اند.
«اسماعیل‌بیک‌چول» می‌نویسد: «آنان روزه، نصحت و غسل تعمید را از مسیحیان نسطوری آموخته‌اند.» ایزدیان غسل تعمید خویش را در رودخانه «شمس» در لالش انجام می‌دهند، حتی کفن‌های خود را در این رودخانه می‌شویند، زیرا این عمل را سبب جلوگیری از تناسخ روحشان پس از مرگ در بدن حیوانات می‌دانند. ایزدیان کودکان خود را به‌مانند مسیحیان پس از تولد غسل تعمید می‌دهند، این کار بوسیله‌ی شیوخ ایزدی و با آب چاهی که در مجاورت آرامگاه شیخ عدی قرار دارد، انجام می‌شود. ایشان بر این باوراند که با این کار کودک از کثافات جسمی و روحی ناشی از زایمان پاک شده و برای آغاز زندگی جدید آماده می‌شود.
از عادت‌های ویژه آنها، پرهیز از پوشیدن لباس‌هایی به رنگ آبی و سرمه‌ای است. علت آن را همانندی واژه‌ی آبی و سرمه‌ای در زبان کردی، با واژه‌ی شیطان می‌دانند. تن‌پوش بیشتر ایشان پشمین و زبر است. شیوخ ایزدی جامه‌ی سرتاپا سیاه برتن می‌کنند. زبان رایج میان آنان کردی است و تقریبا" دیانت خود را مخصوص کردها می‌دانند. ایزدیان به مظاهر طبیعت مانند آذرخش، ابر، آتش، خورشید، ماه و ستارگان احترام می‌گذارند و نان و سوی چراغ در نزد ایشان حرمتی خاص دارد، که البته اینها ریشه در باورهای کهن نیاکان آریایی ایشان دارد.

سنجش باورهای ایزدیان با آموزه‌های دین زرتشتی
نگارنده پس از مطالعه‌ی دقیق دو کتاب«جلوه» و «مصحف‌رش» تنها در دو بخش کوچک از کتاب «مصحف‌رش»، سایه روشنی از ردپایی آموزه‌های دین و فرهنگ زرتشتی را دیدم.نخست در بند 17 کتاب مصحف‌رش، آنجا که می‌گوید:«سپس خاک و هوا و آتش و آب را آفرید و با نیروی خود آنها را مبدل به روح کرد...» در این بند از کتاب مصحف‌رش، گفتار چهار آخشیج در فرهنگ زرتشتی دیده می‌شود.
دیگری در بند32 از کتاب مصحف‌رش است، که به‌روشنی برداشتی البته تحریف شده از آموزه‌های اشراقی دین زرتشتی است: «آنگاه از ذات و نور خود شش خدای آفرید. خلقت آنان آنگونه بود که گویی آدمی از چراغی، چراغ دیگر افروزد.» در این بند به‌روشنی فیضان انوار طولیه(:امشاسپندان) از ذات نورالانوار(انغ‌رئوچنگهام)، بیان می‌شود. بیان آن تکیه بر همان تصویری دارد که مغان‌فرزانه در فرزانش‌فرهمندی از پدید آمدن امشاسپندان بیان می‌کنند. یعنی پیدایش نور اقرب یا وهومن و بعد فیضان مابقی امشاسپندان به مانند روشن کردن شعله‌ی شمعی از شمع دیگر بصورت پلکانی در قوص حرکت نور...
زمانی خوانش این بند باعث شگفتی می‌شود که بدانید در هیچ یک از بندهای دیگر کتاب «مصحف‌رش» و البته کتاب «جلوه»، سخنی همانند و در پیوند با آن دیده نمی‌شود. حتا درون‌مایه‌ی بندهای پیش و پس، بند32 کتاب «مصحف‌رش»، هیچ پیوندی از نظر مفهومی با این بند ندارند و سخنی دیگری را بیان می‌کنند.
بی شک کسی که فیضان انوار طولیه از نورالانوار را در بندی از کتاب ایشان مشاهده می‌کند، انتظار دارد که دست کم مبحث ذات بنیادین نور(:اصل نهایی وجود) را پیش از این بند، و مبحث انوار عرضیه(:ایزدان) را در بعد از این بند مشاهده کند، اما گویی نویسنده‌ی کتاب مصحف‌رَش از یاد برده است که آن گفتارها را نیز رونویسی کند...
برهان‌های موجود در کتاب‌های ایزدیان، دلالت بر کشمکش و پیکار ایشان با زرتشتیان، یهودیان و سپس مسیحیان و مسلمانان دارد. در بند 25 از کتاب «مصحف‌رش» می‌خوانیم: «قبل از آمدن عیسی به این دنیا، دیانت ما بت‌پرستی نامیده می‌شد، یهود و نصاری و مسلمانان و نیز عجم‌ها(:اشاره به پارسیان) به دشمنی علیه دیانت ما برخاستند.» نویسنده‌ی این بند به روشنی وابستگی دیانت خود را به ادیان یهودی، مسیحی، اسلام، دین پارسیان(:زرتشتی) انکار می‌کند و معترف به داشتن مظاهر بت‌پرستی در دیانت خویش می‌شود که البته می‌تواند ریشه در مجسمه‌های طاووس و سنجق‌ها در نزد ایشان داشته باشد. نکته‌ی مهم این است که چه کسانی در حالی که هنوز مسحیت و اسلام ظهور نکرده و می‌دانیم که دین یهودی نیز جنبه ی ارشاد عمومی نداشته و در انحصار بنی‌اسرائیل و نژادی بوده، ایزدیان را بت‌پرست و شاید هم دیوپرست می‌نامیدند؟
تنها دین جهانی و وحدت‌گرای حاضر در آن روزگاران تاریخی که جنبه‌ی صدور جهانی داشته است، دین زرتشتی است. این گمانه‌ها را اگر در کنار حوادثی چون مبارزات خشایارشا هخامنشی با دیوپرستی و خرافه‌پرستی(:شرح آنها در سنگ‌نپشته‌ی دیوان هست) قرار دهیم، در آنجا که خشایارشا می‌گوید: «من دیو پرستی را از ریشه برکندم، و آنجا که لانه‌ی دیوان بود را ویران کردم، دستور دادم در آنجایی که سابق بر آن دیوها پرستش می‌شدند، خدای بزرگ پروردگار یکتا، اهورامزدا پرستش شود.»
چنین رویدادهایی در روزگار ساسانیان نیز دیده می‌شود. مبارزات پیشوایان زرتشتی چون «تنسر»، «کرتیر» و «مهرنرسه» با افکار کفرآلود خود مؤید این سخن است...

چنان‌که برای نمونه در متن پهلوی کتاب سوم «دین‌کرد»، کرده‌ی 151، شاهد انتقاد شدید هیربد بزرگ از ایشان هستیم: «آن دینی که رنگش <باور به> «خداوند بدی آفرین نه _ نیکی آفرین» است، اگر در جهان رواج گسترنده یابد<باور نادرست زیر، یعنی اعقاد به اینکه،> از رهگذر زورمندی جهان آفرین است که، <فراروند هر آن> نیکی اندر مردمان بازداشته شده است <فراگیر خواهد شد> آن کسان خاص که دل و جانشان با این <باور نادرست> ورزیده شده است(:شکل گرفته است) از راه فرو لغزی در این دین، از نظر خیم <و خوی> تباه‌ترین‌اند، بدترین مردمان <زمانه> اند، بیش‌ترین نزدیکی‌ها را به دیوان دارند، کاسته‌ترین(:انگره‌ترین) جهانیان‌اند. نام این دین «جادوپرستی بد آیین» است.»
ما در این بند از نوشتار پهلوی کتاب سوم دینکرد با اطلاق واژه ی«ئِوازیگ‌کس» مواجه هستیم که مراد هیربد از ایشان کسانی است که پشت پا به دین‌بهی زده و آیین جادوگری و اهریمن‌پرستی را پذیرفته‌اند، هیربد در ادامه ایشان را اقلیتی بیگانه و پنهان کار می‌داند که پیرور صورتی از آیین‌های بومی کهن پیشا آریایی‌اند.

فرجام‌شناسی ایزدیان
در بُعد فرجام‌شناسی، ایزدیان در تفسیر زندگی پس از مرگ، به تناسخ(:اعتقاد به زنجیره وار بودن حیات) باور دارند. ایزدیان بر این باوراند که پس از مرگ ارواح انسان‌های شرور به کالبد جانوران و گیاهان نزول پیدا خواهد کرد، اما ارواح صالحین به بدن انسان جدیدی در خواهد آمد. این رسوخ در کالبدهای حیوانات و یا پیکری انسانی، تنها وابسته به استحقاق و شایستگی ایشان نیست، بلکه به لطف «ملک‌طاووس» نیز بستگی دارد. در بند12 از کتاب «جلوه» از قول ملک‌طاووس نقل می‌شود: «اگر بخواهم او را دوباره و سه باره به دنیا می‌آورم، یا به عالم دیگر از راه تناسخ ارواح برمی‌گردانم.»
البته در باب فرجام‌شناسی، پراکنده‌گویی‌های بسیاری در کتاب‌های ایزدیان دیده می‌شود، چه در بخشی از کتاب جلوه مساله‌ی تناسخ پیش کشیده می‌شود که البته مراسم‌های ایزدیان برای درگذشته، خود مؤید وجود عقیده‌ی تناسخ در نزد ایشان است. چنان‌که اگر پس از مرگ در خواب ببینند که فرد در گذشته حیران است و یا حیوانی را بخواب ببینند، چنین تفسیر خواهند کرد که وی به جسم گیاه و حیوانی داخل شده، پس بسیار برای ملک‌طاووس نذر می‌کنند و خیرات می‌دهند تا شاید روح درگذشته مورد لطف و کرم ملک‌طاووس قرار گیرد و از جسم حیوانی به جسم انسانی انتقال یابد...
این در حالی است که روایت‌های متأخر ایشان، دلالت بر نوعی بهشت و دوزخ دارد. اسماعیل‌بیک‌چول، رهبر این جماعت در سال‌های نخستین سده‌ی بیستم میلادی می‌نویسد: «در روز قیامت همه‌ی مردم جهان روانه‌ی جهنم خواهند شد، و ملک‌طاووس همه‌ی آنان را نابود خواهد ساخت، اما شیخ عُدی‌بن‌مسافر که بنده‌ی مقرب ملک‌طاووس است، همه‌ی ایزدیان را بر روی یک سینی که بر سر نهاده است، حمل می‌نماید و آنها را وارد بهشت می‌کند. گناهان اندک پیروان او بدون حساب و کتاب و شکنجه و عذاب، بسبب کرم ملک‌طاووس آمرزیده می‌شود...»(6)

یکی از دلایلی که باعث شده تا جامعه‌ی ایزدیان به‌شکلی منزوی روزگار بگذراند و در چنین خرافه‌های گسترده‌ای گرفتار باشد، بی‌سوادی گسترده و تعمدی است که گریبان جامعه‌ی آنان را گرفته است. ایزدیان بنا بر روایات مذهبیشان ارج و ارزشی برای سوادآموزی قایل نیستند و می‌گویند که یکی از سفارشات شیخ عدی‌بن‌مسافر به پیروانش، دوری از کتاب‌ها بوده! ین وصیت سبب انتشار بی‌سوادی گسترده در بین جامعه‌ی آنان شده و از همین رو است که آنان بیشتر اعتقادات خود را سینه به سینه و شفاهی منتقل کرده‌اند...
در سرآغاز کتاب «جلوه» بند3 می‌خوانیم: «اولین آن بوسیله‌ی پیامی شفاهی بود، سپس به واسطه‌ی این کتاب که نام آن جلوه است، این کتابی است که خواندن آن برای بیگانگان(:غیر شیوخ) مجاز نیست.
باز در فصل سوم بند1 از کتاب «جلوه» می‌خوانیم: «من(:ملک‌طاووس) بدون کتاب مردم را ارشاد می‌کنم...» یا در فصل چهارم بند5 از «جلوه» می‌گوید: «کسانی که اسرار من را حفظ می‌کنند خیر من به آنها می‌رسد.»

تا اوایل سده‌ی بیستم، به استثنای خانواده شیوخ اعظم که از نسل شیخ حسن‌بن‌ابوالبرکات هستند، خواندن و نوشتن بر سایر ایزدیان حرام بود، اما این دیوار تعصب با پیشرفت مدنیت در سده‌ی بیستم به این سو کم‌کم فرو ریخت و رهبران فعلی ایزدیان اجازه‌ی سوادآموزی محدودی را صادر کرده‌اند...
اما در پایان سخن، از دیدگاه نگارنده ایزدیان، یزیدیان یا شیطان‌پرستان، هرچه آنان را بنامیم، مردمانی قدیمی از فلات ایران هستند که عقاید خرافی و باورهای محلی خویش را با بسیاری از تعابیری که از ادیان زرتشتی، اسلام، مسیحیت، یهودی و آشوریان قدیم قرض گرفته بودند، در آمیختند و در درازای زمان آیینی خاص و از نظر مفهومی بی‌سابقه برای خویش پدید آوردند که مبتنی بر تقدس محور شر در جهان است و البته سده‌هاست که در انزوا، در پشت درهای بسته دژهای طبیعی محل سکونتشان در زیر چتر فکری این دیانت زندگی می‌کنند. بازیافت چهره‌ی کهن آنان از لابه‌لای متون و عقاید آنان کاری بس دشوار و شاید غیرممکن می‌نماید...



پی‌نوشت:
1: ص 135، یزیدیان یا شیطان پرستان ، دکتر محمد التونجی
2:پرسش نگارنده این است که ایزدیان پس از نابودی تمامی مخلوقات و انسان‌های غیر ایزدی بوسیله‌ی ملک‌طاووس، دیانت خویش بر چه کسی می‌خواهند عرضه کنند؟ در حالی که ملک‌طاووس دنیا را نابود کرده است، ایشان دیانت خویش را در کجا می‌خواهند بگسترانند؟
3: ص 87 ، یزیدی ها و شیطان پرست ها ، دکتر عبدالرزاق حسنی
4: ص 263 و 264 ، یزیدیان یا شیطان پرستان ، دکتر محمد التونجی
5: johns guest , the yezidis , pp 59
6: الیزیدیه ، قدیما" و حدیثا" ، شیخ اسماعیل بیک چول ، ص 95

یاری‌نامه:
1: یزیدی‌ها و شیطان‌پرست‌ها، «دکترعبدالرزاق‌حسنی»، ترجمه «سیدجعفرغضبان»، تهران: انتشارات عطایی، 1341خورشیدی
2: آثار مهرپرستی در دین ایزدی، استاد رشیدشهمردان، بی‌تا
3:یزیدیان یا شیطان‌پرستان، «دکترمحمدالتونجی»، ترجمه «دکتراحسان‌مقدسی»، تهران: انتشارات عطایی، 1380خورشیدی
4: کتاب «جلوه»(:kitebi jilva dibaca)
5:کتاب «مصحف‌رش»(:mushafras)
6: the yezidis , johns guest , London and Newyork , 1987