از جالب توجهترين عقايدي كه در خصوص زمان ابراز شده است، عقيده زُروانيها است. آئين زرواني از گرايشهاي دين زرتشتي در ايران باستان محسوب ميشود. ديني كه توسط زرتشت پيامبر آورده شد بر پايه توحيد استوار بود. امّا پيروان او به آموزههاي وي وفادار نماندند، و از زماني نامعلوم پس از زرتشت، و شايد در حوالي آغاز دوران هخامنشي، يكي از دو مينويي كه اهورا مزدا آفريده بود با خود خدا يكي گرفته شد. به اين ترتيب پيروان زرتشت، به دو مبدأ خير و شر به نام اهورا و اهريمن قائل شده و به ثنويّت گرائيدند.
اينان كه پيروان سنتي زرتشت بودند، اهورا را مبدأ نيكي و خير، اهريمن را منشأ بدي و شر ميدانستند، و پديدههاي عالم را نيز به اين دو گروه تقسيم كرده و هر گروه را مخلوق يكي از اين دو مبدأ ميشمردند. جهان عرصه درگيري و نزاع اين دو مبدأ و خالق تصور ميشد. بنابراين اندك اندك اين سؤال شكل گرفت كه خود اين دو مبدأ از كجا و از چه پديد آمدهاند؟
در دورههاي بعد و نزديك اواخر دوران هخامنشي، انديشه وحدت گراي بعضي از پيروان زرتشت باعث پيدا شدن نحلههايي شد، كه با بازگشت به اصل تعاليم زرتشت، به نوعي توحيد رجعت كردند. پيروان آئين زُرواني، يكي از نحلههاي موحّد زرتشتي، در پي مبدأ ثالثي برآمده و اعتقاد داشتند كه دو بن خير و شر، يا اهورا و اهريمن، زاده و آفريده زُروان يا زمان بيكران هستند؛ زمان حقيقت وجود را تشكيل ميدهد. وجود بيكران زاده زمان بيكران است و وجود فاني زاده زمان كرانمند. پس زروان آفريننده و خالق جهان است، ليكن براي خلق جهان زمان به تنهايي قدرت فاعليّت ندارد. بنابراين دو تجلّي از زروان به عنوان عوامل فعّال پيدا شدند، به نام اهورا و اهريمن، كه يكي مبدأ هستي و سازندگي و ديگري مبدأ نيستي و نابودي است. پس يكي نوراني و منشأ خير و ديگري ظلماني و منشأ شر شمرده ميشود.15
پيروان آيين زرواني خود را زرتشتي ميدانستند. آداب و شعائري كه آنها به جا ميآورند از آداب ساير زرتشتيها متمايز نبود، ليكن انديشه و طرز سلوك خاص آنها دلبستگيشان را به آئين زرواني نمودار ميساخت. از مهمترين منابع شناخت اين آئين رسالهاي فارسي است كه در قرن هفتم ه . ق نگاشته شده است. آنچنانكه در ابتداء رساله مزبور آمده است، يكي از علماي اسلام از موبد موبدان سؤال كرده است كه: آيا زرتشتيها به روز رستاخيز و انگيزش ايمان دارند يا خير؟ موبد موبدان ضمن پاسخ مثبت به وي، به اختصار به شرح عقايد زرتشتيان درباب پيدايش جهان و آغاز و انجام آن ميپردازد و به اين ترتيب رساله "علماي اسلام" شكل ميگيرد. از اين رساله دو روايت متمايز در دست است. در روايت اوّل نويسنده چندان گرايش زرواني نداشته است. ليكن در روايت دوّم يا در رساله "علماي اسلام به ديگر روش"، نگارنده به وضوح به شرح عقايد زروانيان ميپردازد. نحوه نگاه زروانيان به زمان با نگاه يونانيان كاملاً متفاوت است، و اين از عبارات رساله "علماي اسلام" به خوبي نمايان است:
"اگر اورمزد و جمله امشاسفندان و جمله جهانيان گرد آيند، بي زمانه يك دانه گاورس در وجود نتوانند آوردن، چه به روزگار در وجود آيد. روزگار را به آن سبب نوشتيم كه بسيار كس بود كه ندانند كه روزگار زمان است. دين به روزگار توان آموخت، پيشه به روزگار توان آموخت...، درخت به روزگار برويد و به روزگار بردهد و صنعتها به روزگار توان ساخت. وجود همه چيز به روزگار راست شود و نتوان گفتن كه آفريدگار بود و روزگار نبود، و اگر كسي گويد كه روزگار شب و روز است، ببايد دانستن كه بسيار بوده است كه روز و شب نبوده است و زمان بوده است."16
مطلق انگاشتن زمان و مستقل از حركت ديدن آن از خصوصيات بارز نگاه زرواني به زمان است. عبارات زير بطور خلاصه جايگاه زمان را در آئين زرواني روشن ميسازد:
"در دين زرتشت چنين پيداست كه جدا از زمان، ديگر همه آفريده است و آفريدگار زمان است، و زمان را كناره پديد نيست و بالا پديد نيست و بن پديد نيست و هميشه بوده است و هميشه باشد و هر كه خردي دارد نگويد كه زمان از كجا آمد. با اينهمه بزرگواري كه بود، كسي نبود كه وي را آفريدار خواندي، چرا؟ زيرا كه آفرينش نكرده بود؛ پس آتش را و آب را بيافريد و چون به هم رسانيد اورمزد موجود آمد و زمان، هم آفريدگار بود و هم آفريدگار به سوي آفرينش كه كرده بود.
پس اورمزد روشن و پاك و خوشبوي و نيكوكردار بود و بر همه نيكوئيها توانا بود؛ پس چون فروشيبتر نگريد نود و شش هزار فرسنگ، اهرمن را ديد سياه و پليد و گند و بدكردار. و اورمزد را شگفت آمد كه خصمي سهمگين بود، و اورمزد چون آن خصم را ديد انديشيد كه مرا اين خصم از ميان بربايد گرفت و انديشه كرد كه به چند وجه اقرار همه بانديشيد، و پس آغاز كرد. و اورمزد هرچه كرد به ياري زمان كرد و هر نيكي را كه در اورمزد بايست بداده بود."17
"ما در اوّل گفتيم كه اورمزد و اهريمن هر دو از زمان موجود شدهاند و هر گروهي بر گونه ديگر ميگويد. قومي گويند كه آهرمن را از آن داد تا اورمزد داند كه زمانه بر همه چيزها تواناست. و گروهي ميگويند كه نبايست داد، با اورمزد گفت كه من چنين ميتوانم كرد و اورمزد را و ما را در رنج نبايست انداخت. و ديگري گويد كه زمان را از بدي آهرمن و از نيكي اورمزد چه رنج يا راحت؟ و گروهي گويند كه اورمزد را و آهرمن را بداد تا نيكي و بدي در هم آميزد و چيزها از رنگ رنگ در وجود آيد. و گروهي گويند كه آهرمن فرشته مقرب بود و به سبب نافرماني كه كرد نشانه لعنت شد؛ در اين معني سخن بسيار است."18
پس از اسلام آئين زرواني به ضعف گرائيد و نهايتاً از بين رفت، بطوري كه معتقدان به آئين زرتشت در حال حاضر اطلاعي در خصوص آن ندارند. امّا اين آئين و مهمترين وجه كلامي آن، يعني اعتقاد به جبري بودن سرنوشت، در تفكّرات فلسفي و نيز در رفتار فرهنگي و اجتماعي مسلمانان تأثيرات ژرفي به جاي گذارد.
اعتقاد به تأثير زمانه و قضا و قدر و نكوهش چرخ گردون و شكلبندي سرنوشت در آسمانها، همگي گوياي رسوخ عقايد زرواني در محيط فكري مسلمانان است. نشانههاي اين اثر گذاري در جاي جاي ميراث ادبي، عرفاني و فرهنگي ما جلوهگري ميكند. حتي گفته شده است كه حديث منسوب به حضرت رسول صلياللهعليهوآله كه:" لاتسبّوا الدّهر فانّ الدّهر هو اللّه" از روزگار بدگويي نكنيد زيرا روزگار همان الله است، مجعول و از جعلياتي است كه تحت تأثير زروانيان صورت گرفته است.19 تأثير اين آئين در آراء و عقايد مسلمانان در باب چيستي زمان نيز مشهود است.