کافه تلخ

۱۳۸۶ آذر ۱۳, سه‌شنبه

سای بابا شیردی

قدیس سای بابا شیردی(1835-1918میلادی): درویشی فقیر بود که لباسی ژنده، سفید و بسیار ساده می پوشید و در مسجد کوچک به شکل ساده ای زندگی می کرد. اگر چه در خانواده ای هندو متولد شده بود،همانند درویشی مسلمان زندگی می کرد و همیشه زیر لب این ذکر را تکرار می نمود : «الله مالک»

بابا گه‌گاه چپق می کشید و از مواد غذایی که در کشکول آهنی او می گذاشتند تناول می کرد و حیوانات و پرندگان اطرافش را در غذای خود شریک می کرد.
او روح خداوند را در تمامی افرادی که به او مراجعه می کردند، مشاهده می کرد و به آنها بدون توجه به دین، مسلک و مرام آنها احترام می گذاشت و با رویی گشاده از آنها استقبال می کرد.
اگر چه بابا هرگز در مکتب یا مدرسه ای درس نخوانده بود ولی به زبان سانسکریت، تامیلی و بسیاری از زبانهای زنده دنیا سخن می گفت. او بسیاری از جملات کتب مقدس را حفظ بود.
خداوند قدرتها و تواناییهای خارق العاده ای به بابا عنایت فرموده بود. او از گذشته، حال و آینده ی انسان‌ها باخبر بود. زبان حیوانات را می فهمید و در جریان حال و احوال آنها قرار می گرفت.

بابا از قدرت شفادهندگی خاصی برخوردار بود لذا از بیمارانی که به او مراجعه می کردند در مسجد دِوارکا پذیرایی می نمود و شفای آنها را از خداوند طلب می کرد و با دادن خاکستر مقدس، نیازمندان را معالجه می کرد. گاهی به حدی در دریای عشق الهی غرق می شد که بی اختیار در مسجد به رقص می پرداخت.

بابا اعمال و عبادات هندوها و مسلمانان هر دو را تمرین می کرد و به عنوان سمبل یک انسان باکرامت و باتقوا مورد قبول هندوها، مسلمانان، پارسیها و حتی مسیحیان بود.
سای بابا شیردی تا آخر عمر تجرّد اختیار نمود و خود را وقف هدایت مردم کرد. او از منبع بیکران عشق الهی که سراسر وجودش را فراگرفته بود به مردم عشق می ورزید.

از تعالیم سای بابا شیردی:«نگران هیچ چیز نباش! بدن مانند حباب آبی ست که بزودی می ترکد، پس به آن وابسته نشو،متوجه روح خود باش که زنده و جاوید است.
نگرانیها و غصّه ها چون ابرهایی هستند که به زودی حرکت کرده و می گذرند.همه ی انسانها آنها را تجربه می کنند، فقط نظاره گر آنها باش، توجه و تمرکز بر روی آنها تو را بیمار و مضطرب خواهد کرد.»

در سال 1940 و در سن 14 سالگی،فردی بنام ساتیا نارایانا، اعلام داشت که روح متعال خداوند در او وجود دارد و تجسم بعدی سای بابا شیردی است. از آن پس ایشان به "ساتیا سای بابا" ملقب گشته اند و همان راه را ادامه می دهند.....




ساتیا سای بابا: «من آمده ام تا روشنگر عشق در قلبهای شما باشم تا ببینید که هر روز بر درخشش و انوارش افزوده می شود.نمی خواهم از اصولی چون اصول هندو صحبت کنم یا فرقه،کیش و نهضت خاصی را تبلیغ کنم یا برای مکتبی هوادارانی جمع کنم.
هیچ نقشه ای برای جذب مرید و هواخواه برای گروه خود یا دیگری را ندارم، تنها می خواهم با شما از ایمان واحد عالمگیر، این سرچشمه ی ایزدی، راه عشق، حقیقت عشق، وظیفه ی عشق و لزوم عشق سخن بگویم».