کافه تلخ

۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

راز و نیاز شیطان




شیطان با آن خباثت ذاتى که دارد، گاهى به درگاه خداوند متعال التماس ‍ مى کند و دعا مى نماید، به اولیاء الله متوسل مى شود تا خداوند او را از جهنم نجات دهد و داخل بهشت کند. ولى دروغ مى گوید. دعا و توسل او جنبه ظاهرى دارد و حقیقت ندارد، از جمله جاهایى که متوسل شده بود داستان ذیل است :

از امام باقر علیه السلام نقل شده که :

زنى از جن به نام عفراء در زمان حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم توبه کرد و ایمان آورد و اسلامش ‍ اسلام نیکویى شد. پیش آن حضرت مى آمد و از حرف هاى ایشان استفاده مى کرد. صالحین از جن مى آمدند به دست او مسلمان مى شدند و ایمان مى آوردند.
زن جنى به مدت چهل روز ناپدید شد. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از حال او اطلاع نداشت . از حال او پرسید. گفتند: آن زن خواهرى داشت که براى رضاى خدا رفت او را ببیند. آن حضرت فرمودند: خوشا به حال کسانى که براى رضاى خدا یک دیگر را دوست مى دارند و به دیدار هم مى روند. بعد فرمود: خداوند متعال عمودى در بهشت خلق نموده از یاقوت قرمز، بر آن عمود هفتاد هزار قصر بنا نمود. در هر قصرى هفتاد هزار غرفه وجود دارد. همه این ها براى کسانى که براى خدا یک دیگر را دوست مى دارند ساخته شده است .

بعد از مدتى آن جنى آمد. حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:اى عفراء! کجا بودى ؟ عرض کرد: یا رسول الله ! خواهرى داشتم ، به ملاقات او رفته بودم ، فرمود: خوشا به حال کسانى که براى خدا هم دیگر را دوست مى دارند و به زیارت یکدیگر مى روند.
سپس فرمود: اى عفراء در این مسافرت چه دیدى ؟ عرض کرد: چیزهاى شگفت آورى دیدم . فرمود: از آن چه دیدى بگو. عرض کرد: ابلیس را دیدم در دریاى سبز که دنیا را در بر دارد. بر روى تخته سنگى سفید، در حالى که دست هاى خود را به سوى آسمان بلند کرده بود، مى گفت : خدایا! اگر به قسمى که خوردى جامه عمل بپوشى و مرا داخل آتش کنى ، آن گاه من تو را به حق محمد صلى الله علیه و آله و سلم و على و فاطمه و حسن و حسین مى خوانم تا مرا از آتش نجات دهى و با آنها محشور گردانى - و از گناه من صرف نظر کنى .

من به او گفتم : اى ابوحارث (لقب شیطان است ) این اسامى که خدا را به آنها قسم مى دهى چه کسانى هستند و کجا دیده اى ؟ گفت : هفت هزار سال قبل از خلقت آدم ، آنها را بر ساق عرش دیده ام . دانستم که آنها گرامى ترین خلایق نزد خدا هستند. پس من هم آنها را یادآور شدم و خدا به حق ایشان قسم دادم که مرا جهنمى نکند. آن حضرت فرمودند: به خدا قسم اگر اهل آسمانها و زمین خدا را به این اسامى قسم دهند، خداوندى دعاى آنان را مى پذیرد و حاجات ایشان را بر آورده مى گرداند(12)در این جا سوالى پیش مى آید، و آن این که : شیطان مى دانست همواره جهنمى خواهد بود و نجات پیدا نمى کند، پس چرا دعا مى کند و خدا را به اولیاى گرامى سوگند مى دهد که نجاتش دهد؟ امید شیطان از این خواهش ‍ چیست ؟
شاید امیدوارى او به این علت باشد که خداوند او را از طبقات پایین جهنم - که گرم ترین طبقات است - به طبقات بالاتر منتقل کند. و شاید امیدش ‍ این باشد که خداوند بعد از آن که او را داخل جهنم کرد، بیرون آورد و سپس ‍ داخل بهشت نماید. و یا شاید براى این باشد که از عذاب اهل زمین رهایى یابد و به دست اهل زمین عذاب نشود.

در حدیث است : هر کس دعا کند خداوند دعایش را اجابت مى نماید، اگر مؤمن و با تقوا باشد، مزد دعاى آنها را در قیامت مى دهد؛ زیرا دنیا ارزش ‍ پاداش آنان را ندارد، و کسانى که مؤمن نباشند جزاى آنها را در همین دنیا مى دهد؛ زیرا آنان لیاقت آخرت را ندارند. شیطان از آن دسته است که پاداش و مزد عملش را در همین دنیا مى دهند. و پاداش او همین عمر طولانى ، تسلط بر اولاد آدم ، وسعت و آسایش است .
هم چنین ، شاید امیدش به خدا از این نظر بود که اوارحم الرحمین است و رحمانیت او بر غضبش برترى دارد. و لابد از گناهش چشم مى پوشد و چون نافرمانى او لطمه اى به خدا نمى زند پس ممکن است او را هم بیامرزد.
اما شیطان جهنمی است وتوبه اش قبول نیست چرا که توبه حقیقی نمیکند.



عروس شیطان




 خداوند در جهان از هر چیز جفتى آفریده و نر و ماده اى قرار داد. تا با زناشویى نسل آنها گسترش یابد.
در بعضی از روایات گفته میشود شیطان جفت ندارد و تولید مثل او با سایر موجودات فرق دارد. در روایتى وارد شده :
شیطان وقتى مى خواهد تولید مثل کند، ران هاى خود را به هم مى مالد و از این راه تولید مثل مى کند.

اما براى ارضاى خواهش هاى نفسانى از چند راه وارد مى شود:

یکى از آن راه ها نزدیکى با زنان است . آن گاه که مردى قصد هم بسترى با همسر خود را مى کند، اگر ((بسم الله )) و نام خدا بگوید، شیطان از او دور مى شود؛ ولى اگر فراموش کند یا عمدا نام خدا را نبرد، او نیز حاضر مى شود و با مرد شرکت مى کند. قرآن در این باره مى فرماید:
و شارکهم فى الاموال و الاولاد
خداوند خطاب به شیطان نمود و فرمود: ((اى شیطان ! در دارایى و فرزندان مردم شرکت کن )).(13)
دیگر، از راه لواط، با افراد مست . وقتى کسى شراب مى خورد عقل و شعور خود را از دست مى دهد و مست مى شود و دیگر چیزى نمى فهمد. 

در این حال شیطان ملعون به آنان لواط مى کند و شراب خوار مست را عروس خود مى کند. حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم در این زمینه مى فرماید:
من بات سکرنا بات عروسا للشیطان
((کسى که شب را به پایان برد، در حالى که مست شراب باشد، شب را به صبح رسانیده در حالى که عروس شیطان بوده است )).(14)
در این باره حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: شراب خوار صبح را به شب مى برد و شب را به صبح مى رساند در حالى که خداوند بر او غضب ناک است .

و نیز فرموده : 

کسى که در شب شراب بخورد و مست و بى هوش شود، به طورى که به چیزى توجه نداشته باشد، عروس شیطان است 
- و آن ملعون را او لواط مى کند. 
از این رو، وقتى از خواب بیدار شد، همان طور که از جنابت غسل مى کند باید غسل نماید و اگر غسل جنابت نکند، هیچ عملى از او قبول نخواهد شد و خداوند او را از همه دشمن تر مى شمارد(15)
_
منابع وپینوشتها:
13- بنى اسرائیل آیه 63، در این باره در عنوان شیطان در نطفه اینها شرکت کرده بیشتر بحث شده است
14- بحار، ج 79، ص 148، 150
15- بحار، ج 79، ص 148، 150.

شیطان مزد عمل مى گیرد




 بعد از آن که شیطان از سجده کردن بر آدم سرپیچى کرد و از بهشت بیرون شد.گفت : پروردگارا! حالا که مرا بیرون و از رحمت خود دور مى کنى ، عبادات من چه مى شود، هزاران سال عبادتت کرده ام که فقط چهار هزار سال آن را به دو رکعت نماز گذراندم ! علاوه بر آن خودت فرمودى ، عمل عمل کنندگان را ضایع نمى کنم (60) آیا سزاوار است که با یک اشتباه ، مزد عمل چندین هزار ساله من به کلى از بین برود؟

خطاب از مصدر جلال رسید که مزد هیچ کس در پیش من ضایع نمى شود؛ ولى کسى که قابلیت نداشته باشد پاداش کارش را در آخرت دهم در دنیا هر چه بخواهد، مى دهم . شیطان عرض کرد: 

من هم مزد عمل خود را در دنیا از تو طلب مى کنم . چون به واسطه آدم جهنمى شدم حاجات خود را درباره آدم و فرزندان او قرار مى دهم ! خطاب شد: حاجات خود را بگو تا به تو ببخشم ! شیطان در جواب گفت :

اول آن که ، اجازه دهى تا روز قیامت زنده باشم . خدا در جوابش فرمود: اگر مى خواهى از صدمه مرگ و جان کندن نجات یابى یا شربت ناگوار آن را نجس ، اراده من بر این است که هر کس به دنیا آید مزه مرگ را بچشد و اگر کسى مرگ سراغش نیاید در آخرت هم که مردن نیست . آن روز همه زنده مى شوند، مؤمنان در ناز و نعمت بهشت و مشرکان در عذاب و نقمت جهنم خواهند بود.

چون نجات از مرگ براى کسى نیست ؛ تو را مهلت مى دهم تا روزى که معلوم است .(61)
شاید مراد روز ظهور امام عصر - عجل الله تعالى فرجه الشریف - باشد که به دست لشکر آن حضرت کشته مى شود و شاید هم روز آخر دنیا باشد(62)

دوم این که ، خدایا! از تو مى طلبم که در مقابل هر یک از فرزندان آدم ، دو فرزند به من عطا کنى ! از این رو، در اخبار وارد شده : برابر هم یک نفر از اولاد آدم که متولد مى شود، دو شیطان بر او مسلط است و او را اغوا مى کنند.


سوم ، گفت : خدایا! از تو مى خواهم که مرا در بدن اولاد آدم مانند خون جریان دهى که از هر جاى بدن او بخواهم ، بتوانم او را به معصیت بکشانم .


چهارم . از تو مى خواهم که فرزندان آدم ما را نبینند، ولى ما آنها را ببینیم !


پنجم ، از تو مى خواهم این قدرت را به من بدهى که به هر صورت بخواهم بتوانم در آیم . بنابر این (در هر جا و هر شکلى که مى خواهد در مى آید تا شاید مردم را فریب دهد). همان طور که در روز سقیفه بنى ساعده ، مجلس ‍ شوراى مکه که علیه پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم تشکیل شده بود، خود را به صورت پیرمردى نجدى در آورده و کار را براى آنان آسان کرد (که در داستان شیطان و مجلس شوراى مکه بیان شده است ). و در اول خلافت ابوبکر به شکل پیرمردى زاهد در آمد، اول به ابوبکر بیعت کرد تا مردم تشویق شدند(63) و ده ها داستان دیگر که در مباحث کتاب آورده شده است .


ششم . پروردگار! از تو مى خواهم تا روح در بدن اولاد آدم است بر آن مسلط باشم !


هفتم ، عرض کرد: خدایا! از تو مى خواهم مرا مخصوصا در سینه آدم و اولاد او مسلط گردانى تا او را وسوسه کنم . چنان چه در قرآن مى فرماید« الخناس الذى یوسوس فى صدور الناس من الجنه و الناس »

« شیطانى که وسوسه و اندیشه بد در دل مردم مى افکند، وسوسه او، هم در دل جن باشد و هم در دل انسان » (64)
خداوند هم در پایان هر یک از خواسته هاى او فرمود، راضى شدم . وقتى شیطان این حاجات را از خداوند گرفت ، عرض کرد: « فبعزتک لاغوینهم اجمعین» (65)
اى خدا! به عزت و بزرگوارى خودت ، همه آنها را گمراه و از راه راست منحرف مى کنم .
سپس شیطان گفت : من آنها را از پیش رو (آنها که آخرت را در پیش دارند در نظرشان کوچک و ساده جلوه مى دهم ) و از پشت سر (آنها را که به جمع آورى اموال و ثروت مشغول هستند به بخل و نپرداختن حقوق واجب دستور مى دهم ) و از طرف راست (امور معنوى را به وسیله شبهه و شک و تردید ضایع مى سازم )، و از طرف چپ (لذت مادى و شهوات را در نظر آنها جلوه مى دهم .) و سراغشان مى روم و تو اکثر آنها را شکر گزار نخواهى یافت(66) .
_
منابع وپی نوشتها:
60- آل عمران آیه 194.
61- حجر آیه 35 تا 37.
62- به بحث قاتل شیطان رجوع شود.
63- کتاب سلیم بن قیس
64- ناس آیه 4 و 5.
65- ص ، 38، آیه 81.
66- اعراف آیه 16؛ بحار، ص 274.

آدم فرزند شیطان خناس را میخورد !!




در کتاب خلاصه الا حبار از میر سید علی همدانی از طریق اهل سنت روایت شده است که وقتی حضرت آدم و حوا از بهشت اخراج شده و به زمین آمدند , شیطان لعین یکی از فرزندان خود را که " خناس " نام داشت , نزد حوا آورد و این در حالی بود که حضرت آدم (ع) غایب بود . شیطان به حوا التماس کرد و گفت :
 این فرزندم است او را محافظت و نگهداری کن تابرگردم و خود رفت . هنگامی که حضرت آدم (ع) آمد , از حوا پرسید : این کیست ؟ حوا گقت : فرزند ابلیس است .
آدم (ع) گفت : چرا او را نگهداشتی ؟ او دشمن ما است . سپس آدم (ع) , خناس را کشت و چهار پاره کرد و بر چهار قله ی کوه گذاشت و خود بجایی رفت .شیطان حاضر شد و از حوا در مورد احوال فرزندش سوال کرد . حوا آنچه را که توسط آدم (ع) صورت گرفته بود , به شیطان گفت و شیطان با صدای بلند گفت : ای خناس ! حاضر شو ! فورا خناس در همان شکل اول خود حاضر شد و باز هم او را نزد حوا رها کرد و خود رفت . حوا از اینحالت بسیار در شگفت ماند .

وقتی که آدم (ع) بازگشت و دید که خناس با هیاتی کامل و سالم نزد حوا حضور دارد , باشگفتی پرسید : این چه حالتی است ؟! حوا موضوع را به آدم (ع) گفت . آدم(ع) اینبار خناس را سوزاند و خاکسترش را در آب جاری ریخت و رفت .

وقتی شیطان آمد و شرح ماجرا را از حوا شنید , باز هم خناس را صدا زد و خناس نیز فورا حاضر گردید و شیطان غایب شد . آدم آمد و با کمال شگفتی خناس را زنده و سالم دید و چون از حوا این امر عجیب و غریب را شنید , غیرتش جوشید و غضب بر او غالب شد و گفت : می ترسم که آن ملعون سرانجام بلائی بر سر ما نازل کند و سپس خناس را کشت و خود و حوا او را خوردند !
وقتی آدم (ع) غایب گردید , شیطان حاضر شد و از حوا احوال خناس را سوال نمود و حوا نیز شرح واقعه را به او گفت . شیطان باز هم با صدای بلند ی گفت : ای خناس ! درچه حالی ؟ از درون ادم و حوا خناس به صدا در آمد و گفت : لبیک ای پدر ! شیطان گفت : در کجا هستی ؟ گفت : 

در درو آدم و حوا ! شیطان گفت : ای فرزند ! مکان شریفی یافتی
همان جا بمان وهرگز خارج نشومقصود من همین بود وبه او خناس دستور دادم که تا آدم ونسل آدم زنده است او را وسوسه کند که در سوره ناس هم آمده الذی یوسس فی صدور الناس من الجنه و الناس از شر وسوسه گر پنهانکار که در درون سینه انسانهاست وسوسه می کند خواه از جن باشد یا از انسان
آری , خناس شیطانی است که برای همیشه در بطن فرزندان آدم است و وسوسه ی او رفع نمیشود مگر به ذکر خدا و استعاذه (93) چنانکه قول خداوند است : ((من شر الواسواس الخناس ))(94)

_
منابع وپی نوشتها :
93- منبع ریاض الحکایات ص20
94- سوره ناس


نیازهاى مادى شیطان




همین طور که شیطان حاجات معنوى خود را از خداوند متعال طلب کرد یعنى همان حاجاتى که به عبادات خود از خدا خواست تا آدم علیه السلام و اولادش را به انحراف بکشد - حاجات مادى خود را هم از خدا خوستار شد، و آنها را هم خداوند بزرگ به او تا روز موعود عنایت فرمود.

ابو امامه از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل مى کند که آن حضرت فرمود:

بعد از آن که شیطان رانده درگاه الهى شد و او را به روى زمین فرستادند. عرض کرد: پروردگار! مرا به سوى زمین فرستادى ، از درگاه خود راندى و از نعمت هاى بهشت محروم نمودى . من در دنیا احتیاجاتى دارم که بتوانم زندگى کنم . آنها را براى ادامه زندگى ام برایم آماده و مهیا نما که در مضیقه نباشم . خطاب شد: حاجات تو چیست ؟ عرض کرد: خدایا! من محتاج خانه و منزلم ، به من خانه اى عنایت فرما. خطاب شد: خانه تو را حمام ها قرار دادم . (هر کجا حمام است و مردم آن جا رفت و آمد مى کنند خانه شیطان است)
عرض کرد: من محتاج نشستن هستم و جایى براى آن مى خواهم . خطاب شد: جاى نشستن تو بازارها و کوچه ها و در مغازه ها است - آن جا بنشینى و مردم را به گناه ، کم فروشى ، رشوه ، ربا، غش در معامله ، به ناموس مردم نگاه کردن ، دروغ گفتن ، خیانت کردن ، کلاه سر مردم گذاشتن و غیره بکشانى . در حدیثى هم آمده که : بازار محل عیش و لذت بردن شیطان است .

عرض کرد: خدایا! من غذا مى خواهم . غذاى من از کجا تاءمین شود؟ خطاب شد: غذاى تو را در سفره اى قرار دادم که بر سر آن « بسم الله» گفته نشود. (و صاحبان آن سفره مثل حیوانات گرسنه و حریص ، بدون آن که نام خدا ببرد، به آن حمله مى کنن)


عرض کرد: الها! من احتیاج به آب و آشامیدنى دارم ، آن را من از کجا به دست آورم ؟ خطاب شد: نوشیدنى هاى تو شراب و هر چیز مست کننده است . (از قبیل فقاع که نوع از آب جو مى باشد، جرس و بنگ که به وسیله قلیان مى کشند).


عرض کرد: براى من اذان گویى قرار ده . گفته شد: اذان تو وسایل موسیقى و مؤ ذن تو کسانى هستند که با این آلات مى نوازند و آنها را به کار مى گیرند.


عرض کرد: براى من قرآنى قرار بده که در آن نگاه کنم . خطاب شد: قرآن تو شعر است (وقتى محزون شدى و دلت گرفت ، شعر بخوان).


عرض کرد: براى من کتابى قرار ده که در آن نگاه کنم . خطاب شد: کتاب تو « وشم » ( خال کوبى هایى که بعضى ها روى بازو و جاهاى دیگر بدن مى کنند) است .


عرض کرد: براى من حدیثى قرار ده . فرمود: حدیث تو دروغ و دروغ گفتن است کسانى که دروغ مى گویند، حدیث تو را گویند.


عرض کرد: براى من دام و وسیله ، شکار قرار بده ، خطاب شد: زنان را وسیله صید کردن و به دام انداختن مردم قرار دادم . (4)

_
منابع وپی نوشتها :
4- المحجه البیضاء، ج 5، ص 62.

ازدواج وتولید مثل شیطان



1- در روایتی که در تفسیر برهان هست در ذیل ایات سوره حجر که مربوط به حضرت ادم است اورده شده که :

ابلیس - که اسم اولى او عزازیل است - از همان اوان جوانى ، در میان قوم خوددر زمین مشغول عبادت و بندگى خداوند بود تا بزرگ شد و موقع ازدواج او رسید. وقتى تصمیم به ازدواج گرفت ، با دخترروحا به اسم لهبا که آن هم از طایفه جن بود، ازدواج نمود. بعد از آن که ایشان با هم ازدواج کردند، فرزندان زیادى از آن ملعون به وجود آمد که از شمارش ‍ به طورى که زمین از آنها پر شد. همه آنها مشغول عبادت شدن و مدتى طولانى ، خدا را ستایش نمودند. در میان ایشان عبادت و بندگى خود ابلیس ‍ از همه آنان بیشتر بود.

از همین جهت ، بعد از آن که خداوند اختلاف و خون ریزى را در میان طایفه جن و نسناس (طایفه اى به جاى انسان فعلى بودند) دید، هر دو طایفه را هلاک کرد، و از میان آن طایفه فقط ابلیس را نگاه داشت . بعدا فرشتگان او را به آسمان بردند. آن ملعون هم ، در آسمان اول مدتى در میان ملائکه ، خدا را عبادت کرد بعد به آسمان دوم و سوم تا آسمان هفتم پیش رفت و با ملائکه هر آسمان خدا را ستایش کرد تا وقتى که خداوند آدم علیه السلام را خلق فرمود، و دستور سجده داد او هم سرپیچى کرد و رانده شد. (73) پس زن و فرزندان او هم جزء هلاک شدگان هستند. او بدون زن و فرزند به آسمان رفته

بنا بر روایتی لیلیت هم زمان با آدم و از جنس او- خاک- آفریده شد، روایتی دیگر می گوید از آتش، هرچه بود با آدم توافق اخلاقی نداشت، چرا که هر دو از منشأ یکسانی خلق شده بودند، و حاضر نبود برتری مرد را بر خود بپذیرد و به او تواضع کند. القصه، لیلیت که بوی "آدم" را خوش نداشت به شکل ماری به همراه اولین و آخرین غریبه ی محل، یعنی شیطان، از بهشت گریخت!وبا او ازدواج کرد وفرزندان بسیاری به دنیا آورد آدم تنها شد و به درگاه خداوند دعا کرد و گفت زنی که به من داده بودی گریخت، آن وقت خداوند حوّا را از دنده ی چپ آدم آفرید که مونس و همدم او باشد و بماند؛ گرچه آدم، حوّا را دوست داشت اما روح او همیشه در یاد و حسرت لیلیت باقی ماند.البته می گویند اسطوره ی لیلیت چندان معتبر نیست و بر اساس تفسیری بر یکی از انجیل ها جعل شده وبه نظر میرسد افسانه ای ساختگی باشد چنانچه درمنابع اسلامی منجمله قرآن وروایات ائمه (ع)اصلا چنین موردی یافت نمیشود.



2- مجمع البحرین در لغت شیطان مى نویسد:

وقتى خداوند متعال ، اراده کرد که براى ابلیس همسر و نسلى قرار دهد غضب را بر وى مستولى ساخت و از غضب او تکه آتشى پیدا شد، از آن آتش براى او همسرى آفرید(74) 3- در بعضی روایات آمده که ابلیس با خودش ازدواج میکند ویا تخم میگذارد وبرای ابلیس دوران ویک عضو تناسلی نر وماده است که خودش با خودش جفت شده ودر هر روز ده بچه میزاید وبچه هایش همگی نرند ودربین آنها ازدواج وتوالد وتناسل نیست(75) 4- بنابر بعضی روایات شیطان با همسراول حضرت آدم ازدواج کرد: 5- روایتی دیگر میگوید :
او بعد از رانده شدن از بهشت میان قوم جنیان کافردر زمین برگشته ودر آنجا ازدواج کرده وفرزندان بسیاری دارد 6- با هر کودکی یک شیطان ویک فرشته متولد میشودکه با کوتاهی در تربیت کودک قوه ی شیطانی او پرورش میابد وبه راه نادرست کشیده می شود،اما با تربیت صحیح قوه ی انسانی او شکوفاخواهد شد .




ایشان همسر اول آدام (Adam) یا همان حضرت آدم (ع) خودمان است.
لیلیت (Lilith) زنی بود بسیار زیبا، سفید‌پوست و با موهای بلند و فردار، كه پیش از حوا (Eva) یا ایو (Eve) به همسری آدم درآمد. طبق روایتِ عهد عتیق (كتاب آفرینش: 1،27) پیش از آنكه خداوندْخدا (یهْوه) حوا را بیافریند، اسماء را به آدم آموخت (ایضاً قرآن: بقره 31-33) و به آدم گفت كه اسم تمام آفریده‌هایش را بگوید. پس قرار شد تا تمامی پرندگان و خزندگان و چرندگان و جنیان و دیوان و پریان و دیگر مخلوقات به نوبت و به همراه جفت خود از برابر آدم عبور كنند تا او آنها را به نامشان بخواند (بنامد؟).
بعد از این برنامه، آدم غمگین شده و بر خداوندْخدا شاكی می‌شود كه: آخر ای خداوند حكیم! چرا همه جفتند، ما تَكیم؟!
یكی از دیوان مؤنث (به معنی دیو توجه داشته باشید)، این شِكوهٔ جناب آدم را می‌شنود و پا پیش می‌گذارد و حاضر می‌شود به عقد جناب آدم درآید.
اما...

كی بود گفت كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكل‌ها ؟ آدم هم از همان اول داستان با این لیلیت خانم مشكل پیدا کرد. حالا دعوا سر چه بود؟ بر سر یك چیز شاید مسخره! و آن اینكه چه كسی باید زیر بخوابد!
بعد یك روز كه... نه ببخشید، قاعدتاً یك شب كه این دو تا طبق معمول باز سر این قضیهٔ زیر خوابیدن و رو خوابیدن دعوا (شما بخوانید عدم تفاهم) داشتند، لیلیت به آدم گفت: اصلاً چرا تو باید بالا و باشی و بر من مسلط باشی، و اختیار عمل هم دست تو باشه؟!  آدم هم مثل همیشه بی‌سیاست هم برمی‌گردد (نه برنمی‌گردد!) و می‌گوید: برای اینكه خدا من را از غبار پاك آفریده و تو را از لجن و كثافاتِ رسوب كرده! این را كه می‌گوید لیلیت حسابی كفرش در می‌آید و اسم اعظم خدا را به زبان می‌آورد (حالا از کجا می‌دانسته خدا میداند) و باد می‌آید و لیلیت را به خواست او از همان‌جا به آسمان برده و حتی از باغ عَدَن (Eden) هم خارج می‌سازد. آدم هم همانطور می‌ماند مات و حیران كه چی شد؟! بعد كه از حیرت خارج می‌شود بلند می‌شود می‌رود دست به دامان خدا می‌شود كه: یك كاری بكن خداجان، آبروی‌مان رفت!“ خدا هم فوری سه فروند فرشته را مأمور می‌كند تا بروند و همسر قهركردهٔ حضرت آدم را پیدا كرده و برگردانند.

آنها بعد از جستجوی فراوان، خانم را در سواحل دریای سرخ پیدا می‌کنند. اما هر چه از فرشته‌ها اصرار، از لیلیت خانم انكار كه عمراً اگر برگردم. خلاصه آخرش فرشته‌ها به او می‌گویند: اگر برنگردی ما هر روزی كه اینجا بمانی، صد تا از بچه‌های پلید تو را خواهیم كشت! لیلیت هم كمی فكر می‌كند و نهایتاً حتی به این قیمت هم حاضر نمی‌شود كه برگردد و جنس دوم باشد. فرشته‌ها هم دست از پا درازتر برمی‌گردند و سرافكنده قضیه را برای آدم و خدای ایشان می‌گویند. خدا هم به آدم می‌گوید: اصلاً ولش كن! بیا جلوتر ببینم! و بعد بی‌هوا و یه‌هویی یه كم از دندهٔ چپ او را برمی‌دارد و از همان یك ذره دنده، یك حوا درست می‌كند كه بیا و ببین! (البته مطابق تصاویر به جا مانده، حوا به پای لیلیت نمی‌رسد.)


از آن طرف بشنوید كه وقتی خبر افتتاح ِ اختراع ِ حوا به گوش لیلیت می‌رسد، او هم می‌گوید: خیلی خوب! حالا كه اینطور شد، من هم تا ابد از بچه‌های آدم و حوا شكار خواهم كرد.
لیلیت در صحاری جنوب غربی بحرالمیت (Edom)، که محل سُكنای دیگر اهریمنان نیز بود می‌ماند. بعداً سمائیل كه حوا و سپس آدم را می‌فریبد و از بهشتِ آسمان رانده می‌شود، نیز به آنجا آمده و لیلیت را به عنوان یكی از همسرانش برمی‌گزیند. فرزندان لیلیت از آدم را لیلین (Lilin) و فرزندان او از ابلیس (سمائیل سابق) را سوكوبوس Succubus و اینكوبوس Incubus می‌گویند. سوكوبوس‌ها كه مؤنث‌اند وظیفه دارند در خواب به رؤیای مردان آمده و آنها را اغوا كنند و سیمـِن (semen) آنها را بدزدند (حالا به چه دردشان می‌خورد، خدا عالم است). اینكوبوس‌ها هم که مذكرند مشابه همین وظیفه را در قبال زنان دارند، بخصوص اگر حامله باشند. فلج شدن در خواب را هم به گردن اینها می‌اندازند.
 طبق عقاید فولكوریك یهود، لیلیت همیشه در كمین است تا بنا به سوگندی كه خورده، روح بچه‌ها (مخصوصاً پسرهای) زیر هشت روز را بدزدد (بكُشد). به همین دلیل برخی از آنان تا هشت روز به گردن نوزادان پسر خود طلسمی به شكل گردن‌بند می‌بندند كه بر روی آن اسامی همان سه فرشتهٔ خداوند كه به دنبال لیلیت رفته بودند بر آن نوشته است: سِنوی، سَنسِنوی، و سِمَنگلوف (Senoy, Sansenoy, and Semangelof) و یا اینكه تا طبق سنت دیگری تا سه سالگی پسربچه صبر می‌كنند و موهایش را كوتاه نمی‌كنند، تا لیلیت آنها را با دختران اشتباه بگیرد.


طلسم لیلیت در موزهء اور  شلیم
در موزهٔ اور.شلیم در اسرا.ئیل یك طلسم مربوط به قرن هژده یا نوزده میلادی نگهداری می‌شود كه لیلیت را در زنجیر نشان می‌دهد و زیر آن هم نوشته است: "Bind Lilith in chains". و ظاهراً این طلسمی برای محافظت از نوزادان پسر از شر لیلیت بوده است.
در بعضی نگارش‌های اناجیل و همینطور در كتیبهٔ گیلگمش به دلیل مبهمی لیلیت را در ارتباط با جغد و صدای جیغ مانند شباهنگ آورده‌اند. از سوی دیگر لیلیت را یك اهریمن شب دانسته و از نظر ریشهٔ لغت نیز آن را از ریشهٔ كلمهٔ سامی (ریشه¸زبان عبری و عربی) LYL به معنی شب (همان لِیل عربی) می‌دانند.
به نظر من دیو مؤنثی که در ایران آل  نامیده می‌شود و معنقدند که می‌آید و نوزاد را می‌برد (گاهی هم زائو را) نباید بی‌ربط به لیلیت باشد.
در پایان می‌خواهم به یك موضوع دیگر نیز كه از دیشب ذهنم را به خود مشغول كرده، اشاره كنم. شهرنوش پارسی‌پور در كتاب جذاب و زیبای خودش طوبا و معنای شب قهرمان داستانی دارد به نام لیلا (كه می‌دانیم از همان ریشهٔ لیل عربی است، فكر می‌كنم به معنای دختری كه چشم و ابرویی به سیاهی شب دارد). در جایی از داستان معلوم می‌شود كه این لیلا همان زن اثیری كتاب بوف كور صادق هدایت است. ارتباط این لیلا و آن بوف (جغد) و آن طلسم ایرانی در آن موزه و نوع ارتباط دوگانهٔ راوی داستان بوف كور با زن اثیری/لكاته‌اش به نظرم جای تأمل بیشتری دارد. اگر شما هم نظری در این رابطه دارید، مرا هم بی‌نصیب نگذارید.
امروز نوشت1 : به نظرم نام لولیتا
(Lolita) هم بی‌ربط با لیلیت نباشد.
امروز نوشت2 : به طور اتفاقی در جستجوهای این پیک متوجه شدم که eve در انگلیسی به معنی شبِ عید یا شب عرفه هم هست.
امروز نوشت3 : عید شما هم مبارک.
بعداً نوشت: تو متن ویکی دیدم که لولو (Lulu) هم از همین ریشه است، می‌گم لولو بیاد بخوردت‌ها! (لولو به معنی نفس اماره و هرزگی است.)


منبع: ویكی‌پدیا: اینجا

 


تورات عبرانى, تورات سامرى


   تورات رسمى که به همراه اناجیل چاپ شده و انتشار یافته, به اضافه چندین کتاب دیگر, در مجموع ۳۹ کتاب است, این تورات, تورات عبرانى است. اما تورات دیگرى نیز هست که به تورات سامرى معروف است.
ترجمه تورات عبرانى توسط مسیحیان انجام شده و همراه عهد جدید آن را منتشر کرده اند, اما تورات سامرى به وسیله خود یهودیان ترجمه شده است. ییهود پس از حضرت سلیمان به دو فرقه تقسیم شدند; فرقه اول سبط یهودا, سبط بنیامین و عده اى از سبط لاوى, و فرقه دوم بقیه سبطهاى بنى اسرائیل. فرقه اول شهر قدس (اورشلیم) را مرکز خویش قرار دادند و گفتند کوه (صهیون) کوهى است که خدا آن را تقدیس کرده و بزرگ شمرده. فرقه دوم نابلس (شکیم) را مرکز خویش قرار دادند و گفتند: کوه جرزّیم کوه مقدس و بزرگ است. 
تا آن وقت هر دو گروه را (عبرانیها) مى نامیدند و هر دو فرقه را بنى اسرائیل مى گفتند. اما پس از جدایى, هر فرقه نام ویژه اى یافت; گروه اول را عبرانى نامیدند, اما گروه دوم با مرکزیت نابلس را (سامرى) ها لقب دادند. پس از آن که خداوند تورات را به موسى(ع) داد, آن حضرت سبط لاوى را ـ که خود نیز از آنها بود ـ براى نگهدارى تورات انتخاب کرد, آنان تورات را مى شناختند و به دیگران مى آموختند. ۱۳ نسخه از تورات نوشتند, یک نسخه از آن را در (تابوت) گذاشته, و به هر یک از سبطها نیز یک نسخه دادند.
تورات همچنان دست نخورده در دست بنى اسرائیل باقى ماند تا زمان اسارت بابل, در آن زمان بود که بنى اسرائیل تورات را تحریف کردند. در سال ۵۸۶ پیش از میلاد, در بابل, عبرانیون و سامریون با هم توافق کردند که تغییراتى در تورات بدهند, زیرا آنان در حال اسارت و پشت کردن دنیا به خودشان, مى دیدند که خیر و خوبى به فرزندان اسماعیل رو خواهد آورد. بنى اسرائیل براى حفظ کیان مستقل بنى اسرائیل تورات را بازنویسى کردند, و در این تحریر, مبانى زیر را مورد نظر قرار دادند: ۱. خدا یکى است, اما نه براى همه جهانیان, بلکه مخصوص بنى اسرائیل است. ۲. شریعت تورات را خدا فرستاده, اما نه براى همه جهانیان, بلکه فقط براى بنى اسرائیل. ۳. پیامبرى که موسى خبر آمدن آن را داده است (و گفته که از نسل اسماعیل است) شاید از بنى اسرائیل باشد, نه بنى اسماعیل. (عزرا) این کتاب را با این گرایش نو براى آنان نوشت و بر آنان عرضه کرد, آنها نیز پسندیدند. پس از بازگشت از بابل, دوباره عبرانیان در سرزمین خود ساکن شدند و سامریها نیز در مناطق خود سکونت گزیدند. دشمنى میان آنها شدت گرفت. تورات عبرانیها و سامریها جدا شد. هر کدام گروه دیگر را به تحریف متهم مى کردند. این اختلاف تا زمان ظهور عیسى(ع) رواج داشت. عده بسیارى از یهود سامرى به آن حضرت ایمان آوردند, و کسى از آنان براى قتل او اقدام نکرد. 
عبرانیها بودند که در پى قتل او برآمدند… اما عوامل بعدى سبب شد که مسیحیان همان تورات عبرانى را به ضمیمه انجیلها به عنوان کتاب مقدس تلقى کنند. توراتى که امروزه منتشر مى شود از سوى مسیحیان است, اما خود یهود تورات را منتشر نمى کنند. تورات سامرى غیرقابل دسترسى بود, تا آن که براى اولین بار در سال ۱۹۷۸ میلادى در مصر چاپ شد. مترجم این تورات یک کاهن سامرى است به نام ابوالحسن اسحاق الصورى که آن را به عربى ترجمه کرده است. اختلافات بسیارى بین این دو تورات هست, اگر چه شباهتهاى بسیارى نیز دارند. یکى این که تورات سامرى سایر کتابهاى ضمیمه تورات عبرانى را قبول ندارد, و بر خلاف تورات عبرانى در متن تصریح به قیامت دارد, و نیز بر خلاف عبرانیها که به جاى صهیون, کوه جرزیم را تقدیس مى کنند و قبله مى شمارند. 
امروز یهودیان, سامریها را از خود مى دانند, با همه اختلافات موجود در اندیشه ها و آراء.۲ مهم ترین اختلافى که فقط در بخش مربوط به آفرینش آدم دیده مى شود این است که در تورات موجود رسمى خدا انسان را به صورت خود آفریده, اما طبق تورات سامرى, خداوند انسان را به شکل فرشتگان آفریده است و تفاوت مهم دیگرى به نظر نمى رسد. گویا این قسمت در هر دو تورات همان است که به قلم (عزرا) نوشته شده است.



نوشته شده توسط  علوى نژاد، سید حیدر

 

آفرینش و جایگاه زن



خداوند آدم را از خاک آفرید, و فرزندان آدم را از نطفه او, اما همسر آدم چگونه به دنیا آمد؟ آیا او نیز از همان جنس خاکى که آدم آفریده شده بود آفریده شد,یا از وجود خود او؟ در تورات مى خوانیم: (خداوند خواب سبکى را بر آدم مسلط کرد, پس آدم خوابید, سپس خدا یکى از دنده هاى او را گرفت و جاى آن را با گوشت پر کرد. پروردگار آن دنده گرفته شده از آدم را زنى ساخت و پیش آدم حاضر کرد. آدم گفت:
 او اکنون استخوانى از استخوانهاى من و گوشتى از گوشتهاى من است. او (إمرأه) نامیده مى شود. زیرا از (مرء) (شخص, مرد) گرفته شده است.)۳ در عهد جدید نیز همین مطالب تأیید مى شود, در جایى مى گوید: (… و زن را اجازت نمى دهم که تعلیم دهد یا بر شوهر مسلط شود, بلکه در سکوت بماند, زیرا که آدم اول ساخته شد و بعد حوّا.)۴ در رساله هاى پولس از عهد جدید مى خوانیم: (… به همین طور باید مردان, زنان خویش را مثل بدن خود محبت نمایند, زیرا هر که زوجه خود را محبت نماید خویشتن را محبت مى نماید.
زیرا هیچ کس هرگز جسم خود را دشمن نداشته است, بلکه آن را تربیت و نوازش مى کند, چنان که خداوند نیز کلیسا را, زان رو که اعضاى بدن وى مى باشیم از جسم و از استخوانهاى او. از اینجاست که مرد پدر و مادر را رها کرده با زوجه خویش خواهد پیوست و آن دو یک تن خواهند بود). ۵ مطلب بعدى این است که پس از حوادث آغازین خلقت و مطرود شدن شیطان, آیا شیطان آدم را فریب داد یا حوّا را, یا هر دو را؟ وسیله فریب چه بود, گندم یا درخت معرفت خیر و شر؟
 از نظر تورات عبرانى و تورات سامرى, درخت ممنوعه, درخت معرفت خیر و شر بوده است, ۶ و شخصى که نخست فریب خورد حوّا بود, حتى او بود که آدم را فریب داد:
(مار که از حیله گرترین حیوانات خشکى بود که خداوند آفریده بود, به حوّا گفت آیا این درست است که خدا به شما گفته است که از درختان بهشت نخورید؟ زن به مار گفت: از درختان بهشت مى خوریم, اما درختى که در وسط بهشت است خداوند از خوردن و لمس آن منع کرده است, تا نمیریم. مار به زن گفت: نمى میرید! بلکه خدا مى داند روزى که از آن بخورید چشمانتان باز خواهد شد و چون خدا به خیر و شر معرفت خواهید یافت.
و زن دید که آن درخت براى خوردن خوب است, چشم نواز و اشتها برانگیز به نظر مى رسد. از میوه آن گرفت و خورد و به شوهرش نیز داد, او هم از آن خورد. چشمان هر دو باز شد, دانستند که هر دو برهنه هستند, بنابراین, برگهاى درخت انجیر را دوختند و براى خودشان تن پوش درست کردند.
آن دو صداى خدا را شنیدند, که در بهشت هنگام وزش باد روز قدم مى زد.) هنگامى که خدا متوجه مى شود آدم از درخت معرفت خورده, مى گوید: (چه کسى تو را آگاه ساخت که برهنه هستى; آیا از همان درختى که توصیه کردم نخورى, خورده اى؟) آدم مانند شخصى پاک و بى گناه تقصیر را به گردن حوّا مى اندازد و خود را تبرئه مى کند: (آدم گفت: زنى که آن را همراه من قرار داده اى از (میوه) این درخت به من داد, من هم خوردم). طبیعى است که حوّا مؤاخذه شود, از این رو خداوند او را مخاطب قرار داده مى پرسد:
(پروردگار به زن گفت: این چه کارى بود که کردى؟! زن گفت:
 مار فریبم داد, من هم خوردم). خداوند مار را مؤاخذه مى کند و کیفر او را نداشتن پا و دشمنى با فرزندان آدم تعیین مى کند, اما حوّا نیز که هم خودش فریب خورده, هم آدم را فریب داده باید کیفرى در خور ببیند: (به زن گفت بسیار فراوان خواهم ساخت رنجهاى باردارى تو را, با درد فرزند خواهى زایید, اشتیاق توبه آقایت خواهد بود و او بر تو آقایى خواهد داشت.)۷ البته کیفر (کار) در زمین و زحمت کشیدن براى غذا و نیازهاى دیگر بر عهده آدم گذاشته مى شود. خداوند آدم و حوّا را که اکنون آگاه از خیر و شر هستند, از ترس این که مبادا از درخت زندگى جاودانه نیز بخورند از بهشت بیرون مى کند. در عهد جدید نیز بر اینکه اشتباه و خطا از حوّا سرزد, و آدم فریب نخورد, تأکید شده است:
 (… زیرا که آدم اول ساخته شد و بعد حوّا, و آدم فریب نخورد و بلکه زن فریب خورده در تقصیر گرفتار شد. اما به زاییدن رستگار خواهد شد; اگر در ایمان و محبت و قدوسیت و تقوا ثابت بماند.)۸ از نکته هاى صریح در این متون این است که زن خطاکار اول است, و نه تنها خطا کار و فریب خورده, بلکه آدم را نیز او فریب داده است. پس او باید مجازات شود که مجازات او یکى درد زاییدن است, و دیگرى وابستگى و اشتیاق او به مرد خودش, و این که به تعبیر ترجمه سامرى مرد بر او (مستولى) باشد, و به تعبیر ترجمه عربى بر او (سیادت) داشته باشد. از سوى دیگر این که اول مرد آفریده شده و سپس زن, عامل برترى مرد بر زن شمرده شده است.
زن در تلمود

تلمود در واقع مجموعه قواعد و آداب آیین یهود و تفسیر آنهاست, کتاب اصلى به نام (مشنا) بوده, که توضیح و تفسیر و تکمیل آیین یهود بوده و شرحهایى بر آن نوشته شده که (غاماراه) نامیده مى شد, مجموعه (مشنا) و (غاماراه) را تلمود نامیدند. دو تلمود یادکرده اند, یکى تلمود اورشلیم بوده و که در سال ۳۲۰ میلادى در فلسطین موجود بوده, دیگرى تلمود بابل که در سال ۵۰۰ میلادى در فلسطین موجود بوده که دست کم از ۱۴ جلد تشکیل مى شده است. این کتاب در واقع دستور العمل هاى درون گروهى و درون دینى یهود است که در آن برخى از امور مهم غیرعلنى بیان شده است. تلمود در سال ۱۶۴۴ میلادى در آمستردام و در سال ۱۷۶۹ و ۱۸۶۳ و ۱۸۳۹ در پراک و شهرهاى دیگر چاپ شده, نسخه اى از آن نیز در بندقیه چاپ شده و موجود است.۹ تلمود را هم سنگ تورات و حتى برتر از آن دانسته اند, آن را کتاب منزل تلقى مى کرده اند, آموزش آن را نیز مهم تر از آموزش تورات به شمار آورده اند! (کسى که تورات را بیاموزد (بیاموزاند) کار خوبى انجام داده, اما پاداش نخواهد داشت, اما کسى که (مشنا) را بیاموزد کار شایسته اى انجام داده که پاداش نیز خواهد داشت, و کسى که (غاماراه) را (یعنى شرح مشنا که روى هم رفته تلمود نامیده مى شود) بیاموزد بالاترین کار شایسته را انجام داده.)۱۰ و در جاى دیگر دارد: (کسى که سخنان خاخام ها را سبک بشمارد, به مرگى بدتر از کسى که تورات را حقیر شمرده سزاوار است.)۱۱ در کتاب (الکنز المرصود فى قواعد التلمود) از تلمود نقل شده است: (برخى از شیطانها ازنسل آدمند, زیرا بعد از این که خدا او را لعنت کرد(!), با همسر خود حوّا آمیزش نکرد, تا براى او نسلى به بار نیاورد. پس دو تن از زنان شیطان نزد او حاضر شدند و آدم با آنها جماع کرد, آنها براى آدم شیطان زاییدند.)۱۲ و در تلمود آمده: (آدم با شیطان مهمى به نام (لیلیت) به مدت ۱۳۰ آمیزش و مجامعت داشت, که از او شیطانهاى بسیارى متولد شدند. حوّا نیز در آن مدت جز شیطان چیزى نمى زایید, زیرا با مردان شیاطین جماع مى کرد.)۱۳ نکته جالب دیگر این است که زنان غیر یهود دراین کتاب مانند چهارپایان شمرده شده اند: (یهودى اشتباهى مرتکب نخواهد شد اگر بر ناموس دیگرى تجاوز کند, براى این که هر عقد نکاحى در بین دیگران فاسد است, زیرا زنى که از بنى اسرائیل نباشد مانند چهارپایان است, در چهارپایان و مانند آن عقدى وجود ندارد, بنابراین یهودى که زن مسیحى را مورد تجاوز قرار دهد مرتکب حرام نشده است).
خاخام (تام) (که در نسل سیزدهم در فرانسه بود) گفته است: (زنا به غیر یهود ـ نر یا ماده ـ کیفرى ندارد, زیرا بیگانگان (غیر یهود) از نسل حیوانات هستند.)۱۴ درباره زن یهودى نیز احکام دشوارى وجود دارد. بر اساس تلمود, زن یهودى, اگر شوهرش در همان مسکن که با او زندگى مى کند, با کسى زنا کند حق هیچ گونه شکایتى ندارد. هنگامى که خاخام (یوحنان) گفت: برخى از انواع کامجویى مرد از همسرش حرام است, با او به مقابله برخاستند و گفتند:
در شریعت (یهود) تحریمى بر این مسأله وجود ندارد. یهودى با زنش هر کارى که انجام دهد خطا نخواهد بود, در مسائل زناشویى هر روشى که داشته باشد مجاز است, زن براى بهره بردارى مرد مانند قطعه گوشتى است که آن را از قصاب خریده باشد, که مى تواند آن را آب پز کند یا بریان کند و بخورد, هرگونه که خواسته او باشد. مثل مى زنند: زنى پیش خاخام آمد و از شوهرش شکایت کرد که بر خلاف عادت با او آمیزش مى کند, خاخام به او پاسخ داد: (دخترم, من نمى توانم او را از این کار منع کنم, براى این که شرع تو را همچون قُوتى براى شوهرت قرار داده است.)۱۵
سرآغاز آفرینش زن از دیدگاه قرآن

اکنون به داستان آفرینش انسان در قرآن نگاهى داشته باشیم. خداوند پس از آفریدن آدم, اسماء را به تمامى به او آموخت, و این را سبب برترى آدم قرار داد: (و علّم آدم الأسماء کلّها ثم عرضهم على الملائکه فقال أنبئونى بأسماء هؤلاء إن کنتم صادقین. قالوا سبحانک لا علم لنا إلاّ ما علّمتنا إنّک أنت العلیم الحکیم. قال یا آدم أنبئهم بأسمائهم فلمّا أنبأهم بأسمائهم قال ألم أقل لکم إنّى أعلم غیب السموات و الأرض و أعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون. و إذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا إلاّ إبلیس أبى و استکبر و کان من الکافرین) بقره/۳۱ـ۳۴ سپس همه علم اسماء (علم اسرار آفرینش و نامگذارى موجودات) را به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود:
 (اگر راست مى گویید, اسامى اینها را به من خبر دهید!) فرشتگان عرض کردند: منزهى تو, ما چیزى جز آنچه به ما تعلیم داده اى نمى دانیم; تو دانا و حکیمى.) فرمود: (اى آدم! آنان را از اسامى (اسرار) این موجودات آگاه کن). هنگامى که آنان را آگاه کرد, خداوند فرمود:
(آیا به شما نگفتم که غیب آسمانها و زمین را مى دانم و نیز مى دانم آنچه را شما آشکار مى کنید, و آنچه را پنهان مى داشتید!) (و یاد کن) هنگامى که به فرشتگان گفتیم: (براى آدم سجده و خضوع کنید!) همگى سجده کردند; جز ابلیس که سرباز زد و تکبر ورزید, و از کافران شد. در تورات سامرى مطالبى وجود دارد که گویى فرشتگان از نظر دانایى از آدم برتر بوده اند. مار به حوّا مى گوید: ([این که خدا گفته از این درخت نخورید که مى میرید صحیح نیست] بلکه خدا دانسته است که در روز خوردن آن, چشمان شما روشن خواهد شد, و مانند فرشتگان, آگاه به خیر و شر خواهید شد.)۱۶ اما در منطق قرآن این آدم است که در مسابقه دانایى رتبه مى آورد و جایزه او تعظیم فرشتگان به اوست, به امر خداوند. با توجه به همین اختلاف اساسى, تورات (عبرانى و سامرى) مى گوید وقتى آدم و حوّا از درخت ممنوعه خوردند, چشمهاشان روشن شد (و دانستند که برهنه هستند)۱۷! در حالى که از نظر قرآن آنان در بهشت, گرسنگى و برهنگى نداشتند:
(إنّ لک ألاّ تجوع فیها و لاتعرى)(طه/۱۱۸), این شیطان بود که با فریب آدم وحوّا لباس آنها را از تنشان خارج کرد و آنها را برهنه گذاشت: (یا بنى آدم لایفتننّکم الشیطان کما أخرج أبویکم من الجنّه ینزع عنهما لباسهما لیریهما سوءاتهما…) اعراف/۲۷ اى فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد, آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد, و لباسشان را از تنشان بیرون ساخت تا عورت شان را به آنها بنمایاند!
بنابراین آنچه سبب شد که آدم و حوّا برهنگى خود را ببینند لغزش بود۱۸, نه علم آدم; یعنى آدم و حوّا برهنه نبودند که ندانند برهنه هستند, بلکه در اثر اغواى شیطان و لغزش برهنه شدند. نکته مهم دیگر این است که اغواگر, شیطان است, و نه مار که یک حیوان است و به طور طبیعى نمى تواند سخن بگوید.
همچنین اغوا نسبت به آدم و حوّا بوده, نه فقط حوّا, چنان نیست که حوّا فریب خورده باشد و آدم در این میان از اغوا شدن به وسیله شیطان در امان مانده باشد, این مطلب در آیات زیر روشن است:
(فوسوس لهما الشیطان لیبدى لهما ما وورى عنهما من سواءتهما و قال ما نهاکما ربّکما عن هذه الشجره إلاّ أن تکونا ملکین أو تکونا من الخالدین. و قاسمهما إنّى لکما لمن الناصحین. فدلّیهما بغرور…) اعراف /۲۲ ـ ۲۰ ضمیرهاى تثنیه دراین آیات نشانه این است که شیطان با هر دو حرف زده و هر دو را اغوا کرده است. در برخى از آیات حتى این نسبت فقط به آدم داده شده است: (و لقد عهدنا الى آدم من قبل فنسى و لم نجد له عزماً) طه/۱۱۵ پیش از این, از آدم پیمان گرفته بودیم, اما او فراموش کرد; و عزم استوارى براى او نیافتیم! (فوسوس إلیه الشیطان قال یا آدم هل أدلّک على شجره الخلد و ملک لایبلى. فأکلا منها فبدت لهما سوءاتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنّه و عصى آدم ربّه فغوى. ثمّ اجتباه ربّه فتاب علیه و هدى) طه / ۱۲۰ ـ ۱۲۲ پس شیطان او را وسوسه کرد و گفت:
 (اى آدم! آیا مى خواهى تو را به درخت زندگى جاوید, و ملکى بى زوال راهنمایى کنم؟) سرانجام هر دو از آن خوردند, (و لباس بهشتى شان فرو ریخت) و عورت شان آشکار گشت و براى پوشاندن خود از برگهاى (درختان) بهشتى جامه دوختند! آدم پروردگارش را نافرمانى کرد و از پاداش او محروم شد! سپس پروردگارش او را برگزید, و توبه اش را پذیرفت, و هدایتش نمود. تهدید آدم از سوى خدا به مرگ نبود, به مشقت و رنج بود که به طور طبیعى در بهشت وجود نداشت, و گویا رنجهاى طبیعى مخصوص زنان نیز در بهشت حوّا نبود. (فقلنا یا آدم إنّ هذا عدوّ لک و لزوجک فلایخرجنّکما من الجنّه فتشقى. إنّ لک ألاّ تجوع فیها و لاتعرى. و أنّک لاتظمؤ فیها و لاتضحى) اعراف/۱۱۷ ـ ۱۱۹ پس گفتیم: (اى آدم این (ابلیس) دشمن تو و همسر تو است, مبادا شما را از بهشت بیرون کند; که به زحمت و رنج خواهى افتاد. (اما در بهشت راحت هستى) تو در آن گرسنه و برهنه نخواهى شد; و در آن تشنه نمى شوى, و حرارت آفتاب آزارت نمى دهد).
احتمال مى رود اینکه در تورات آمده است که حوّا به دلیل فریب خوردن از شیطان و خوردن درخت ممنوعه به درد زایمان دچار شد, دلیلى پذیرفتنى داشته باشد, و آن اینکه وقتى از بهشت بیرون آمدند, آدم به طور طبیعى باید براى غذا و لباس و آسایش و مسکن خویش تلاش مى کرد و زحمت مى کشید, و در کنار زحمتهاى آدم, حوّا نیز مانند سایر موجودات به طور طبیعى باید درد زادن را تجربه مى کرد که شاید اگر در بهشت مى ماندند این درد به سراغ او نمى آمد؟ به هر حال مکافات آدم و حوّا رنجهاى طبیعى در دنیا بود, نه مرگ یا هر تهدید دروغین دیگر.
آفرینش حوّا

یکى از نکات مهم دیگر که در تورات پر رنگ آمده, این است که خداوند حوّا را از دنده چپ آدم آفرید, در قرآن چیزى که به صراحت این مطلب را بیان کند وجود ندارد. در سوره نساء مى خوانیم:
(یا أیها الناس اتقوا ربّکم الذى خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً کثیراً و نساءً) نساء/۱ اى مردم از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید, همان کسى که همه شما را از یک نفس آفرید, و همسرش را (نیز) از (جنس) او خلق کرد, و از آن دو, مردان و زنان فراوانى (در روى زمین) منتشر ساخت. ممکن است از تعبیر (منها) چنان به نظر برسد که منظور همان چیزى است که در تورات آمده; خلقت حوّا از بدن آدم, ولى دقت در تعبیرات قرآنى مى رساند که منظور از (منها) یا (منکم) در آیات متعدد (از جنس) او یا (از جنس) شماست. شاید بهترین دلیل براى رساندن این مطلب آیات ۲۰ و ۲۱ سوره روم باشد: (و من آیاته أن خلقکم من تراب ثمّ إذا أنتم بشر تنتشرون. و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودّه و رحمه إنّ فى ذلک لآیات لقوم یتفکّرون) روم/ ۲۱ ـ ۲۰ و از نشانه هاى او این است که شما را از خاک آفرید, سپس به ناگاه انسانهایى شدید و در روى زمین گسترش یافتید. و از نشانه هاى او اینکه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید, و در میانتان مودت و رحمت قرار داد.
در این نشانه هایى است براى گروهى که تفکر مى کنند. این آیه, همان گونه که به آفرینش انسان از خاک اشاره دارد (که هم مى تواند خلقت آغازین انسان منظور باشد, و هم خلقت عادى انسانها که از عناصر موجود در زمین آفریده شده اند) همچنین اشاره دارد به آفریده شدن زنان از جنس مردان. در کتاب (من لایحضره الفقیه) روایتى هست که از امام صادق(ع) مى پرسند آیا آفریده شدن حوّا از دنده چپ آدم درست است؟
حضرت آن را انکار کرد و فرمود: (تعالى الله عن ذلک علوّاً کبیراً… هل عجز الله أن یخلق لآدم زوجه من غیر ضلعه… حتى ینکح بعضه بعضاً)۱۹ خداوند بسى بالاتر از این است, آیا خدا ناتوان بود که براى آدم از غیر دنده او همسرى بیافریند که در نتیجه آدم با قسمتى از (تن) خود ازدواج کرده باشد؟! احتمال دارد خداوند ازخاکى که آدم را آفریده حوّا را نیز آفریده باشد, سپس نسل آنها را از آن دو آفریده باشد: (و بدأ خلق الانسان من طین. ثمّ جعل نسله من سُلاله من ماء مهین) سجده/۷ ـ ۸ و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد; سپس انسان را از عصاره آب ناچیز و بى ارزش آفرید. مى تواند (انسان) اشاره به آدم و حوّا باشد, که ادامه نسل ایشان با ازدواج و از نطفه بود. البته حتى اگر منظور از انسان فقط آدم باشد, باز هم ادامه نسل او از نطفه اش بوده است.
تفاوت دیدگاه ها

اکنون با مرورى کوتاه, روشن شد که قرآن به طور اساسى با مطالب توراتها درباره آدم و حوّا تفاوت دارد. منطق توحیدى قرآن از واردآوردن اتهام یک جانبه به حوّا, اتهام دروغگویى و وعده دروغ خدا به آدم و حوّا, بى اطلاعى خدا از کار آدم وحوّا و… به دور است, و هیچ مطلبى در قرآن وجود ندارد که اگر ذهنیت توراتى را کنار بگذاریم, بر آفریده شدن حوّا از دنده آدم دلالت کند, تعبیر (منها) نیز از کاربردهاى قرآن معلوم شد که به معناى جنس است. وگرنه باید تعبیر (منه) مى آمد, تا ضمیر مذکر به آدم بازگردد. اما متأسفانه تفاسیر, بویژه تفاسیر مأثورى که از صحابه و یهودیان تازه مسلمان و… مطالب زیادى را بدون نقد و بررسى نقل کرده اند مطالب زیادى را در تفسیر قرآن وارد کرده اند که گویى به گونه مستقیم از تورات یا دیگر منابع اسرائیلى گرفته اند; از جمله تفسیر طبرى. البته چنین داستانهایى در منابع شیعه و سنّى راه یافته است, به گونه اى که در برخى موارد نه تنها با منطق قرآن نمى سازد, بلکه درست در نقطه مقابل منطق قرآنى قرار دارد.
روایتهاى اسرائیلى در داستان آدم

منطق قرآن را درباره آدم, حوّا و آفرینش آن دو مورد توجه قراردادیم, و دیدیم که چه تفاوتهاى اساسى میان قرآن و توراتهاى موجود هست. اما برخى از مسلمانان که سابقه یهودى گرى داشتند, در تفسیر قرآن از داستانهاى تورات یا سایر منابع یهودى بهره مى بردند. یکى از این افراد وهب بن منبه است. روایتى را طبرى از عمربن عبدالرحمن و او از وهب بن منبه نقل کرده است که مضمون آن چنین است: (هنگامى که خدا آدم و ذریه او یا همسرش را ـ تردید از طبرى است, و گرنه در اصل کتاب او ذریه آمده است ـ او را از خوردن درخت منع کرده, درخت ممنوعه شاخه هایى داشت به هم پیچیده, میوه اى داشت که فرشتگان براى جاویدان ماندن از آن مى خوردند, این همان میوه اى بود که خدا آدم و همسرش را از خوردن آن منع کرده بود. هنگامى که ابلیس تصمیم گرفت آن دو را بلغزاند داخل شکم مار شد, مار چهار پا داشت مانند پاهاى شتر و از بهترین جنبدگانى بود که خدا آنها را آفریده است, هنگامى که مار داخل بهشت شد ابلیس از شکم آن خارج گردید, از میوه درخت ممنوعه گرفت و پیش حوّا آورد و گفت: (به این درخت نگاه کن, چقدر خوش بو, خوش طعم و خوش رنگ است) حوّا آن را گرفت و از آن خورد, سپس آن را پیش آدم آورد و گفت: (به این درخت نگاه کن, چقدر خوش بو, خوش طعم, وخوش رنگ است.) پس آدم از آن خورد, ناگهان عورتهاى آن دو برایشان آشکار شد, آدم در داخل همان درخت پنهان شد, پروردگارش او را صدا زد! اى آدم! کجایى؟) گفت:
 (من اینجا هستم, پروردگارا!) پروردگار گفت: (مگر بیرون نمى آیى؟!) آدم گفت: (از تو, اى پروردگار, خجالت مى کشم) خدا گفت: لعنت بر خاکى که تو از آن آفریده شده اى, لعنتى که میوه آن را به خار تبدیل کند, گفت: در بهشت و در زمین بهتر از درخت موز و درخت سدر نبود. خدا گفت: (اى حوّا! تو کسى بودى که بنده مرا فریفتى, پس تو حامله نمى شوى جز اینکه آن را با رنج حمل کنى, و هنگامى که بخواهى بارت را بر زمین نهى بارها نزدیک به مرگ مى شوى, و به مار گفت: تو هستى که آن ملعون (ابلیس) در (شکم) تو داخل شد تا بنده مرا فریفت, تو نیز ملعون هستى; لعنتى که پاهاى تو را به شکمت فرو خواهد برد, براى تو رزقى جز خاک نخواهد بود, تو دشمن بنى آدم هستى و آنان دشمن تو, هرگاه تو به یکى از آنها بر بخورى از پشت او را مى گیرى, و هرگاه او به تو برخورد کند سرت را خواهد فشرد.) عمربن عبدالرحمن, راوى داستان, از وهب بن منبه پرسید مگر فرشتگان غذا مى خوردند؟
وهب در پاسخ گفت:
خدا هر چه بخواهد مى کند.)۲۰ اما باید گفت: درست, خدا هرچه بخواهد مى کند, اما نمى توانیم هر چه خواستیم به او نسبت دهیم, اگر راست باشد که فرشتگان از میوه درخت ممنوعه مى خوردند و جاودانه مى شدند, چرا آدم به این امتیاز دست نیافت با اینکه از آن میوه خورد…. با مقایسه معارف قرآنى با محتواى تورات کنونى که در قسمتهاى پیشین انجام شده مى بینیم که دراین مطلب نقل شده از وهب بن منبه رنگ و بوى توراتى حاکم است; خدایى که آدم را گم کرده و جست وجو مى کند, محکوم شدن حوّا به تنهایى ـ بدون توجه تقصیر به آدم ـ , کیفر حوّا, کیفر مار که پاى خود را از دست مى دهد, و غذایى که براى او مقرر مى شود: خاک! بدین سان مى بینیم که معارف بلند قرآنى در سست انگارى اسطوره سرایى ساده اندیشان, ناآگاهان و یا تحریف گران گم مى شود. نمونه هایى از این دست فراوانند که تنها به یک مورد دیگر اشاره خواهیم کرد. پیش از این بیان شد که در منطق قرآن زن و مرد هر دو انسان هستند; هر دو مکلف, و هر دو پاداش و کیفر کارهاى خویش را خواهند دید. اما در این نمونه, زن موجودى پست است: (شیطان حوّا را درباره درخت ممنوعه وسوسه کرد, تا اینکه او را پیش درخت آورد, پس از آن در نظر آدم زیبا کرد, مى گوید: آدم حوّا را براى نیازى که داشت به سوى خود فرا خواند, اما حوّا گفت: (نه)! مگر اینکه بیایى اینجا, آدم آمد و (درخواست هم خوابگى کرد) حوّا گفت خیر! مگر اینکه از این درخت بخورى, و بدین سان هر دو از آن خوردند, پس ناگهان شرمگاهشان آشکار شد, آدم فرار کرد و این سو و آن سوى بهشت مى دوید, پس پروردگارش او را صدا زد: اى آدم! آیا از من فرار مى کنى؟) گفت: (نه, اى پروردگار, ولى از شرم تو فرار مى کنم.) خدا گفت: (آدم! از چه کسى فریب خورده اى؟) آدم گفت: (پروردگارا از سوى حوّا.) خداوند گفت: (پس بر من است که او را در هر ماه یک بار مبتلا به دیدن خون سازم, همان گونه که درخت خون شده است, و بر من است که او را (سفیه) گردانم, اگر چه حوّا را (حلیمه) و بردبار آفریده بودم. و بر من است که او را طورى قرار دهم که با سختى (یا کراهت) حامله شود و از حمل فارغ شود, در حالى که او را به گونه اى آفریده بودم که به آسانى حامله شده به آسانى وضع حمل کند.) ابن زید, (راوى این روایت) اضافه مى کند:

 (اگر بلایى که حوّا دچار آن شد نبود, زنان دنیا حیض نمى شدند و حلیمه (بردبار) بودند (نه سفیه و سبک سر) آسان وضع حمل مى کردند.)۲۱ بنابراین نقل, درست مطابق تورات, گناه آدم نیز تقصیر حوّا بود. حیض, دشوارى زایمان و دوره باردارى زنان, به دلیل گناهى است که حوّا مرتکب شده است. از همه مهم تر, زن (سفیه) است و این حکم خداست… ! طبرى, چنان که گذشت, همه آنچه را دیگران گفته اند نقل کرده, هرچند نقل او به معناى پذیرفتن هم نبوده, اما این نقل قول ها در تفسیر طبرى محصور نمانده, و به بیشتر تفاسیر بعدى نیز راه یافته است. بدیهى است که وجود این کاستى در برخى از بیانهاى تفسیرى به معناى بى ارج شدن همه تفسیرها و یا مطالب یک تفسیر نیست, بلکه تنها یادکرد این واقعیت تلخ براى آن است که اهل پژوهش و تحلیل و اصحاب سخن و موعظت در نقل روایات و بیان تفسیر آیات, دقتى دوچندان داشته باشند, تا با پرهیز از تأثیرپذیرى از اندیشه هاى غیراسلامى درباره زن, چهره منطقى وحى و منبع اصیل وحیانى ـ قرآن ـ را در نظر اهل دانش و درایت تیره و تار نسازند. کوتاه سخن اینکه باور منفى درباره زنان در تفسیر برخى از مفسران, ریشه در اسرائیلیات و روایات مجعول دارد, و با منطق قرآن (از جمله آیات آخر سوره آل عمران و آغاز سوره نساء) تفاوت دارد, زیرا منطق قرآن چنان چیزى را تأیید نمى کند.


 
نوشته شده توسط  علوى نژاد، سید حیدر

اسکن از راه دور، مدیتیشن برای فعال کردن هاله



مدیتیشن برای فعال کردن هاله ی فرد ، برای تقویت سپر دفاعی یا سپر هاله 

روی صندلی در حالت مدیتیشن بنشینید و از عدد بیست تا عدد یک را به صورت معکوس بشمرید. به آرامی و با طمانینه. با هر شماره مجسم کنید ریلکس تر می شید و در وضعیت بهتری قرار می گیرید. بعد از عدد یک تجسم کنید در یک تخم مرغ بزرگ طلایی قرار گرفتید که حداقل نیم متر شعاع و فاصله ی آن از بدن است و از نوک تخم مرغ به موازات چاکرای هفت به انرژی کیهانی متصلید و از اونجا انرژی به صورت آبشاری طلایی وارد تخم مرغ میشه. یعنی جدار و فاصله ی ما با سطح خارجی تخم مرغ رو پر می کنه اما وارد بدن ما نمیشه .

یعنی داخل تخم مرغ را پر می کنه و بعد از پر شدن هر لحظه غلظت اون رو بیشتر می کنه.( یعنی لبریزنمیشه و تخم مرغ رو نمی شکونه بلکه مدام غلظت اون رو بیشتر می کنه. )در نهایت وقتی غلظت اون خیلی زیاد شد پوسته ی تخم مرغ را به صورت یک میلیمتر به صورت آبکاری طلایی در نظر می گیریم که عکس هر چیز یا هر کس را منعکس می کنه و هر نور یا انرژی یا قدرتی را منعکس می کنه و حالتی مثل آینه داره. اگر این تمرین را خوب و درست و به حد کافی ( تعداد انجام دادنش برای هر کس بسته به نیاز اون برای ترمیم هاله ی بدنشه و خودتون باید تشخیص بدین) انجام بدین در طول روز احساس می کنید که هیچ چیز منفی ای در شما اثر نمی کنه و هر چیز آزار دهنده ای که به هاله ی شما می خوره بر می گردد. تا اونجایی که اگر بخواهید می تونید درباره ی هیچ چیزی قضاوت نکنید و تحت تاثیر قرار نگیرید.در واقع در طول روز هر وقت با چیزها و افرادی برخورد کردید که ناراحتتون می کنه باید یادتون بیفته که اون تخم مرغ اطراف شماست و می تونه همه چیز رو به دیگران برگردونه بدون اینکه چیزی پوسته ی اون رو بشکونه و واردش بشه.

همون طور که گفتم وقتی به درسهای راجع به هاله ی بدن برسیم بیشتر در این باره با هم حرف می زنیم اما در حال حاضر هم که به اون درسها نرسیده ایم همه ی شما می تونید بارها و بارها این تمرین رو انجام بدید.

سوال بعدی دیگه ای که زیاد با اون روبرو شدم این بود که آیا عمل اسکن کردن رو از راه دور هم میشه انجام داد؟ جوابش مثبته.



_ اسکن از راه دور :

این اسکن تجسمیست یعنی باید اون رو با استفاده از قدرت تجسمتون انجام بدید. سوژه ی مورد نظرتون رو در نظر بگیرید .اگر ندیدینش لااقل باید جنسیت و نامش رو بدونید و اون رو در ذهنتون تکرار کنید. اگر چهره ی اون رو دیده اید چهره اش را در خیالتون مجسم کنید. بعد تصور کنید که دستتون رو روی رگ اسکن اون گذاشته اید و مثل همون اسکن معمولی دارید عمل اسکن کردن را انجام می دهید.یعنی شکل اسکن کردن را به همان شیوه ای که قبلا" برایتان گفتم انجام بدهید با این تفاوت که این بار همه چیز را ذهنی و به کمک قوه ی تجسمتان انجام بدهید.


هرگز فراموش نکنید که نباید انتظار داشته باشید تا این تمرین را شروع کردید به جوابهای درستی برسید. به مرور وقتی شما خصوصا" در تله پاتی قویتر می شید به جوابهای درست تری خواهید رسید. بنابراین برای حالا که تازه یادگیری را آغاز کرده اید بهتره روی اسکن از نزدیک تمرکز کنید.

خوب! شما برای رسیدن به جوابهای بهتر در انرژی دادن باید اول از همه انرژی خودتون رو درست کنید.باید سالم باشید و کار چاکراهای خودتون درست باشه.هر چقدر کار چاکراهای خودتون بهتر باشه بیشتر روی دیگران اثر خواهید گذاشت. برای این کار لازمه به خودتون انرژی بدهید. حالا من براتون از یک شیوه ی انرژی دادن به خود صحبت می کنم.این یک دوره ی بیست و یک روزه است که بعد از اتمامش می تونید شش ماه بعد دوباره اون رو به صورت کامل انجام بدید.

_ تکنیک برای انرژی دادن به خود :

در وضعیت مدیتیشن قرار بگیرید . دست راستتون رو روی چاکرای یک قرار بدید.برای این کار بایددستتون رو روی عضو تناسلیتون قر ار بدید و دست چپتون رو روی چاکرای هفت بگذارید. باید توجه داشت که عضو تناسلی یکی از مهمترین اعضای بدن است چون محل تجمع انرژی و محل تولید نیروی الکترومغناطیس است. به مدت یک دقیقه به آن انرژی می دهیم بعد از یک دقیقه دست چپ بر روی چاکرای هفت ثابت می مونه و دست راست از روی عضو تناسلی به روی چاکرای دو از جلو می ره و باز یک دقیقه انرژی می دهیم و باز دست چپ ثابت می مونه و دست راست می ره روی چاکرای سه از جلو و بعد از یک دقیقه انرژی دادن  به همین ترتیب به سراغ چاکرای چهار و پنج می رید . فقط به چاکرای شش انرژی نمی دید چون همون طور که گفتم استادان شیوه ی شای و ایشایا معتقدند نباید به چاکرای شش انرژی داد.

این مدیتیشن را باید به مدت 21 روز پیاپی انجام بدید و در طول این 21 روز ، هر روز 21 لیوان آب هم بنوشید. یعنی در کنار غذا و چیزهای دیگه ای که می خورید روزی 21 لیوان آب خالص هم باید بخورید. این کار تمام سموم بدنتون رو خارج می کنه و حتی تغییرات شگرفی در پوست و حتی در حال روحی شما به وجود می آره.باید تمام سعیتون رو بکنید که کل 21 روز این کار رو انجام بدید. البته استادی رو می شناسم که می گفت برای خودتون قانون بگذارید که اگر یک روز فاصله در تمرین و همین طور آب خوردن افتاد باید دو روز برای جبران به تمرین اضافه کنید. اما از نظر من با توجه به خاصیت جادویی اعداد وقتی تصمیم گرفتید واقعا" 21 روز پیاپی این کار را انجام بدهید.


حالا می خوام براتون از شیوه ی انرژی دادن به اشیا صحبت کنم! بله! به همه چیز میشه انرژی مثبت داد!
_ شیوه ی انرژی دادن به اشیا و لوازم:

 به تمامی اشیای خانه ی خود و دیگران از لوازم منزل گرفته تا اغذیه و خوراکیها و غذاها  و لباسها و ... برای این کار به همان شیوه ی شای ، با هر دودست به اونها انرژی بدید و مجسم کنید با دادن انرژی به اونها برکت و خیر در اونها جریان پیدا می کنه. در تابستون به کولر خونه  و در زمستان به موتورخانه ی شوفاژ انرژی بدید و مجسم کنید همراه با هوای سرد و گرمی که در خانه پراکنده میشه انرژی مثبت در خانه ی شما به جریان در می آد و به همه چیز برکت و شادی می ده! مدت زمان اینگونه انرژی دادن ها به خودتون  بستگی داره. حتی می تونید یک آب پاش را از آب پر کنید و با دو دستتان ده دقیقه به آن انرژی بدهید و سپس آن را در هوا و بر روی اشیا اسپری کنید و مجسم کنید که انرژی شادی بخش وجود شما در همه چیز و در همه جا جاری میشه.

  به چند تا تکنیک اشاره کنم که یکی از استادان خودم به ما یاد داد .تکنیکهایی برای انرژی دادن به کسانی که طلسم و جادو شده اند یا مکانهایی که احساس می کنید بد انرژی هستند یا مبارزه با چشم شور. ممکنه بعضی از شماها به این مسایل اعتقادی نداشته باشید. البته با توجه به سوره ی ناس و سوره ی فلق که در قرآن هست قاعدتا" جادو و طلسم و چشم شور حقیقت داره. اما من با وجود اینکه این تکنیکها را یادتان می دهم اصراری ندارم شما اونها رو به خاطر اعتقاد به من باور کنید و فقط چون استادان خودم در این قسمت از دروس این تکنیکها را هم به ما یاد دادند من هم وظیفه ی خودم می دونم که درباره ی اونها هم با شما صحبت کنم. هر چه هست خودم بر این بباورم که ذهن خلاق و قدرتمند ما می تونه هر کاری رو انجام بده .هم طلسم دیگران و هم باطل کردن این طلسم رو! پس شما هم در صورت نداشتن اعتقاد به چنین مسایلی می تونید اون ها رو به عنوان تمرینات ذهنی در نظر بگیرید.

_ تکنیک برای درمان کسی که معتقده طلسم و جادو شده!

این شخص را به مدت هشت روز یعنی چهار تا دو روز تخلیه ی انرژی سنگین می کنید. به همان شیوه ای که در دروس قبلی توضیح داده شده. این تکنیک باطل السحر نامیده میشه.

بعد از پایان کامل این تمرین ، در هر روزی که آن را انجام می دهید، یک بار به مدت دو دقیقه فقط با یک دست ( که چون شیوه ی شای است دست راست یا چپ فرقی ندارد) به چاکرای هفت او انرژی بدهید.


_ تکنیک برای پاک کردن مکان از طلسم و جادو و انرژی منفی و سنگین :

روز اول به مدت 5 دقیقه به چهارچوب در ورودی خانه( یعنی در اصلی که از آن وارد خود فضای خانه و اتاقها می شویم) با دو دست به روش شای انرژی داده و روز دوم وارد خانه شده و دیوار نزدیک در را که رو به قبله باشد پیدا می کنیم و پشت به آن ( یعنی رو به قبله ) می ایستیم و دو تا دست را در هوا نگه می داریم و به هوا و محیط تا 5 دقیقه انرژی می دهیم و روز سوم به مقدار مساوی اسفند و کندر تهیه کرده و بعد از ترکیب آن یک دقیقه به این ترکیب انرژی داده و سپس در جهت عقربه های ساعت در خانه می چرخانیم. سپس دربها و پنجره ها را باز می کنیم تا انرژی منفی خانه جای خود را به انرژی مثبت بدهد.


_ تکنیک مبارزه با چشم شور :

در مقابل افرادی که مطلع هستید چشم شور دارند می توان از این شیوه استفاده کرد. نشسته به چاکرای هفت تمرکز کرده و دو تا کفه ی دست را به حالت قنوت گرفته و هفت بار در آنها می دمید و سه دور دستانتان را دور بدنتان از جلو به عقب می چرخانید. این تمرین را به صورت ذهنی هم می توان انجام داد یعنی اگر کسی مقابلتان است که از چشم شور او می ترسید در تجسم خلاقتان این تمرین را انجام بدهید.



درباره ی چشم شور زمانی بود که خود من خیلی به اون اعتقادی نداشتم اما خانواده ای رو می شناختم که همه می گفتند چشم شور دارند. جالب بود که یک بار یکی از اونها با دیدن ساعت قدیمی ای که در خانه ای بود گفت عجب ساعتی! بیست ساله دووم آورده! من به چشم خودم دیدم که ساعت از بالای دیوار یعنی همونجایی که مدتها در اون قرار گرفته بود بدون هیچ دلیلی افتاد پایین و شکست!  و یک بار دیگه هم از گلی در باغچه تعریف کرد و قبل از خارج شدن اون از اون خونه، اون گل بدون هیچ دلیلی کاملا" پژمرده و پرپر شد! و موارد مختلفی را هم از اطرافیان دراین باره شنیدم.

البته بعدا" دیدم در قران و احادیث هم به چشم شور اشاره شده و توصیه شده برای رفع اون سوره های ناس و فلق قران خونده بشه و به فرد دمیده بشه.

البته نباید این دلیل بشه که مدام فکر کنید همه چشم شور دارند! به جای این کار می تونید به خودتون بگید که در امن خدایی قرار  دارید و مثل من از خوندن مدام سوره های ناس و فلق استفاده کنید.به نظر خود من حتی خود ما می تونیم چشم شور  پیدا کنیم! یعنی با توجه خیلی شدید در چیزی باعث خسارت برای اون بشیم. پس از نظر خود من به جای نسبت دادن چشم شور به دیگران بهتره ناس و فلق بخونیم.سپر دفاعیمون رو قوی کنیم و مدام خودمون رو در امن الهی خدا قرار بدیم .


دست نوشته‌های یک جادوگر

متعادل بودن ما و چاکراهای بدن

 

متعادل بودن ما و چاکراهای بدن باعث متعادل بودن زندگیمون و در نتیجه متعادل بودن ذهن و فکرمون و راحت تر رسیدن به آرزوهامون میشه.و فراموش نکنید این یک کار خیلی راحت نیست که فقط با خوندن این مطالب یا یک بار تمرین انجام بشه. تمرینات و تکنیکهایی که می تونند چاکراها را فعال کنند متعدد و ویژه هستند .بد نیست بدونید که توانایی و قدرتهای حاصل از فعال شدن انرژی چاکراها که کرامت یا سیدهی نامیده می شه و به معنای قدرتهای روحی است ، نیاز به کسب مهارت طی چند ماه تا چند سال دارند.



به عنوان مثال اگر چاکرای 1 یا ریشه متعادل باشه ما رابطه ی جسمانی عمیقی با زمین را تجربه می کنیم و چون این چاکرا محل دریافت "پرانا" است ، انرژی حیاتی ما بیشتر می شه .اگر تعادل این چاکرا به هم بریزه ، اعمال و افکار ما حول محور مالکیتهای مادی، آسایش خاطر و افراط در مورد مسایل هیجانی و حسی ( مثل افراط در غذا خوردن یا الکل و ...) دور می زنه و هر کاری که بخواهیم ، انجام می دیم اون هم به شکل افراطی.همچنین این چاکرا ارتباط مادر با شخص را منعکس می کند و با احساس شخص در رابطه با بودنش بر روی زمین و همچنین با جسم در ارتباطه.



یا به عنوان مثال درباره ی چاکرای 2 یا خاجی اگر این چاکرا متعادل باشه، در جریان زندگی و احساسات منطقی و آرام می شیم و در ارتباط با دیگران به خصوص جنس مخالفمون رفتاری طبیعی در پیش می گیریم . در صورتی که نا متعادل بودن این چاکرا، باعث عدم استفاده ی درست از نیروی جنسی در سن نامناسب یا زیاده روی در قوه ی جنسی یا سرکوب آن می شود.توانایی فرد برای داشتن بچه هم در ارتباط با این چاکراست. این چاکرا با احساسات و خواستهای احساسی شخص پیوسته است.چون نیروی جنسی تحت کنترل چاکرای 2 است ، پس اگر کسی درباره ی مسایل جنسی مشکل دارد باید بیشتر روی انرژی دادن به این چاکرا کار کند.



یا به عنوان مثال اگر چاکرای 3 یا خورشیدی متعادل باشه، احساس آرامش به همراه داره و می تونیم خودمون رو باور کنیم و با خود واقعی مان ارتباط برقرار کنیم .اگر این چاکرا نامتعادل بشه باعث میشه بخواهیم که همه چیز طبق خواسته های ما باشد و اعمال قدرت کنیم اما باز هم در درون احساس نارضایتی و ناآرامی بکنیم.در ضمن قسمتی از آگاهی که وابسته به این چاکراست،شامل احساس قدرت، کنترل کردن و آزادی وجود است.فعالیتهای ذهنی و ذهن و همین طور قسمتی از وجود که به آن شخصیت یا خود می گویند با این چاکرا در ارتباطه.شبکه ی خورشیدی محل استقرارسیستم اعصاب بدن است که به مغز دوم هم شهرت دارد (در واقع این منطقه مابین چاکرای 4 و 3 است.)بنابراین چاکرای 3 تنظیم کننده ی اعصاب بدن است و برای آرامش اعصاب و رفع استرس و ناراحتیهای روحی می توان به این چاکرا انرژی داد.



یا به عنوان مثال اگر چاکرای 4 یا چاکرای قلب هماهنگ و متعادل باشد، باعث می شود مانند کانالی برای عشق الهی باشیم! هماهنگی این چاکرا می تونه دنیا را برایمان تغییر بدهد و شادی بخش دلمان باشد. ناهماهنگی این چاکرا باعث می شه بخواهیم دائما" و افراطی در خدمت دیگران باشیم یا افراطی سخاوتمند باشیم.مشکل تنفس یا ششها به دلیل وجود تنش در چاکرای قلب است. احساس عشق و ارتباط با مردم ، مادر، خواهر، برادر، همسر و فرزندان در ارتباط با این چاکراست.سیستم ایمنی بدن تحت کنترل این چاکراست.



یا به عنوان مثال متعادل بودن چاکرای 5 یا همان چاکرای گلو باعث باز بودن احساسات و دانش درون می شه و باعث می شه بتونیم افکارمون رو راحت بیان کنیم و با راحتی نقاط ضعف و قوتمون رو آشکار کنیم.اگر این چاکرا ناهماهنگ باشه ارتباط بین ذهن و بدنمان با مشکل روبرو میشه."بیان کردن و دریافت کردن " در ارتباط با این چاکراست.بیان کردن می تونه از طریق ارتباط برقرار کردن با چیزی که می خواهیم و یا چیزی که احساس می کنیم باشه و همین طور می تونه به صورت هنری مانند نقاشی یک نقاش یا موسیقی یک موسیقیدان و استفاده از اشکال برای بیان درون خود باشه. بنابراین اینگونه از مسایل هم در ارتباط با این چاکراست.



یا به عنوان مثال متعادل بودن چاکرای 6 یا چشم سوم باعث باز بودن چشم سوم ما میشه و باعث میشه از آگاهی بالایی برخوردار بشیم و توانایی درک خیلی چیزها را پیدا کنیم.عدم تعادل و ناهماهنگی در این چاکرا باعث پافشاری بیش از حد روی حوزه ی عقل می شه و باعث می شه تصمیمات زندگی منحصرا" با عقل و منطق درگیر بشه.این چاکرا با درونی ترین قسمت وجودی انسان که روح نام داره مرتبط ات. ( به عقیده ی غربیهای باستان مربوط به ناخودآگاه است.) این چاکرا با معنویت هم مرتبط است.این مکانی است که محرک ما و میزانی از آگاهی که فعالیتها و در واقع زندگی ما را هدایت می کند در آن قرار دارد.



یا به عنوان مثال هماهنگی و تعادل در چاکرای 7 یا چاکرای تاج باعث می شه به یک آگاهی کاملا" باز برسیم و " خود حقیقی " که بخش وجودی هستی و حاکم بر همه چیزه را تجربه کنیم. چاکرای هفت چون کنترل کننده ی همه ی چاکراهاست در هماهنگی همه ی اونها نقش داره.این چاکرا به احساس یگانگی و جدایی مربوط است و ارتباط ما با زمین و همچنین پدرمان را نشان می دهد!چاکرای هفتم نمایانگر ارتباط با پدر است که ارتباط ما با قدرت و همچنین در نهایت ارتباط ما را با خدا نشان می دهد وقتی کسی احساس جدایی از پدرش را تجربه می کند این چاکرا را نا متعادل می کند و حتی گاهی باعث بسته شدن آن می شود و اینگونه احساس تنهایی و انزوا را تجربه می کند.مثل اینکه در پوسته ای قرار گرفته باشد و نتواند با اطراف خود ارتباط برقرار کند. ( جدایی از خدا اثر مخربی چندین برابر روی این چاکرادارد و چون این چاکرا روی همه ی چاکراها اثر می گذارد می توان گفت جدایی از خدا اثر مخرب روی همه ی چاکراها دارد! )


نکته ی 1 _ بعضی از مسایل تحت کنترل چند چاکرا هستند به عبارت دیگرهر چاکرا می تواند اعضای مختلفی را در کنترل خود داشته باشد اما ما به مهم ترین های آن اشاره کردیم.

نکته ی 2 _ در تمرینات انرژی دادن به چاکراها که در درس آینده بیشتر به آن می پردازیم، به یاد داشته باشید که به چاکرای 6 یا همان چشم سوم انرژی نمی دهیم.





ارتباط  عدم هماهنگی در کار چاکراهابا بیماری:


همه ی احساسات و ادراک و آگاهی ها و کلا" هر چیزی که می تونه برای ما اتفاق بیفته را میشه به هفت دسته تقسیم کرد و هر کدام از این دسته ها به یکی از چاکراها پیوسته است. بنابراین چاکراها نه تنها نماینده ی اعضای بدن ما هستند بلکه نماینده ی قسمتهای مخصوصی از حواس و ادراک ما هم محسوب می شوند.

وقتی ما احساس تنش می کنیم این تنش را در چاکرای مرتبط با آن قسمت هم احساس می کنیم و  به این صورت ،این چاکرا و عضو مرتبط با آن دچار استرس می شوند. تنش در چاکرا به وسیله ی شبکه ی عصبی که به این چاکرا پیوسته است به اندامی که توسط این شبکه کنترل می شوند انتقال می یابد. هنگامی که این تنشها برای مدت طولانی یا با شدت زیاد در شخصی باقی بماند علایم بیماری نمایان می شود.بیماریها در اثر بسته شدن و عدم هماهنگی این مراکز انرژی به وجود می آیند.


خوب تا اینجا من دلایل مختصری براتون آوردم تا بدونید چرا متعادل کردن کار چاکراها اینقدر اهمیت داره.یکی از راهها و تمریناتی که برای این منظور استفاده می شه دادن انرژی به چاکراها ی خود و دیگرانه.اما برای دادن این انرژی شما فعلا" لازمه تا چند اصل رو بدونید:


1 _ بعد از یادگیری این تمرینات ، به یادداشته باشید که از دادن انرژی به اطفال و کسانی که ناراحتی قلبی و فشارخون و تنگی نفس دارند خودداری کنید. البته این برای آغاز کارتونه.بعدها که مهارتتون در این زمینه زیاد شد این محدودیت برداشته میشه.



2 _ بیشتر کسانی که انرژی درمان هستند معتقدند نباید دربرابر دادن انرژی به دیگران پولی دریافت کرد چون باعث کم شدن و  قطع شدن انرژی شما می شود. اگر استادان ریکی پول دریافت میکنند( ریکی هم یکی از شیوه های انرژی  دادن است) در واقع برای آموزش ری کی پول می گیرند نه دادن انرژی ریکی.





3_ ( حالا که به ریکی اشاره کردیم بد نیست محض اطلاعتون داستانی درباره ی یک استاد ریکی براتون بگم. اون 21 روز روی کوه به خلسه می پردازه و بعد از 21 روز متوجه میشه که کف دستهاش نورانی شده. او می خواهد که از کوه پایین بیاید اما خودش از بالای کوه می افتد و زخمی می شود.. او با دستهای خودش ، خودش را شفا میده .بعد ری کی به محل جذامیها می ره و اونها رو شفا می ده اما سه روز بعد جذامیها به اون حمله می کنند تا اون رو بکشند! اونها می گن ما تا امروز پول رایگان داشتیم و غدای رایگان و مجبور نبودیم کار کنیم اما حالا که شفا پیدا کردیم زندگیمون دگرگون شده!)

بنابراین سومین اصل درباره ی انرژی دادن اینه که تا از شما طلب نکرده اند به کسی انرژی ندهید! بعضی ها معتقدند که اصلا" زورکی انرژی دادن به دیگران جواب نمی ده!و بعضی "انرژی درمانگر  ها "می گن در واقع فقط در موارد محدودی که انرژی شما خیلی خیلی بالا باشه جواب می ده.اما نباید به کسی زورکی انرژی داد!این کار باعث بی فایده بودن کارتون می شه و خودش باعث کم شدن باورتون درباره ی قدرتتون می شه و این هم خودش انرژی شما رو پایین می آره. در واقع بهتره شمایک مدت فقط روی خودتون کار کنید نه اینکه زود به فکر درمان دیگران بیفتید. چون چاکراهای خود ما مدتها به تمرین نیاز دارند تا متعادل بشند و کسی که نتونه خودش رو متعادل کنه با کدوم انرژی می خواد روی دیگران اثر بگذاره.( البته من نحوه ی انرژی داده به دیگران را در این وب می گویم اما بهتره در ابتدا بیشتر روی خودتون کار کنید.)



4 _ از دادن انرژی به خود یا دیگران در قرص ماه کامل در شب 14 ماه که قمر در عقرب است، اجتناب کنید. زیرا نیروی ماه بر زمین تاثیر گذاشته و باعث آزاد شدن انرژیهای منفی می شه. جالبه بدونید که در خیلی از دیوانه خانه ها در کشورهای غربی در شبی که قرص ماه کامله ( حتی گاهی یکی دوشب قبل و بعد اون) هیچ کس اجازه ی ورود به آسایشگاه رو نداره! همه ی درها بسته می شه و بیمارهای خطرناک زنجیر می شن! چون معتقدند انرژی دیوانه ها در اون شب خیلی بالا می ره. حتی اگر در این شبها اتفاقی بین دیوانه ها بیفته مسئولین وارد قسمت دیوانه ها نمی شن! در واقع اینکه ما در ادبیات داستانی و فیلمها می بینیم که در شبهای 14 ماه که قرص ماه کامله، اتفاقات عجیب و غریب و هولناک می افته از همین واقعیت گرفته شده.



5 _ در زمان انرژی درمانی یعنی دادن انرژی به خود یا دیگران باید یک کانال انرژی بود نه یک خازن یا باتری! یعنی چی؟ یعنی ما با چاکرای هفت انرژی مورد نیازمون رو دریافت می کنیم و اون رو به جریان می گذاریم. انگار ما یک کانال می شیم برای رسیدن انرژی به دیگران. ما خازن و باتری نیستیم یعنی خودمون تولید کننده ی انرژی نیستیم. بلکه دریافت می کنیم و بعد در اختیار دیگران می گذاریم.



6 _ در موقع دادن انرژی به خود یا دیگران نباید گفتگوی درونی انجام بدیم.یعنی نباید بگیم وای نکنه نشه! نکنه انرژی نیاد! یعنی انرژی گرفتم یا نه؟ یعنی انرژی دادم یا نه؟ و .....یعنی پرسش و پاسخ درونی ممنوعه!حتی قضاوت کردن هم ممنوعه! چون گفتگوی درونی و قضاوت کردن درباره ی انرژی دادن یا گرفتنتون در حین تمرینات، انرژی شما رو تحلیل می بره.



7 _ نام سبکهایی که من برای دادن انرژی به خود و دیگران در این وبلاگ استفاده می کنم و می خوام اون رو به شما آموزش بدم شای و ایشایا است. (در واقع سبکهای مختلفی برای دادن انرژی وجود داره مثل : ریکی، استفاده از پرانا، پرانیکی، چیوس و ....) البته بسیار مختصر و مفید و فقط در حد چند تکنیک ساده که قابل استفاده برای همه باشه. چون من تصمیم ندارم در این وبلاگ انرژی درمان تربیت کنم و اصلا" هدف این وب این نیست. من می خوام شما و من در حدی که برای متعادل کردن چاکراهامون نیاز به آموزش این مطالب داریم، اون رو  یاد بگیریم نه در حد یک درمانگر حرفه ای.



دست نوشته‌های یک جادوگر

مبادله‌ی انرژی


  مختصر درباره ی نحوه ی دادن انرژی به خودمون و دیگران صحبت کنیم.باز هم تاکید می کنم که شیوه های مختلفی برای این کار هست و من هم تصمیم ندارم در این وبلاگ انرژی درمان تربیت کنم و فقط می خوام در همون حدی که هر فردی نیاز داره تا خودش رو بشناسه براتون بگم. ساده و در حد فهم همه ی دوستان خوب ارجمندی که به این وب مراجعه می کنند. وهمون طور که گفتم من از سبک شای و ایشایا براتون می گم که خیلی راحته.



اول  درباره ی  " نادی " باید  بگم.بین چاکراهای بدن انرژی از جاهایی حرکت می کنه ، که به اون " نادی " گفته میشه.( که اگه توی شکلهای مربوط به چاکراها که در کتابها و اینترنت به وفور پیدا میشه ، خوب نگاه کنید می بینید که معمولا" اون ها رو در شکل با خطوط سفید نشون می دن )

در یک جمله میشه گفت :

کانالهای عبور انرژی در بدن = نادی.

ارقام متفاوتی وجود داره اما بیشتر دانشمندان گفته اند که 72000 تا نادی در بدن ما وجود داره.چون اگر از چاکرای مثلا" 1 به چاکرای مثلا" 2 انرژی داره حرکت میکنه یا بین باقی چاکراها، این از روی نادیها اتفاق می افته. ما نمی خوایم وارد درسهای تئوری و سخت دراین باره بشیم و خودتون می تونید در صورت تمایل مفصل در موردشون پیدا کنید و بخونید که نادیها چی هستند و ریز چاکراها و چاکراهای فرعی و ... چون ما در این وبلاگ فقط درباره ی چاکراهای اصلی صحبت کردیم اما باید بدونید که تعداد زیادی چاکرای فرعی و ریز چاکرا و ..در بدن ما هست که ما به سراغ درسهای تئوری مربوط به اونها نمی ریم اما هر جا در تمرینی لازم بود درباره ی اونها حرف می زنیم.

اما بد نیست این رو بدونید که اگر در تدریس شیوه ی شای که در تورنتوی کانادا تدریس میشه دانشجویان را ملزم می کنند که در شبانه روز چندین بار حرکاتی رو انجام بدهند که دقیقا" همون  " وضو گرفتن  مسلمانان " است به این دلیله که در آرنج و نوک انگشتان نقاط مهمی وجود داره ( ریز چاکراها و نادی ها ) که در وضو در اثر تماس و خود آب ، اونها تحریک می شن و حتی ایجاد شادابی می کنند! در واقع وضو به نوعی تحریک نادی است!

خوب! حالا برای شروع تمرینات باید به یک عطاری مراجعه کنید و یک تکه کوچک سنگ نمک بخرید! بله! سنگ نمک! شاید شنیدن نام سنگ نمک شما رو یاد فیلمهای هری پاتر بندازه که سنگ نمک یه سنگ جادویی به شمار می اومد!

واقعیت اینه که در فیلمهای تخیلی خارجی از چیزهایی استفاده میشه که ریشه در واقعیت داره و خیلی هاش واقعا" واقعیه!سنگ نمک قویتر از خود نمکه. و این اعتقاد وجود  داره که نمک و سنگ نمک انرژی منفی رو به مثبت تبدیل می کنند. ( البته اگر زمانی به درسی راجع به خواص سنگها برسیم می بینید که اینها علمیه و تخیلات دروغین نیست)

در واقع اگر قدیمها مادر بزرگها می گفتند که وقتی اتفاق بدی می افته گوشه ی فرشهای خونه نمک بریزید یا گردنبندی همراه داشته باشید که توش نمک ریخته باشید ( مثل کیف چرمی کوچکی که به گردن می اندازند و توش نمک می ریزن ) در واقع جزو اعتقاداتیست که شاید خرافه به چشم بیاد اما ریشه در این واقعیت داشته که واقعا" سنگ نمک خصوصیت خاصی داره!

( قابل توجه کسانی که چیزهایی از علم اعداد می دونند اینکه نمک در ابجد میشه 110 و بعضی دانشمندان می گن عدد 110 عددیست که منفی را مثبت می کند. این عدد، عدد " علی " در ابجد هم هست! بعضیها می گن اگه به پلیس با شماره ی 110 تماس گرفته میشه شاید خودآگاه یا ناخودآگاه برای استفاده از علم اعداد درباره ی عدد 110 بوده!)  در هر حال ما وارد این بحث که اینها چقدرش خرافه است و چقدرش واقعی نمیشیم اما باز تاکید می کنم در هر صورت سنگ نمک دارای خصوصیات بسیار مفیدیست و ما از اون برای کمک به باز کردن چاکراهای کف دست استفاده می کنیم.


برای دادن انرژی به خود و دیگران باید اول از همه با تمرین زیر، به بهتر شدن کار چاکراهای کف دستتون کمک کنید.

نکته ی مهم _ بعد از تهیه ی تکه ی کوچکی از سنگ نمک که به راحتی در دست جابشه (تقریبا" اندازه ی یک فندق تا یک گردو) به خاطر داشته باشید که اون رو. در نور، تشعشع و آب قرار ندید.


نکته ی مهم _ استفاده ی زیاد از سنگ نمک خاصیت برعکس داره و مثبت رو منفی می کنه! بنابراین تمرینی را که در زیر به شما یاد می دهم فقط چهار روز در طی یک هفته انجام بدید نه بیشتر نه کمتر. بنابراین زمانی این تمرین رو آغاز کنید که مطمئن باشید می تونید یک روز در میون این تمرین رو انجام بدید. بعضی دانشمندان ذهنی معتقدند هر آدم فقط دو بار در طی زندگیش می تونه از سنگ نمک استفاده کنه برای کمک به باز کردن چاکراهای کف دست.و بیشتر از اون نتیجه ی خوبی نداره.یعنی فقط دو بار در طول زندگی و هر بار  فقط چهار روز به صورت یک روز در میان در یک هفته.


شنبه *            یکشنبه       دوشنبه *        سه شنبه         چهارشنبه*    پنج شنبه      جمعه*

یعنی روزهایی که دربالا با رنگ قرمز و ستاره مشخص شدند. البته این به این معنی نیست که حتما" باید از شنبه شروع بشه و به جمعه ختم بشه یا فقط روزهای زوج باشه. نه. اصلا".

 فقط خواستم متوجه منظورم بشید که یک روز در میان به مدت چهار بار  به چه صورتی میشه.

_ تکنیک باز کردن چاکراهای کف دست :


چهار روز ، یک روز در میان، به مدت بیست دقیقه در جایی خلوت برای مدیتیشن می شینید. قواعد مربوط به مدیتیشن رو قبلا" براتون گفته ام. زمان هر تمرین بیست دقیقه است.تکه ی سنگ نمک رو بین دو کف دستتون می گیرید یعنی دو تا کف دستتون رو به هم می چسبانید در حالی که سنگ نمک بین دو دستتونه. در این تمرین هیچ فرقی نمی کنه که دستهاتون رو کجا بگذارید .هر جور راحتید دستتون رو بگذارید حتی می تونید اون رو روی پاهاتون بگذارید که راحت باشید فقط دقت کنید در تمام تمرین، دو کف دست در حالی که سنگ نمک بین اونهاست به هم چسبیده باشه.بعد مجسم کنید که از بیکران کیهان، انرژی به صورت رنگ طلایی سفید وارد چاکرای هفت شما میشه و بعد پایین تر می آد و قفسه سینه تان را پر می کنه و بعد وارد دست راستتون میشه و بعد از کف دست راستتون خارج میشه و وارد کف دست چپتون میشه ( کف دو دست به هم چسبیده است ) و بعد در کل دست چپتون حرکت می کنه و باز وارد دست راستتون میشه.

پس به طور خلاصه این شد که انرژی از بینهایت کیهان وارد چاکرای هفت میشه و بعد پایین می آد وارد دست راست میشه و از کف دستتون میره تو کف دست چپ و بعد خود دست چپ و بعد دوباره وارد دست راست و ...یعنی انرژی ای که مدام وارد چاکرای هفت میشه مدام بین دو دست حرکت می کنه و در این حین خودبخود باعث باز شدن چاکراهای کف دست میشه.




این تمرین رو یک روز در میون و هر بار به مدت بیست دقیقه و کلا" چهار روز انجام بدید.  ( اگر بعضی دانشمندان گفته اند میشه این تمرین رو تا دوبار در طی زندگی انجام داد به این معنی نیست که پشت سر هم. بلکه مثلا" به فاصله ی چند سال میشه برای بار دوم هم این کار رو کرد.)



خوب! حالا می خوام خیلی مختصر درباره ی تفاوت انرژی دادن در شیوه ی "شای " با شیوه ی " ایشایا " براتون بگم.همون طور که گفتم چون این روش خیلی ساده و قابل استفاده برای عمومه من از این دو شیوه براتون می گم.تفاوت مهم این دو شیوه در " دستها " است.



نکته ی مهم _ در دادن انرژی به روش شای دست را هر جور که بخواهیم ، قرار می دهیم و دست چپ و راست با هم فرقی ندارند. یعنی در این شیوه با هر دو دست میشه انرژی داد.

 اما در روش ایشایا، ما مجسم می کنیم که انرژی بعد از وارد شدن به دست راست وارد دست چپ ما میشه یعنی انرژی که از چاکرای هفت ما وارد میشه بین دو دست ما بازی می کنه و به عضوی میرسه که می خوایم بهش انرژی بدیم. مثلا" در روش ایشایا دست راست را سمت راست سر می گذاریم و دست چپ را سمت چپ سر و مجسم می کنیم انرژی که از چاکرای هفت وارد بدن ما و دست راستمون شده وارد سر میشه و بعد دوباره وارد دست چپمون میشه.


حالا شاید این سوال براتون پیش بیاد که کدوم شیوه بهتره؟ شای  یا  ایشایا؟

جواب : جواب ثابتی وجود نداره. بستگی به وضعیت خاص آدمها و فرکانسهاشون این برای افراد متفاوته. یعنی گاهی شای برای کسی بهتر جواب می ده گاهی ایشایا. در واقع شما باید با انجام این تمرینات پی ببرید برای خودتون ( و بعدها که ممکنه این کار رو برای دیگران بکنید، برای اونها) کدوم شیوه بهتر نتیجه می ده.


همون طور که گفتم در روش شای با هر دستی میشه انرژی داد و دست راست و چپ نداره بنابراین در اینجا من بیشتر درباره ی خصوصیات خاص انرژی دادن به روش ایشایا براتون می گم.

نکته _ در انرژی دادن به دیگران، به روش ایشایا ، هیچ وقت جلوی فرد نمی ایستیم. فقط می تونیم پشت سر فرد( در بعضی موارد فقط سمت راست فرد) بایستیم. یعنی برای انرژی دادن به این شیوه پشت فرد قرار می گیریم اما در مواردی که نمی تونیم و دستمون به جلوی بدن اون براحتی نمی رسه می تونیم دست راستش با زاویه ی 45 درجه قرار بگیریم.


نکته _ در انرژی دادن به دیگران به روش ایشایا، هیچ وقت دستهامون رو ضربدری نمی گذاریم. یعنی دست راست رو سمت راست و دست چپ رو سمت چپ می تونیم بگذاریم و نباید اونها رو ضربدری از روی هم رد کنیم.


نکته _ در انرژی دادن به دیگران به روش ایشایا، برای انرژی دادن به جلوی بدن فرد نمی تونیم از دست چپمون استفاده کنیم یعنی فقط دست راست می تونه به جلوی بدن انرژی بده و دست چپ به پشت بدن. مثلا" وقتی پشت سر کسی قرار گرفتیم و خواستیم به شقیقه های پیشونیش که درد داره انرژی بدیم می تونیم دست راستمون رو جلوی پیشونیش و دست چپمون رو عقب پیشونیش بگذاریم.

نکته _ پس به طور خلاصه میشه گفت در روش ایشایا ، دست راست ما سمت راست و جلو و بالا می تونه بایستد و دست چپ ما سمت چپ و پشت و پایین می تونه بایسته.


نکته _ در هر دو شیوه نباید مستقیم به چاکرای 1 و چاکرای 6 انرژی داد.

نکته ی مهم _ همیشه بیاد داشته باشید در انرژی دادن به دیگران نباید فکر کنید شما دارید از انرژی خودتون به فرد می دید بلکه باید مجسم کنید دارید از راه چاکرای 7 خودتون ار بیکران کیهان و خداوند متعال انرژی  می گیرید و از اون انرژی بیکران که هر لحظه داره وارد بدن شما میشه دارید به فرد می بخشید.

نکته _ برای شروع اگه درباره ی دستها  در روش ایشایا احتیاج به تمرکز دارید از شیوه ی شای استفاده کنید که طریقه ی خاصی برای ایستادن و قرار دادن دستها نداره و فقط کافیه مجسم کنید انرژی ای که داره وارد چاکرای هفت شما میشه و در بدنتون حرکت می کنه رو دارید از راه دستتون به دیگران یا خودتون ( عضو دردمند بدنتون) می دید.


چه طور به دیگران انرژی بدیم؟

1 _ ابتدا با رعایت اصولی که در بالا براتون گفتم، ( یعنی با دانستن اصول شای و ایشایا  و اطلاعات کلی درباره ی چاکراهای اصلی بدنتون و عضوهای بدنتون که با چاکراها مرتبطن و در درسهای قبل گفته شده ) بایستید.چه قرار باشه به خودتون انرژی بدید و چه به دیگران ابتدا 3 تا 7 دقیقه در سکوت تمرکز کنید و مجسم کنید انرژی داره از طرف بی نهایت کیهان و خداوند متعال وارد چاکرای 7 شما میشه. این انرژی به صورت یک قیف خیلی بزرگ و دراز که سوراخ باریکش روی چاکرای 7 شماست و سر بزرگتر قیف به اندازه ی پهنای آسمان و کائنات بزرگه می تونه باشه.



(چرا اول به چاکرای 7  فکر می کنیم و اون رو پر انرژی مجسم می کنیم؟

چون چاکرای 7 تنظیم کننده ی تمام چاکراهاست.)
2 _ حالا به سراغ عضو مربوطه می ریم. عضو مربوطه یعنی محل درد. 5 تا 7 دقیقه به اون انرژی می دیم. یعنی چه برای خودمون چه برای دیگران مجسم می کنیم اون همه انرژی که داره وارد چاکرای 7 ما میشه وارد دست های ما میشه و از طریق دستهای ما وارد اون عضو دردمند خودمون یا دیگران میشه.
3 _ حالا به چاکرای مربوط به اون عضو ( در درس چاکراها ذکر شده ) 3 تا 5 دقیقه انرژی می دیم.
4 _ دوباره به عضو دردمند بدن 5 تا 7 دقیقه انرژی می دیم.
5 _ در نهایت دوباره 3 تا 5 دقیقه به چاکرای 7 انرژی می دهیم و کار را تمام می کنیم.
یعنی به طور خلاصه ترتیب دادن انرژی در هر دو شیوه ی شای و ایشایا به این صورته ، چه برای خودمون و چه برای دیگران :
چاکرای 7 ، عضو مربوطه، چاکرای مربوط به اون عضو ، عضو مربوطه ، چاکرای 7
نکته _ اگر در حال دادن انرژی به سر باشیم ، چاکرای مربوطه هم میشه چاکرای 7 یعنی فرمول بالا به شکل زیر در می آد: چاکرای 7، عضو، چاکرای 7، عضو ، چاکرای 7


در پایان این جلسه تاکید می کنم این تمرینات اصلا" کارهای خارق العاده نیستند که اگه دو دقیقه زمانشون فرق کنه یا کم و زیاد بشه یا کمی توش گیج و ناباور باشین اتفاق فجیعی بیفته! خواهش می کنم از تمرینات برای خودتون غول بی شاخ و دم نسازید! و فراموش نکنید همه ی این تمرینات برای اینه که خودمون رو بیشتر بشناسیم و بیشتر دوست بداریم نه اینکه این تمرینات رو بهانه قرار بدید برای کوبیدن خودتون و ناتوان مجسم کردن خودتون. یادتون باشه انرژی خیلی راحت جریان پیدا می کنه و احتیاج نداره شما یک آدم عجیب غریب خارق العاده باشید. بد نیست براتون بگم اولین بار که من دادن انرژی رو یاد گرفتم و واقعا" هیچ مهارتی هم توش نداشتم تصمیم داشتم مادرم رو به مشهد ببرم. سالها پیش بود و اون دچار سکته ی مغزی خفیفی شده بود و توی سرش احساس سنگینی شدیدی می کرد و با وجود اینکه آرزو داشت بره زیارت امام رضا اما فکر می کرد با اون حال نمی تونه حتی سرش رو از روی بالشت برداره. من تازه دانشجویی بودم که داشتم این شیوه ی انرژی دادن رو می آموختم و با خودم گفتم " باید بتونم چون می تونم! چون اگه خدا خواسته این نیرو در من باشه پس حتما" می تونم! " شروع کردم به مادرم انرژی دادن و باور کنید یک هفته ی بعد اون اینقدر عالی بود که ما خیلی راحت به سفر رفتیم و دکتر اون متعجب بود که چه طور درد سر اون به این سرعت به پایان رسیده. باور کنید من هیچ کار خارق العاده ای نکردم چون اون موقع یک دهم اطلاعات الانم رو هم نداشتم. اما به خودم باور داشتم . و به مهربانی و بزرگی خدایی که گفته در خودتون تفکر کنید تا من رو بشناسید .این رو براتون مثال زدم که نگید اینها کار اساتیده و کار آدمهای عادی نیست. به خودتون باور داشته باشید و به خودتون بگید : " من همین جور و با همین توانی که دارم بهترینم.من قطعه ای از پازل هستیم و بدون من دنیا چیزی رو کم داره! "



دست نوشته‌های یک جادوگر