کافه تلخ

۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

ترجمه قدیمی(کتاب پیدایش) قائن‌ و هابيل‌











‌ و آدم‌، زن‌ خود حوا را بشناخت‌ و او حامله شده‌، قائن‌ را زاييد و گفت‌:
«مردي‌ از يهوه‌ حاصل‌ نمودم‌.»
2 و بار ديگر برادر او هابيل‌ را زاييد. و هابيل‌ گله‌بان‌ بود، و قائن‌ كاركُن‌ زمين‌ بود.
3 و بعد از مرور ايام‌، واقع‌ شد كه‌ قائن‌ هديه‌اي‌ از محصول‌ زمين‌ براي‌ خداوند آورد.
4 و هابيل‌ نيز از نخست‌زادگان‌ گلة‌ خويش‌ و پيه‌ آنها هديه‌اي‌ آورد. و خداوند هابيل‌ و هدية‌ او را منظور داشت‌، 5 اما قائن‌ و هدية‌ او را منظور نداشت‌. پس‌ خشم‌ قائن‌ به‌ شدت‌ افروخته‌ شده‌، سر خود را بزير افكند.
6 آنگاه‌ خداوند به‌ قائن‌ گفت‌: «چرا خشمناك‌ شدي‌؟ و چرا سر خود را بزير افكندي‌؟ 7 اگر نيكويي‌ مي‌كردي‌، آيا مقبول‌ نمي‌شدي‌؟ و اگر نيكويي‌ نكردي‌، گناه‌ بر در، در كمين‌ است‌ و اشتياق‌ تو دارد، اما تو بر وي‌ مسلط شوي‌.»
8 و قائن‌ با برادر خود هابيل‌ سخن‌ گفت‌. و واقع‌ شد چون‌ در صحرا بودند، قائن‌ بر برادر خود هابيل‌ برخاسته‌، او را كشت‌. 9 پس‌ خداوند به‌ قائن‌ گفت‌: «برادرت‌ هابيل‌ كجاست‌؟» گفت‌: «نمي‌دانم‌، مگر پاسبان‌ برادرم‌ هستم‌؟» 10 گفت‌: «چه‌ كرده‌اي‌؟ خون‌ برادرت‌ از زمين‌ نزد من‌ فرياد برمي‌آورد! 11 و اكنون‌ تو ملعون‌ هستي‌ از زميني‌ كه‌ دهان‌ خود را باز كرد تا خون‌ برادرت‌ را از دستت‌ فرو برد. 12 هر گاه‌ كار زمين‌ كني‌، همانا قوت‌ خود را ديگر به‌ تو ندهد. و پريشان‌ و آواره‌ در جهان‌ خواهي‌ بود.» 13 قائن‌ به‌ خداوند گفت‌:«عقوبتـم‌ از تحملـم‌ زيـاده‌ است‌. 14 اينك‌ مـرا امـروز بـر روي‌ زميـن‌ مطـرود ساختـي‌، و از روي‌ تـو پنهـان‌ خواهـم‌ بـود. و پريشـان‌ و آواره‌ در جهان‌ خواهم‌ بود و واقع‌ مي‌شـود هـر كه‌ مرا يابـد، مـرا خواهـد كشت‌.» 15 خداونـد بـه‌ وي‌ گفت‌: «پس‌ هـر كه‌ قائـن‌ را بكشـد، هفـت‌ چنـدان‌ انتقـام‌ گرفتـه‌ شـود.» و خداونـد به‌ قائـن‌ نشانـي‌اي‌ داد كه‌ هـر كه‌ او را يابـد، وي‌ را نكشــد. 16 پـس‌ قائن‌ از حضور خداونـد بيـرون‌ رفـت‌ و در زميـن‌ نـود، بطـرف‌ شرقــي‌ عـدن‌، ساكــن‌ شـد.
17 و قائن‌ زوجة‌ خود را شناخت‌. پس‌ حامله‌ شده‌، خنوخ‌ را زاييد. و شهري‌ بنا مي‌كرد، و آن‌ شهر را به‌ اسم‌ پسر خود، خنوخ‌ نام‌ نهاد. 18 و براي‌ خنوخ‌ عيراد متولد شد، و عيراد، مَحُويائيل‌ را آورد، و مَحُويائيل‌، مَتُوشائيل‌ را آورد، و مَتوشائيل‌، لَمَك‌ را آورد. 19 و لَمَك‌، دو زن‌ براي‌ خود گرفت‌، يكي‌ را عاده‌ نام‌ بود و ديگري‌ را ظِلَّه‌. 20 و عاده‌، يابال‌ را زاييد. وي‌ پدر خيمه‌نشينان‌ و صاحبان‌ مواشي‌ بود. 21 و نام‌ برادرش‌ يوبال‌ بود. وي‌ پدر همة‌ نوازندگان‌ بربط‌ و ني‌ بود. 22 و ظِلَّه‌ نيز توبل‌ قائن‌ را زاييد، كه‌ صانع‌ هر آلت‌ مس‌ و آهن‌ بود. و خواهر توبل‌ قائن‌، نعمه‌ بود. 23 و لَمَك‌ به‌ زنان‌ خود گفت‌: «اي‌ عاده‌ و ظله‌، قول‌ مرا بشنويد! اي‌ زنان‌ لَمَك‌، سخن‌ مرا گوش‌ گيريد! زيرا مردي‌ را كشتم‌ بسبب‌ جراحت‌ خود، و جواني‌ را بسبب‌ ضرب‌ خويش‌. 24 اگر براي‌ قائن‌ هفت‌ چندان‌ انتقام‌ گرفته‌ شود، هر آينه‌ براي‌ لَمَك‌، هفتاد و هفت‌ چندان‌.» 25 پس‌ آدم‌ بار ديگر زن‌ خود را شناخت‌، و او پسري‌ بزاد و او را شيث‌نام‌ نهاد، زيرا گفت‌: «خدا نسلي‌ ديگر به‌ من‌ قرار داد، به‌ عوض‌ هابيل‌ كه‌ قائن‌ او را كشت‌.» 26 و براي‌ شيث‌ نيز پسري‌ متولد شد و او را اَنوش‌ ناميد. در آنوقت‌ به‌ خواندن‌ اسم‌ يهوه‌ شروع‌ كردند. ترجمه تفسیری حوّا از آدم‌ حامله‌ شده‌، پسري‌ زاييد. آنگاه‌ حوّا گفت‌: «به‌ كمك‌ خداوند مردي‌ حاصل‌ نمودم‌.» پس‌ نام‌ او را قائن‌ (يعني‌ «حاصل‌ شده‌») گذاشت‌. 2 حوّا بار ديگر حامله‌ شده‌، پسري‌ زاييد و نام‌ او را هابيل‌ گذاشت‌.
هابيل‌ به‌ گله‌داري‌ پرداخت‌ و قائن‌ به‌ كشاورزي‌ مشغول‌ شد. 3 پس‌ از مدتي‌، قائن‌ هديه‌اي‌ از حاصلِ زمينِ خود را بحضور خداوند آورد. 4 هابيل‌ نيز چند رأس‌ از نخست‌زادگان‌ گله‌ خود را ذبح‌ كرد و بهترين‌ قسمت‌ گوشت‌ آنها را به‌ خداوند تقديم‌ نمود. خداوند هابيل‌ و هديه‌اش‌ را پذيرفت‌، 5 اما قائن‌ و هديه‌اش‌ را قبول‌ نكرد. پس‌ قائن‌ بر آشفت‌ و از شدت‌ خشم‌ سرش‌ را به‌ زير افكند.
6 خداوند از قائن‌ پرسيد: «چرا خشمگين‌ شده‌اي‌ و سرت‌ را به‌ زير افكنده‌اي‌؟ 7 اگر درست‌ عمل‌ مي‌كردي‌، آيا مقبول‌ نمي‌شدي‌؟ اما چون‌ چنين‌ نكردي‌، گناه‌ در كمين‌ توست‌ و مي‌خواهد بر تو مسلط‌ شود؛ ولي‌ تو بر آن‌ چيره‌ شو!»
8 روزي‌ قائن‌ از برادرش‌ هابيل‌ خواست‌ كه‌ با او به‌ صحرا برود. هنگامي‌كه‌ آنها در صحرا بودند، ناگهان‌ قائن‌ به‌ برادرش‌ حمله‌ كرد و او را كشت‌.
9 آنگاه‌ خداوند از قائن‌ پرسيد: «برادرت‌ هابيل‌ كجاست‌؟»
قائن‌ جواب‌ داد: «از كجا بدانم‌؟ مگر من‌ نگهبان‌ برادرم‌ هستم‌؟»
10 خداوند فرمود: «اين‌ چه‌ كاري‌ بود كه‌ كردي‌؟ خـون‌ بـرادرت‌ از زميـن‌ نـزد من‌ فريـاد برمـي‌آورد. 11 اكنون‌ ملعون‌ هستي‌ و از زميني‌ كه‌ با خون‌ برادرت‌ آن‌ را رنگين‌ كرده‌اي‌، طرد خواهي‌ شد. 12 از اين‌ پس‌، هر چه‌ كار كني‌، ديگر زمين‌ محصول‌ خود را آنچنان‌ كه‌ بايد، به‌ تو نخواهد داد، و تو در جهان‌ آواره‌ و پريشان‌ خواهي‌ بود.»
13 قائن‌ گفت‌: «مجازات‌ من‌ سنگينتر از آن‌ است‌ كه‌ بتوانم‌ تحمل‌ كنم‌. 14 امروز مرا از اين‌ سرزمين‌ و ازحضور خودت‌ مي‌راني‌ و مرا در جهان‌ آواره‌ و پريشان‌ مي‌گرداني‌، پس‌ هر كه‌ مرا ببيند مرا خواهد كُشت‌.»
15 خداوند جواب‌ داد: «چنين‌ نخواهد شد؛ زيرا هر كه‌ تو را بكشد، مجازاتش‌ هفت‌ برابر شديدتر از مجازات‌ تو خواهد بود.» سپس‌ خداوند نشاني‌ بر قائن‌ گذاشت‌ تا اگر كسي‌ بـا او برخورد كنـد، او را نكشد. 16 آنگاه‌ قائن‌ از حضور خداوند بيرون‌ رفت‌ و در زمين‌ نُود (يعني‌ «سرگرداني‌») در سمت‌ شرقي‌ عدن‌ ساكن‌ شد.
17 چندي‌ بعد همسر قائن‌ حامله‌ شده‌، پسري‌ بدنيا آورد و او را خَنوخ‌ ناميدند. در آن‌ موقع‌ قائن‌ سرگرم‌ ساختن‌ شهري‌ بود، پس‌ نام‌ پسرش‌ خنوخ‌ را بر آن‌ شهر گذاشت‌.
18 خنوخ‌ پدر عيراد، عيراد پدر محويائيل‌، محويائيل‌ پدر متوشائيل‌ و متوشائيل‌ پدر لِمك‌ بود. 19 لِمك‌ دو زن‌ به‌ نامهاي‌ عاده‌ و ظله‌ گرفت‌. 20 عاده‌ پسري‌ زاييد و اسم‌ او را يابال‌ گذاشتند. او كسي‌ بود كه‌ خيمه‌نشيني‌ و گله‌داري‌ را رواج‌ داد. 21 برادرش‌ يوبال‌ اولين‌ موسيقي‌دان‌ و مخترع‌ چنگ‌ و ني‌ بود. 22 ظله‌، زنِ ديگر لمك‌ هم‌ پسري‌ زاييد كه‌ او را توبل‌ قائن‌ ناميدند. او كسي‌ بود كه‌ كار ساختن‌ آلات‌ آهني‌ و مسـي‌ را شروع‌ كرد. خواهر توبل‌ قائن‌، نَعمه‌ نام‌ داشت‌.
23 روزي‌ لمك‌ به‌ همسران‌ خود، عاده‌ و ظله‌، گفت‌: «اي‌ زنان‌ به‌ من‌ گوش‌ كنيد. جواني‌ را كه‌ مرا مجروح‌ كرده‌ بود، كُشتم‌. 24 اگر قرار است‌ مجازات‌ كسي‌ كه‌ قائن‌ را بكشد، هفت‌ برابر مجازات‌ قائن‌ باشد، پس‌ مجازات‌ كسي‌ هم‌ كه‌ بخواهد مرا بكشد، هفتاد و هفت‌ برابر خواهد بود.»
25 پس‌ از آن‌، آدم‌ و حوّا صاحب‌ پسر ديگري‌ شدند. حوّا گفت‌: «خدا بجاي‌ هابيل‌ كه‌ بدست‌ برادرش‌ قائن‌ كشته‌ شده‌ بود، پسري‌ ديگر به‌ من‌ عطا كرد.» پس‌ نام‌ او را شيث‌ (يعني‌ «عطا شده‌») گذاشت‌.
26 چون‌ شيث‌ بزرگ‌ شد، برايش‌ فرزندي‌ به‌ دنيا آمد كه‌ او را انوش‌ نام‌ نهادند. در زمان‌ انوش‌ بود كه‌ مردم‌ شروع‌ به‌ عبادت‌ خداوند نمودند.

راهنما
باب‌ 4 . قائن‌ و هابيل‌
با فرض‌ اينكه‌ آدم‌ و حوا بصورت‌ انسانهاي‌ كاملاً رشد كرده‌ و بزرگ‌ آفريده‌ شده‌ بودند، هنگامي‌ كه‌ قائن‌ هابيل‌ را كشت‌، بايد حدود 129 سال‌ سن‌ داشته‌ باشد، چرا كه‌ وقتي‌ شيث‌ كمي‌ پس‌ از آن‌ بدنيا آمد (4:25)، مي‌خوانيم‌ كه‌ در اين‌ زمان‌ آدم‌ 130 ساله‌ بود (5:3).
قرباني‌ هابيل‌ پذيرفته‌ شد (4 : 4)، چون‌ او عادل‌ بود (اول‌ يوحنا 3 : 12)، و به‌ ايمان‌ قرباني‌ را تقديم‌ كرد (عبرانيان‌ 11 : 4). ظاهراً با ورود گناه‌، خدا قرباني‌ را مقرر كرده‌ بود. بنظر مي‌رسد كه‌ اين‌ تصويري‌ اوليه‌ از مرگ‌ كفاره‌ دهندة‌ مسيح‌ بوده‌ است‌.
همسر قائن‌ (4 : 17)، بايد قاعدتاً خواهر او بوده‌ باشد، چرا كه‌ حوا «مادر جميع‌ زندگان‌» (3 : 20) بود. آدم‌، پسران‌ و دختران‌ ديگري‌ دارد كه‌ نام‌ آنها مشخص‌ نشده‌ (5 : 4)، يعني‌ طبق‌ روايات‌ او داراي‌ 33 پسر و 27 دختر بوده‌ است‌.
چه‌ كسي‌ بوده‌ كه‌ قائن‌ از او مي‌ترسيده‌ است‌؟ (4: 14). در طول‌ 130 سال‌ از آفرينش‌ آدم‌ تا قتل‌ هابيل‌، نسل‌هاي‌ زيادي‌ برخاسته‌ بودند، و جمعيت‌ جهان‌ احتمالاً به‌ چندين‌ هزار مي‌رسيده‌ است‌.
نشان‌ قائن‌ (4 : 15). اين‌ نشان‌ هر چه‌ بوده‌ باشد، قاعدتاً مردم‌ مفهوم‌ آنها را درك‌ كردند. شايد اين‌ پيدايش‌ نگارش‌ بوده‌ است‌: آن‌ نشان‌ بيانگر يك‌ ايده‌ بود؛ و به‌ زودي‌، نشانهاي‌ متفاوت‌ براي‌ بيان‌ ايده‌هاي‌ متفاوت‌ به‌ كار رفتند.
شهر قائن‌ (4 : 17)، جايي‌ در شرق‌ عدن‌، شايد صرفاً دهكده‌اي‌ بوده‌ با كلبه‌هاي‌ ابتدايي‌، كه‌ در اطراف‌ آن‌ ديواري‌ به‌ منظور دفاع‌ از فرزندان‌ مطرود او ساخته‌ شده‌ بود.
چند همسري‌ (4 : 19) بلافاصله‌ پس‌ از قتل‌ وارد خانوادة‌ قائن‌ شد. خدا در ابتدا مقرر كرده‌ بود كه‌ يك‌ زن‌ و يك‌ مرد بوسيلة‌ ازدواج‌ با هم‌ زندگي‌ كنند (2 : 24). ولي‌ انسان‌ به‌ زودي‌ راه‌ ديگري‌ در پيش‌ گرفت‌.

نكتة‌ باستانشناختي‌ : استفادة‌ اوليه‌ از فلزات‌
آدم‌ هنوز زنده‌ بود كه‌ اخلافش‌ روش‌ استفاده‌ از مس‌ و آهن‌ را فرا گرفتند و وسايل‌ موسيقي‌ اختراع‌ كردند.
تا سالهاي‌ اخير تصور مي‌شد كه‌ آهن‌ نزد مردمان‌ پيش‌ از قرن‌ 12 ق‌. م‌. ناشناخته‌ بود. اصطلاحاتي‌ كه‌ تاريخ‌ نگاران‌ و باستان‌ شناسان‌ براي‌ بيان‌ دوران‌ متوالي‌ پيش‌ از پيدايش‌ تمدن‌ بكار برده‌اند، عبارتند از:
پالئوليتيك‌: دوران‌ ديرينه‌ سنگي‌؛ استفاده‌ از سنگهاي‌ غير تراشيده‌.
نئوليتيك‌: دوران‌ نو سنگي‌؛ استفاده‌ از سنگها، استخوان‌ و چوب‌ تراشيده‌ شده‌.
كالكوليتيك‌: دورة‌ مس‌ - سنگي‌؛ انتقال‌ از سنگ‌ به‌ فلز.
عصر مفرغ‌: 1200 - 2500 ق‌. م‌.
عصر آهن‌: 1200 ق‌. م‌. به‌ بعد.
به‌ سال‌ 1933، دكتر «اچ‌. اي‌. فرانكفورت‌» از مؤسسة‌ شرق‌، در ويرانه‌هاي‌ اَسمَر در 150 كيلومتري‌ شمال‌ بابل‌، تيغه‌اي‌ آهني‌ كشف‌ كرد كه‌ در حدود 2700 ق‌. م‌. ساخته‌ شده‌ بود؛ و به‌ اين‌ ترتيب‌ كاربرد آگاهانه‌ از آهن‌ را حدود 1500 سال‌ به‌ عقب‌ برد.
از كتيبه‌هاي‌ باستاني‌ چنين‌ بر مي‌آيد كه‌ ساكنين‌ بابل‌ هرگز با كاربرد فلزات‌ ناآشنا نبوده‌اند. ابزار مسي‌ در ويرانه‌هاي‌ برخي‌ شهرهاي‌ پيش‌ از طوفان‌ يافت‌ شده‌اند. (به‌ توضيح‌ ذيل‌ باب‌ 5 مراجعه‌ كنيد.)
در منشور وِلد نام‌ ده‌ پادشاه‌ طويل‌العمر كه‌ پيش‌ از طوفان‌ سلطنت‌ كردند، ذكر شده‌ است‌ و آمده‌ كه‌ سومين‌، پنجمين‌ و ششمين‌ پادشاه‌ در «بَگورگورو» فرمانروايي‌ مي‌كردند. اين‌ واژه‌ معني‌ «شهر كارگران‌ مفرغ‌» است‌ وممكن‌ است‌ روايتي‌ از شهر قائن‌ (4 : 17) باشد.