عالم ذر:
دانشمندان اسلامی ذیل آیه مباركه 172 از سوره اعراف به مسئله عالم "ذر" پرداخته اند. ما در اینجا، پس از ذكر آیه، دیدگاه های عمده مفسران و متكلمین را در این رابطه بیان خواهیم داشت.
البته در تبیین و توضیح این آیه 12 نظر بیان شده، كه از همه مهمتر دو نظر آتی است.
«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّك مِن بَنى ءَادَمَ مِن ظهُورِهِمْ ذُرِّیَّتهُمْ وَ أَشهَدَهُمْ عَلى أَنفُسِهِمْ أَ لَست بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلى شهِدْنَا أَن تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَمَةِ إِنَّا كنَّا عَنْ هَذَا غَفِلِینَ» یعنی به خاطر بیاور زمانى را كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت [و فرمود:] آیا من پروردگار شما نیستم؟! گفتند: آرى، گواهى مى دهیم. [چرا چنین كرد؟] براى اینكه در روز رستاخیز نگوئید ما از این غافل بودیم [و از پیمان فطرى توحید و خداشناسى بى خبر].
دو دیدگاه مهم در این باره عبارتند از:
1ـ هنگامى كه آدم آفریده شد فرزندان آینده او تا آخرین فرد بشر از پشت او به صورت ذراتى بیرون آمدند (و طبق بعضى از روایات این ذرات از گل آدم بیرون آمدند). آنها داراى عقل و شعور كافى براى شنیدن سخن و گفتن پاسخ بودند. در این هنگام از طرف خداوند به آنها خطاب شد "الست بربكم": یعنی آیا من پروردگار شما نیستم؟! همگى در پاسخ گفتند: "بلى شهدنا" یعنی آرى بر این حقیقت همگى گواهیم. سپس همه این ذرات به صلب آدم ـ یا به گل آدم ـ بازگشتند و به همین جهت این عالم را "عالم ذر" و این پیمان را "پیمان الست" مى نامند.
بنابراین پیمان مزبور یك "پیمان تشریعى" و قرارداد خود آگاه در میان انسانها و پروردگارشان بوده است. قائلین به این نظر عالم ذر را عالمی مستقل و خارجی می دانند. اما این كه این عالم چه عالمی است، در باره آن ساكتند.
در مقابل این گروه، عده ای وجود عالمی مستقل در خارج را به عنوان عالم ذر منكرند، و دلالت این آیه را هم بر وجود خارجی آن نمی پذیرند. عمده كسانی كه به این مطلب قائلند، صاحبان نظریه دوم هستند.
2ـ منظور از عالم ذر و این پیمان همان "عالم استعدادها" و "پیمان فطرت و تكوین و آفرینش" است. به این ترتیب كه هنگامی كه فرزندان آدم به صورت نطفه هستند ـ و ذراتى بیش نیستند ـ خداوند استعداد و آمادگى براى حقیقت توحید به آنها داده است.
این سر الهى، هم در نهاد و فطرتشان به صورت یك حس درون ذاتى به ودیعه گذارده شده، و هم در عقل و خردشان به صورت یك حقیقت خودآگاه؛ و بنابر این همه افراد بشر داراى روح توحیدند.
بنا به این تفسیر، سؤالى كه خداوند از آنها كرده به زبان تكوین و آفرینش است و پاسخى كه آنها داده اند، نیز به همین زبان می باشد. آیه به روشنی دلالت می كند كه خدا با فرد فرد انسانها رویارویی و گفتگو داشته، و این رویارویی با تك تك انسانها موجب این شده است كه عذری برای مشركها وجود نداشته باشد كه بتوانند بگویند ما اساساً از این توحید، غافل بودیم و دنباله روی از پدران موجب این شد كه ما مشرك شویم. این مكالمه حضوری و به گونه ای بوده كه خطای در تطبیق را نفی نمی كند، چرا كه به تعبیر تكوینی آن با علم حضوری و شهود قلبی بوده است.
مؤید این تفسیر روایاتی است كه مشتمل بر تعبیرات "رویت" و "معاینه" می باشد. روایات متعددی كه از نظر مضمون همه متشابه، و از نظر سند همه معتبر هستند و در كتب معتبری از جمله اصول كافی، تفسیر علی بن ابراهیم، و بعدها در تفسیر برهان، تفسیر نور الثقلین و كتابهای دیگر نقل شده است.
امام باقر(ع) در روایتی ذیل این آیه می فرماید: «... فعرفهم و اراهم نفسه و لولا ذلك لم یعرف احد ربه.» یعنی خدا خودش را به ایشان شناساند و ارائه داد، و اگر این كار انجام نمی گرفت هیچ كس پروردگارش را نمی شناخت.
امام صادق (ع) در جواب سئوالی از این آیه فرمودند: آری عیناً خدا مشاهده شد.
و در كتاب محاسن برقی از امام صادق(ع)نقل شده كه اگر این صحنه نبود، هیچ كس نمی دانست كه چه كسی آفریننده و روزی دهنده اوست.
واقع امر آن است كه آنچه گذشت بیش از تظنیانی كه به ذهن می رسد و گاهی مؤیداتی هم دارند، نیست. آنچه مسلم است این است كه خداوند در عالمی كه بعضی از علما اسمش را عالم "ذر" یا عالم "میثاق" گذاشتند، از انسانها میثاق عبودیت و بندگی گرفته است؛ اما كیفیتش چه بوده و در چه عالم بوده؟، به طور قطع نمی توان در باره آن سخن گفت.
ما آشنایی با آن عوالم نداریم، علم تجربی ما محدود به عالم طبیعت و برداشتهای ما از متون نیز احیانا ظنی است و در قضایای اخباری به اندازه یك ظن اعتبار دارد، و نه بیشتر.
توضیح مطلب اخیر مجال واسعی می خواهد كه در گنجایش این مقام نیست.
برای مطالعه گسترده در این رابطه به منابع ذیل مراجعه شود: 1- تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج8، ص310.
2- تفسیر مجمع البیان، علامه طبرسی ، ج4، ص760.
3- تفسیر كشاف، علامه زمخشری، ج2، ص176.
4- فلسفة المیثاق و الولایة، سید شرف الدین جبل عاملی.
5- تفسیر موضوعی قرآن كریم(فطرت در قرآن) آیه الله جوادی آملی، ج12، ص119.
6- تفسیر نمونه، آیه الله مكارم شیرازی، ج7،ص5.
7- معارف قرآن، استاد مصباح یزدی، ج1، ص37.
پیش فرض جایگاه عالم ذر
پاسخ:
آرای صاحب نظران درباره جایگاه میثاق به قرار زیر است:
اول) این نظریه عالم ذر میگوید که ارواح انسانها قبل از تعلق به بدن، به ذرات ریزی تعلق گرفته است و آن ذرات، با تعلق ارواح، زنده و آگاه شدند؛ پس از آن، خداوند این مطلب را میثاق گرفت . بر اساس نظر این گروه، آیه، ناظر به عالم ذر است؛ یعنی خداوند از صلب آدم، ذرات ریزی را استخراج کرد و با تعلق ارواح به آنها، از آنان عهد و پیمان گرفت. علامه مجلسی و آقا جمال الدین خوانساری این نظر را پذیرفتهاند.1
نقد:
1) این نظریه، با ظاهر آیه مخالف است ؛ زیرا آیه میگوید که خدا از صلب بنی آدم، ذریه آنها را گرفت و نه از صلب آدم.
2) نظریه فوق مستلزم تناسخ است و تناسخ به حکم عقل باطل است ؛ زیرا بر این اساس، تمام انسانها یک بار به این جهان گام نهادهاند و پس از یک زندگی کوتاه، از این جهان رخت بربستهاند و بار دیگر، به تدریج، به این جهان بازگشتهاند که این، همان تناسخ است.2
3) اگر این پیمان، با آگاهی کامل اخذ شده است، چرا کسی فعلاً از این پیمان خبری ندارد؟
دوم) برخی چون زمخشری، بیضاوی، شیخ طوسی، سید قطب، علامه شرف الدین عاملی و میرداماد، محمدتقی جعفری و...، قائلند که این آیه، در مقام بیان واقع نیست؛ بلکه از طریق تمثیل، به مسئله فطرت اشاره دارد. به نظر این گروه، منظور آیه این است که خداوند با اعطای نعمتهای بیشمار و اعطای عقل به انسان، گویا توقع و انتظار دارد که انسان در مقابلش تعظیم کند، و انسان هم طبق ذات و فطرت خود، به این خطاب مجازی خداوند لبیک گفته است.3 مهمترین اشکال این نظریه، مخالفت آن با ظاهر کلام الهی میباشد؛ زیرا آیه با کلمه «اذ» که علامت گذشته میباشد، نازل گردیده است .
سوم) شیخ مفید، اصل عالم ذر را به صورت حقیقی و تکوینی پذیرفته است ؛ ولی خطابهای رد و بدل شده خدا و انسانها را به نحو حقیقی منکر شده و همه آنها را به تمثیل و مجاز حمل کرده است.4
انتقادهای وارد بر نظریههای اول و دوم، بر این نظریه هم وارد است.
چهارم) به اعتقاد علم الهدی، عالم ذر، واقعاً بوده است؛ اما تمام ذریه آدم در آن عالم حاضر نبودهاند؛ بلکه اختصاص به اولاد کفار دارد.5
1. این نظریه با ظاهر آیه که دلالت بر اخذ میثاق از عموم دارد، مخالف است .
2. اگر تنها میثاق اولاد مشرکین مقصود بود، باید به نحوی روشن ادا میگردید.6
پنجم) استاد جوادی آملی معتقد است که مراد از آیه، بیان واقعیت خارجی است و خداوند متعال به لسان عقل و وحی و با زبان انبیا، از انسان میثاق گرفته است؛ یعنی خداوند در برابر درک عقلی و رسالت وحی، از مردم پیمان گرفته است که معارف دین را بپذیرند. وی در تایید نظریه خود به پنج نکته اشاره میکند و میگوید: «این معنا، تحمیلی بر ظاهر آیه مورد بحث نیست؛ زیرا برای عقل و وحی، نحوهای تقدم نسبت به مرحله تکلیف وجود دارد؛ لذا ظاهر کلمه «اذ»، محفوظ میماند. منظور از نحوه تقدم، این است که اول پیامبران میآیند و مقدمات پذیرش را فراهم میکنند؛ سپس تکلیف حادث میشود».7
این نظریه، به تأویل نزدیکتر است تا تفسیر؛ زیرا از اذهان همگان دور است و افزون بر آن، خطابهای آیه را طبق این تفسیر، باید بر مجاز حمل کرد و نه حقیقت.
علامه طباطبایی هم در نقد نظریه فوق میگوید: «اگر منظور از اخذ میثاق، همان زبان وحی باشد، [باید] مانند سایر احکام میفرمود: به مردم چنین ابلاغ کن؛ نه این که بگوید: شما به یاد بیاورید.8
ششم) علامه طباطبایی معتقد است که مقصود آیه، جنبه ملکوتی انسانهاست؛ یعنی جای شهود و اشهاد و جایگاه میثاق، ملکوت انسانهاست؛ زیرا با توجه به ظاهر آیه که فرمود «و اذ اخذ؛ یعنی به یاد بیاور»، استفاده میشود که اولاً، قبل از این جایگاه محسوس، جایگاه نامحسوس دیگری وجود داشته است که در آن جا میثاق انجام گرفته است. ثانیاً، صحنه اخذ میثاق، بر نشئه حس و طبیعت مقدم است. ثالثاً، چون این دو جایگاه با هم متحدند و از هم جدا نیستند، خداوند به انسان ملکی و مادی امر میکند که به یاد آن جایگاه ملکوتی باشد و وقتی به یاد آن جایگاه باشد، آن را حفظ میکنند.
این نظریه در میان علما مورد توجه جدی قرار گرفته است و آنان، نظرهای مختلفی درباره آن اظهار کردهاند استاد جوادی آملی، استاد جعفر سبحانی و شهید دکتر بهشتی این نظریه را نقد و بررسی کردهاند.
طبق نظریه علامه و تمامی کسانی که عالم ذر و گفتوگوی بین انسان و خدا را پذیرفتهاند، فلسفه وجود آن عالم این است که انسان با شهود باطنی، خدا را مشاهده و به وحدانیت او اعتراف نموده است و این شهود، باعث میشود که در عالم مادی که موانع مختلفی سر راه دارد، آن عالم را و شهود خدای خویش را که سرمایه اصلی هدایت و نجات اوست، فراموش نکند و تا زمانی که آن میثاق و آن شهود فطری در درون جان انسان زنده باشد، راه انحراف را در پیش نخواهد گرفت و در واقع، آن شهود عالم ملکوت و عالم ذر، میتواند تضمین کننده نجات انسان و ماندن بر صراط توحید باشد؛ البته این امکان وجود دارد که انسان، گنجینههای عالم ملکوت و فطرت را با آلودگیهای گناه و حب دنیا دفن کند؛ ولی اگر به پیامبران و امامان این امکان را بدهد که به آنها دسترسی پیدا کنند، آن گنجینهها را از زیر خروار حجابها نجات میدهند.
امام علی علیهالسلام درباره هدف بعثت میفرماید: «خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود و هر چند گاه، متناسب با خواستههای انسانها، رسولان خود را پی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان بازجویند و نعمتهای فراموش شده را به یاد آورند و با ابلاغ احکام الهی، حجت را بر آنها تمام نمایند و توانمندیهای پنهان شده عقلها را آشکار سازند».9
از جملات بالا به حکمت و فلسفه دوم برای عالم ذر میتوان پی برد و آن، سهولت یافتن هدایت انسانها توسط پیامبران و امامان و مصلحان است، وجود شهود عالم ملکوت و عالم ذر، این زمینه را برای رهبران دینی آماده میکند که بشر را به راحتی هدایت نمایند و با زنده نمودن آن پیمان و کشف گنجینههای فطرت، به سادگی انسانها را به راه راست رهنمون سازند.
فلسفه دیگر این است که مصلحان و انسانهای متدین، از هدایت دیگران هرگز ناامید نشوند؛ زیرا خواهند دانست که عوامل مختلفی در درون انسانها، آنان را برای اصلاح یاری میرساند؛ عواملی مثل عقل آدمی، وجدان اخلاقی، فطرت و وجود عالم ذر و شهود ملکوتی آن.
در واقع، مجموعه اینها، عوامل ستون پنجم درونی به حساب میآیند که باعث میشوند مصلحان تا آخرین لحظه، از هدایت انسانها ناامید نشوند و به همین جهت گاهی برخی افراد با یک جرقه در آخرین روزهای عمر خود، به فطرت حقیقی و شهود ملکوتی خود برگشته، در صراط حق و توحید قرار گرفتهاند.10
پاورقی______________________
1. کیهان اندیشه، شماره 58؛ مقاله نگاهی به عالم ذر از محمدحسن قدردان.
2. علامه طباطبایی، المیزان، ج 8، ص 327 - 325.
3. کیهان اندیشه، شماره 58.
4. همان.
5. ملاهادی سبزواری، غرر الفوائد، چاپ سنگی، ج 1، ص 20.
6. منشور جاوید، ج 2، ص 80.
7. فطرت در قرآن، ج 12، ص 137 - 122.
8. المیزان، ج 8، ص 334.
9. نهج البلاغه، محمد دشتی، ص 38.
10. بنقل از سایت حوزه نت، مقالۀ انسان و عالم ذر