کافه تلخ

۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

ترجمه قدیمی(کتاب پیدایش)



آفرينش‌

در ابتدا، خدا آسمانها و زمين‌ را آفريد. 2 وزمين‌ تهي‌ و باير بود و تاريكي‌ بر روي‌ لجه‌ و روح‌ خدا سطح‌ آبها را فرو گرفت‌.
3 و خدا گفت‌: «روشنايي‌ بشود.» و روشنايي‌ شد. 4 و خدا روشنايي‌ را ديد كه‌ نيكوست‌ و خدا روشنايي‌ را از تاريكي‌ جدا ساخت‌. 5 و خدا روشنايي‌ را روز ناميد و تاريكي‌ را شب‌ ناميد. و شام‌ بود و صبح‌ بود، روزي‌ اول‌.
6 و خدا گفت‌: «فلكي‌ باشد در ميان‌ آبها و آبها را از آبها جدا كند.» 7 و خدا فلك‌ را بساخت‌ و آبهاي‌ زير فلك‌ را از آبهاي‌ بالاي‌ فلك‌ جدا كرد. و چنين‌ شد. 8 و خدا فلك‌ را آسمان‌ ناميد. و شام‌ بود و صبح‌ بود، روزي‌ دوم‌.
9 و خدا گفت‌: «آبهاي‌ زير آسمان‌ در يكجا جمع‌ شود و خشكي‌ ظاهر گردد.» و چنين‌ شد. 10 و خدا خشكي‌ را زمين‌ ناميد و اجتماع‌ آبها را دريا ناميد. و خدا ديد كه‌ نيكوست‌. 11 و خدا گفت‌: «زمين‌ نباتات‌ بروياند، علفي‌ كه‌ تخم‌ بياورد و درخت‌ ميوه‌اي‌ كه‌ موافق‌ جنس‌ خود ميوه‌ آورد كه‌ تخمش‌ در آن‌ باشد، بر روي‌ زمين‌.» و چنين‌ شد. 12 و زمين‌ نباتات‌ را رويانيد، علفي‌ كه‌ موافق‌ جنس‌ خود تخم‌ آورد و درخت‌ ميوه‌داري‌ كه‌ تخمش‌ در آن‌، موافق‌ جنس‌ خود باشد. و خدا ديد كه‌ نيكوست‌. 13 و شام‌ بود و صبح‌ بود، روزي‌ سوم‌.
14 و خدا گفت‌: «نيرها در فلك‌ آسمان‌ باشند تا روز را از شب‌ جدا كنند و براي‌ آيات‌ و زمانها و روزها و سالها باشند. 15 و نيرها در فلك‌ آسمان‌ باشند تا بر زمين‌ روشنايي‌ دهند.» و چنين‌ شد. 16 و خدا دو نير بزرگ‌ ساخت‌، نير اعظم‌ را براي‌ سلطنت‌ روز و نير اصغر را براي‌ سلطنت‌ شب‌، و ستارگان‌ را. 17 و خدا آنها را در فلك‌ آسمان‌ گذاشت‌ تا بر زمين‌ روشنايي‌ دهند، 18 و تا سلطنت‌ نمايند بر روز و بر شب‌، و روشنايي‌ را از تاريكي‌ جدا كنند. و خدا ديد كه‌ نيكوست‌. 19 و شام‌ بود و صبح‌ بود، روزي‌ چهارم‌.
20 و خدا گفت‌: «آبها به‌ انبوه‌ جانوران‌ پر شود و پرندگان‌ بالاي‌ زمين‌ بر روي‌ فلك‌ آسمان‌ پرواز كنند.» 21 پس‌ خدا نهنگان‌ بزرگ‌ آفريد و همة‌ جانداران‌ خزنده‌ را، كه‌ آبها از آنها موافق‌ اجناس‌ آنها پر شد، و همة‌ پرندگان‌ بالدار را به‌ اجناس‌ آنها. و خدا ديد كه‌ نيكوست‌. 22 و خدا آنها را بركت‌ داده‌، گفت‌: «بارور و كثير شويد و آبهاي‌ دريا را پر سازيد، و پرندگان‌ در زمين‌ كثير بشوند.» 23 و شام‌ بود و صبح‌ بود، روزي‌ پنجم‌.
24 و خدا گفت‌: «زمين‌، جانوران‌ را موافق‌ اجناس‌ آنها بيرون‌ آورد، بهايم‌ و حشرات‌ و حيوانات‌ زمين‌ به‌ اجناس‌ آنها.» و چنين‌ شد. 25 پس‌ خدا حيوانات‌ زمين‌ را به‌ اجناس‌ آنها بساخت‌ و بهايم‌ را به‌ اجناس‌ آنها و همة‌ حشرات‌ زمين‌ را به‌ اجناس‌ آنها. و خدا ديد كه‌ نيكوست‌.
26 و خدا گفت‌: «آدم‌ را بصورت‌ ما و موافق‌ شبيه‌ ما بسازيم‌ تا بر ماهيان‌ دريا و پرندگان‌ آسمان‌ و بهايم‌ و بر تمامي‌ زمين‌ و همة‌ حشراتي‌ كه‌ بر زمين‌ مي‌خزند، حكومت‌ نمايد.»
27 پس‌ خدا آدم‌ را بصورت‌ خود آفريد. او را بصورت‌ خدا آفريد. ايشان‌ را نر و ماده‌ آفريد. 28 و خدا ايشان‌ را بركت‌ داد و خدا بديشان‌ گفت‌: «بارور و كثير شويد و زمين‌ را پر سازيد و در آن‌ تسلط‌ نماييد، و بر ماهيان‌ دريا و پرندگان‌ آسمان‌ و همة‌ حيواناتي‌ كه‌ بر زمين‌ مي‌خزند، حكومت‌ كنيد.» 29 و خدا گفت‌: «همانا همة‌ علف‌هاي‌ تخم‌داري‌ كه‌ بر روي‌ تمام‌ زمين‌ است‌ و همة‌ درختهايي‌ كه‌ در آنها ميوة‌ درخت‌ تخم‌دار است‌، به‌ شما دادم‌ تا براي‌ شما خوراك‌ باشد. 30 و به‌ همة‌ حيوانـات‌ زميـن‌ و به‌ همة‌ پرندگان‌ آسمان‌ و به‌ همة‌ حشرات‌ زمين‌ كه‌ در آنهـا حيـات‌ است‌، هر علف‌ سبز را براي‌ خوراك‌ دادم‌.» و چنيـن‌ شـد. 31 و خدا هر چه‌ ساختـه‌ بـود، ديـد و همانـا بسيار نيكـو بود. و شام‌ بـود و صبح‌ بـود، روز ششـم‌.

ترجمه تفسیری
در آغاز، هنگامـي‌ كـه‌ خـدا آسمانها و زميـن‌ را آفريد، 2 زمين‌، خالي‌ و بي‌ شكل‌ بود، و روح‌ خدا روي‌ توده‌هاي‌ تاريكِ بخار حركت‌ مي‌كرد. 3 خدا فرمود: «روشنايي‌ بشود.» و روشنايي‌ شد. 4 خدا روشنـايي‌ را پسنديد و آن‌ را از تاريكـي‌ جدا ساخت‌. 5 او روشنايي‌ را «روز» و تاريكي‌ را «شب‌» ناميد. شب‌ گذشت‌ و صبح‌ شد. اين‌، روز اول‌ بود.
6 سپس‌ خدا فرمود: «توده‌هاي‌ بخار از هم‌ جدا شوند تا آسمان‌ در بالا و اقيانوسها در پايين‌ تشكيل‌ گردند.» 7و8 خدا توده‌هاي‌ بخار را از آبهاي‌ پايين‌ جدا كرد و آسمان‌ را به‌ وجود آورد. شب‌ گذشت‌ و صبح‌ شد. اين‌، روز دوم‌ بود.
9و10 پس‌ از آن‌ خدا فرمود: «آبهاي‌ زير آسمان‌ در يكجا جمع‌ شوند تا خشكي‌ پديد آيد.» و چنين‌ شد. خدا خشكي‌ را «زمين‌» و اجتماع‌ آبها را «دريا» ناميد و خدا اين‌ را پسنديد. 11و12 سپس‌ خدا فرمود: «انواع‌ نباتات‌ و گياهان‌ دانه‌دار و درختان‌ ميوه‌ دار در زمين‌ برويند و هر يك‌، نوع‌ خود را توليد كنند.» همينطور شد و خدا خشنود گرديد. 13 شب‌ گذشت‌ و صبح‌ شد. اين‌، روز سوم‌ بود.
14و15 سپس‌ خدا فرمود: «در آسمان‌ اجسام‌ درخشاني‌ باشند تا زمين‌ را روشن‌ كنند و روز را از شب‌ جدا نمايند و روزها، فصلها و سالها را پديد آورند.» و چنين‌ شد. 16 پس‌ خدا دو روشنايي‌ بزرگ‌ ساخت‌ تا بر زمين‌ بتابند: روشنايي‌ بزرگتر براي‌ حكومت‌ بر روز و روشنايي‌ كوچكتر براي‌ حكومت‌ بر شب‌. او همچنين‌ ستارگان‌ را ساخت‌. 17 خدا آنها را در آسمان‌ قرار داد تا زمين‌ را روشن‌ سازند، 18 بر روز و شب‌ حكومت‌ كنند، و روشنايي‌ و تاريكي‌ را از هم‌ جدا نمايند. و خدا خشنود شد. 19 شب‌ گذشت‌ و صبح‌ شد. اين‌، روز چهارم‌ بود.
20 سپس‌ خدا فرمود: «آبها از موجودات‌ زنده‌ پر شوند و پرندگان‌ بر فراز آسمان‌ به‌ پرواز درآيند.» 21و22 پس‌ خدا حيوانات‌ بزرگ‌ دريايي‌ و انواع‌ جانوران‌ آبزي‌ و انواع‌ پرندگان‌ را آفريد. خدا از اين‌ نيز خشنود شد و آنها را بركت‌ داده‌، فرمود: «موجودات‌ دريايي‌ بارور و زياد شوند و آبها را پُرسازند و پرندگان‌ نيز روي‌ زمين‌ زياد شوند.» 23 شب‌ گذشت‌ و صبح‌ شد. اين‌، روز پنجم‌ بود.
24 سپس‌ خدا فرمود: «زمين‌، انواع‌ جانوران‌ و حيوانات‌ اهلي‌ و وحشي‌ و خزندگان‌ را به‌ وجود آوَرَد.» و چنين‌ شد. 25 خدا انواع‌ حيوانات‌ اهلي‌ و وحشي‌ و تمام‌ خزندگان‌ را به‌ وجود آورد، و از كار خود خشنود گرديد.
26 سرانجام‌ خدا فرمود: «انسان‌ را شبيه‌ خود بسازيم‌، تا بر حيوانات‌ زمين‌ و ماهيان‌ دريا و پرندگان‌ آسمان‌ فرمانروايي‌ كند.» 27 پس‌ خدا انسان‌ را شبيه‌ خود آفريد. او انسان‌ را زن‌ و مرد خلق‌ كرد 28 و ايشان‌ را بركت‌ داده‌، فرمود: «بارور و زياد شويد، زمين‌ را پُر سازيد، بر آن‌ تسلط‌ يابيد، و بر ماهيان‌ دريا و پرندگان‌ آسمان‌ و همه‌ حيوانات‌ فرمـانروايي‌ كنيد. 29 تمام‌ گياهان‌ دانه‌دار و ميوه‌هاي‌ درختان‌ را براي‌ خوراك‌ به‌ شما دادم‌، 30 و همه‌ علفهاي‌ سبز را به‌ حيوانات‌ و پرندگان‌ و خزندگان‌ بخشيدم‌.»
31 آنگاه‌ خدا به‌ آنچه‌ آفريده‌ بود نظر كرد و كار آفرينش‌ را از هر لحاظ‌ عالي‌ ديد. شب‌ گذشت‌ و صبح‌ شد. اين‌، روز ششم‌ بود.


راهنما

«سرود آفرينش‌» . 1 : 1 - 2 : 3
اين‌ توصيفي‌ شاعرانه‌ از حركت‌ حساب‌ شده‌ و شكوهمند مراحل‌ متوالي‌ آفرينش‌ است‌، كه‌ در قالب‌ عدد «هفت‌» كتاب‌مقدسي‌ كه‌ غالباً تكرار مي‌شود، ريخته‌ شده‌ است‌. در همة‌ نوشته‌هاي‌ علمي‌ يا غير علمي‌، گزارشي‌ عالي‌تر دربارة‌ «منشأ موجودات‌» وجود ندارد.
چه‌ كسي‌ «سرود آفرينش‌» را نوشته‌ است‌؟ اين‌ سرود را موسي‌ نقل‌ كرده‌، ولي‌ بي‌ترديد، مدتها پيش‌ از آن‌ توسط‌ ابراهيم‌ يا نوح‌ يا خنوخ‌ يا آدم‌ نوشته‌ شده‌ است‌. قرنها پيش‌ از زمان‌ موسي‌، نوشتار رايج‌ بوده‌ است‌. برخي‌ از «اوامر و فرايض‌ احكام‌» خدا در زمان‌ ابراهيم‌، يعني‌ 600 سال‌ پيش‌ از موسي‌، وجود داشته‌ است‌.
نويسنده‌ از كجا مي‌دانست‌ كه‌ پيش‌ از ظهور انسان‌ چه‌ اتفاقي‌ افتاده‌ است‌؟ بي‌ترديد خدا «گذشتة‌ دور را بر او مكشوف‌ كرد، همچنانكه‌ بعدها آيندة‌ دور را به‌ انبياء نشان‌ داد.»
كسي‌ چه‌ مي‌داند، شايد خود خدا اين‌ سرود را به‌ آدم‌ آموخته‌ باشد. و شايد اين‌ سرود، نسل‌ پس‌ از نسل‌، بطور شفاهي‌ در جمع‌ خانوادگي‌ از حفظ‌ خوانده‌ مي‌شد، يا بعنوان‌ يكي‌ از مراسم‌ عبادتي‌ اوليه‌ سروده‌ مي‌شد (سرودها بخش‌ بزرگي‌ از قديمي‌ترين‌ انواع‌ ادبيات‌ را تشكيل‌ مي‌داد)، تا زماني‌ كه‌ نوشتار اختراع‌ شد و خدا شخصاً بر نوشته‌ شدن‌ آن‌ نظارت‌ كرد و بالاخره‌ اين‌ سرود توسط‌ موسي‌، جاي‌ خود را بعنوان‌ «نخستين‌ كلام‌ كتاب‌ الهي‌ اعصار» يافت‌.
اگر باور داريم‌ كتاب‌مقدس‌ كلام‌ «خدا» است‌ و اگر خدا از ابتدا مي‌دانست‌ كه‌ كتاب‌مقدس‌ را بعنوان‌ وسيلة‌ اصلي‌ در نجات‌ انسان‌ بكار خواهد برد، چرا بايد باور كردن‌ اين‌ مطلب‌ دشوار باشد كه‌ خدا خودش‌ همزمان‌ با آفرينش‌ انسان‌، ماده‌ و هستة‌ اين‌ كلام‌ را به‌ انسان‌ داد؟

باب‌ 1 : 1 . آفرينش‌ جهان‌
«در ابتدا» خدا جهان‌ را آفريد. آنچه‌ در «هفت‌ روز» صورت‌ مي‌گيرد، شكل‌ گيري‌ ماده‌ كه‌ قبلاً آفريده‌ شده‌، و آماده‌ كردن‌ سطح‌ زمين‌ براي‌ آفرينش‌ و سكونت‌ انسان‌، را توصيف‌ مي‌كند. تاريخ‌ آفرينش‌ جهان‌ و انسان‌ را نمي‌توان‌ از روي‌ اين‌ نوشته‌ها تعيين‌ كرد. آنچه‌ دراينجا مورد تأكيد قرار مي‌گيرد آن‌ است‌ كه‌ خدا جهان‌ و انسان‌ را آفريده‌ و آفرينش‌ موجودات‌ طبق‌ ترتيبي‌ بوده‌ است‌ كه‌ در باب‌ اول‌ پيدايش‌ مشاهده‌ مي‌كنيم‌.

چه‌ كسي‌ خدا را آفريد؟
هر كودكي‌ اين‌ سؤال‌ را مي‌پرسد، و هيچكس‌ نمي‌تواند به‌ آن‌ پاسخ‌ دهد. برخي‌ چيزها وراي‌ فكر ما هستند. ما نمي‌توانيم‌ آغاز زمان‌ يا پايان‌ زمان‌ يا حدود فضا را درك‌ كنيم‌. جهان‌ يا همواره‌ وجود داشته‌، يا از هيچ‌ ساخته‌ شده‌ است‌. ممكن‌ است‌ به‌ يكي‌ از اين‌ دو حالت‌ بوده‌ باشد. با اينحال‌ نمي‌توانيم‌ هيچيك‌ را درك‌ كنيم‌. ولي‌ اين‌ را مي‌دانيم‌: برترين‌ چيزي‌ كه‌ در فكر ما مي‌گنجد، شخصيت‌، ذهن‌ و هوش‌ است‌. آن‌ از كجا آمده‌ است‌؟ آيا وجودي‌ بيجان‌ مي‌تواند هوش‌ را بيافريند؟ ما بواسطة‌ «ايمان‌»، بعنوان‌ نهايتي‌ در فكر خود، قدرتي‌ برتر از خودمان‌ يعني‌ «خدا» را مي‌پذيريم‌؛ به‌ اين‌ اميد كه‌ روزي‌ در ملكوت‌، اسرار هستي‌ را دريابيم‌.

جهاني‌ كه‌ خدا آفريد
ستاره‌ شناسان‌ چنين‌ تخمين‌ مي‌زنند كه‌ در كهكشان‌ «راه‌ شيري‌» كه‌ كرة‌ زمين‌ و منظومة‌ شمسي‌ در آن‌ قرار دارند، بيش‌ از 30 ميليارد خورشيد وجود دارد كه‌ بسياري‌ از آنها بسيار بزرگتر از خورشيد ما هستند، و خورشيد ما خود 5/1 ميليون‌ برابر بزرگتر از كرة‌ زمين‌ است‌. كهكشان‌ راه‌ شيري‌ بشكل‌ يك‌ ساعت‌ مچي‌ نازك‌ است‌ كه‌ قطر آن‌ از يك‌ كناره‌ تا كنارة‌ ديگر آن‌ 000/200 سال‌ نوري‌ است‌ و هر سال‌ نوري‌ فاصله‌اي‌ است‌ كه‌ نور، با سرعت‌ 000/186 مايل‌ در ثانيه‌، در يك‌ سال‌ مي‌پيمايد. و حداقل‌ 000/100 كهكشان‌ مانند كهكشان‌ راه‌ شيري‌ وجود دارند، كه‌ برخي‌ از آنها ميليونها سال‌ نوري‌ از هم‌ فاصله‌ دارند. و همة‌ اينها شايد ذره‌اي‌ كوچك‌ در گستردة‌ نامحدود و لايتناهي‌ فضا باشد.

باب‌ 1 : 2 - 2 : 3 . هفت‌ روز
ما نمي‌دانيم‌ كه‌ منظور از روز، آيا 24 ساعت‌ بوده‌ است‌ يا دوره‌هاي‌ طولاني‌ متوالي‌. واژة‌ «روز» معناي‌ متعددي‌ دارد. در 1 : 5 بجاي‌ نور بكار رفته‌ است‌. بنظر مي‌رسد در 1 : 8 و 13 به‌ يك‌ روز 24 ساعته‌، در 1 : 14 و 16 به‌ يك‌ روز 12 ساعته‌، و در 2 : 4 به‌ همة‌ دورة‌ آفرينش‌ اشاره‌ دارد. در متن‌هايي‌ مثل‌ يوئيل‌ 3 : 18، اعمال‌ 2 : 20، يوحنا 16 : 23، «آن‌ روز» ظاهراً به‌ معني‌ همة‌ دورة‌ مسيحي‌ است‌. در متن‌هايي‌ مثل‌ دوم‌ تيموتاؤس‌ 1 : 12، به‌ دورة‌ پس‌ از بازگشت‌ ثانوي‌ مسيح‌ اشاره‌ مي‌كند. و در مزمور 90 : 4 و دوم‌ پطرس‌ 3 : 8، «يك‌ روز نزد خداوند چون‌ هزار سال‌ است‌ و هزار سال‌ چون‌ يك‌ روز.»
اين‌ باب‌ رساله‌اي‌ علمي‌ نيست‌. با اينحال‌ هماهنگي‌ آن‌ با معلومات‌ زيست‌ شناسي‌ و جانورشناسي‌ كنوني‌ شگفت‌انگيز است‌.

روز اول‌ ، 1 : 2 - 5
نور: «آسمانها و زمين‌» كه‌ در «ابتدا» آفريده‌ شدند، بايد قاعدتاً شامل‌ نور هم‌ بوده‌ باشند. ولي‌ سطح‌ زمين‌ بايد هنوز تاريك‌ بوده‌ باشد، چرا كه‌ پوستة‌ سخت‌ در حال‌ سرد شدن‌ زمين‌ كه‌ با آبهاي‌ جوشان‌ پوشانده‌ شده‌ بود، لايه‌هاي‌ فشردة‌ مه‌ و گاز را به‌ طرف‌ بالا متصاعد مي‌كرد كه‌ كاملاً جلوي‌ نور خورشيد را مي‌گرفته‌ است‌. نور و توالي‌ روز و شب‌، هنگامي‌ بر سطح‌ زمين‌ برقرار شد كه‌ فرآيند سرد شدن‌، غلظت‌ مه‌ را به‌ حدي‌ كاهش‌ داد كه‌ براي‌ نفوذ نور كافي‌ بود. در هر صورت‌، خود خورشيد تا روز چهارم‌ قابل‌ رؤيت‌ نبود.

روز دوم‌ ، 1 : 6 - 8
فلك‌: كه‌ «آسمان‌» ناميده‌ مي‌شود، در اينجا به‌ معني‌ اتمسفر يا لاية‌ هوا است‌ كه‌ ميان‌ زمين‌ پوشانده‌ شده‌ با آب‌ و ابرهاي‌ بالاتر قرار دارد؛ اين‌ ابرها حاصل‌ سرد شدن‌ آبهاي‌ زمين‌ بوده‌ كه‌ هنوز آنقدر گرم‌ بوده‌اند كه‌ ابرهايي‌ درست‌ كنند كه‌ خورشيد را بپوشانند.

روز سوم‌ ، 1 : 9 - 13
زمين‌ و زندگي‌ گياهي‌: تا اينجا ظاهراً سطح‌ زمين‌ تماماً با آب‌ پوشانده‌ شده‌ بود، چرا كه‌ شكسته‌ شدن‌ مداوم‌ پوستة‌ نازكي‌ كه‌ تازه‌ شكل‌ گرفته‌ بود، مي‌بايد سطح‌ زمين‌ را نرم‌ و مثل‌ يك‌ توپ‌ مايع‌ نگاهداشته‌ باشد. اما هر چه‌ اين‌ پوسته‌ سردتر و ضخيم‌تر شد، بتدريج‌ پيچ‌ و خم‌ برداشت‌ و جزيره‌ها و قاره‌ها ظاهر شدند. هنوز از باران‌ خبري‌ نبود، ولي‌ مه‌ غليظ‌، خشكي‌ تازه‌ شكل‌ گرفته‌ را كه‌ هنوز گرم‌ بود، سيراب‌ مي‌كرد. آب‌ و هواي‌ استوايي‌ همه‌ جا را پوشانده‌ بود، و زندگي‌ گياهي‌ مي‌بايد بسرعت‌ و بطور غول‌ آسايي‌ رشد كرده‌ باشد. اين‌ زندگي‌ گياهي‌ پس‌ از فرو رفتن‌ها و بالا آمدن‌هاي‌ متوالي‌ بيشمار، بسترهاي‌ زغال‌ سنگ‌ كنوني‌ را توليد كردند.

روز چهارم‌ ، 1 : 14 - 19
خورشيد، ماه‌ و ستارگان‌: اينها بايد «در ابتدا» آفريده‌ شده‌ باشند. در «روز اول‌»، نور آنها بايد از درون‌ بخارات‌ زمين‌ نفوذ كرده‌ باشد (1 : 3)، در حالي‌ كه‌ خود آنها قابل‌ مشاهده‌ نبوده‌اند. اما اكنون‌، با كم‌ شدن‌ غلظت‌ ابرها كه‌ خود ناشي‌ از سرد شدن‌ بيشتر زمين‌ بود، اين‌ اجرام‌ آسماني‌ بر زمين‌ قابل‌ رؤيت‌ شدند. فصل‌ها هنگامي‌ پديد آمدند كه‌ سطح‌ زمين‌، ديگر از درون‌ حرارتي‌ دريافت‌ نمي‌كرد، و بعنوان‌ تنها منبع‌ حرارت‌ به‌ خورشيد وابسته‌ بود.

روز پنجم‌ ، 1 : 20 - 25
حيوانات‌ دريايي‌ و پرندگان‌: به‌ روند پيشرفت‌ وقايع‌ توجه‌ كنيد: در روزهاي‌ اول‌ و دوم‌ موجودات‌ بيجان‌، در روز سوم‌ زندگي‌ گياهي‌، و در روز پنجم‌ زندگي‌ حيواني‌.

روز ششم‌ ، 1 : 24 - 31
حيوانات‌ خشكي‌ و انسان‌: هنگامي‌ كه‌ بالاخره‌ زمين‌ براي‌ سكونت‌ انسان‌ آماده‌ شد، خدا انسان‌ را «بصورت‌ خود» آفريد. خدا هر چه‌ را كه‌ آفريده‌ بود، ديد و همه‌ چيز «بسيار نيكو» بود(1 : 4، 10، 12، 18، 21، 25، 31). اما خيلي‌ زود، اين‌ تصوير تيره‌ شد. خدا حتماً اين‌ را از قبل‌ مي‌دانسته‌، و همة‌ آفرينش‌ انسان‌ را، گامي‌ بسوي‌ دنياي‌ پر جلالي‌ در نظر گرفته‌ كه‌ پيامد اين‌ آفرينش‌ خواهد بود؛ و شرح‌ اين‌ دنياي‌ پر جلال‌ را در بابهاي‌ پاياني‌ كتاب‌ مكاشفه‌ مي‌خوانيم‌.