کافه تلخ

۱۳۸۶ آذر ۱۸, یکشنبه

انسان، زندگی مادی و مینوی در فرهنگ ایران باستان

سخنرانی دکتر راشد محصل تحت عنوان "انسان، زندگی مادی و مینوی در فرهنگ ایران باستان" ساعت 5:30 دقیقه بعد از ظهر در تاریخ 2 دی ماه 1385 در محل تالار شریعتی واقع در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.

به منظور رعایت امانت در بحث های مطرح شده توسط دکتر راشد محصل خلاصه سخنرانی بدون دخل و تصرف محتوایی در اینجا منتشر می شود. متن کامل سخنرانی به صورت مکتوب، در آینده و پس از کسب مجوز از سخنران توسط انجمن انسان شناسی منتشر خواهد شد.


به نام خداوند بخشنده مهربان
ازمنظومه هویدگمان من huydag man شعری از ادبیات مانوی که در وصف روحی آمده است که شایسته رفتن به بهشت می شود و به او ریهیم و ساک و جامه بهشتی می دهند

"من به شوق < ترا > خواهم ستد
و پرواز خواهم کرد به بال

و خواهم راند < ترا > به آن شهر آرامش جاوید
و < به تو > خواهم نمود پدران را
هستی یزدانی خویش را

و شاد خواهی بود به شادی
به ستایش نیک
و خواهی بود بی اندوه و فراموش خواهی کرد دشواری را

جامه درخشان خواهی پوشید
و به کمر خواهی بست روشنی را

و بر سر تو خواهم نهاد
دیهیم شهریاری را"

ایران سرزمینی است با طبیعت های متفاوت و این دگگونی های جغرافیایی طبعا موجب تفاوت های فکری و مدنی نیز هست. از سوی دیگر فلات ایران منطقه ارتباط شرق و سر راه مهاجرت ها، نفوذها، و هجوم هایی بوده است که دو قطب جهان قدیم با یکدیگر داشته اند. این سرزمین با وجود کوه های بلندی که داشته و به ظاهر مانعی برای نفوذ به داخل آن بوده است، اما با گذرگاه های مساعد، تمدن های مختلف را پذیرفته و تاثیر فرهنگی خود را به کشورهای مجاور نیز بخشیده است.
...
فرهنگ ایرانی گرچه بخش مهم آن منشا گرفته از هند وایرانی و نهایتا هند و اروپایی است،اما از تمدن بین النهرین، یونان و پندارهای پیش آریایی منطقه رگه های روشن و آشکاری دارد. از این رو برای بررسی و شناخت هریک از مقوله های فرهنگی باید به این بعد مهم مدنیت ایرانی توجه خاص داشت.
هند و اروپاییان یعنی نیاکان مردمی که امروز بیشتر ساکنان ایران، هند، و اروپا را دربر می گیرند، در حدود هزاره دوم یا سوم پ. م. با یکدیگر زندگی مشترکی داشته اند که در تاریخ به آنان هند و اروپایی یا آریایی می گویند. اینان پس از مدتی به سبب تنگی چایگاه سکونت و، سردی مکان زیست، دستیابی به حیوانت اهلی، به شاخه هایی تقسیم شده و هریک به سویی سفر کردند. ... شاخه ای از اینها که به سوی جنوب آمدند و نیای ایرانیان و هندیان امروزی هستند، " هند و ایرانی " گفته می شوند. پس از دو یا سه سده شاید در حدود 1200 پ. م. شاخه هند و ایرانی از یکدیگر جدا گشته برخی به هند امروزی و پاره ای به ایران آمدند. بنابراین باید توجه داشت که ایرانیان و هندیان از زمان جداشدن از هند و اروپاییان در حدود سه سده با یکدیگر زندگی مشترک داشته اندد و باید به مبراث فرهنگی مشترک آنها در این دوره توجه بسیار داشت. اساطیر این دو تیره اگرچه پس از انشعاب در روساخت تفاوت هایی پذیرفته که ناشی از محیط جغرافیایی جدید است اما در ژرف ساخت نقاط همانندی دارد که با شکافتن لایه های تاریخی می توان به هسته مشرک آنها پی برد. مجموعه فرهنگ و اساطیر هندی ها در کتاب " ودا " کتاب هندی هندوها آمده است. .... منظومه های حماسی مانند رامایا و مهابهاراتا و به طور کلی آثار مختلف علمی ادبی بعدی نسبت به ودا متاخرند و هرکدام به نحوی با ودا بستگی دارند.
شاخه ایرانی این فرهنگ اثر مکتوب و ارزنده اوستا را دارد، و در کنار این مجموعه ادبیات وسیع پهلوی حاصل اندیشه های علمی و فرهنگی ایران در دوره های میانه یعنی دوره پارتیان و پارسیان . نیز مجموعه آثار مشهور به زند یعنی ترجمه و تفسیر اوستاست.
....
درست است که آثار گذشته ما در همه زمینه های علمی ... نمونه های خوبی دارد، اما بخش مهمی از آنها در پیکر اسطوره به ما رسیده است. .... شناخت اسطوره و آشنایی با دنیای پر رمز و راز آن و قدرت تجزیه و تحلیل اشاره های نمادین آن می تواند دانش گذشته را در پیش چشم بگستراند و از لابلای الفاظ به ظاهر داشتان وار و افسانه آمیز آن حقایق تاریخی و فرهنگی را بیرون بکشد. اسطور نه تاریخ است نه آیین و ه حماسه، اما در عین حال با این هرسه پیوندی نزدیک دارد. اسطوره رشته روایت های سنتی مقدسی است درست و حقیقی، زیرا از واقعیت های زندگی حکایت می کند، واقعیت هایی که در طول تاریخ و تمدن ملتی شکل گرفته است. از لابلای اشاره های آن می تواند حقایقی از زندگی گدشتکان را دریافت و پندارهای آنان را شناهت. اگرچه مانند داشتان خمیره آن تخیل است، اما این پنداره تخیلی در طول زمان از صیقل اندشیه نسل ها گذشته و از دانسته های آنها و آرزوهایشان اثر پذیرفته، پرورده و پخته شده است. بنابراین عصاره اندیشه مردم گدشته است. تاریخ هم نیست چون هم زبان آن با تاریخ متفاوت است، و هم آنکه حقایق را به رمز و کنایه باز می گوید. .... جمسه هم نیست چه، حماسه
رچه زبانی کهن دارد اما ازلی نیست . حماسه روایت بلنده است که با زبان پهلوانانه و غالبا به منظوری خاص ساخته و پرداخته شده و زاییده ضرورت زمان است.، اما اسطوره نه قصد ایجاد شور در شنونده دارد و نه القاء تفکری خاص. بلکه پدیده ای است که از ساختارهای اجتماعی، الگوهای رفتاری، آیین های جمعی و فردی شکل گرفته و است. از این رو .اکاوی آن هم گدشته ر می نمایاند و هم در کارکردهای اجتماعی سودمند می افتد. برای شناخت آدمی، استعدادهای او و رسالتش به عنوان مخلوق اثر گذار در هستی ناپار به عبور از گدرگاه اسطوره هستیم، چه پدیده آفرینش در این قالب بیان شده و آن اسطوره این است:
"اورمزد در روشنی بیکران در اعلا اعلیین جای داشت و اهریمن در فروترین تاریکی. میان این دو خلا بود ... اورمزد برخورد از خرد نیمه آاگاه تعنی خردی که بر همه چیز احاطه درد، اما اهریمن نادان بود. بنابراین اورمزد از وجود اهریمن آگاهی داشت ام اریمن از وجود اورمزد آگاه نبود. بر جسب اتفاق اهریمن به مرز آمد، روشنی اورمزد را از دور بدید . نیروی ویرانگری او را بر آن داشت تا آفرینش روشن اورمزد را به تاریکی کشد. اما اورمزد او را به گفتار پاک اورمزدی بیهوش کرد و به تاریکی فرو افکند و برای مقاومت در برابر حمله اهریمن آفرینش خود را به پیکر مینوی (غیرمادی ) شکل داد. و سه هزار سال آفرینش به این گونه بود. در پایان سه هزار سال اهریمن دوباره به بالا آمد اورمزد با خرد مینوی خود دریافت که اگر پیمانی مشخص نبندد، اهریمن بر نابودی آفرینش او توانا خواهد بود. . پیمانی سه هزار ساله بست و در این مدت آفرینش مینوی خود را چهره ای مادی اما ساکن داد. در پایان سه هزار سال آفرینش مادی ساکن را نیز بی سود دید . بنابراین آن را فراز رفتار _متحرک ) گردانید تا هریک از آفریدگان بتواند با برورداری از این تحرک در برابر اهریمن مقاومت کند. نه هزار سال پس از آغاز هستی اهریمن هجوم ود را آغاز کرد و بر آفریدگان اورمزد بتاخت و آسمان را از ترس بلرزانید، آب را بدمزه، شور و تلخ کرد، زمین را سوراخ کرد و پست و بلندی در آن ایجاد کرد. گیاه را که ترد و شیرین بود، بخشکانید و گاه را که نماد همه جانوران روی زمین بود، بکشت و سرانجام به سراغ کیومرث، نماد آدمی آمد، اما بر نابودی او توفیق نیافت. چه چنان تعیین شده بود که کیومرث تا سی سال از حمله اهریمن در امان باشد."
پس اهریمن سرمست و از موفقیت خود چنین اندیشید که

" پیروزی من کامل شد، زیرا آسمان را شکستم و به تیرگی و تاری آلودم و به بارو گرفتم، آب را آلودم و زمین را سفتم و با تاری تباه کردم و گیاه را خشکاندم و گاو را میراندم و کیومرث را بیمار کردم ... از سوی اورمزد در رزم کسی نماند، جز یک مرد که او نیز یکی چه تواند کرد. "

پس از سی سال کیومرث بر سمت چپ افتاد و در گذشت. چون درگذشت از اندام های او هشت نوع فلز که زر، سیم، آهن، روی، قلع، سرب، آبگینه و الماس باشد پدید آمد.. و تخمه او به خورشی پایه رفت و در روشنی خورشید پالوده شد و بهر آن را نریو سنگ، ایزد پیام آور الهی نگاه داشت. یک بهر را اسپندارمذ یعنی زمین پذیرفت و آن تحمه چهل سال در زمین بود و پس از چهل سال آدم و حوا از آن برستند. از این رو آدم آفریده ای است زمینی و آسمانی. ... بنابراین در او و خمیره اش مینوی خوب و بد هردو قرار دارند.

"در گاهان چنین گفته شده است، که در آن مینو ( مینوی خوب و بد ) به هم رسیدند نزد آنکه نخستین آفریده است، یعنی هردو مینو در تن کیومرث آمدند، آنکه برای زندگی است، اورمزد، تا او را زنده نگاه دارد، آنکه بر نابودی است، آنگره مینو، تاش بمیراند و تا پایان جهان نیز چنین است. یعنی بر دیگر آفریدگان به همان گونه برسد. "

و آدمی مختار است از هریک از این دو مینو اختیار کند.
...
جهان در طول سه هزار سال آمیخته است، یعنی نیکی و بدی هردو رواج دارد، پیروزی گاه با اورمزد و زمانی با اهریمن اس. آدمی نیز همین آمیختگی را دارد، چه جهان او کوچک است. این تضاد زمینی و آسمانی در ذات و سرشت آدمی نیز هست. انسان آفریده ای است ترکیب یافته از پدیده های پنجگانه.
1. ahu یعنی نیروی زیست که وظیفه آن نگهداری تن است ...
2. baodah نیروی آگاهی، دریافت و احساس است ...
3. daena یعنی هستی مینوی تن یا من مینوی و این نیرویی است که فرد را در حهان دیگر بر حسب اینکه نیکوکار یا بدکار باشد، پاداش یا پادافره می دهد. او پس از سه روز نخستین مرگ و هنگامی که کارهای درگذشته به ترازوی سنجش نهاده شد، دوشیزه ای بوسا و زیبا یا پرزنی زشت و بدبو ظاهر می شود و او را به بهشت جاودان می برد یا در دوزخ تاریک می افکند و در حقیقت "وجدان" فرد است.
4. uruuan نیرویی پایا و فیر مادی است به من مینوی او می پیوندد و زندگی مینوی فرد را می سازد. قابل توجه است که daena اسمی مونث و uruuan اسم مذکر است. ...
5. پنچمین نیرو فره وشی است که از آغاز تا فرجام همراه فرد است. همزادی که پیش از تولد بوده و تا پایان نیز خواهد بود. اما ظاهرا بدان از این نیرو برخوردار نیستند. فره وشی درگذشتگان در روزهای پایانی سال به خانه و خانواده خود باز می گردند و از شادی بازماندگان شاد می شوند. از این رو نظافت پایانی سال و روشن کردن آتش در روزهای پایانی می تواند به حرمت فره وشی درگذشتگان باشد.

آدمی به عنوان برترین آفریده خداوند و بهره و راز خرد در عمل آزاد است هم در کارکردهای فردی و هم در مسئولیت های اجتماعی .... شاید بتوان مسئولیت های اجتماعی انسان را در سه محور دانست، حفظ طبقه اجتماعی و کوشش در مرزهای آن، و تلاش در حفظ نظم جهانی و اجرای آیین ها.