کافه تلخ

۱۳۸۶ آذر ۱۷, شنبه

جنبش حروفیه

شیخ سعدالدین محمود شبستری ناظم این ابیات را کسی به الحاد خطرناک حروفی متّهم نساخت، زیرا در دوران حیات وی هنوز اعتقاد به راز حروف جرم موحش و معتقد بدان در خورد قتل شناخته نمی شد . بعد ها حروفیّه را به احتمال قوی به علل سیاسی به انواع جرائم متهم ساختند و در واقع نیز آنان که به قِدَم عالم معتقد بودند و دوزخ و بهشت انسان را در همین جهان می دانستند و بر آن بودند که انسان می تواند مظهر و صورت مجسم خداوند باشد ،از لحاظ عقیده ای ، زمینه های لازم تکفیر خود را فراهم کرده بودند.

جنبش حروفیه پدیده ای ناگهانی در تاریخ نیست. قبل و بعد از این جنبش ،جنبشهائی با عقایدی همانند وجود داشته است مثلاً رابطه ی حروفیه با عقاید باطنینان اسمعیلی ، و با عقاید فرقه ی "اهل حق" (به ویژه از جهت تأکید در کتمان اسرار و اعتقاد به وجود "ادوار"در سیر عالم و ظهور مظاهر الهی در هر دور معین و باور به شخصیت الهی علی ابن ابی طالب(1) و یا با فرقه ی "بکتاشیه" که در ترکیه نفوذی فراوان یافته بود ، و با جنبش "نقطویه" که در دوران شاه عباس صفوی دامنه گرفت و جنبش "بابیه" در دوران قاجار روشن است.

در باره ی جنبش حروفیه (با در نظر گرفتن شکل"بکتاشی" آن) که از هرات تا شروان و از شروان تا حلب را در بر گرفته است، از طرف پژوهندگان معاصر بررسی های متعددی صورت گرفته است . از خاورشناسان ادوار برائون در مقالاتی در "مجله ی آسیائی " و نیز در "تاریخ ادبی" معروف خود ، کلمان هوار مستشرق فرانسوی ، گیب (صاحب اوقات معروف گیب) و نیز فیلسوف رضا (رضا توفیق) از پژوهندگان ترک (به ویژه در مورد بکتاشیه) و آقای دکتر صادق کیا در "واژه نامه ی گرگانی" (تهران 1330) و در مقاله ای تحت عنوان "آگاهی های تازه از حروفیان" (مجله ی دانشکده ی ادبیات ، سال دوم، شماره ی 2-1334 ) در باره ی سراپای جنبش یا برخی از اجزاء و شعب آن ، بررسی ها و تحقیقات جالب نموده و متون ارزنده منتشر کرده اند. در باره ی جنبش نقطویه که زماناً با جنبش حروفیه نزدیک است آقای نصر الله فلسفی در جلد های 3و4 تاریخ زندگی شاه عباس اطلاعاتی داده است.(2)

هدف این بررسی نه تنها معرفی این جریان مهم الحادآمیز است که نقش انقلابی معینی در دوران خود بازی کرده است ، بلکه کوشش برای یافتن رشته ی تاریخی آموزش حروفی است .

اعداد، حروف ، اصوات و نقاط اسرار آمیز

در دورانی که طرز تفکر ماقبل منطقی( پره لوژیک یا میستیک) تسلط داشته است ، بشر برای همه چیز و از آن جمله برای اعداد ، حروف ، الفاظ و اسماء مختصات سرّی قائل بود . سوابق اولیه ی به اصطلاح "علوم" سرّی و رمزآمیز که آن را علوم هرمتیک (به نام هرمس تریس مژیست) و یا ازوتریک(یعنی علوم لدّنی) می نامند ، از همان دوران کهن است.

فیثاغورثیان اعداد را به خطی و سطحی و مکعب و متوازی الاضلاع و سه بعدی تقسیم می کردند . و کلیه ی ذوات و مفاهیم را با این اعداد مربوط می شمردند . متناهی و لامتناهی ، جفت و طاق، واحد و متعدد ، چپ و راست، نر و ماده ، ساکن و متحرک ، راست و کج ، نور و ظلمت ،‌ خیر و شرّ ، مربع و مستطیل، اضدادی است که از نظر فیثاغورثیان جهان را از آن ها ساخته اند . یکی از بانیان مکتب فیثاغورثیان موسوم به فیلولای حتی برای اصوات نیز مختصات سری قائل می شد. اندیشه های فیثاغورثی در نظریات "اخوان الصفا" و اسمعیلیه تأثیری بسزا داشت. انتساب چنین مختصات سری به حروف و الفاظ و اسماء نیز سابقه ی طولانی دارد . درباره ی آموزش "کابالیستیک" یا ( Cabala - Kabbala - kabbalistique ) به واسطه ی ربط خواص آن با موضوع تحقیق ما ، جداگانه صحبت خواهیم کرد. در اینجا کافی است که به علوم غریبه ای مانند "مانسریک" ، "جفر جامعه" ، "سیمیا" ، "علم اسماء" و "حساب ابجد" و "حساب جمل" اشاره کنیم .

در باره ی "مانسریک" که از واژه ی "مانسر" پهلوی (و مانژا یا مانترای اوستائی) آمده است باید بگوییم که آن به معنای کلام ایزدی و اورادی است که از این کلام می ساخته اند و آن اوراد مقدس را "مانسر سپند " می گفتند . "مانسر سپند" یا اوراد مقدس وسیله ی هرگونه معالجه نیز بود و معالجه با این اوراد را در پهلوی "مانسر سپند بشاژنتین" و طبیبی که به وسیله اوراد مقدس و کلمات الهی بیماران را درمان می نمود "مانسر سپند بشاژنتیار" می نامیده اند . از همین واژه ی "مانسر" است که کلمه ی "منتر" در فارسی دری مانده و یکی از اعمال درویشان "منتر کردن" یعنی طلسم کردن با اوراد بود امروزه نیز "منتر کردن" در زبان عامیانه به معنای گول زدن و رنگ کردن آمده است و شگفت است که در فرانسه نیز اصطلاح( Monter un cabala )به معنای کلک زدن و منتر کردن است.

اما "علم" طلسم آمیز جفر را بنا به روایت حاملان و مصنفان این علم پیمبر بر پوست بزغاله ای نگاشت و به علی سپرد و هم از این جهت جفر نام گرفت زیرا در عربی به بزغاله "جفر" می گویند .

علم سیمیا نیز در یکی از اشکال و معانی خود با همین مختصات حروف سروکار دارد و برای حروف طبایع آتشی و هوائی و آبی و خاکی قائل است .عارف معروف ابن العربی (638- 565) سیمیا را وسیله ی تصرف نفوس ربانی در طبیعت می شمرد. جالب توجه است که واژه ی سیمیا از کلمه ی یونانی Semeionبه معنای علامت و نشانه می آید که دانش بسیار مهم Semiotique (نشانه شناسی)از همین لفظ مشتق شده است .

در حساب ابجد یا "جمل" رابطه ی بین حروف و اعداد برقرار می شود و برابر هر حرفی از حروف ابجد عددی است . جالب است که در اساطیر قومی عرب حروف "ابجد" را اسامی پادشاهانی می دانسته اند که در واقع زمانی می زیسته و حکومت می کرده اند.

در "علم اسماء" به ویژه از اسماء الحسنی که بهین نام های خداست و در قرآن آمده است مانند" ملک" ، " قدوس" ، " مهیمن" ، " باری" ، " مصور" و غیره صحبت می شود .

"علم حروف" در ایران

علم حروف در ادوار مختلف و نزد فرق مختلف در میهن ما تداول و شیوع داشته و حتی در نزد فلاسفه ی استدلالی ما باور به رمز حروف دیده می شود . مثلا لوئی ماسینیون ( L. Massignon ) در "مجله ی قاهره" ( La Revue de Caire 1951 ) در مقاله ی تحت عنوان "ابن سینا و نفوذ شرقی" می نویسد که ابن سینا در رساله ی "النیر وزیر" برای هر حرفی از الفبا معنائی قائل بوده است. مثلاً "ی" به معنای ظهور ( declaration) و "ل"‌ به معنای خلقت و فیضان و تشعشع و "ط" به معنای ماده است . و لوئی ماسینیون نتیجه می گیرد که این امر مربوط به نبوغ شرقی ابن سینا است که درک نشده و مطالعه نشده باقی مانده است. در واقع ابن سینا که به علوم هرمسی و غریبه و فلسفه ی اشراقی باور داشته یا از طریق تفنن یا به علت اعتقاد رمز حروف را به میان می کشد . بحث در باره ی راز حروف ویژه ی ابن سینا نیست بلکه نزد متکلمین نیز سابقه داشته ،چنانکه در "نفایس الفنون فی عرایس العیون" محمد بن محمود آملی آمده است (به نقل دهخدا در لغت نامه). این بحث در بین فرق مختلف اسلامی می گذشته است .مثلاً اشاعره در این زمینه بنا به گفته ی "نفایس الفنون" ........"مذهب اهل توقیع"داشتند و خداوند را واضع لغات و حروف می دانستند و بر آن بودند که خدا خود اصوات و حروف را در جسمی از اجسام بیافرید تا آدمیان از او بشنیدند که واضع این الفاظ را ، به ازای این معانی وضع کرد . علاوه بر اشاعره ، فرقه ی "اخوان الصفا" نویسندگانِ "رسائل" معروف نیز ، به رمز حروف معتقد بوده اند.

در باره ی نظر اخوان الصفا در مورد حروف ، آقای دکتر سید حسن نصر در تحقیق جالب خود راجع به این فرقه ( " نظر متفکران اسلامی در باره ی طبیعت " – صفحات 69-70 ) اطلاعاتی میدهد و مینویسد :

"در نظر اخوان ، اعداد نه تنها دارای رابطه ای درونی با "کتاب طبیعت" است ، بلکه با "کتاب وحی" نیز رابطه ای دارد و این رابطه به وسیله ی ارزش عددی حروف الفبای عربی که زبان مقدس اسلام است برقرار شده است . این انطباق بین اعداد و حروف را اخوان با پیروی یکی از جدول های معمول بین دانشمندان اسلامی به نحو زیرین درج کرده اند :



1


2


3


4


5


6


7

ا


ب


ج


د


ه


و


ز

8


9


10


20


30


40


50

ح


ط


ی


ک


ل


م


ن

60


70


80


90


100


200


300

س


ع


ف


ص


ق


ر


ش

400


500


600


700


800


900


1000

ت


ث


خ


ذ


ض


ظ


غ





و نیز می نویسد :

" از حروف الفبای عربی 14 حرف در فواتح سُوَرقرآن مجید ذکر شده است . اخوان صفا (مانند جاب بن حیان و مجرطی) حروف را به 14 حرف مطابق با بروج شمالی از بروج افلاک و 14 عدد دیگر را با بروج جنوبی تقسیم کرده اند و 14 حروفی را که در فواتح سور قرآن آمد ه است حروف تاریک و 14 حرف دیگر را روشن نامیده اند، چون به قول آنان 14 حرفی که ظاهر شده است از لحاظ عالم روح تاریک است و آن حروفی که غایب است ، بر عکس ، از جهت دید عالم روح روشن است ( رجوع شود به رسائل اخوان جلد سوم صفحه ی 152 ) . این انطباق بین طبیعت و قرآن در نظر اخوان حاکی از این است که آن هم هماهنگی و شباهتی بین عالم طبیعت و وحی آسمانی قائل بوده اند ."

"علم حروف" به ویژه در نزد صوفیه تداول داشته است . چنان که دکتر غنی در "تاریخ تصوف" (بخش مصطلحات صوفیه ،صفحه ی 644)آورده است اصولاً حروف در نزد صوفیه "حقایق بسیطه ی اعیان" ) یا به بیان امروزی به مثابه ی "واقعیت اصلی موجودات"تعریف می شد و به حروف عالیاتی معتقد بودند که آن را "شئون ذاتیه ی موجود در غیب الغیوب " می دانستند، همانطور که "درخت" در "هسته" به طور ذاتی موجود است ،همه ی موجودات در حروف عالیه در "غیب الغیوب"موجود بوده اند. ابن العربی که ذکرش گذشت از معتقدان علم حروف بود و می گوید:

کنا حروف عالیات ، لم نقل متعلقات فی ذری اعلی العلل

در "نفایس الفنون فی عرائس العیون " تألیف شمس الدین محمد بن محمود عاملی(به نقل دکترصفا در جلد سوم تاریخ ادبیات در ایران ،صفحه ی 176) از فنون و علوم متداوله در نزد صوفیه از جمله از "علم حروف" صحبت می کند و می گوید که صوفیان برای هر حرفی از حروف هجا ، معنی و خواصی قائل بودند. مثلاً دندانه ی اول "س" را اشاره ای به "حقیقت باطن قلم" و دندانه ی دوم را" حقیقت علم" و دندانه ی سوم را به" حقیقت امر " می دانستند . به ظاهر حرف" واو"سموات و به باطن این حرف عرش و کرسی را قائم می شمردند . حرف " ح"را شکلی می دانستند که خدا در کرسی و لوح آفریده است . در نفایس الفنون چنین می خوانیم:

"هر کس به وقت طلوع آفتاب و در وقت گرما ، هر اسمی را از اسماءحق که اول او ح باشد (همچو :حیّ ، یا حکیم ، یا حنان ، یا حلیم) بخواند ،گرما در او اثر نکند و آنچه " ارباب احوال" بر سر آتش نشینند و روند و بدان بازی کنند ،در ایشان اثر نکند ، هم به واسطه ی این معنی است ."

چنانکه مشاهده می کنید دامنه ی اعتقاد به راز حروف در ایران وسیع بوده و ریشه ی آن قدیم. راز حروف، راز اعداد و طلسمات و عزائم با هم در می آمیزد و این امر نمونه های فراوان در جریانات فلسفی ،عرفانی ،دینی و حتی ادبی ما دارد .

بر اساس سابقه و شیوع این مباحث ، بسیاری از جریانات الحاد آمیز از اسمعیلیه گرفته تا حروفیه و نقطویه و سپس بابیه تحت تأثیر این مسائل قرار گرفتند. درویش خسرو پیشوای نقطویه در دوران شاه عباس توانست زمانی ، مانند مانی که نظر شاپور و مزدک که نظر کوات را جلب کرده بود ، نظر شاه عباس را به خود جلب کند ، ولی شاه عباس سرانجام دستور قتل او و پیروانش را می دهد . اگر "تکیه ی "حروفیه به راز حروف بود نقطویه به رمز "نقط" تکیه داشتند و بالاخره در دوران قاجاریه وقتی سید علی محمد باب ، تفسیر خود را بر سوره ی یوسف"قیوم الاسماء"می نامد و یا 18 تنی را که در آغاز کار به سید باب روی آوردند به حساب جمل" حروف حیّ " می خواند ، همه از تأثیر شیوه ی تفکر حروفی خبر میدهد .

آموزس کابالیستیک یا حروفی در باختر زمین

از آنجا که تعالیم "حروفیه" با آنچه که در باختر زمین "کابالیستیک" نام گرفته است شباهت و ارتباط دارد و به احتمال قوی قریب به یقین منبع کهن و غیر مستقیم تعالیم حروفیه همان آموزش " کابالا " است لذا به جاست با این جریان، آشنایی اجمالی حاصل کنیم .

خود کلمه ی "کابالا "(یا Gabbalah ) یک واژه ی عربی کهن است که آن را می توان به "روایت" و "سنت" ترجمه کرد و محتمل است با کلمه ی قباله ی عربی ریشه ی مشترک داشته باشد . آموزش "کابالا" یک آموزش اسرارآمیز یهودی در باره ی نقش حروف و اعداد است که منابع فیض و پیدایش آن عبارت است از اساطیر یهود، علوم متداول دوران هلنیسم، گنوستیسیسم،آموزش فیثاغورثیان ،آموزش نوافلاطونیان و غیره. این آموزش اهمیت احکام خود را تا احکام مندرجه در تورات بالا می برد و آن ها را نصوص مقدس اعلام می داشت . شمعون برّ یحیی به زبان آرامی اثر عمده ی آموزش" کابالا" را که " زهر" (تابش ) نام داشته است تآلیف کرد و موسی لئون از یهودیان اسپانیا در پایان قرن سیزدهم میلادی آن را نشر داده است . یکی دیگر از آثار عمده ی آموزش "کابالا" ، " سفر یزیره" (یا "سفر تکوین" ) نام دارد که آن به زبان عربی در قرون ششم و هفتم تصنیف گردیده است و مؤلف مجهول آن بر آن بود که خلقت بر اعداد ده گانه و 22 حروف الفباءِ عربی مبتنی است.

در کتاب "زهر" تحت عنوان تفسیر کنایه آمیز و سمبولیک نوشته های تورات یک آموزش صوفیانه ی وحدت وجودی تعلیم میشود که در آنجا به جای مقوله ی "خلقت" دفعی جهان به دست خالق ،مقوله ی "فیضان" دائم آفرینش از آفریننده ، جانشین می گردد.

یکی از مسائل مهم در آموزش " کابالا" آموزش در باره ی "بیکرانه" یا "لایتناهی" است (که "انسوف" Ensof )نام دارد. لایتناهی دارای هیچ گونه تعریف ویژه نیست و هیچ حد و رسمی برای آن نمی توان تصور داشت و کلمه و عمل و عقل و اراده بدان تعلق نمی گیرد . "لایتناهی" از جهان جدائی پذیر نیست بلکه جوهر و علتی است ممازج با جهان که در عین حال مبداء فاعله و منفعله ی جهان است . لایتناهی کل است و اشیاء مختلف مظاهر هستی و یگانه ی آنند .

آموزش کابالا ، بعدها در متفکران یهود و مسیح اثری عمیق بخشید . در قرن پانزدهم تقریباً موازی با جنبش حروفیه در ایران شخصی به نام پیکو دلا میراندولارایشلین برخی از عقاید کابالا را بسط داد. همچنین این نظریات در طبیب معروف قرن شانزدهم پاراسلس مؤثر بود . کابالا در این دوران به علم جادوئی و طلسمی و توضیح سمبولیک متون مقدس مبدل می گردد که در آن هر کلمه و عددی معنای اسرارآمیز ویژه ای دارد .

لذا مفهوم کابالاستیک در این دوران با اسرار و مغیبات و طلسمیات و جن گیری یکسان می شود . آیا آموزش "کابالا" از قدیم الایام از مجاری یهودی و اسلامی و از را ه علومی مانند جفرجامعه و سیمیا و علم اسماء و حساب جمل که بدان ها اشاره رفته است افکار حروفیه را یافته و یا آنکه جنبش حروفیه در ایران با تعالیم نظیر در اروپای همعصر بی رابطه نبوده ،مطلبی است که باید در باره ی آن تحقیق شود .

وجود ارتباطات فکری مابین نواحی غربی ایران و قفقاز آن روز ،مانند شیروان و باکو که مراکز زندگی و فعالیت مولانا فضل الله استرآبادی مهمترین ایدئولوگ حروفیه ی ایران بود و تبریز با اروپا امری است بدیهی . در اواخر دوران ایلخانان و اوایل تیموریه تا عهد صفویه ، تبریز از مراکز مهم فعالیت تجار ژن ، ونیز و اسپانیائی بود. در آن هنگام تبریز را حتی یکی از مهمترین مراکز تجاری جهانی می شمردند . و راه ارتباطی ارمنستان با غرب از طرق مهم بازرگانی و ارتباطی به شمار می رفت . در آن هنگام آمدن سفراء ونیز و سیّاحان این دولت و بازرگانان ایتالیائی و اسپانیائی به ویژه به این نواحی ایران امری بود بسیار عادی. لذا شگفتی نیست اگر چیزی از افکار کابالیستیک غرب که در آن هنگام تداول و رواج یافته بود به ایران رخنه کند. وسپس با سنن حروفی و "علم حروف" که در نزد صوفیه ی ایرانی معروف بود، درآمیزد و الهام بخش مولانا فضل الله استر ابادی ایدئولوگ حروفیه ی ایرانی شود . یا آنکه بر عکس از افکار حروفیون ایرانی رشحاتی به غرب برود .البته تمام اینها فرضیات است که باید در باره اش مطالعه ی بیشتری صورت گیرد .



تاریخچه ی جنبش حروفیه در ایران

جنبش دراویش حروفی را باید جزء رشته جنبش های انقلابی دراویش مانند سربداریه ، مرعشیه ،بکتاشیه و نظایر آن دانست که در نقاط مختلف ایران و ترکیه ی امروزی پدید شده است و جنبش های مثبت و پیکارجویِ صوفیان و درویشان است و چنان که شرح فوق در باره ی سوابق "علم حروف" و دیگر سوابق این قبیل عقاید و نظریات نشان داده ، پیدایش " حروفیگری" بر زمینه ای دارای تدارک مفصل قبلی ، بوده است.

جنبش حروفی از زمان میرانشاه ولد امیر تیمور گورکان در نیمه ی دوم قرن هشتم هجری آغاز می شود و در زمان شاهرخ میرزا با کشتار هواداران آن در نیمه ی اول قرن نهم خاتمه می یابد . لذا این جنبش را می توان به دو دوره ی مجزا از یکدیگر تقسیم کرد و ما می کوشیم اطلا عاتی را که در باره ی این دو دوره ی جنبش گرد آورده ایم هر چه جامعتر به دست دهیم :



الف- حروفیه در دورا ن میرانشاه

در باره ی جریان این جنبش در زمان "مزارات تبریز" ‌که آقای دکتر صادق کیا در مجله ی دانشکده ی ادبیات بخش هائی از آن را نقل کرده اند اطلاعات جالبی میدهد.

جریان چنین است که شخصی به نام مولانا فضل اله نعیمی استرآبادی حروفی بنیادگزار این فرقه است . فضل اله استرآبادی از میان انواع علوم صوفیه به "علم حروف " توجه خاصی کرد و آن را وسیله ی کشف کرامات برای خود قرار داد . مولانا فضل اله نعیمی پیر سید نسیمی بیضاوی شاعر بود و در دوران میرانشاه ولد امیر تیمور گورکان می زیست . در مزارات تبریز در باره ی فرقه ی حروفیه آمده است :

"این طبقه ، مشهور به اباحت و تزندق اند و در آن زمان با پادشاه خیلی اختلاط داشته اند . مردم به این قوم بسیار گرویده بودند. آخر علماء هجوم کرده ، فتواها نوشتتند که شرعاً خون این قوم را باید ریخت و اگر پادشاه احتمال کند دفع پادشاه نیز فرض است . مولانا نجم الدین اسکوئی که از گزیده ی علماست در نوشتن فتوی به قتل این جماعت ، ملاحظه نموده ، نداد . پادشاه معتقد به فتوای وی بود . گویند در آن زمان مجذوبی بود در کوه سرخاب که هرگز به شهر عبور نمی کرد. در خلال این حال روزی مجذوب در کمال حدّت به شهر آمد و به خانه ی مولانا نجم الدین رفت و از روی عتاب تمام گفت که حضرت رسالت پناهی (صلعم) امشب به واقعه ی من آمد و فرمود که برو به نجم الدین بگو که حکم به قتل این جماعت کن که اینها مخرب دینند .چون مولانا این سخن بشنید گریه بسیار کرد و حکم قتل فرمود. گویند قریب به پانصد کس کشتند و سوختند . و اهل حقیقت بر اینند که در فضل الله نعیمی فتوری نبود ودرکمال تزهّد بود و نان کسی نمی خورد و به طاقیه دوزی ، اوقات می گذرانید ."



از این شرح جالب"مزارت تبریز" چند چیز فهمیده می شود :

1- حروفیه (مانند زمان کوات ساسانی که به مزدکیان رابطه ی نزدیک داشت )با میرانشاه روابط نزدیک داشتند . شاید میرانشاه می خواسته است از آنها برای تضعیف روحانیت ، چنانکه شیوه ی متداول در ایران بوده است ، استفاده کند.

2- مانند همان دوران که مؤبدان اعمال فشار کردند ، این بار نیز علماء جنجال برداشتند و پیروان مردی را که از راه طاقیه (کلاه)دوزی ارتزاق می کرد و به زهد و ورع معروف و تمام عمر در شروان زیسته ، در شهر هرات به "اباحه" و "زندقه" و "اعتقاد به تناسخ" منسوب و یا متهم کردند یعنی تقریباً همان اتهامات دوران مزدک را تکرار کردند . در برخی منابع به حروفیه مجاز شمردن شرب شراب ، ضرورت اعتراف به گناه در برابر "بابا" (مقام روحانی)نسبت داده شده که آن هم به قصد در آمیختن نظریات آنها با مسیحیان و بر انگیختن جماعت عوام علیه آنانست .

3- مهمترین عالم وقت (مولانا نجم الدین اسکوئی) از راه صداقت یا سالوسی زیر بار فشار نرفت تا آن که "مجذوبی" (!) خواب نما شد و پس از این صحنه سازی ، مولانا فتوی داد و پانصد نفر در شهر هرات کشته شده یا محروق گردیدند. مسئله ی سوختن افراد که در اروپای آن روز مرسوم بود در ایران نیز متداول بود ، زیرا "حبیب السیر" نیز چنانکه خواهیم آورد بدان اشاره می کند.

مولانا فضل اله نعیمی استر آبادی که بود و چه می گفت؟ وی در زمان امیر تیمور می زیست و با طاقیه دوزی به سر می برد و در شهر شروان کتبی به نام "جاودان نامه" (یا "جاودان کبیر") و "عرشنامه" و غیره به لفظ گرگانی تألیف کرده است و البته مقصد از این کار آن بود که تعالیم خود را برای مردم عوام مفهوم تر گرداند و موافق شطحیات قائلان به علم صوفیانه و "حروف" گفت من به سرّ " اوحی الب عبده ما اوحی" پی برده ام زیرا برای رخنه کردن در بطون کلام قرآن و حدیث راهی جز یافتن راز حروف نیست . وی حروف را "قدیم" می دانست و می گفت خدا بنا به نصّ "وعلّم الاسماء حکما " و " یا آدم انبئهم باسمائهم " آنها را به آدم آموخت .مطالب فضل الله استرآبادی از همان نوع است که ما در میان نظرات صوفیان حروفی شرذمه ای از آن را ذکر کرده ایم .این شعر به او منسوب است:

من حسین عهد و نااهلان یزید و شمر من

روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا

در همه عمرم مرا یک دوست در شروان نبود

دوست کی باشد کجا ، ای کاش بودی آشنا

پس از آنکه فضل اله حروفی به قولی به دست شخص میرانشاه کشته شد ، حروفیه کینه ی میرانشاه را به دل گرفتند و او را "مارانشاه" و دجّال زمان نامیدند و هنگامی که میرانشاه در جنگ" سرو رود"(با سپاهیان سلطان احمد جلایری و متحد وی امیر قره یوسف قره قویونلو)کشته شد ، حروفیه گفتند اینک دجّال مرده است و دیگر نوبت ظهور قائم موعود است که صاحب السیف است و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. در نظریات حروفیه فضل اله استر آبادی به مثابه ی یکی از مظاهر الهی توصیف می شد زیرا حروفیه تحت تأثیر صوفیه که خداوند را در ذرات عالم منتشر و در همه چیز متجلی می دیدند قائل به امکان مظهریت انسان بودند و در واقع برای فضل الله استر ابادی (چنانکه بعدها بهائیه برای میرزا حسینعلی بها) نوعی الوهیت قائل گردیدند و وی را صورت تام خدا می شمردند . این اندیشه ی تجسم خداوند در وجود یک مظهر نجات بخش که به شکل دیگر در پایه ی "مهدویت" نیز قرار دارد اندیشه ی کهنی است که در کیش هندوئی "ویشنو" ، "آواتارا" نام داشت . این واژه در سانسکریت به معنای ظهور و رجعت است و تصور می رفته است که خدا را به صورت راما یا کریشنیا ظاهر می شود و در مزده یسنه نیز انتظار ظهور "سوشیانس" و در دین یهود انتظار ظهور "مسیح" تقریباً از همین نوع است.

ب- حروفیه در دوران شاهرخ

در باره ی حروفیه در دوران شاهرخ "حبیب السیر" تألیف "خواند میر" اطلاعات جالبی به ما می دهد (چاپ خیام - جلد سوم - صفحات 615-617) . وی می نویسد که روز جمعه 13 ربیع الاخر 830 هنگامی که شاهرخ به مسجد جامع هرات رفته بود کپنک پوشی احمدی نام که از مریدان مولانا فضل اله استر آبادی بود ، به صورت دادخواهان ،کاغذی در دست بر سر راه شاهرخ آمد و کاردی بر شکم او زد . زخم منجر به مرگ شاهرخ نشد ولی احمدی را در دم کشتند . بعدها میرزا بایسنقر فرزند شاهرخ و امراء به تفحص احوال احمدی مشغول گشتند و به قول "حبیب السیر" در بین "رخوت آن مردک" کلیدی یافتند و در خانه ای که در تیمچه ی شهر واقع بود با آن کلید گشوده شد و مردم گفتند که در این خانه جمعی که به "طاقیه دوزی" می پردازند و از معاریف شهرند و از آن جمله "صاین الدین علی ترک" نویسنده و دانشمند معروف زمان مولانا معروف خطاط رفت وآمد می کنند و خود از نزدیکان امراء و شاهان و از روشنفکران نامبردار زمان خود بود. بایسنقرمیرزا دستور داد مولانا معروف را در چاه قلعه ی اختیارالدین محبوس کردند. سپس "خواجه عضدالدین" که دختر زاده ی مولانا فضل اله استر ابادی بود و جمعی دیگر از موافقان احمد لر را "مقتول بلکه محروق" ساختند .

در آن موقع بایسنقر و شاهرخ مطلع شدند که احمد لر گاهی نزد امیر سید قاسم یا شاه قاسم انوار شاعر معروف نیز می زیسته است . سید علی بن هرون بن ابوالقاسم الحسینی تبریزی (متوفی 837) از شعراء و دانشمندان معروف زمان خود و صاحب دیوان غزلیات و مثنوی های "انیس العارفین " و "انیس العاشقین" است که نسخ خطی آن موجود است . پس از آن که بایسنقر نسبت به قاسم انوار مظنون شد او را از هرات به سمرقند تبعید کرد و او در این شهر تحت حمایت میرزا الغ بیگ قرار گرفت و سپس به خراسان برگشت و در خرجرود از ولایات جام سرانجام وفات یافت . هنگامیکه بایسنقر قاسم انوار را تبعید می کرد وی غزلی گفت به این مطلع :

نمی دانم چه افتادست قسمت از قدر ما را کزین درگاه می رانند دائم دربدر ما را

شاعر و عارف معروف عبدالرحمان جامی متذکر میشود که شاگردان قاسم انوار برخی مقررات و آداب دینی را مراعات نمی کرده اند و مثنوی "انیس العارفین" را تفسیر غلطی از مصطلحات صوفیه می شمرد .

یکی دیگر از کسانی که در جریان احمد لر مظنون واقع شد و صدمات گران دید دانشمند و نویسنده ی معروف سید صاین الدین علی بن محمد بن محمد ترکه اصفهانی نویسنده ی رسالات معروف " نغثه المصدور" اول و ثانی است .پس از سوء قصد احمد لر چنانکه گفته شد علاوه بر شاه قاسم انوار ، صاین الدین علی نیز مورد سوء ظن واقع شد . وی در " نغٍه المصدور" دوم خطاب به میرزا بایسنقر پس از بیان آنکه شنیدن خبر کارد خوردن شاهرخ مایه ی حیرت و تأسف او شد می نویسد :

"یک صباح جمعی صلحاء و عزیزان را طلبید (یعنی طلبیدم )و نسخه ی "صحیح بخاری" در میان نهاده و در کیفیت ختم آن جهت سلامتی از واقعه مشورت می کند ، ناگه شخصی از قلعه رسید که ایلچی آمده است و به حضور شما احتیاج دارند جهت مشورت ضرورت شد روان شدن . همان بود . دیگر نه خانه را دید نه یاران را و نه فرزندان و عیال، ‌مگر به بدترین اوضاع و احوال -

بارید به باغ ما تگرگی وز گلبن ما نماند برگی

هر کس که روزی سلامی بدین فقیر کرده بود ، روی سلامت ندید . همه را به تعذیب گرفتند. خانه را مهر کرده ، بنده را در قلعه به جائی محبوس داشتند . هیچ آفریده را نمی گذاشتند که پیش این فقیر آید . مگر جمعی محصلان متشدد که چیزی می طلبیدند تا کاغذها و املاک همه ستدند....."

این شرح طولانی است و صاین الدین علی شیوه ی رفتار دولت وقت را با یک مظنون و متهم سیاسی با دقت بیان می دارد که از لحاظ تاریخی جالب است .

اینکه کسی مانند "قاسم انوار"‌ ، مانند "مولانا معروف خطاط" و "صاین الدین علی ترکه" در خانه ی اسرارآمیز تیمچه ی شهر هرات با احمد لر تماس می گرفتند و اورا به کشتن شاهرخ یعنی در واقع ستاندن انتقام حروفیه تشویق کردند،خود نشانه ی ریشه ی عمیق جنبش حروفیه در میان روشنفکران معروف عهد و تلاش آن ها برای واکنش در مقابل کشتار خشن هیئت حاکمه ی وقت است.

نتیجه

جنبش حروفیه خواه از جهت محتوی فکری و خواه از جهت محتوی تاریخی خود بسیار جالب است . از جهت محتوی فکری ، این آموزش صوفیانه ی رمزآمیز ، ریشه ی عمیق در کهن ترین اشکال تفکر میستیک و ازوتریک ( لدنی و سری ) اقوام ایرانی ، عربی ، عبری و یونانی در باره ی خواص غریبه ی اعداد و حروف دارد . از جهت تاریخی این جنبش جزء سلسله جنبش های صوفیانه ای است که با هیئت حاکمه و مذهب مسلط وقت مردانه در می افتند و نمودار مبارزه ی طبقاتی در جامعه ی فئودالی است . از آنجا که طرف تیز این جنبش مانند جنبش سربداریه علیه غاصبان مغولی است رنگ میهن پرستانه ی آن نیز آشکار است . اگر از جهت محتوی فکری خود جنبش حروفیه غیر معقول و خرافی است ، از جهت مضمون تاریخی خود یعنی از جهت جنبه ی ملی - طبقاتی خود مترقی است.

سرانجام بیهوده نیست بگوئیم که عقاید حروفی علاوه بر عقاید نقطویه و بابیه در ایران در عقاید دراویش بکتاشی در ترکیه امروز تأثیر زیاد داشت . شخصی به نام فرشته زاده با نگارش کتبی مانند "عشق نامه" و"هدایت نامه" افکار حروفی را در ترکیه ی امروز پخش کرد و شاعرانی مانند تمنائی و رفیعی را از جمله شاعران حروفی مسلک در این سرزمین نام می برند. مؤسس فرقه ی بکتاشیه محمد حاجی بکتاش ولی (متوفی 738)است . بکتاشیه بعد از فداکاریها و جانبازیهای عجیب سرانجام موفق شدند در ترکیه به قدرتی مبدل شده ، فوج "ینی چری" معروف را به وجود آورند . هنوز بکتاشیه در ترکیه ، آلبانی و مصر وجود دارند و تکیه "المقطّم" در قاهره از مراکز معتبر آنهاست . در باره ی تأثیر حروفیه در بکتاشیه ، توفیق رضا (معروف به فیلسوف رضا) در اثر خود موسوم به "بررسی مذهب حروفیان" تحقیق کرده است .

* * *

--------------------------------------------------------------

توضیحات:

1- در باره ی فرقه ی "اهل حق" دکتر محمد مکری تحقیقات فراوانی کرده و متونی را به زبان کردی گورانی که این فرقه بسیاری از آثار خود را به آن زبان می نوشته است نشر داده است . نکته ی جالب اینجاست که فرق الحادآمیز غالباً میکوشیدند آثار خود را به زبانهای محلی منتشر کنند . مثلاً اسمعیلیه در دورانی که عربی نویسی متداول بود ، به نشر کتب و رسالات فلسفی و دینی به پارسی پرداخت . فضل الله حروفی بنیادگزار فرقه ی حروفی اثر خود " جاودان نامه" را که متضمن خواب های سی ساله ی اوست و دیگر آثار خویش مانند "نوم نامه" و "حجت نامه" را به لهجه ی استرآبادی نوشت و سید قاسم انوار شاعر دوران تیموری که به حروفیه علاقه داشت ، اشعاری به زبان گیلکی دارد .

2- ما در این بررسی نکاتی در باره ی رابطه ی نقطویه خواهیم گفت . اینجا ذکر این مطلب را سودمند میدانیم که همانطور که حروفیه در آغاز با میرانشاه رابطه ی بدی نداشته اند ، نقطویه نیز با شاه عباس در آغاز دارای روابط عادی بوده اند . بعدها ظاهراً برای شاه ارتباط آنها با دربار شاه هند روشن می شود و این مطلب شاه عباس را نسبت به نقطویه خشمناک می کند . درویش خسرو پیشوای نقطویه به دستور شاه از قزوین از جهاز شتر حلق آویز می شود . شاه میر سید کاشی یکی دیگر از سران نقطویه را در نصرآباد کاشان به دست خود با شمشیر دو پاره میکند . بقیه را نیز در اصفهان ، خراسان ، اصطهبانات و غیره نابود می کنند . در باره ی عقاید نقطویه در کتاب "عالم آرای عباسی" چنین آمده است : " آن طایفه به مذهب حکما ، عالم را قدیم شمرده اند و اصلاً اعتقاد به حشر اجساد در قیامت ندارند و مکافات حسن و قبح اعمال در عافیت و مذلت دنیا قرار داده و بهشت و دوزخ را همان می شمارند . "عالم آرای عباسی" نقطویه را از حروفیه و " اهل تناسخ" میداند . اندیشه ی تناسخ نیز در ایران سابقه ی بسیار طولانی دارد و از " مظهریت" بارها و بارها پیشوایان جنبش های مخالفت آمیز ، استفاده های فراوانی کرده اند .

منابع این بررسی (علاوه بر برخی منابع یاد شده در متن) :

نفایس الفنون ( از منقولات دهخدا در لغت نامه و دکتر صفا در تاریخ ادبیات ) ، مزارات تبریز ( به نقل دکتر کیا) ، نغثه المصدور ، حبیب السیر ( جلد سوم) ، تاریخ مغول (عباس اقبال) ، فرهنگ فلسفی (جلد سوم چاپ شوروی به روسی) ، فرهنگ آته ئیسم (چاپ شوروی به روسی) ، فرهنگ پهلوی (دکتر فره وشی) ، یادداشت های گاتها (پورداود) ، تاریخ ایران از آغاز تا قرن 18 (چاپ شوروی به روسی) ، دائره المعارف فارسی (تحت نظر دکتر مصاحب) ، تاریخ تصوف در اسلام (دکتر غنی – بخش مصطلحات صوفیه) ، تاریخ ادبیات ایران (تحت نظر پرفسور یان ریپکا – متن آلمانی) ، "مجله ی قاهره سال 1951 " ( به فرانسه ) ، اسلام در ایران از قرن هفتم تا پانزدهم (به قلم ای. پ. پتروشوسکی – به روسی) و نظر متفکران اسلامی در باره ی طبیعت (دکتر سید حسن نصر) .