کافه تلخ

۱۳۸۶ آذر ۱۷, شنبه

چهره‌های فولکلوریک (در قصه‌ها و مثل‌های ایرانی )



کار بر روی فرهنگ عوام(فولکلور) در ایران طی سالهای اخیر نسبتاً وسیع و خوب انجام گرفته، چیزی که آن را باید مرهون تلاش تحقیقات کسانی دانست که شاید غالباً از وسائل لازم برای این کار دشوار نیز محروم بوده‌اند.
در این زمینه هدایت، صبحی،انجوی، شاملو،جمال زاده، امیرقلی امینی هریک در دوران خود و در گسترة معین(مانند اصطلاحات،امثال، قصه‌ها، ترانه‌ها،لغات و...) خواه متعلق به تهران، خواه شهرستانها، آثاری نشر داده‌اند. کسانی که در همین عرصه‌ها شاید با دامنة محدودتری فعالیت کرده‌اند کم‌شمار نیستند و گاه برخی تک نگاری‌های بسیار باارزش دربارة عادات و آداب تهران و شهرستانها منتشر شده است.

از این کوشش بزرگ و بسیار ضروری هنوز باید بهره‌برداری شود. اولاً: بهره‌برداری علمی بدین معنی که قوانین درونی این فرهنگ مورد بررسی قرار گیرد. مثلاً در مجموعة حاضر، به عنوان نمونه، دربارة ترانه‌های عامیانه مرسوم در تهران، یک بررسی تعمیمی ارائه می‌دهیم که ابدا دعوی کمال ندارد و فقط برای طرح مباحث نظیر است. ثانیاً: بهره‌برداری هنری؛ یعنی باید این ثروت رنگین و حیرت انگیز فولکلوریک را در ادبیات منظوم و منثور فارسی وارد و منعکس ساخت و نقاشی و گرافیک و موسیقی و معماری خارجی و داخلی و پیکرتراشی و فیلم و رادیو و تلویزیون از آن فیض جویند.

در این باره نیز کوشش‌هائی شده است. من از این غربت دیر و دور خود می‌توانم مثلاً از منظومة«پریا» اثر شاملو و یا از سناریو «شهر قصه» اثر بیژن مفید نام ببرم. در ادبیات کودکان هم کوشش شده است چهره‌های سنتی قصه‌ها احیاء شود ولی آنچه که من دیده‌ام، چندان چنگی به دل نمی‌زده است و در بسیاری از آنها خامی و سودورزی بازرگانی به عیان دیده می‌شود.

وقتی شما فرهنگ عوام را - و از آن جمله فولکلور تهران را که به علت پایتختی بودنش نوعی اعتبار«مرکزیت» برای خود دست و پا کرده، بررسی می‌کنید می‌بینید از چنان چهره‌های متنوع زن و مرد و کودک، جانوران، اشیاء و محل‌ها سرشار است که می‌تواند به ادبیات ما، خاصه ادبیات کودکان، رنگ محلی1 تکرارناپذیری بدهد.

بدون مراعات انتظام علمی خاص و با یک نظر جهنده به عرض و طول قصه‌ها و امثال ایرانی متداول در تهران، می‌توان چهره‌هائی را نام برد تا خوانندة این سطور از آن تصوری به دست آورد و به محتوی سخن ما توجه کند.

1- برخی چهره‌های کودکان در قصه‌ها و امثال ایرانی: فین فینی، فلفلی، فینگیلی، لوسی بابا، شازده پسر، نیم وجبی(یا یک وجبی)، عزیز بی‌جهت، تخم نابسم الله، جرتنغوز، عاق والدین،نخودی، چپول خانم، نمکی، شنگول و منگول و حبة انگور، پسر کاکل زری و دختر دندون مرواری(مروارید).

2- برخی چهره‌های زنان در قصه‌ها و امثال ایرانی: خجه اره، دده بزم آرا، هفت لنگه گیس، ماه پیشونی، گیسو گلابتون، خورشید کلاه، ماما خمیره، مادر فولاد زره، کلثوم ننه، ترکمون خانم، شلخته باجی، شاباجی شله، آبجی شلخته، بی‌بی سه‌شنبه، نجیب آبستن، قرشمال خانم، لکاته، کنیز ملاباقر، دختر شاه فرنگ، پری زاد.

3- برخی چهره‌های مرد در قصه‌ها و امثال ایرانی: قبلة عالم، قلندر بیابانی، وزیر دست راست، وزیر دست چپ، گل مولا، غول، شاه وزوزک، شاه پریان، باتمان قداره، حاجی بارک الله، پهلوان پنبه، پسر حاجی، پیر خواجه، چلغوز میرزا، الکی خوش، حسن کچل، حاجی خرناس، حاجی مقوا، روضه خوان پشمه چال، حاجی فیروز، کاکاسیا.

4- برخی جانوران در قصه‌ها و امثال ایرانی: کرة دریائی، گنجشک اشی‌مشی، موش سر قالب صابون، آقاموشه، عمه گرگه، سگ چارچشم در جهنم، سگ حسن دله، بزبز قندی، بلبل سرگشته، خاله سوسکه، مرغ زرد پاکوتاه، فندقی، پیشی، خاله قورباغه،ممولی، توتو، سیمرغ، ماهی سقنقر.

5- برخی اشیاء افسانه‌ای در قصه‌ها و مثلهای ایرانی: قالیچة حضرت سلیمان، شبکلاه غیبی، کدو قلقله‌زن، سنگ صبور، شیشة عمر، گوهر شبچراغ، عصاء آهنی و کفش آهنی، آب زندگی، گرز آتشی،هنبونه.

6- برخی موجودات افسانه آمیز: از مابهتران، غول بیابونی، پری، جن(جن بوداده)، بختک، آل، لولو، دیگ به سر، شاه پریون، دیو دوسر، دوالپا، یک سر و دوگوش، سلطان جمجمه، اجوج و مجوج(یأجوج و مأجوج).

7- برخی امکنه و ازمنة افسانه‌ای: عهد دقیانوس، عهد بوق، عالم هپروت، هفت پرگنه هند، کوه قاف، قلعة سنگباران، سر گنبد کبود، ولایت خاج‌پرست ها، جهنم دره، امامزاده جلبذ، پتلپرت، سر پل خربگیری،چاه ویل، جابلقا و جابلسا، ظلمات.

این فهرست ناتمام و نارس که نمونه‌وار ذکر شد، گمان می‌کنیم گویای غناء چهره‌های افسانه‌ها و امثال فلسفی برای معرفی تیپ‌ها، دادن نمادها یا سمبول‌های پرمعناست که گاه با طنز و متلک خام فولکلوریک نیز همراه است.2

این چهره‌ها هنوز در قصه‌های کودکان، افسانه‌های بزرگان، اشعار ، جای خود را باز نکرده‌ و به آنها ابعاد لازم داده نشده است. البته کار آکادمیک می‌طلبد که با بررسی همة قصه‌ها و همة مثل‌ها فهرست کاملی(که حتماً چندین برابر این فهرست نمونه‌ای خواهد بود) ترتیب داده شود و در مقابل هر مورد مشخص موارد کاربرد و مضمون فولکلوریک آن با حفظ سندیت آورده شود ولی این ابدا مانع از آن نیست که هنرمندان این چهره‌ها را بدون یک چنین کار آکادمیک، از دیدگاه و زاویة خود مطرح کنند.

از جهت تاریخی و جامعه شناسی همة این چهره‌ها نمایندة جامعة قرون وسطائی فئودالی است. در عصر امروزی رادیو و تلویزیون و ارتباطات سریع، زایش چهره‌های فولکلوریک به مراتب کمتر شده است.آن فضای خاص که از درون هیجان ترس‌آلود خرافی انسانها این همه تخیلات دورپرواز را بیرون می‌کشید، متصاعد شده و رفته است. ولی همة چهره‌های قرون وسطائی می‌توانند در جهان پرسر وصدا و شلوغ ما، طنین و انعکاس نوی کسب ‌کنند. مثلاً چهره‌هائی مانند«ماه پیشانی»،«کرة دریائی»،«پری زاد»،«بلبل سرگشته»،«سیمرغ»،«شیشة عمر»،«سنگ صبور»،«آب زندگی»،«هپروت»،«جهنم دره» می‌تواند خود الهام‌بخش اشعار و قطعات هنری با برد فلسفی شود. از سرایندگان نامی جهانی کسانی به همین کار پرداختند مثلاً می‌توان از قطعة معروف گُته به نام«ارلن کونیگ» و قطعة معروف هاینه به نام«لورل لای» نام برد.

در سناریوی «شهر قصه» کوشش شده است که از این نوع مقولات فولکلوریک استفاده شود. این تجربه نشان می‌دهد که از درون این کار می‌توان یک اثر اجتماعی و مورد پسند مردم بیرون آورد، ولی به نظر می‌رسد که هنوز باید - به منظور احتراز از کارهای زودساخته و کم اندیشیده - در این عرصه ، تمرین هنری بیشتری به عمل آید.

بنای کلاسیک ادب قرون وسطائی ما به اندازه‌ای فخیم و شکوهمند است که ما را از فرهنگ عوام بی‌نیاز می‌سازد. اگر خلق‌های اروپائی به دنبال آن رفتند، برای آن بود که فرهنگ کلاسیک یونان و رم را «ملی» نمی‌دانستند و هنر ملی را در هنر فولکلوریک سرزمین خود می‌جستند؛ جای دیگری نبود. ولی ما ده قرن است که آغاز کرده‌ایم و فرهنگ کلاسیک ما ، مالِ خود ماست. شاید این علت اصلی آن است که عطش ویژه‌ای نسبت به فولکلور احساس نمی‌کنیم. علی‌رغم توجه به این وضع، نگارنده بر روی سه نکته در مورد تکامل آتی هنر کشورمان اصرار دارد:

الف. بررسی، آموزش و فیض‌گیری از فرهنگ غنی فولکلوریک همة نقاط کشور.

ب. غنی کردن زبان ادبی با واژه‌ها و اصطلاحات گزین از لفظ عوام مردم پایتخت.

ج. بررسی گویش‌های ایالات و ولایات ایرانی و غنی کردن زبان فارسی با آن مصطلحاتی که فارسی ادبی(به ویژه در زمینة اسامی ذات یا مشخص) فاقد است.

در هر سه عرصه ، کارهای کمی انجام نگرفته ولی هنوز کارهای زیادتری باید انجام گیرد.