کافه تلخ

۱۳۸۶ آذر ۱۷, شنبه

زرتشت واقعی


ماهیت زرتشت تاریخی و زمان ومکان او

بررسی موضوع زرتشت واقعی و زرتشتی که مغان دورهً ساسانی و ایرانشناسان غربی آفریده ا ند

نگارنده اکنون بیش از سه دهه است به طور اختصاصی در جهت پیدایی زادگاه زرتشت و زمان وی صرف کرده است گرچه کم نیستند از این نوع رهروان که هرکدام ادعاهایی دارند. تفاوت نگارنده با آنان در این است که این جانب در این راه از مشاهدات باستانشناسی در محیط زادگاه خود، مراغه که همان رغهً زرتشتی می باشد بهره گرفته ام.بدیهی است فرق است بین آن که اساس کار خود را درست در یکجا در همان سرزمین محوری رغه زرتشتی (برزه، هروم)، آتشکده آذرگشسب و شیچیکان (محل نگهداری اوستای دورهً ساسانی و روستای زادگاهی نگارنده چیکان) و... قرار داده با آن که به طور خالص با نظریه های صرف باب دل خویش کار می کند.
در باب علاقه و اشتیاق شدیدم به تاریخ ایران باستان باید بگویم که تفریح بزرگ دوران کودکیم به تأسی از برادربزرگم خواندن کتابهای تاریخ و اساطیر و جغرافیا بود به طوری که در همان دوران تحصیلات ابتدایی به این همانی بودن فریدون شاهنامه و کورش پی برده بودم. تعجب آور است کسانی همچون هرتسفلد و مارکوارت و کریستن سن و دیگران هم متوجه این امر ساده که از قیاس اسطورهای آنان به روشنی نتیجه میشود، نشده اند.
هرتسفلد مرجع تقلید دوران دانشجویی من در این راه خیلی بیراهه رفته و کورش را با کیخسرو مقابله نموده است در حالیکه هرودوت نام کیخسرو را به صورت کی آخسارو آورده و آن را نام اصلی هووخشتره پادشاه بزرگ ماد دانسته است. استاد پورداود در باب تعیین محل آتشکدهً آذرگشسب در جلد دوم یشتها مطلبی برجسته از سر درد وپریشانی دارد که جا دارد بشنویم: " به خصوصه مراغه و اراضی نزدیک آن به جهت محل آتشکدهً آذر گشسب حائز اهمیت است.
در انجام باید بگوئیم که تعیین محل شیچیکان و پرستشگاه با شکوه آن آذرگشسب بسته به تحقیقات و کشفیات آینده است؛ عجالتاٌ چنان به نظر می رسد که آذرگشنسب مانند بانی خود کیخسرو از جهان روی بر تافته باشد چه دشتها و کوهها و دره های آذربایجان نیز از در بر داشتن سنگهای فرو ریخته آن کاخ مقدس نیز بی بهره می نماید." و این جانب سال پیش از انقلاب جای ویرانه این آتشکده یعنی قائین دگبه (دخمهً استوار) و جایگاه کتابخانه اوستا یعنی شیچیکان یعنی محل مسجد روستای چیکان در جوار خانهً نگارنده را که یکبار از آنجا دو مهر اوستایی پدید آمده بودند و نگارنده به هنگام نوباوگی، دوسال بعد ازفوت پورداود در سال1347، شاهد و ناظر آن بودم، به وزارت فرهنگ و هنر در تهران گزارش کردم و جواب تشکرآمیز آن را از معاون وزیر فرهنگ و هنر وقت در دانشگاه تبریز دریافت نمودم... کتاب گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران در ادامهً این راه بوده که تکمیل تألیفش مرا به اجبار به خارج کشور کشاند و حدود 15 سال وقت برد و 15 سال پیش منتشر شد.
در این کتاب زادگاه زرتشت یعنی شهر رغهً آذربایجان را بر اساس منابع دورهً ساسانی که توسط دکتر جمشید جی مودی جمع آوری و تئوریزه شده بود شهرمراغه دانسته و زمان زرتشت را همان دورهً کورش هخامنشی تعیین نموده بودم.
که سالها بعد از این تألیف و چند تألیف دیگر برایم این سؤال مطرح شد که در این صورت چه رابطه ای بین این معاصرین یعنی زرتشت و کورش (فریدون) موجود بوده است که این سؤال کلیدی راه را برای شناخت زرتشت واقعی (بردیه، گئوماته زرتشت داماد و پسر خواندهً کورش) هموار کرد که منشأ کتابهای در آینهً تاریخ شد.بر این اساس نگارنده در چهار تألیف اخیر خود تأثیر عمیق و اساسی فرهنگ زرتشتی اولیه را بر فرهنگ ملل مجاور فلات ایران آشکار نموده است. به خصوص اساس اساطیر توراتی، انجیلی و قرآنی و کتاب ده ده قورقود آذریها و مهابهاراتهً هندوان اساسشان را همان تاریخ پر فراز و فتوح دورهً مادها و کورش و کمبوجیه و بردیه تشکیل می دهند.
کمی مدعیانه بگویم که محققین ایرانشناس صرفاٌ تئوری پرداز، به غیر از هرتل و هرتسفلد و پیروان آنها، که مکان زادگاه زرتشت را دور از آذربایجان و زمان وی را دور از عهد کورش جستجو می کنند اندر خم کوچهً تئوریهای دست و پاگیر و گمراه کننده جا مانده اند و نیاز به رفع ابهام و خانه تکانی دارند. به نظر نگارنده جالبترین این نوع نظریات صرفاٌ تئوری پردازانه و خیالبافانه ایرانشناسان در مورد زرتشت را در کتاب اساطیر و فرهنگ ایران تـألیف دکتر رحیم عفیفی می توان پیدا نمود که ما برای آشنایی با آین نظریات و نقد وبررسی آن مطالب وی را قسمت به قسمت در اینجا آورده و اصلاحیه ونقد خود را بر آنها اضافه می نمائیم تا شاید در قید حیات خود به توانیم با بحثهای این چنینی نظر بسیار داهیانهً هرتسفلد را مبنی بر این که سپیتاک پسر" سپیتمه" (داماد و ولیعهد آستیاگ) و نوادهً دختری آستیاگ که از طرف کورش به ساتراپی ولایت دربیکان (دریها) در سمت بلخ بر گزیده شده بود - وهمان گئوماته زرتشت (بردیه پسر خوانده و داماد کورش) است- قانع کرده باشم؛ گرچه تغییر دادن باورهای کهنه و جا افتاده مردم هرگز کار ساده ای نبوده و نیست. ما به عهد وقول خود وفا کرده و برگردیم و به بینیم دکتر رحیم عفیفی در کتاب خود صفحهً 535 و سه صفحهً بعد از آن معرفی زرتشت را چگونه می آورد: "زردشت نام پیامبر ایران باستان است.
در اوستا این نام به صورت زرث اوشتر به معنی شتر زرد یا شتر فرتوت، و در پهلوی زرتشت یا زرتوخشت و در فارسی به صورتهای زارتشت، زارهُتشت، زاردُشت، زاروهشت، زراهشت، زردشت و... آمده است. نام زردشت در اوستا گاه با نام خانوادگی او سپیتمه که در پهلوی و ادبیات مزدیسنان به صورتهای اسپیتمان، اسفیتمان،سپیتمان و سفیتمان آمده است.
نام پدر او پوروشسپ یا پورشسپ معرب آن پورشسف و مادر او دوغدویه بوده. زرتشت دارای سه زن، سه پسر و سه دختر بوده که نام پسران او به ترتیب عبارتند از: ایست واستر، اروتدنر، هورچهر که درادبیات مزدیسنی ایسدواستر، اروتدنر و خورشیدچهر گفته میشوند. در سنت مزدیسنان ایسدواستر رهبر طبقهً روحانیان، اروتدنر رهبر طبقهً برزگران و خورشیدچهر رهبر طبقهً رزمیان بوده است.
نام دختران زرتشت عبارتند از: فرنی، ثریتی، پئوروچیستی که در ادبیات زرتشتیان به نامهای فرن،ثهرت و پوروچیست شهرت دارند. اولین کسی که در میان یاران زرتشت دین او را پذیرفت، پسر عم او به نام مئدیومانگه که در ادبیات زردشتی مدیوماه گفته میشود و در بخشهای کتاب اوستا بدو درود فرستاده شده است.
" در این متن که بر اساس منابع زرتشتی دورهً ساسانی تألیف شده، زرتشت و خاندانش به صورتی مسخ و تحقیر شده معرف گردیده اند چه اولاٌ زرتشت نه به معنی دارندهً شتر زرد بلکه به وضوح مرکب از کلمات اوستایی زرتو (زرد) و ائشت (کالبد، تن) بوده وبه معنی دارندهً تن زرین است چون این همچنین معنی نامهای جداگانه ای از وی که در اوستا و نزد خارس میتیلنی زئیری وئیری (زرین تن) و زریادر (زرین) آمده اند، میباشد. نام اوستایی مجرد معروف دیگر زرتشت در اوستا هوشینگه پرذات (هوشنگ پیشدادی) یعنی نخستین قانونگذار هوشیار می باشد.
نام سپیتمه را به طور ساده می توان سفید رخسار معنی نمود و این نام رسمی پدر زرتشت بوده که در تاریخ و روایات ملی و سامی به طور جداگانه تحت نامهای جمشید پیشدادی، هوم، گودرز، بوروشسپ، زکریا و هود هم معرفی شده است. لقب اوستایی وی یعنی پوروشسپ به معنی دارندهً اسبان فراوان می باشد.
نام مادر زرتشت یعنی دوغدو را به سادگی می توان به صورت دااوغذو بازسازی کرده و آن را به معنی سخنور گرفت چه نام اوستایی مجرد دیگر وی سنگهواک نیز به همین معنی است. نام رسمی دوپسر بزرگ زرتشت در منابع غیر زرتشتی ذکر نشده است به هر حال القاب اوستایی آنها یعنی ایستواستر و اروتدنر به ترتیب به معنی خواستار کشتزار و سرور دلیران می باشند. کتسیاس ضمن شرح خبر به قتل رسیدن کورش، اشاره می کند که" امرایوس (یعنی شخص بی مرگ، منظور زرتشت) به همراه دوپسرش به قتل رسید." این قتل در جریان ترور گئوماته زرتشت و همراهانش که به مغ کشی داریوش وهمراهانش مشهور شده صورت گرفته بود.
اما پسر سوم گئوماته زرتشت یعنی خورشید چهر که در ارمنستان و اران و آذربایجان فرمان می رانده است بعد از ترور پدر و برادرانش قیام بزرگی را علیه داریوش به راه انداخت و داریوش را به مخمصه انداخت و چون از عهده نیروهای عمدهً داریوش بر نیامد بدان سوی کوهستان البروج قفقاز به سوی نیاکان پدری سئوروماتی خویش پناه برد.
نام رسمی وی را گزنفون و موسی خورنی، تیگران (یعنی منسوب به ببر یا پلنگ) آورده اند. در اوستا از وی همچنین تحت نامهای مجزای تخموروپه (ببر یا پلنگ نیرومند) و ارخش (پادشاه ارامنه) یاد شده است یعنی همانکه در روایات ملی ایرانی معروف به تهمورث پیشدادی و آرش کمانگیرشیواتیر و منوچهر (یعنی زادهً فرد دانا) یاد شده است. بنا بر روایات ملی قرارداد مرزی بین ایرانیان و تورانیان (اسکیتان شمال دریای سیاه) در عهد وی منعقد شده بوده است. گفتنی است نیاکان وی یعنی سپیتمه و گئوماته زرتشت (بردیه پسر خوانده و داماد کورش) پیش از وی درهمین ناحیه جنوب قفقاز حکمرانی داشته اند. معلوم میشود بعد از این که محل ساتراپی زرتشت توسط کورش ازجنوب قفقاز به سمت دربیکان بلخ (دریها) تغییر یافت، پسر وی خورشیدچهر/ تیگران (بستور شاهنامه) در ساتراپی این ناحیه ابقا شد. نام رسمی خواهر کوچک وی، دختر کوچک زرتشت یعنی پوروجیستا (پردانش) را هرودوت به صورت پارمیس (پر عهدو پیمان یا پر دانش) آورده ومی گوید که وی زن داریوش گشته و از وی آریومرد را زاد که در زمان برادر ناتنی اش خشایارشا حکمران شمال شرق آسیای صغیر بوده است.
دکتر رحیم عفیفی در ادامه معرفی زرتشت می آورد:" در بارهً زادگاه زردشت بین دانشمندان اختلاف نظر است بعضی او را از شرق فلات ایران و برخی از غرب می دانند. در سنت زردشتیان پیامبر از مردم مغرب ایران است. نظر مورخین و نویسندگان اسلامی و ایرانی در این زمینه در مقالاتی که در بارهً زردشت به رشتهً تحریر در آمده، یاد شده است. آنچه از گاتها یا گاهان بر می آید این است که زردشت در میان قومی شبان و برزگر که به خدایان متعدد گروش داشته اند ظهور کرده و مردم را از بت پرستی بر حذر داشته است. در گاتها از مسائل تاریخی سخنی نرفته و غیر از نام توران نام محل دیگری دیده نمیشود.با توجه به اوضاع و احوال سرزمینهای خاوری و آنچه مورخین قدیم در بارهً ایران باستان و شاهان کیانی نوشته اند بیشتر دانشمندان، محل ظهور زردشت را شرق ایران باستان می دانند، و نیز با توجه به زبانشناسی گاتها چنین نظر می دهند که زردشت خود از شرق ایران بوده و بعدها که مرکز قدرت از شرق به غرب کشانده شده، زردشت را به غرب نسبت داده اند.
در نوشته های تاریخی و نیز در سنت مزدیسنان آمده که زردشت در عهد کی گشتاسب ظهور کرد، و این پادشاه دین او پذیرفت و در گسترش آن کوشش بسیار نمود. بعضی نظر داده اند که گشتاسب حامی زردشت، با ویشتاسپ پدر داریوش یکی هستند، ولی بدلائلی این نظر مردود شناخته شده است.
" مکان زادگاه زرتشت از بررسی بسیار دقیق و عالمانه دکتر جمشید جی مودی از روی مندرجات کتب پهلوی بر می آید همان رغهً زرتشتی (مراغه، یعنی رغهً بزرگ) بوده است ولی فعالیت روحانی و فرهنگی اصلی وی در بلخ یعنی محل حکمرانی ثانوی وی در عهد کورش (فریدون شاهنامه، سلیمان تورات) بوده است.
نامهای زرتشت در رابطه با سلیمان (کورش) و برادرخود مگابرن ویشتاسپ (گشتاسب کیانی/ پیشدادی) به ترتیب آصف (برگزیده) بن برخیا (زرین) و ایوب (آزموده در رنجها) آمده است. اما همین مطلب یکی شدن لقب برادرگئوماته زرتشت یعنی مگابرن و یشتاسپ که در حکومت عاجل سرتاسری برادرش شریک بوده با ویشتاسپ پدر داریوش از عهد باستان باعث خلط مبحث یکی بودن یا نبودن ویشتاسپ پیشدادی/ کیانی (مگابرن ویشتاسپ، ثری میثونت اوستا، برادر بزرگتر زریادر زرتشت، حاکم گرگان در عهد کورش) با ویشتاسپ نوذری (هخامنشی) پدر داریوش و حاکم پارت در عهد کورش می گردیده است.
در کلّ مغان دوره ساسانی به خطا این دو را یکی می گرفته اند و از این روست که کتسیاس طبیب و مورخ یونانی دربار پادشاهان میانی هخامنشی، سپنداته (اسفندیار) را نام همان گئوماته زرتشت آورده و هرتسفلد ایرانشناس معروف آلمانی اصرار می ورزد که این نام اصلی داریوش، قاتل گئوماته بوده است. چنانکه پیداست این خلط مبحث و آشفتگی گفتارها بی دلیل نبوده است چه سوای موضوع همنامی این دو ویشتاسپ، موضوع هم عصری، حتی مجاورت ساتراپی آنها در عهد کورش (گرگان و خراسان)، رابطه خویشاوندی نزدیک خونی و سببی شان با کورش هم عامل بوده است؛ چون ویشتاسپ نوذری از شاخهً خاندان هخامنشی و ویشتاسپ پیشدادی/ کیانی (مگابرن برادر بزرگ گئوماته زرتشت) پسر خواندهً بزرگ کورش بوده است چه مادر وی آمیتیدا (ماندانا، دختر آستیاگ) مادر و یا همسر کورش به شمار می رفت. بر این اساس است که در شاهنامه سلم (سرور بزرگ) و ایرج (نجیب، منظور بردیه زرتشت) به همراه تور (سرکش، در اینجا منظور کمبوجیه پسر اصلی کورش) پسران فریدون (جهانگشا، منظور کورش) به شمار رفته اند.
از کمبوجیه و بردیه (گئوماته زرتشت) در شاهنامه همچنین تحت اسامی کتایون و برمایون به عنوان برادران فریدون (جهاندار، کورش) یاد گردیده اند. پس از مگابرنی هم که هرودوت وی را برادر کورش به شمار آورده همانا همین مگابرن ویشتاسپ برادر گئوماته زرتشت مراد بوده است.به طوریکه از القاب همین مگابرن ویشتاسپ یعنی اوروپاست (دارای آغلهای بسیار) و ویگرد (دارای مزارع گسترده) بر می آید وی از لحاظ تمایلات مادی درست در نقطه مقابل برادر کوچکش زریادر زرشت (گئوماته بردیهً مردمگرا ومساوات طلب ) قرارداشته است. انتخاب نام سلم (سئیریمه، سئورومات) برای وی که همچنین نام اسلاف کرواتهای اسلاوی و مغ تبار بوده در اینجا بی جهت نبوده است چه پدر ویشتاسپ پیشدادی و گئوماته زرتشت یعنی سپیتمه جمشید(هوم عابد) بنا بر روایات خرمدینان که ابومنصور بغدادی نقل کرده اصلاٌ متعلق به همین قبایل مادر سالار سئورومات (سرمات= مادرسالار) بوده است.
از اخبار خارس میتیلنی به وضوح بر می آید که خود سپیتمه جمشید (هوم عابد) از سوی جهانگشای اسکیتی یعنی مادیا (افراسیاب دوم) به نیابت از رعایای سیراکی (فرمانروایان سئوروماتی) وی بین ماد بزرگ تا درون سرزمین سئوروماتها در شمال قفقاز فرمان می رانده است؛ ولی خارس میتیلنی با استناد به روایات کهن ایرانیان دورهً اسکندر مقدونی این ناحیه را محل فرمانروایی پسر کوچک سپیتمه جمشید یعنی زریادر زرتشت به شمار آورده و ماد سفلی را محل فرمانروایی پسر بزرگ سپیتمه یعنی ویشتاسپ پیشدادی/ کیانی دانسته است. به هر حال چون این سپیتمه جمشید به ولی نعمت خود مادیای اسکیتی (افراسیاب دوم، قاتل سیاوش / فرائورت پدر کیخسرو) خیانت کرده و در جنگ غافلگیرانهً مادها به رهبری کیاخسارو (کیخسرو، هووخشتره) او را دستگیر و تحویل مادها داد در مقام ساتراپی ولایات جنوب قفقاز ابقاء شد و افزون براین به مقام دامادی آستیاگ پسر کیاخسارو رسید و از این وصلت بود که مگابرن ویشتاسپ (ویگرد) و زریادر زرتشت (هوشنگ، ایرج، نیا/ پادشاه اساطیری ایرانیان) زاده شدند. دکتر رحیم عفیفی ادامه می دهد: "در بارهً قدمت زمان زرتشت از دیدگاههای گوناگون دانشمندان بررسیها کرده و نظراتی داده اند که چند مورد از آن یاد میشود: " 1- بعضی از دانشمندان، زمان زرتشت را هنگام انقلاب کشاورزی در جهان می دانند که زمان آن حدود هفت هزارسال پیش از میلاد مسیح بوده است. اینان با توجه به مطالبی که در گاهان آمده، چنین میگویند که :دوران زردشت آغاز دورهً کشاورزی بوده و این فن هنوز رواج کامل نداشته و بیشتر اقوام به گله داری پرداخته و کوچ نشین بوده اند؛ و دسته ای که به کار کشاورزی اشتغال داشته اند ناگزیر بوده اند برای خود خانه به وجود آورده و شهر نشینی آغازکنند، همین امر مایهً نزاع بین کوچ نشین ها و شهر نشین ها و تمدن تازه بوده است. 2- در آثار مذهبی زردشتیان، تولد زردشت را روز خرداد از ماه فروردین و دو هزار و هفتصد سال بعد از آخرین یخ بندان می دانند، بنا بر تحقیقاتی که در بارهً وقوع یخبندان صورت گرفته آخرین یخبندان 9 هزارسال قبل از میلاد مسیح بوده است، و با توجه به داستان یخبندان جم که در اوستا از آن سخن رفته می توان دانست که زمان تولد زردشت در شش هزار و سیصدوشانزده قبل از میلاد بوده است و این رقم با آن چه ارسطو بدان اشاره کرده اختلاف زیاد ندارد.
" هردو مورد اشاره شده منطقی سست دارند چه در مورد اول باید گفت ایران در دورهً کورش و حتی قرون مدید بعد از آن دارای سیستم اقتصادی مختلط دامداری عشیرتی و کشاورزی بوده است. در مورد دوم یعنی افسانه زمستان جمشید باید توجه داشت سرزمین نیاکان سپیتمه جمشید، پدر بردیه زرتشت نواحی سردسیری شمال کوهستان قفقاز بوده که در اساطیر ایرانی نامش به صور همیران و هاماوران یعنی سرزمین برفی آمده و بعدها با حمیران یمن اشتباه شده است.
"3- بعضی از دانشمندان و مورخین یونانی مطالبی در بارهً زمان زردشت نوشته اند از آن جمله ارسطو، و ادکسوس که زمان زردشت را 6348 قبل از میلاد و هرمُدروس 6209 نوشته اند. خسانتوس که خود در صدهً پنجم قبل از میلاد می زیسته زمان زردشت را شش هزار سال قبل از لشکرکشی خشایارشا بر ضد یونان می نویسد.
و پلینیوس رومی که در سال 79 میلادی در گذشته در کتابی به نام تاریخ طبیعی، زمان زردشت را به نقل از گفته های شاگردان افلاطون شش هزارسال پیش از افلاطون یاد کرده است. پلوتارخوس که در سال 46 میلادی متولد شده و 125 میلادی در گذشته و نیز هرمیپوس زمان زردشت را پنج هزار سال پیش از جنگ ترویا می نویسند. سوئیداس یونانی که در سال 970 میلادی می زیسته و فرهنگی از او به جا مانده در کتابش از دو زردشت منجم که زمان پلینیوس بوده است. بروسوس مورخ کلده سلطنت داشته اند.
و پرفوریوس زردشت را استاد و آموزگار فیثاغورث یونانی می داند." در این جا این سؤال پیش می آید چرا یونانیان تاریخ زردشت را این همه در تاریخ عقب برده اند، به نظر این جانب جواب این است چون از سویی پدر سپیتاک زرتشت یعنی سپیتمه جمشید از در لقب یمه با ایزد جهان زیرین و نخستین خدا-انسان اساطیری میرای آریائیها مشترک بوده و از سوی دیگر اونخستین پیشداد (نخستین قانونگذار و نخستین انسان) به شمار می رفته بر این پایه پسر وی زرتشت نیز طبیعتاٌ باید در تاریخ به عهد دیرینی منسوب می شد. در تورات نخستین انسانها نه پیشدادیان اوستا بلکه پادشاهان کیانی (مادی) هستند و به درستی پیشدادیان و هخامنشیان به دنبال آنان آورده شده اند. نگارنده این موضوع را از ترادف اسامی عبری آنان با اسامی اوستایی و پارسی ایشان در یافته است که در کتاب در آینهً تاریخ (1) به تفصیل از آن سخن به میان آمده است.
"کریستن سن دانشمند ایرانشناس دانمارکی پس از بررسی نظر دانشمندان نظر می دهد که تاریخ زندگی زردشت به عهدی بین 800 تا یک هزار و دویست سال پیش از میلاد مسیح است. در سنت زردشتیان،زمان زردشت را قرن هفتم قبل از میلاد می نویسند و چنین آمده که: پیامبر در حدود شش صدو شصت سال پیش ازمیلاد به دنیا آمد و در سن 20 سالگی گوشه گیری اختیار کرد.

در سی سالگی به پیامبری مبعوث شد و در نزدیک دریاچهً ارومیه بالای کوه سبلان (هوکر اوستا) به الهام غیبی رسید و در چهل و دو سالگی به سال 618 قبل از میلاد، کی گشتاسپ به دین او گروید و در سال 583 قبل از میلاد یه سن هفتاد و هفت سالگی در جنگ ارجاسب تورانی در آتشکده بلخ کشته شد." چنانکه در تاریخ ماد تألیف دیاکونوف در سنن یادآور شده اند تحقیقات بسیار عالمانهً ابوریحان بیرونی معلوم می نماید زرتشت در همان قرن ششم پیش از میلاد می زیسته است. ابوریحان عدد جالب 570 پیش از میلاد را برای بعت زرتشت بیان می نماید. جالبی اینجاست که این عدد نسبت به تولد عیسی مسیح (در واقع قیام یهودا جلیلی فرزند زیپورایی) قرینهً میلاد محمد در 570 پس از میلاد است که خود و دوستان حنیفش پیرو راه ابراهیم خلیل الله (در اصل زرتشت) به شمار می آمدند.
ارجاسبی که قاتل زرتشت به شمار رفته در واقع همان آراسب کورشنامهً گزنفون، سردار کورش است که نه قاتل زرتشت بلکه قاتل پدر وی سپیتمه (آبرادات، لهراسب) شوهر آمیتی دا (پان ته آ، گرد آفرید شاهنامه) است و محل قتل نه بلخ بلکه سمت آذربایجان واران و ارمنستان بوده که در آن نواحی فرمان می رانده است. " در کتاب تقویم و تاریخ پس از بیان و تطبیق سالهای نجومی نتیجه گرفته شده که زردشت در قرن 18 قبل از میلاد می زیسته است. امروزه روایت سنتی زردشتیان با توجه به دلائل علمی مورد تأیید دانشمندان نیست.

از آثاری که به شخص زردشت یا صحابهً نزدیک او نسبت داده میشود گاتها یا گاهان است. زبانی که این اثر بدان نوشته شده بسیار کهنه وقدیمی و شبیه به ودای هندوان است. بعضی از مورخین اسلامی زردشت را با بعضی از انبیای بنی اسرائیل یکی دانسته اند.
در دوره های اخیر دانشمندان بررسیهایی در این زمینه انجام داده و نظر می دهند که: پس از حمله عرب به ایران و تسلط آئین اسلام بر این سرزمین همچنانکه زبان و خط دگرگون گشت، داستانهای ملی با افسانه های سامی آمیخته گشت؛ شاهان و ناموران ایران با پیامبران بنی اسرائیل رابطه و خویشاوندی یافته از آن جمله زردشت مؤسس آئین مزدیسنی به چند تن از پیامبران سامی و بنی اسرانیل منتسب گردید و موبدان زردشتی که خود منبع اخبار تاریخی و داستانی ایران باستان بودند نظر به تعصب مسلمانان کوشش میکردند پیروان مزدیسنا را همچنانکه پیغمبر اسلام فرموده در زمرهً اهل کتاب به شمار آورند بدین جهت پیامبر خود را به چند تن از انبیای بنی اسرائیل که مورد قبول یهود و نصاری و مسلمانان بودند، انتساب دادند. مورخان اسلامی که اخبار ایرانی را از موبدان می شنودند آنها را حقیقی دانسته ودر تواریخ ضبط کرده اند. بیشتر نویسندگان زردشت را با ابراهیم خلیل یکی دانسته و برخی اورا از نوادگان ابراهیم محسوب داشته اند.
کریستن سن در این زمینه می نویسد: در صدر اسلام زردشتیان برای افزودن نیروی کیش خویش، زردشت و ابراهیم را یکی شمردند و در انتخاب ابراهیم و انتساب بدو امور ذیل را می توان دخیل دانست: 1- تنها آیه ای از قرآن که در آن ذکری از مجوس شده سورهً الحج آیهً 17 (سورهً 22) است: انبیاء اولوالعزم را مسلمین نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد می دانند. در میان این پیامبران انتساب زردشت به موسی، عیسی، محمد (ص) به مجوس ممکن نبود و نوح نیز به علت قدمت زمان مناسب نمی نمود، ناگزیر ابراهیم برگزیده شد.

2- در داستان ابراهیم اشاره ای به آتش شده، با توجه به تقدیس و احترامی که از طرف زردشت به آتش ابراز میشده، یکی بودن ابراهیم و زردشت را موجب شده است. 3- شهرت انتساب ایرانیان به ابراهیم خلیل از جهت تخلیط ابراهیم و زردشت کمک کرده است، ومسعودی در التنبیه و الاشراف به این مسئله اشاره کرده است.

وجود این دلائل و موارد دیگرسبب شده که زردشت با ابراهیم یکی دانسته شود. در مورد نسبت دادن زردشت به دیگر پیامبران بنی اسرائیل نیز نظراتی داده شده و انتساب پیامبر ایران که آریائی بوده با پیامبران بنی اسرائیل که سامی بوده اند. مردود شناخته شده است." نگارنده نیز ابتدا چنین فکر می کردم ول وقتی به زیر بنای اوستایی اساطیرتورات و قرآن پی بردم، دریافتم که ابراهیم یعنی پدر ملتهای بسیار نه یک رئیس قبیلهً گمنام یهود و اعراب بلکه لقبی بر پادشاهان بزرگ مادی ، اسکیتی، پیشدادی (مغان سئوروماتی) و هخامنشی شاخهً کورش از جمله خشتریتی (کیکاووس)، مادیای اسکیتی (افراسیاب دوم)، کورش (فریدون)، کمبوجیه و بردیه زرتشت (ایرج، هوشنگ) بوده است که این سه تن آخر پادشاهان واقعی یهود نیز بوده اند که از این میان نام ابراهیم خلیل الله (یعنی جهانداری که دوست صمیمی خداست) با توجه به موضوع همپرسگیهای زرتشت با اهورا مزدا که در کتب پهلوی به صراحت و دقت از آن ها سخن رفته کسی جز همان بردیه زرتشت(گئوماته، گوتمه بودا) نمی باشد.در میان ابراهیم های دیگر آنکه خانهً کعبه را مشابهً کعبهً زرتشت (آتشکدهً ابراهیم) بنا کرده در اصل همان کورش هخامنشی/ پشوتن است که تحت این نام دوم در کتاب پهلوی زند وهومن یسن با بتخانهً کعبه ربط داده شده است.

می دانیم که کورش (سلیمان تورات، به معنی لفظی مرد صلح) بیت المقدس را نیز برای یهود بنا نموده بود. یعنی در واقع هردو قبلهً مسلمین توسط کورش بنا یا بازسازی شده بود. در قرآن کورش سوای نام سلیمان و ابراهیم تحت نام ذوالقرنین (قوچ دوشاخ) نیز معرفی گردیده است چه خود نام کورش در زبان پهلوی به معنی قوچ آمده است و مولانا ابوکلام آزاد از وزرای فرهنگ سابق هند در اثبات این همانی کوش و ذوالقرنین بدین سند لغوی جالب دست نیافته است. خود زرتشت در تورات و قرآن سوای ابراهیم خلیل الله تحت نامهای بسیار از جمله ایوب، یحیی بن زکریا، عزرا، یافث، لقمان و صالح (هود بن هود، هدهد وزیر و سخنگوی سلیمان) یاد ومعرفی شده است.