کافه تلخ

۱۳۸۶ آذر ۱۵, پنجشنبه

گناه نخستین در اسلام

جايگاه حضرت آدم(ع) و هبوط او در تفاسير قرآن

مقدمه و كليات
موضوع آدم و آفرينش وي، در دين اسلام از اهميت بسياري برخوردار است. آدم از ديدگاه اسلام نخستين پيامبر است و هنگامي كه مسلمانان مي‌خواهند آغاز و پايان نبوت را نشان دهند، عبارت «از آدم تا خاتم» را به كار مي‌برند. آن چه درباره‌ي آدم(ع) در كتب تفسير، حديث، تاريخ و ادب آمده است، همه مبتني بر آيات قرآني است. اين آيات فشرده و پر معني است و مفسران و صاحب نظران در تبيين و تفسير آن‌ها احتمالات بسيار داده‌اند.
در اين مقدمه ابتداءً كلياتي از موضوع مورد بحث (هبوط) از ديدگاه اسلام عنوان مي‌شود و سپس به عنوان تكمله‌ي بحث، جريان هبوط آدم(ع) را در كتبي نظير تاريخ طبري، تاريخ روضة الصفا، تاريخ حبيب السير و قصص الانبياء و در نهايت و اين موضوع را در تفسير الميزان مورد بررسي قرار مي‌دهيم.

1- بهشت آدم (ع)
در آيات مربوط به داستان آفرينش و زندگي آدم، بارها اين مطلب تكرار شده است كه «خود و همسرت در بهشت بمانيد و هر چه مي‌خواهيد از نعمت‌هاي آن برخوردار گرديد» اين بهشت چه بوده و در كجا بوده است؟ گروهي گفته‌اند: بوستاني از بوستان‌هاي دنيا بوده، زيرا اگر بهشت جاودان مي‌بود، شيطان با وسوسه‌اش بدان راه نمي‌يافت. بلخي به عنوان دليل بر اين كه آن‌جا بهشت جاودانه نبوده، به اين آيه‌ي قرآن استناد مي‌كند كه در آن شيطان به آدم مي‌گويد: «آيا تو را به درخت جاودان‌ساز رهنمون شوم؟» چه اگر آن‌جا بهشت جاودان مي‌بود، آدم از آن آگاه مي‌بود و نياز به راهنمايي ديگري نمي‌داشت.
حسن بصري و عمرو بن عبيد و واصل بن عطاء و بيشتر معتزلان مانند ابوعلي و رماني و ابوبكر بن اخشيد و اكثر مفسران گفته‌اند آن‌جا بهشت جاودانه بوده، زيرا الف و لام تعريف بدان پيوسته آن را به صورت علم در آورده است. در مورد شيطان مي‌توان تصور كرد كه او از بيرون بهشت آدم و همسرش را وسوسه كرده به گونه‌اي كه آنان آواي او را شنيده و سخن او را دريافته‌اند. اگر گفته شود كه هر كس به بهشت جاودانه رود، از آن هرگز بيرون نخواهد آمد گوييم اين پس از برپايي رستاخيز است، اما پيش از آن امكان بيرون آمدن از بهشت هست(50).
ابوالقاسم بلخي و ابومسلم اصفهاني گفته‌اند: اين بهشت در روي زمين بوده است و اين كه خدا سپس گفته است «از آن فرود آييد» اشكالي پديد نمي‌آورد، چه «ماده‌ي هبوط» در قرآن مجيد به معني انتقال از يك جا به جاي ديگر آمده است، چنانكه گفته است: «اهبوا مصراً» در شهر فرود آييد.»(51) اينان دلايل چندي بر اين گفته آورده‌اند: يكي اين كه اگر آن جا بهشت جاودانه مي‌بود، ابليس و اغواي وي بدان راه نمي‌يافت. دوم اين كه هركس به بهشت جاودانه رود هرگز از آن بيرون نمي‌آيد.
سوم اين كه چون ابليس از سجود سر بر تافت، خدا او را نفرين كرد و نفرين شده‌ي خدا نمي‌تواند به بهشت جاوداني راه يابد. چهارم اين كه نعمت‌هاي بهشت جاوداني بر پايه‌ي آيات صريح قرآني فناناپذير و بي‌پايان است و اگر آدم بدان راه يافته بود، از آن اخراج نمي‌شد و نعمتش منقطع نمي‌گشت.
پنجم اين كه بر پايه‌ي حكمت الهي، روانيست كه بنده‌اي بدون مكلف شدن به تكليف و تحمل رنج‌هاي دنيوي، به بهشت جاوداني راه يابد. ششم اين كه به تصريح قرآن، خدا آدم را در زمين آفريد و در جايي اشاره نشده است كه خدا او را به آسمان برده باشد.
قول دوم از جبايي است كه مي‌گويد جايگاه آدم در آسمان هفتم بوده است و دليل وي گفته‌ي خداست كه «از آن فرود آييد»{9} قول سوم از اكثر اشاعره است كه مي‌گويند آدم در بهشت جاودانه سكني داشته و دليل آن ورود الف و لام بر جنت است كه مراد همان بهشت معهود و شناخته شده در ميان مسلمانان است. قول چهارم اين است كه همه‌ي اين‌ها ممكن است.{10}
مسائلي كه از اين بند اول روشن مي‌گردد عبارتند از:
الف- خداوند آدم را در زمين آفريد كه او خود و تبارش جانشينان وي در آن باشند و مقصود اصلي از اين كار خلافت بوده است پس درست نيست كه بگوييم خلافت آدم در زمين عقوبتي است كه عارض شده است.
ب- در قرآن مجيد اشاره نشده است كه آدم به آسمان برده شد.
ج- بهشت جاودانه نمي‌تواند جايگاه شيطان رانده شده باشد.
د- بهشت جاودان جاي تكليف نيست.
ه- در بهشت كسي از تمتع آن چه بخواهد منع نمي‌شود.
و- در بهشت جاودانه گناه رخ نمي‌دهد و اين كه به گزارش قرآن، آدم در بهشت مرتكب خطا شده دليل بر آن است كه مسكن وي بهشت جاودان نبوده است.(52)

2- همسر آدم(ع)
در داستان آدم چند بار سخن از همسر او رفته است. اين همسر در فرهنگ اسلامي چه نام و سرگذشتي دارد؟ در قرآن مجيد سه بار در خطاب به آدميان آمده است كه خدا شما را از نفسي واحد آفريد و همسرش را از وي پديد آورد.(53) مفسران در ذيل اين آيات، روايات گوناگون آورده‌اند: از سدي نقل شده كه گفت آدم در بهشت جاي داده شد، تنها در آن راه مي‌رفت و همسري نداشت كه بدو بيارامد. پس خوابيد و چون بيدار شد بر بالاي سر خود زني ديد كه خدا او را از پهلويش آفريده بود. گفت: تو چه باشي؟ گفت: زن. گفت چرا آفريده شدي؟ گفت: براي اين كه با من بيارامي(54). و او را از آن رو حوا ناميده‌اند كه از موجود حي «زنده» ساخته شده بود.(55) روايتي از ابو جعفر(ع) آمده است كه خداوند، حوا همسر آدم را از باقيمانده‌ي گل آدم بسرشت(56) ولي اين نيز كه وي از دنده‌ي آدم آفريده شده، نزد مفسران شيعه معروف است.(57) به هر حال در نام و نشان وي اختلافي نيست.(58)
رشيد رضا مي‌گويد: مساله‌ي آفريده شدن حوا از پهلوي آدم، چيزي است كه قرآن درباره‌ي آن صراحتي ندارد. اين آيه را نيز كه مي‌فرمايد: «همسرش را از او آفريد(59)» نبايد بر آن معني حمل كرد به گونه‌اي كه گزارش قرآن همسان گزارش تورات گردد، توراتي كه در دست مردم است و آفرينش آدم را بسان يك داستان تاريخي نقل مي‌كند. قول صحيح گفتار محمد عبده است، وي با توجه به آيات مربوط به آفرينش حوا، به ويژه آيه‌ي «خلق لكم من انفسكم ازواجاً»(60) مي‌گويد، مقصود اين است كه خدا زن را از جنس آدم آفريد، و روشن است كه مراد اين نيست كه هر زني را از پيكر همسر او آفريده باشد.(61)

3- شجره منهيه
در داستان آدم آمده است كه خداوند همه‌ي خوردني‌هاي بهشت را بر وي آزاد و حلال كرد و او را تنها از خوردن و يا نزديك شدن به يك درخت منع فرمود يا بر حذر داشت (با بيان‌هاي مختلف). اين درخت چه بوده است؟
طبري روايات بسياري از ابن عباس، ابو مالك، ابو عطيه، قتاده و ديگران مي‌آورد كه اين درخت بوته گندم بوده است. در روايات ديگري گفته شده كه تاك يا نهال انجير بوده است. طبري در دنباله‌ي روايات مي‌افزايد: خداوند به بندگان خود خبر داده كه آدم و همسرش را از خوردن ميوه‌ي درختي نهي كرده، ليكن آنان با آگاهي عيني از اين كه دقيقاً كدام درخت منظور است، ابا نكرده، مرتكب خطا شده و از آن درخت خورده‌اند، ليكن خداوند هيچ گونه اشاره‌اي يا دلالتي نكرده كه بندگانش دريابند كدام درخت مقصود بوده است.
اگر خداوند لازم مي‌دانست كه بندگانش از نام و نشان آن درخت عيناً و دقيقاً آگاه شوند از ذكر دلالتي براي راه بردن بدان خودداري نمي‌كرد، ليكن در قرآن يا سنت صحيح اشاره‌اي بدان نشده است. به هر حال اين موضوعي است كه نه دانستنش سودي مي‌رساند و نه ندانستنش زياني(62).
طوسي افزون بر روايات گندم و انگور و انجير، روايتي از حضرت علي(ع) مي‌آورد كه اين درخت درخت كافور بوده است و نيز روايتي از كلبي كه اين درخت، درخت معرفت نيك و بد بوده و روايتي ديگر از ابن جذعان كه اين درخت، درخت جاودان سازي بوده است كه فرشتگان از آن مي‌خوردند و زندگي جاودانه مي‌يابند(63).

4- توبه حضرت آدم(ع)
در آيات مربوط به داستان هبوط حضرت آدم(ع) آيه‌ي «آدم از پروردگارش سخناني فرا گرفت پس خداوند توبه‌ي او را پذيرفت»(64) مقصود از اين سخنان چيست؟ آيه‌ي مربوط به توبه‌ي حضرت آدم(ع) اين است: «پروردگارا! ما بر خود ستم كرديم و اگر تو ما را نيامرزي، بي‌گمان از زيانكاران خواهيم بود»(65) مفسران در ذيل اين آيات دعاهايي را نيز كه آدم با آن‌ها توبه كرد و آمرزيده شد، آورده‌اند. در پاره‌اي روايات از ابن عباس آمده است كه آدم(ع) به درگاه خداي خود لابه كرد و گفت: خدايا، آيا مرا با دست خود نيافريدي؟ گفت: چرا. گفت آيا از روان خويش در من ندميدي؟ گفت چرا. گفت آيا مرا در بهشت خود جاي ندادي؟ گفت: چرا.
گفت: آيا مهر تو بر خشم تو پيشي ندارد؟ گفت: چرا. {سدي مي‌افزايد كه آيا خودت بر من گناه ننوشتي؟ گفت: چرا}. گفت: آيا اگر توبه كنم و باز گردم، به بهشتم باز مي‌گرداني گفت: آري. دعاهاي ديگر نيز نقل شده است.(66) مفسران شيعي آن روايات را آورده‌اند و افزون بر آن رواياتي ذكر كرده‌اند كه آدم(ع) نام‌هايي گرامي بر عرش نوشته ديد. پس درباره‌ي آن‌ها پرسيد. به او گفته شد اين‌ها نام‌هاي گراميترين آفريدگان خدايند.
آدم با آن نام‌ها به درگاه خداوند توسل جست و توبه‌اش پذيرفته شد. نام‌ها عبارت بودند از: محمد، علي، فاطمه، حسن، حسين(67) رشيد رضا مي‌گويد اين يك توبه‌ي ساده به درگاه خدا بود و خدا بر اثر آن آدم را بخشيد(68) علامه‌ي طباطبايي(ره) مي‌گويد: از اين آيه بر مي‌آيد كه دو گونه توبه در كار است؛ يكي توبه‌ي خداوند است و آن بازگشت به بنده است با رحمت، و ديگري توبه‌ي بنده است و آن بازگشت به خداست با استغفار و دست كشيدن از گناه، و توبه‌ي بنده محاط به دو توبه از خداست، زيرا بنده در هيچ حالي از احوال، از خداوند، بي‌نياز نيست، بدين معني كه بازگشت وي از راه گناه نياز به توفيق و كمك و رحمت خدا دارد تا او به راه توبه آيد. آن‌گاه پذيرش توبه نياز به عنايت خدا دارد و بدينسان توبه‌اي كه پذيرفته شود، ما بين دو توبه از سوي خدا قرار دارد (69).

5- ارتباط ميان تناول از شجره‌ي منهيه و آشكار شدن سؤات
در پي نهي شدن آدم از درخت ممنوع، چنين آمده است كه «شيطان آنان را وسوسه كرد تا شرمگاههاي پوشيده‌ي آنان را بر آنان آشكار كند»(70) حال اين سوال مطرح مي‌شود كه چه ارتباطي ميان خوردن از درخت ممنوع و پيدا شدن شرمگاه بوده است؟
ديديم كه در دين يهود درخت ممنوع، درخت معرفت نيك و بد بود بدين معني كه آدم و حوا پيش از خوردن از درخت برهنه بودند، ليكن برهنگي خود يا يكديگر را نمي‌ديدند و از آن آگاه نبودند، چون از آن درخت خوردند، به مرحله‌ي آگاهي رسيدند و دريافتند كه برهنه‌اند؛ از اين رو كوشيدند كه خود را پنهان سازند، ولي در قرآن كريم اشاره‌اي به اين ارتباط نيست و شيوه‌ي بيان چنان است كه هر رابطه‌اي ميان اين و آن را مي‌توان حدس زد.
در اين زمينه اقوال فراواني وجود دارد. از ابن منبه روايت است كه گفت بر آدم و حوا نوري بود و به همين سبب شرمگاههاشان ديده نمي‌شد(71) برخي گفته‌اند: آشكار شدن شرمگاهها پس از خوردن از درخت، به جهت كيفر نبوده است، زيرا پيامبر كيفر نمي‌برد. اين بر پايه‌ي تغيير مصلحت بوده است، زيرا چون آن دو از آن درخت خوردند، مصلحت اقتضا كرد كه از بهشت بيرون رانده شوند و جامه‌هاشان كنده شود و به زمين فرود آورده شوند و در آن مكلف به تكليف گردند.(72) نيز گفته شده است كه در آيه‌ي «فوسوس اليهما الشيطان ليبدي لهما ما ووري عنهما من سواتهما»(73) دو قول است: يكي آن كه لام در «ليبدي» براي عاقبت است چنانكه در آيه‌ي قرآن مجيد آمده است. «فالتقطه آل فرعون ليكون لهم عدوا وحزنا»(74) پس معني آيه چنين مي‌شود: شيطان آن دو را وسوسه كرد و پيامد وسوسه‌ي او اين شد كه آن دو از آن درخت خوردند و در نتيجه‌ي آن شرمگاههاشان پديدار گشت. مقصود اين است كه قصد شيطان از وسوسه، آشكار كردن شرمگاههاي ايشان نبود و او نمي‌دانست كه اگر از درخت بخورند، چنان خواهد شد.
او از روي كينه‌اي كه به آدم داشت، فقط مي‌خواست وي و همسرش را به شكستن فرمان خداوند و گناه كردن وا دارد. قول دوم اين است كه لام در «ليبدي» لام غرض است و در اين صورت دو وجه مي‌توان تصور كرد: يكي آن كه آشكار شدن شرمگاه كنايه از سقوط حرمت و زوال جاه گرفته شود و معني چنين باشد كه قصد شيطان از وسوسه آدم و حوا، زوال حرمت و از ميان رفتن پايگاه والاي ايشان بود. ديگر آن كه شيطان در لوح محفوظ ديده يا از برخي فرشتگان شنيده بود كه اگر آدم از آن درخت بخورد، شرمگاهش پديدار مي‌گردد و اين حاكي از نهايت زيان و سقوط است و قصد شيطان از وسوسه نيز رسيدن به همين هدف بوده است(75). نيز گفته شده است كه ابليس مي‌دانست كه هر كه از آن درخت بخورد، شرمگاهش آشكار گردد و هر كه چنين شود، بهشت را نشايد.
نكته‌ي ديگر آن است كه خدا فرمود: «چون از آن چشيدند شرمگاههاشان بر ايشان آشكار گشت، مقصود از اين تعبير (چشيدن) آغاز خوردن است يعني همين كه اندكي از آن تناول كردند، عورت هر يك براي ديگري پديدار شد. كلبي گفته است همين كه از آن خوردند، جامه‌هاشان فرو ريخت و هر يك شرمگاه آن ديگري را ديد و خجلت كشيد.(76) ديگران گفته‌اند كه اگر بتوان داستان آدم را به شيوه‌ي تمثيلي، تفسير و تاويل كرد، شايد بتوان گفت اين اشاره به گذر انسان از مراحل گوناگون تحول است كه از كودكي آغاز مي‌شود و در آن دوره انسان بد و نيك را نمي‌شناسد و چون بزرگتر مي‌شود، آماج تحريكات و انگيزه‌هاي گوناگون قرار مي‌گيرد و زشتي كارهايش برايش آشكار مي‌شود(77).

6- داستان آفرينش آدم(ع) و عصمت پيامبران
داستان آفرينش آدم(ع) با مساله «عصمت پيامبران» گره خورده است. بر پايه‌ي اعتقاد مسلمانان، چون پيامبران، رسانندگان پيام خدا به مردم‌اند و با همه‌ي امور ديني و دنيوي مردم سر و كار دارند، بايد از هر گونه گناه و آلايش كاملاً پاك باشند و گرد هيچ گونه خطايي بر دامانشان ننشيند تا مردم به گفتار و كردار ايشان اعتماد كامل كنند. براي رسيدن پيامبران به پايگاه والاي عصمت، بايد توفيق الهي همراه گردد تا مصونيت از گناه امكان يابد. پيامبران نه انديشه‌ي بد دارند، نه گفتار بد و نه كردار بد.
چنين حالتي «عصمت» خوانده مي‌شود كه درباره‌ي آن گفتگو بسيار است.
در داستان آفرينش آدم(ع) و زندگي او آياتي وجود دارد كه بايد از ديدگاه عصمت انبياء دقيقاً بررسي و تحليل شود. آياتي از اين قبيل كه «شيطان آدم و حوا را از بهشت لغزاند»(78)، «ايشان بفريفت، گفتند: پرودگارا بر خود ستم كرديم»(79)؛ «شيطان او را وسوسه كرد … آدم پروردگار خود را نافرماني كرد و گمراه شد.»(80) و جز اين‌ها.
پاسخ مختصر و ساده‌اي كه مفسران به مشكل تطبيق اين آيات با عصمت انبيا داده‌اند اين است كه آدم(ع) در هنگام سر زدن اين لغزش از وي در «دارتكليف» نبوده يا او در اين زمان مقام نبوت نداشته، يا آن‌چه از آدم سر زد، ترك اولي بوده است نه معصيت.(81)
رشيد رضا صاحب تفسير المنار در ادامه‌ي تفسير آيات مربوط به آفرينش آدم(ع) از خود و از قول استادش محمد عبده به عنوان يك جمع‌بندي كلي اين موضوع مي‌گويد: اگر خواسته باشيم اين قصه را به شيوه‌ي تمثيلي بفهميم، هر يك از عناصر آن، رمز و نمودگار يك حقيقت مي‌شود.
- خبر دادن خدا به فرشتگان درباره‌ي جاي دادن خليفه در زمين، عبارت است از آماده ساختن زمين و نيروها و ارواح آن كه قوام و نظام زمين بدان است، براي زيستن نوعي از آفريدگان كه در آن تصرف كند و اين كره‌ي خاكي در اثر وجود او به نهايت كمال خود برسد.
- پرسش فرشتگان درباره‌ي جاي دادن خليفه‌اي در زمين كه تبهكاري كند، تصويري است كه اين كه در انسان توانايي تبهكاري هست، ولي اين با خلافت خدايي او منافات ندارد.
- آموزش دادن همه‌ي نام‌ها به آدم، بيان اين حقيقت است كه در انسان استعداد فراگيري همه‌ي دانش‌هاي جهان هست تا از آن سود ببرد و زمين را با آن آباد كند.
- عرضه كردن دارندگان نام‌ها بر فرشتگان و پرسش از ايشان و درماندن ايشان از پاسخ، تصويري است از اين حقيقت كه ارواح مدبره‌ي جهان محدودند و از حد وظيفه‌ي خويش در نمي‌گذرند.
- سر بر تافتن شيطان از سجده كردن بر آدم، تمثيلي براي ناتواني آدميان در فرمانبر ساختن روح بدي و بدگرايي است كه انگيزه‌ي كشمكش و درگيري و تعدي و تبهكاري در زمين است كه اگر اين نبود روزگاري فرا مي‌رسيد كه افراد بشر همسان فرشتگان و حتي بالاتر از آن‌ها مي‌گرديدند و از «آدميت» خويش بيرون مي‌شدند و تغيير ماهيت مي‌دادند.
- جاي گرفتن آدم در بهشت، بيانگر اين واقعيت است كه در ذات و ژرفاي گوهر انسان گرايش به خوشي و آسايش و آرامش است و اين حق و حتي وظيفه‌ي انسان است كه در راه خوشي دنيوي بكوشد.
- نشان دادن درخت و بر حذر داشتن آدم از آن، رمز شر و مخالفت است، چنان كه در جاي ديگر قرآن خداوند، سخن پاك را به درخت پاك و سخن ناپاك را به درخت ناپاك تشبيه كرده است.(82)
- ياد كردن از همسر بدين معني است كه استعداد زن در همه‌ي كارهاي بشري همسان و همپايه‌ي مرد است.
- فرمان دادن به آدم كه از همه‌ي نعمت‌هاي بهشت بخورد، مثالي براي اين است كه انسان مي‌تواند خوبي‌ها را بشناسد و از همه‌ي نعمت‌هاي پاك و پاكيزه‌ي اين جهان برخوردار گردد.
- نهي از درخت ممنوع، كنايه از الهام شناخت بدي است و اين كه فطرت به زشتي پي برد و از آن بپرهيزد.
- وسوسه و لغزاندن شيطان گوياي آن روح ناپاكي است كه همراه نفوس بشري است و انگيزه بدكاري را در آدمي نيرو مي‌بخشد؛ به بيان ديگر الهام تقوي و خير در سرشت آدمي قويتر يا اصل است و از اين رو آدمي مرتكب بدي نمي‌شود، مگر با همكاري و وسوسه‌ي شيطان.
- بيرون رفتن از بهشت كنايه از اين است كه انسان در اثر خروج از اعتدال فطري، دچار درد و رنج مي‌گردد.
- ياد گرفتن آدم، آن سخنان را از خدا، اشاره به اين است كه انسان با سرشت پاك خود همواره مي‌تواند از بدي باز گردد و به خدا روي آورد.(83)

پاورقي‌ها:
1- كتاب مقدس، سفر پيدايش، باب 1، آيات 1 تا 28.
2- همان كتاب، سفر پيدايش، باب 1، آيات 26 تا 28.
3- همان كتاب، سفر پيدايش، باب 2، آيه‌ي 7.
4- همان كتاب، باب 2، آيات 7- 10.
5- همان كتاب، باب 2، آيه 17.
6- همان كتاب، باب 2، آيات 19- 20.
7- همان كتاب، باب 2، آيه 23.
8- همان كتاب، باب 3، آيات 1- 8.
9- همان كتاب، باب 3، آيات 14- 34
10- كتاب مقدس – سفر ايوب، باب 10، آيات 18- 22 و باب 19، آيات 10- 12.
11- كتاب حكمت يسوع بن سيراخ، باب 25، بند 23.
12- كتاب حكمت سليمان، باب 2، بند 23.
13- كتاب دوم اسد راس، باب 3، بند 4- 21.
14- كتاب دوم اسد راس، باب 7، بند 46- 59.
15- Encyclopedia of Religion and Ethics: Hastings vol 5 page 703
16- كتاب اسرار خنوخ، باب 30، بند 13 به بعد.
17- Aggadah
18- دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، ذيل واژه‌ي آدم، صفحات 174 و 175.
19- Prototype
20- Philon
21- سفر پيدايش، باب 1، آيه 7.
22- همان كتاب، باب 2، آيه 7.
23- دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، ذيل واژه‌ي آدم، صفحه‌ي 175.
24- دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، صفحه‌ي 176.
25- دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، صفحه‌ي 176.
26- رساله‌ي اول يوحنا از عهد جديد (3:4).
27- دكتر كنت آستر، ديد كلي از خدا و انسان، انتشارات بنياد ادونتيست، تهران 1356، صفحه‌ي 51.
28- كتاب مقدس، سفر پيدايش، باب 3، آيه 1.
29- همان كتاب، باب 3، آيات 3- 5.
30- همان كتاب، باب 3، آيات 8- 11.
31- همان كتاب، باب 3، آيه 12.
32- همان كتاب، باب 3، آيه 13.
33- همان كتاب، باب 3، آيه 15.
34- دكتر كنت آستر، ديد كلي از خدا و انسان، همان كتاب، صفحه‌ي 167.
35- عهد جديد، عبرانيان، باب 10، آيه 31 و باب 12، آيه 19- دوم پطرس، باب 2، آيه 9 و باب 3، آيه 7.
36- عهد جديد، روميان، باب 3، آيه 23.
37- عهد جديد، عبرانيان، باب 9 آيه 27.
38- عهد جديد، مكاشفه، باب 13، آيه 8.
39- عهد جديد، افسيان، باب 1، آيه 4.
40- عهد جديد، نامه‌ي اول به قرنتيان، باب 15، آيه 22.
41- ساروخاچيكي، اصول مسيحيت، انتشارات حيات ابدي، چاپ دوم، 1361، تهران، صفحه 88.
42- عهد جديد، انجيل يوحنا، باب 7، آيه 11.
43- Peccatum origins
44- Creationism.
45- كتاب مقدس، عهد جديد، نامه به روميان، باب 7، آيه 15- 24.
46- Wolfsun, Harry Austryn, “St. Augustin and the pelagian controversy “ Religious philoso phy: Agroup of Essays, Newyork, 1965 page 162.
47- Natural.
48- Preter natural – Supernatural – habitual.
49- Encyclopedia of Religion and Ethics, Hastings vo16 page 367- 368.
50- تفسير التبيان طوسي، ج 1، ص 156 و تفسير مجمع البيان طبرسي، ج 1 ص 5- 84.
51- بقره (2) آيه 61.
52- رشيد رضا، تفسير المنار، ج 1، ص 277.
53- نساء(4) آيه 1، اعراف (7) آيه 189، زمر (39) آيه 6.
54- تفسير طبري، ج 4، ص 150.
55- همان كتاب، ج 1، ص 182.
56- تفسير التبيان طوسي، ج 3، ص 99.
57- همان كتاب، ج 9، ص 7.
58- تفسير طبري، ج 9، ص 97، فخر رازي، التفسير الكبير، ج 2، ص 244، طبرسي، تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 507.
59- نساء (4) آيه‌ي 1، اعراف (7) آيه‌ي 189، زمر (39) آيه‌ي 6.
60- روم (30) آيه‌ي 21.
61- رشيد رضا، تفسير المنار، ج 1، صفحات 279 و 280.
62- تفسير طبري، ج 1، صفحات 183 تا 185.
63- طوسي، تفسير التبيان، ج 1، صفحات 157 و 158.
64- بقره (2)، آيه 37.
65- اعراف (7)، آيه 22.
66- تفسير طبري، ج 1، صفحات 193 و 194 / طوسي، تفسير التبيان، ج 1، ص 169 / فخررازي، التفسير الكبير، ج 3، ص 19 و ص 25 / ميبدي، تفسير كشف الاسرار، ص 155.
67- طبرسي، تفسير مجمع البيان، ج 1، صفحات 88 و 89.
68- تفسير المنار، ج 1، صفحه‌ي 279.
69- تفسير الميزان، ج 1، صفحات 133- 137.
70- اعراف (7)، آيه‌ي 20.
71- تفسير طبري، ج 1، ص 104.
72- تفسير التبيان، ج 4، ص 372.
73- اعراف (7)، آيه 20.
74- قصص (28)، آيه 8.
75- فخررازي، التفسير الكبير، ج 14، ص 46.
76- تفسير مجمع البيان، ج 2، صفحات 406 و 407.
77- تفسير المنار، ج 8، ص 347.
78- بقره (2)، آيه 36.
79- اعراف (7)، آيات 22- 23.
80- طه (20)، آيات 120- 121.
81- دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، ص 188.
82- سوره‌ي ابراهيم (14)، آيه 24.
83- تفسير المنار، ج 1، صفحات 280- 283.

پي‌نوشتها:
{1} موسي بن ميمون (1135- 1204م)، از شمار دانشمندان قرطبه در اسپانيا و از بزرگان علم و ادب يهود. وي فلسفه و طب و كلام را بخوبي مي‌دانست و شرحي بر كتاب ميشنا نوشت. او طبيب مخصوص صلاح الدين ايوبي بود، كتاب معروف او «دلاله الحائرين و هدايه المضلين» در تحقيق تطبيقي ديانت يهود با اسلام و مقايسه‌ي دين يهود با مباني فلسفي ارسطو است. پيروان او موسوم به ميمونيه هستند.
{2} يوسف البو (Ioseph Albo)، فيلسوف يهودي اندلسي، سده‌ي پانزدهم ميلادي.
{3} قديس آگوستين (St. Augustin): بزرگترين شخصي كه در كليساي قديم كاتوليك به ظهور رسيد در شخص آگوستينوس (354- 440م) نمايان شد.وي اسقف شهر هيپور در شمال آفريقا و فردي بسيار قوي بود كه تمام صفات و خصايص بشري در منتهاي شدت در او وجود داشت وليكن به نيروي روشن بيني و تفكر بر تمام اميال و شهوات نفساني غالب آمده و يكي از رجال بزرگ عالم مسيحيت گشت. نظريه‌ي او درباره‌ي انسان، ساليان دراز در فلسفه‌ي كلامي كليساي كاتوليك رومي متبع بود و حتي بعد از عصر اختلاف پروتستانها نيز آن را پيروي كردند. او مي‌گفت انسان به خودي خود فاسد و شرير است و سراسر عالم وجود بالطبع ضايع و تباه مي‌باشد و انسان محكوم است به ذنب ازلي يا معصيت جبلي كه از پدرش آدم ميراث برده است
آدم ابوالبشر بالذات خوب و داراي عقل كامل خلق شده بود ولي چون قوه‌ي اختيار و اراده‌ي آزاد به او اعطا كرده بودند به اشتراك حوا در اثر آزادي عمل و غرور نفساني از شجره‌ي ممنوعه تناول كرد و از اين رو آدم و اولاد و اعقابش مبتلا به معصيت جبلي شده‌اند كس را از آن قوه‌ رهايي نيست.
تمام بشر اخلاقاً مفتون و مبتلا هستند ليكن خداوند داراي صفت رحمت است و هر كه را برگزيند مشمول عفو و غفران خود مي‌فرمايد نه از آن سبب كه آن‌ها مستحق رحمت‌اند بلكه آن عنايت و لطف پروردگار است كه شامل حال بعضي مي‌شود و محبت خداوند عطيه‌اي است الهي كه چون نصيب كسي بشود آن كس نمي‌تواند از آن سرباز زند و شخص مذنب خطاكار همان لحظه كه مشمول لطف حق مي‌گردد داراي جد و جهد و صبر و ثبات مي‌شود و در برابر خطايا و معاصي پايداري و استقامت مي‌ورزد تا به درجه‌ي قدوسيت مي‌رسد و از اين سبب ماهيت او تغيير يافته به مقام عصمت و طهارت نايل مي‌گردد ولي بعضي ديگر از اين مرحمت بي‌نصيب مانده ابدالاباد محكوم به شقاوت و ناپاكي هستند.
{4} ايرنائيوس (Irenaeus): از اهالي آسياي صغير كه به درجه‌ي اسقفي شهر ليون از بلادگل رسيده بود.
در حدود سال 185 م كتابي منتشر ساخت به نام «بر ضد بدعت» وي استدلال نمود كه ايمان صحيح و عقيده‌ي درست دين مسيحي آن است كه مستند به كلام رسولان باشد زيرا رسولان معرفت كامل داشته‌اند و هرچه موافق تاليم ايشان يعني نوشته‌ي اناجيل و رسالات نباشد قابل قبول نخواهد بود.
مومنان بايد تعاليم عيسي را از طريق كليسايي بياموزند كه يكي از رسولان آن را تاسيس نموده باشد.
{5} ترتولين (Tertullian): از شخصيت‌هاي مهم كليسا در اوايل قرن 3 م و پايه‌گذار ادبيات مسيحي به لاتين از رهبران مومن و معتبر و مشهور كليسا و بنيانگذار ادبيات لاتين مسيحيت.
در سال 200 م شرحي را به نام گزارش پونتيوس پيلاطس به امپراتور تيبريوس منتشر كرد كه در آن معجزات عيسي را تائيد مي‌كرد و اين گزارش چنان هيجان‌انگيز است كه امپراتور را بر مي‌انگيزد طرحي به سنا تقديم كند تا عيسي را در بين خدايان روم بپذيرد و پرستش او را تصويب كند.
{6} پلاگيوس (Pelagius): رهبان بريتانيايي، در حدود 400 م وي منكر گناه اوليه شد و اعلام نمود هر كس با عمل خود مي‌تواند از گناه پاك شود و تعميد براي پاكسازي گناه نيست. اين نظريه كه مخالف اعلاميه‌ي نيقيه بود مورد مخالفت كليسا قرار گرفت و بخصوص سنت آگوستين كه از مهمترين علماي مسيحيت محسوب مي‌گرديد، پلاگيوس و پيروانش را منحرف و رافضي خواند و بنا به اصرار آگوستين، پلاگيوس را از كليسا اخراج كردند و او به اورشليم رفت و پس از مدتي از اورشليم نيز اخراج گرديد و چنان بي سر و صدا مفقود شد كه اثري از او باقي نماند.
{7} توماس اكويناس (Thomas Aquinas) (1225- 1274م) صاحب دو رساله به نامهاي رساله‌اي بررد امم كافر و ديگر رساله‌ي الهي، رساله‌اي در علم لاهوت… اين دانشمند روحاني در تحقيقات خود همواره كوشيده است كه مابين عقل و الهام يا فلسفه و لاهوت و يا ارسطو و مسيح تلفيق كند و معلوم سازد كه عقل غريزي و ايمان، مراحل و مراتب مختلف امري مستور هستند كه متمم و مكمل يكديگرند.
ولي عقل غريزي نمي‌تواند بيش از آن چه قضاياي كلي طرح كند قدمي فراتر گذارد و نمي‌تواند به كنه اعمال خداوند در طي تاريخ پي ببرد، مگر اين كه قوه‌ي الهي نيز به نيروي عقل منضم گردد و از معرفت و علم باريتعالي مايه بگيرد. بنابراين بالضروره بايد فقط از سرچشمه‌ي وحي و الهام مدد يابد و بداند كه حقيقت تاويل سرگذشت غم انگيز هبوط آدم چيست و چگونه شد كه ابوالبشر مرتكب گناه گرديد كه ابدالاباد دامنگير اعقاب اوست و نيز به كمك وحي است كه عقل مي‌تواند به حقايق تجسم الهي و توبه و كفاره و بالاخره مساله‌ي ثالوث راه يابد.
بنابراين تنها ايمان مبتني بر وحي و الهام است كه انسان به وسيله‌ي آن مي‌تواند اموري را درك كند كه مافوق قوه‌ي عقل است. با همه‌ي اين‌ها ايمان احتياج به عقل دارد و هيچ چيز را كه مورد قبول عقل نيست نمي‌توان به وسيله‌ي ايمان قبول كرد.
{8} شوراي ترنت (Council of Trent): شوراي ديني كشيشان كه در سال 1545 در شهر ترانت تشكيل گرديد. شارل پنجم قصد داشت كه به وسيله‌ي اين شورا، پاپ پاولوس سوم را ناگزير سازد كه كليساي كاتوليك رومي را به صورت نويني در آورد، بطوري كه پيشوايان پروتستان را نيز متقاعد سازد و او بتواند نفوذ و اقتدار خود را بر سر روسا و شاهزادگان پروتستان آلمان دوباره برقرار سازد و بلكه آن‌ها را ديگر بار وارد جرگه‌ي كاتوليك عام نمايد. اما برخلاف منظور او روحانيون مسيحي كه در شورا جمع شده بودند مقاومت كردند و از اصول دين و مباني عقيده‌ي كاتوليك به همان سبك قرون وسطي روي برتافتند و معلوم شد صلح و سازش آن‌ها با پروتستان‌ها محال است.
حاصل كار شورا كه در مدت 18 سال (1545- تا 1563م) ادامه داشت در پنج اصل اعلام شد:
الف – اخبار و سنن كاتوليك برابر و هم وزن كتب مقدس است و منبع و حقيقت و سرچشمه‌ي اختيارات روحاني مي‌باشد.
ب- كتاب مقدس عبارت است از نسخه‌ي اصل لاتيني. ج- ترجمه‌ي آن از لاتيني به السنه‌ي ديگر حق انحصاري كليساي كاتوليك رومي است و لاغير.
د- مقدسات سبعه همان است كه كليسا در قرون وسطي رسماً پذيرفته و شناخته است و اين كه پروتستان‌ها فقط دو اصل را مقدس مي‌دانند باطل است.
ه- نجات و رستگاري تنها منوط و مبتني بر ايمان است ولي برخلاف عقيده‌ي پروتستان‌ها تنها ايمان عامل حصول آن نيست. اعمال صالحه مستوجب عفو و غفران الهي مي‌شود.
{9} به گفته‌ي جبايي، آدم را دو هبوط بوده است، نخست از آسمان هفتم به آسمان يكم و دوم از آنجا به زمين به نقل از دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، صفحه‌ي 186.
{10} بنا به قول فخر رازي در التفسير الكبير، ج 3، صفحه‌ي 3 و 4: در هر حال ادله‌ي نقلي ضعيف و متعارض است و از اين ور بايد از گفتن سخن قطعي خودداري كرد