دربارهی آفرینش انسان، آیات قرآن، از جهاتی، اختلافاتی دارد. (1)
برخی از این آیات در مورد آفرینش نخستین انسان است.طبعا هنگامی که مبدا نخستین انسان روشن شد،مبدا وجود همهی انسانهای دیگر نیز از جهت تاریخی روشن میشود.یعنی اگر بگوییم آدم از گل آفریده شده است،صحیح است که بگوییم همهی انسانها از خاک آفریده شدهاند،این به یک اعتبار است.
به اعتبار دیگر،همهی انسانها،جداگانه لحاظ میشوند و البته این لحاظ،لحاظ اول را نفی نمیکند.
یعنی بگوییم:هر انسانی از نطفه آفریده شده و نطفه از مواد غذایی و مواد از وشتحیوانات و میوهها و درختان و مواد معدنی و اینها،همه به زمین باز میگردد، پس مبدا آفرینش هر انسانی را،صرفنظر از اینکه میتوان به اعتبار انسان نخستین،از خاک دانست،به اعتبار تک تک آنها ازین جهت هم،میتوان. (2)
برخی آیات تنها در مورد شخص حضرت آدم است و برخی دیگر ممکن است کلیت داشته باشد و در مورد همهی انسانها بکار رود:
حجر/29:
انی خالق بشرا من صلصال من حما مسنون،فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین .
ص/72:
انی خالق بشرا من طین،فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین .
کاملا روشن است که شخص خاص یعنی حضرت آدم منظور است زیرا در آنجا که ابلیس میگوید:«لاحتنکن ذریته»اگر همهی انسانها منظور بودند،دیگر«ذریته»نمیگفت.پس در اینمورد،«بشرا»اسم عامی است که مورد استعمال آن،یک فرد است و این استعمال یعنی کاربرد اسم عام برای اطلاق به فرد،«حقیقت»است نه«مجاز»زیرا خصوصیت آن مصداق در این اطلاق،ملحوظ نیست.در حالیکه اگر ما اسم عامی بکار ببریم در خصوص یک مصداق با توجه به آن خصوصیتیعنی مثلا به جای اینکه اسم شخصی مثلا«علی»را بکار ببریم،کلمهی«انسان»را به عنوان اسم خاص او،استعمال کنیم،این«مجاز»است.
وقتی خدا میفرماید:
انی خالق بشرا و مقصود از این بشر،حضرت آدم باشد،این مجاز،نیست.همینطور است وقتی میفرماید:
بقره/30:
انی جاعل فی الارض خلیفه .
خلیفه اسم عام است،ولی چون در مورد شخص حضرت آدم بکار رود،مجاز نیست،و اگر دلیلی بر تعمیم نداشته باشیم دربارهی سایر انسانها جاری نخواهد بود.اگر دلیلی نداشته باشیم که غیر از حضرت آدم در میان انسانها خلیفهی دیگری هم هست، نمیتوانیم بگوییم چون حضرت آدم خلیفه بود،پس همهی انسانها،خلیفهی خدا هستند، این آیه بیش ازین را اثبات نمیکند،مگر آنکه دلیل خارجی داشته باشیم.
انی جاعل فی الارض خلیفة مثل انی خالق بشرا من صلصال من حما مسنون است.اگر خدا تنها آدم را خلق فرموده بود و بنا نبود انسان دیگری بوجود آید،این کلام صحیح بود،پس با اینکه کلمات بشر و خلیفه اسم عام است تعمیم آن را باید با دلیل دیگری اثبات کرد.در فارسی میگوییم امروز معلمی به شاگردی درس داد.در اینجا معلم اسم عام است،شاگرد هم.
اما جمله دلالت ندارد بر اینکه همهی معلمها به همهی شاگردها درس داده باشند.
انی خالق بشرا هم چنین نیست که هر چه کلمهی بشر بر آن قابل اطلاق است،در آیه منظور شده است،خود این تعبیر،چنین دلالتی ندارد،بلکه کافیستیک فرد به وجود آید و اسم بشر بر او قابل اطلاق باشد و همهی این مطالب هم مخصوص او باشد.
متقابلا،وقتی میگوییم این آیه در مورد حضرت آدم است،به معنای نفی دیگری هم نیست تا اگر دلیلی به دست آمد،معارض با آیه باشد.این آیات به خودی خود نه نفی و نه اثبات،بلکه«اهمال»دارد.حضرت آدم خلیفهی خدا بود،اما آیا کس دیگر نبود؟ آیه چیزی نمیگوید.آیا کس دیگری بود؟این را هم نمیگوید.پس برای اثبات یا نفی، دلیل خارجی لازم است.
انسان از چه آفریده شده است؟
هنگامی که قرآن،مبدا پیدایش انسان را ذکر میکند،نخست،اختلافی به نظر میآید: یکجا میفرماید از آب خلق کردیم:
فرقان/54:
و هو الذی خلق من الماء بشرا .
جای دیگر میفرماید از آب جهنده:
طارق/6:
خلق من ماء دافق .
جایی دیگر از نطفه و...
ولی وقتی دقت کنیم میبینیم،اختلافی در بین نیست:
نطفه و ماء دافق و ماء،همه«آب»است و قابل جمعند و هر یک از جهتی اطلاق شده است.و از اینجا،نیز،بدست میآید که«ماء»در اصطلاح قرآن منحصر به همان مادهی ویژهای که از ترکیب اکسیژن و ئیدروژن بدست میآید و خاصیتیونیزاسیون دارد،نیست،بلکه اصطلاحیستبا گسترهی وسیع که شامل نطفه هم میشود.ماء دافق بسیار روشن است که چیزی جز نطفه نیست.ما در اصطلاح رائجخود بر آن«ماء»اطلاق نمیکنیم،مگر آنکه قیدی همراه آن بیاوریم ولی به هر حال آن است که«ماء»بر آن اطلاق شود،تقریبا میتوان گفت که:«ماء»در این موارد،به معنای مایع است،اما آیا اطلاق مجازیستیا حقیقی، بحث دیگریست.
میتوان گفت ماء در اصل لغت وضع شده استبرای مایع سیال خاصی مرکب از ئیدروژن و اکسیژن ولی از باب توسع-که نوعی مجاز است-به هر مایعی اطلاق شده است.
اما بعد از اینکه ما معنای کلمهای را در آیه دانستیم،اثبات اینکه حقیقت استیا مجاز،دیگر مهم نیست.ما در صدد فهم آیه هستیم.این مطالب،مباحث ادبی خاصیست که در جای خود کم و بیش ارزش هم دارد ولی،پس از درک معنی،برای تفسیر آیه،فایدهای دربر ندارد.
از لحاظی دیگر،میتوان گفت:منظور از ماء،همان آب معروف است.و اگر میگوید انسان از آب آفریده شده استبنابر آنست که:انبیاء/30:
و جعلنا من الماء کل شیء حی .
چون به هر حال انسان موجود زندهای است و قرآن مبدا پیدایش هر موجود زندهای را آب میداند.این هم وجهیست،گرچه وجه اول،نزدیکتر است.
به هر حال،در مورد تعبیرات«ماء»،آیات قابل جمع است،اما چیزی که بیشتر منشا توهم اختلاف میشود،تعبیرات:تراب،طین،حما مسنون،صلصال و امثال آنهاست.میگوییم: این تعبیرات هم،قابل جمع است:خاک با افزودن آب«طین»( گل)میشود،وقتی آبش کم شود و خشک گردد«صلصال»میگردد و به گل و لای کنار جوی و دریا«حما»اطلاق میشود،وقتی چسبنده باشد:
صافات/11:
طین لازب .
نام دارد و باری،همهی اینها از«تراب»است.
چیزی که میماند اختلاف بین دسته آیاتیست که بر«ماء»تاکید دارد و بین آنها که بر«تراب»،اینها چگونه قابل جمع است؟
میگوییم:اگر حصر در بین بود یعنی وقتی میفرماید:«خلقکم من تراب»بدین معنی بود که تنها و تنها از خاک آفریده شدهاید و یا در جایی که میگوید از آب،یعنی تنها از آب آفریده شدهاید،اختلاف باقی بود ولی میدانیم که برای معرفی منشا پیدایش یک موجود، گاهی،مجموع عناصر تشکیل دهندهی آن موجود را ذکر میکنند و گاهی به اقتضای لاغتبرخی از آنها را.و این در عرف معمول است،بنابر این جمع بین ایندو دسته از آیات چنین است که در برخی روی بعضی تکیه شده که تراب یا ماء باشد و در برخی روی مجموع که طین باشد.
نیز،اشاره به مراحل پیدایش انسان دارد:انسان نخستین تنها از تراب یا طین خلق شده است ولی انسانهای مراحل بعدی از نطفه آفریده شدهاند.پس به سایر انسانها نیز به لحاظ مبدا میتوان گفت از تراب و به لحاظ مبدا قریب،از نطفه،آفریده شدهاند.
به توهمی هم که در اینجا شده است اشاره کنیم که:برخی پنداشتهاند آیات ماء دافق و نطفه عمومیت دارد و شامل انسان نخستین نیز میشود و از اینجا خواستهاند استفاده کنند که قرآن با نظریهی تکامل،موافق است
برخی از این آیات در مورد آفرینش نخستین انسان است.طبعا هنگامی که مبدا نخستین انسان روشن شد،مبدا وجود همهی انسانهای دیگر نیز از جهت تاریخی روشن میشود.یعنی اگر بگوییم آدم از گل آفریده شده است،صحیح است که بگوییم همهی انسانها از خاک آفریده شدهاند،این به یک اعتبار است.
به اعتبار دیگر،همهی انسانها،جداگانه لحاظ میشوند و البته این لحاظ،لحاظ اول را نفی نمیکند.
یعنی بگوییم:هر انسانی از نطفه آفریده شده و نطفه از مواد غذایی و مواد از وشتحیوانات و میوهها و درختان و مواد معدنی و اینها،همه به زمین باز میگردد، پس مبدا آفرینش هر انسانی را،صرفنظر از اینکه میتوان به اعتبار انسان نخستین،از خاک دانست،به اعتبار تک تک آنها ازین جهت هم،میتوان. (2)
برخی آیات تنها در مورد شخص حضرت آدم است و برخی دیگر ممکن است کلیت داشته باشد و در مورد همهی انسانها بکار رود:
حجر/29:
انی خالق بشرا من صلصال من حما مسنون،فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین .
ص/72:
انی خالق بشرا من طین،فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین .
کاملا روشن است که شخص خاص یعنی حضرت آدم منظور است زیرا در آنجا که ابلیس میگوید:«لاحتنکن ذریته»اگر همهی انسانها منظور بودند،دیگر«ذریته»نمیگفت.پس در اینمورد،«بشرا»اسم عامی است که مورد استعمال آن،یک فرد است و این استعمال یعنی کاربرد اسم عام برای اطلاق به فرد،«حقیقت»است نه«مجاز»زیرا خصوصیت آن مصداق در این اطلاق،ملحوظ نیست.در حالیکه اگر ما اسم عامی بکار ببریم در خصوص یک مصداق با توجه به آن خصوصیتیعنی مثلا به جای اینکه اسم شخصی مثلا«علی»را بکار ببریم،کلمهی«انسان»را به عنوان اسم خاص او،استعمال کنیم،این«مجاز»است.
وقتی خدا میفرماید:
انی خالق بشرا و مقصود از این بشر،حضرت آدم باشد،این مجاز،نیست.همینطور است وقتی میفرماید:
بقره/30:
انی جاعل فی الارض خلیفه .
خلیفه اسم عام است،ولی چون در مورد شخص حضرت آدم بکار رود،مجاز نیست،و اگر دلیلی بر تعمیم نداشته باشیم دربارهی سایر انسانها جاری نخواهد بود.اگر دلیلی نداشته باشیم که غیر از حضرت آدم در میان انسانها خلیفهی دیگری هم هست، نمیتوانیم بگوییم چون حضرت آدم خلیفه بود،پس همهی انسانها،خلیفهی خدا هستند، این آیه بیش ازین را اثبات نمیکند،مگر آنکه دلیل خارجی داشته باشیم.
انی جاعل فی الارض خلیفة مثل انی خالق بشرا من صلصال من حما مسنون است.اگر خدا تنها آدم را خلق فرموده بود و بنا نبود انسان دیگری بوجود آید،این کلام صحیح بود،پس با اینکه کلمات بشر و خلیفه اسم عام است تعمیم آن را باید با دلیل دیگری اثبات کرد.در فارسی میگوییم امروز معلمی به شاگردی درس داد.در اینجا معلم اسم عام است،شاگرد هم.
اما جمله دلالت ندارد بر اینکه همهی معلمها به همهی شاگردها درس داده باشند.
انی خالق بشرا هم چنین نیست که هر چه کلمهی بشر بر آن قابل اطلاق است،در آیه منظور شده است،خود این تعبیر،چنین دلالتی ندارد،بلکه کافیستیک فرد به وجود آید و اسم بشر بر او قابل اطلاق باشد و همهی این مطالب هم مخصوص او باشد.
متقابلا،وقتی میگوییم این آیه در مورد حضرت آدم است،به معنای نفی دیگری هم نیست تا اگر دلیلی به دست آمد،معارض با آیه باشد.این آیات به خودی خود نه نفی و نه اثبات،بلکه«اهمال»دارد.حضرت آدم خلیفهی خدا بود،اما آیا کس دیگر نبود؟ آیه چیزی نمیگوید.آیا کس دیگری بود؟این را هم نمیگوید.پس برای اثبات یا نفی، دلیل خارجی لازم است.
انسان از چه آفریده شده است؟
هنگامی که قرآن،مبدا پیدایش انسان را ذکر میکند،نخست،اختلافی به نظر میآید: یکجا میفرماید از آب خلق کردیم:
فرقان/54:
و هو الذی خلق من الماء بشرا .
جای دیگر میفرماید از آب جهنده:
طارق/6:
خلق من ماء دافق .
جایی دیگر از نطفه و...
ولی وقتی دقت کنیم میبینیم،اختلافی در بین نیست:
نطفه و ماء دافق و ماء،همه«آب»است و قابل جمعند و هر یک از جهتی اطلاق شده است.و از اینجا،نیز،بدست میآید که«ماء»در اصطلاح قرآن منحصر به همان مادهی ویژهای که از ترکیب اکسیژن و ئیدروژن بدست میآید و خاصیتیونیزاسیون دارد،نیست،بلکه اصطلاحیستبا گسترهی وسیع که شامل نطفه هم میشود.ماء دافق بسیار روشن است که چیزی جز نطفه نیست.ما در اصطلاح رائجخود بر آن«ماء»اطلاق نمیکنیم،مگر آنکه قیدی همراه آن بیاوریم ولی به هر حال آن است که«ماء»بر آن اطلاق شود،تقریبا میتوان گفت که:«ماء»در این موارد،به معنای مایع است،اما آیا اطلاق مجازیستیا حقیقی، بحث دیگریست.
میتوان گفت ماء در اصل لغت وضع شده استبرای مایع سیال خاصی مرکب از ئیدروژن و اکسیژن ولی از باب توسع-که نوعی مجاز است-به هر مایعی اطلاق شده است.
اما بعد از اینکه ما معنای کلمهای را در آیه دانستیم،اثبات اینکه حقیقت استیا مجاز،دیگر مهم نیست.ما در صدد فهم آیه هستیم.این مطالب،مباحث ادبی خاصیست که در جای خود کم و بیش ارزش هم دارد ولی،پس از درک معنی،برای تفسیر آیه،فایدهای دربر ندارد.
از لحاظی دیگر،میتوان گفت:منظور از ماء،همان آب معروف است.و اگر میگوید انسان از آب آفریده شده استبنابر آنست که:انبیاء/30:
و جعلنا من الماء کل شیء حی .
چون به هر حال انسان موجود زندهای است و قرآن مبدا پیدایش هر موجود زندهای را آب میداند.این هم وجهیست،گرچه وجه اول،نزدیکتر است.
به هر حال،در مورد تعبیرات«ماء»،آیات قابل جمع است،اما چیزی که بیشتر منشا توهم اختلاف میشود،تعبیرات:تراب،طین،حما مسنون،صلصال و امثال آنهاست.میگوییم: این تعبیرات هم،قابل جمع است:خاک با افزودن آب«طین»( گل)میشود،وقتی آبش کم شود و خشک گردد«صلصال»میگردد و به گل و لای کنار جوی و دریا«حما»اطلاق میشود،وقتی چسبنده باشد:
صافات/11:
طین لازب .
نام دارد و باری،همهی اینها از«تراب»است.
چیزی که میماند اختلاف بین دسته آیاتیست که بر«ماء»تاکید دارد و بین آنها که بر«تراب»،اینها چگونه قابل جمع است؟
میگوییم:اگر حصر در بین بود یعنی وقتی میفرماید:«خلقکم من تراب»بدین معنی بود که تنها و تنها از خاک آفریده شدهاید و یا در جایی که میگوید از آب،یعنی تنها از آب آفریده شدهاید،اختلاف باقی بود ولی میدانیم که برای معرفی منشا پیدایش یک موجود، گاهی،مجموع عناصر تشکیل دهندهی آن موجود را ذکر میکنند و گاهی به اقتضای لاغتبرخی از آنها را.و این در عرف معمول است،بنابر این جمع بین ایندو دسته از آیات چنین است که در برخی روی بعضی تکیه شده که تراب یا ماء باشد و در برخی روی مجموع که طین باشد.
نیز،اشاره به مراحل پیدایش انسان دارد:انسان نخستین تنها از تراب یا طین خلق شده است ولی انسانهای مراحل بعدی از نطفه آفریده شدهاند.پس به سایر انسانها نیز به لحاظ مبدا میتوان گفت از تراب و به لحاظ مبدا قریب،از نطفه،آفریده شدهاند.
به توهمی هم که در اینجا شده است اشاره کنیم که:برخی پنداشتهاند آیات ماء دافق و نطفه عمومیت دارد و شامل انسان نخستین نیز میشود و از اینجا خواستهاند استفاده کنند که قرآن با نظریهی تکامل،موافق است