کافه تلخ

۱۳۸۵ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

آفرینش انسان و قرآن

درباره‏ی آفرینش انسان، آیات قرآن، از جهاتی، اختلافاتی دارد. (1)

برخی از این آیات در مورد آفرینش نخستین انسان است.طبعا هنگامی که مبدا نخستین انسان روشن شد،مبدا وجود همه‏ی انسانهای دیگر نیز از جهت تاریخی روشن می‏شود.یعنی اگر بگوییم آدم از گل آفریده شده است،صحیح است که بگوییم همه‏ی انسانها از خاک آفریده شده‏اند،این به یک اعتبار است.

به اعتبار دیگر،همه‏ی انسانها،جداگانه لحاظ می‏شوند و البته این لحاظ،لحاظ اول را نفی نمی‏کند.

یعنی بگوییم:هر انسانی از نطفه آفریده شده و نطفه از مواد غذایی و مواد از وشت‏حیوانات و میوه‏ها و درختان و مواد معدنی و اینها،همه به زمین باز می‏گردد، پس مبدا آفرینش هر انسانی را،صرفنظر از اینکه می‏توان به اعتبار انسان نخستین،از خاک دانست،به اعتبار تک تک آنها ازین جهت هم،می‏توان. (2)

برخی آیات تنها در مورد شخص حضرت آدم است و برخی دیگر ممکن است کلیت داشته باشد و در مورد همه‏ی انسانها بکار رود:

حجر/29:

انی خالق بشرا من صلصال من حما مسنون،فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین .

ص/72:

انی خالق بشرا من طین،فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین .

کاملا روشن است که شخص خاص یعنی حضرت آدم منظور است زیرا در آنجا که ابلیس می‏گوید:«لاحتنکن ذریته‏»اگر همه‏ی انسانها منظور بودند،دیگر«ذریته‏»نمی‏گفت.پس در اینمورد،«بشرا»اسم عامی است که مورد استعمال آن،یک فرد است و این استعمال یعنی کاربرد اسم عام برای اطلاق به فرد،«حقیقت‏»است نه‏«مجاز»زیرا خصوصیت آن مصداق در این اطلاق،ملحوظ نیست.در حالیکه اگر ما اسم عامی بکار ببریم در خصوص یک مصداق با توجه به آن خصوصیت‏یعنی مثلا به جای اینکه اسم شخصی مثلا«علی‏»را بکار ببریم،کلمه‏ی‏«انسان‏»را به عنوان اسم خاص او،استعمال کنیم،این‏«مجاز»است.

وقتی خدا می‏فرماید:

انی خالق بشرا و مقصود از این بشر،حضرت آدم باشد،این مجاز،نیست.همینطور است وقتی می‏فرماید:

بقره/30:

انی جاعل فی الارض خلیفه .

خلیفه اسم عام است،ولی چون در مورد شخص حضرت آدم بکار رود،مجاز نیست،و اگر دلیلی بر تعمیم نداشته باشیم درباره‏ی سایر انسانها جاری نخواهد بود.اگر دلیلی نداشته باشیم که غیر از حضرت آدم در میان انسانها خلیفه‏ی دیگری هم هست، نمی‏توانیم بگوییم چون حضرت آدم خلیفه بود،پس همه‏ی انسانها،خلیفه‏ی خدا هستند، این آیه بیش ازین را اثبات نمی‏کند،مگر آنکه دلیل خارجی داشته باشیم.

انی جاعل فی الارض خلیفة مثل انی خالق بشرا من صلصال من حما مسنون است.اگر خدا تنها آدم را خلق فرموده بود و بنا نبود انسان دیگری بوجود آید،این کلام صحیح بود،پس با اینکه کلمات بشر و خلیفه اسم عام است تعمیم آن را باید با دلیل دیگری اثبات کرد.در فارسی می‏گوییم امروز معلمی به شاگردی درس داد.در اینجا معلم اسم عام است،شاگرد هم.

اما جمله دلالت ندارد بر اینکه همه‏ی معلمها به همه‏ی شاگردها درس داده باشند.

انی خالق بشرا هم چنین نیست که هر چه کلمه‏ی بشر بر آن قابل اطلاق است،در آیه منظور شده است،خود این تعبیر،چنین دلالتی ندارد،بلکه کافی‏ست‏یک فرد به وجود آید و اسم بشر بر او قابل اطلاق باشد و همه‏ی این مطالب هم مخصوص او باشد.

متقابلا،وقتی می‏گوییم این آیه در مورد حضرت آدم است،به معنای نفی دیگری هم نیست تا اگر دلیلی به دست آمد،معارض با آیه باشد.این آیات به خودی خود نه نفی و نه اثبات،بلکه‏«اهمال‏»دارد.حضرت آدم خلیفه‏ی خدا بود،اما آیا کس دیگر نبود؟ آیه چیزی نمی‏گوید.آیا کس دیگری بود؟این را هم نمی‏گوید.پس برای اثبات یا نفی، دلیل خارجی لازم است.
انسان از چه آفریده شده است؟

هنگامی که قرآن،مبدا پیدایش انسان را ذکر می‏کند،نخست،اختلافی به نظر می‏آید: یکجا می‏فرماید از آب خلق کردیم:

فرقان/54:

و هو الذی خلق من الماء بشرا .

جای دیگر می‏فرماید از آب جهنده:

طارق/6:

خلق من ماء دافق .

جایی دیگر از نطفه و...

ولی وقتی دقت کنیم می‏بینیم،اختلافی در بین نیست:

نطفه و ماء دافق و ماء،همه‏«آب‏»است و قابل جمعند و هر یک از جهتی اطلاق شده است.و از اینجا،نیز،بدست می‏آید که‏«ماء»در اصطلاح قرآن منحصر به همان ماده‏ی ویژه‏ای که از ترکیب اکسیژن و ئیدروژن بدست می‏آید و خاصیت‏یونیزاسیون دارد،نیست،بلکه اصطلاحی‏ست‏با گستره‏ی وسیع که شامل نطفه هم می‏شود.ماء دافق بسیار روشن است که چیزی جز نطفه نیست.ما در اصطلاح رائج‏خود بر آن‏«ماء»اطلاق نمی‏کنیم،مگر آنکه قیدی همراه آن بیاوریم ولی به هر حال آن است که‏«ماء»بر آن اطلاق شود،تقریبا می‏توان گفت که:«ماء»در این موارد،به معنای مایع است،اما آیا اطلاق مجازی‏ست‏یا حقیقی، بحث دیگری‏ست.

می‏توان گفت ماء در اصل لغت وضع شده است‏برای مایع سیال خاصی مرکب از ئیدروژن و اکسیژن ولی از باب توسع-که نوعی مجاز است-به هر مایعی اطلاق شده است.

اما بعد از اینکه ما معنای کلمه‏ای را در آیه دانستیم،اثبات اینکه حقیقت است‏یا مجاز،دیگر مهم نیست.ما در صدد فهم آیه هستیم.این مطالب،مباحث ادبی خاصی‏ست که در جای خود کم و بیش ارزش هم دارد ولی،پس از درک معنی،برای تفسیر آیه،فایده‏ای دربر ندارد.

از لحاظی دیگر،می‏توان گفت:منظور از ماء،همان آب معروف است.و اگر می‏گوید انسان از آب آفریده شده است‏بنابر آنست که:انبیاء/30:

و جعلنا من الماء کل شی‏ء حی .

چون به هر حال انسان موجود زنده‏ای است و قرآن مبدا پیدایش هر موجود زنده‏ای را آب می‏داند.این هم وجهی‏ست،گرچه وجه اول،نزدیکتر است.

به هر حال،در مورد تعبیرات‏«ماء»،آیات قابل جمع است،اما چیزی که بیشتر منشا توهم اختلاف می‏شود،تعبیرات:تراب،طین،حما مسنون،صلصال و امثال آنهاست.می‏گوییم: این تعبیرات هم،قابل جمع است:خاک با افزودن آب‏«طین‏»( گل)می‏شود،وقتی آبش کم شود و خشک گردد«صلصال‏»می‏گردد و به گل و لای کنار جوی و دریا«حما»اطلاق می‏شود،وقتی چسبنده باشد:

صافات/11:

طین لازب .

نام دارد و باری،همه‏ی اینها از«تراب‏»است.

چیزی که می‏ماند اختلاف بین دسته آیاتی‏ست که بر«ماء»تاکید دارد و بین آنها که بر«تراب‏»،اینها چگونه قابل جمع است؟

می‏گوییم:اگر حصر در بین بود یعنی وقتی می‏فرماید:«خلقکم من تراب‏»بدین معنی بود که تنها و تنها از خاک آفریده شده‏اید و یا در جایی که می‏گوید از آب،یعنی تنها از آب آفریده شده‏اید،اختلاف باقی بود ولی می‏دانیم که برای معرفی منشا پیدایش یک موجود، گاهی،مجموع عناصر تشکیل دهنده‏ی آن موجود را ذکر می‏کنند و گاهی به اقتضای لاغت‏برخی از آنها را.و این در عرف معمول است،بنابر این جمع بین ایندو دسته از آیات چنین است که در برخی روی بعضی تکیه شده که تراب یا ماء باشد و در برخی روی مجموع که طین باشد.

نیز،اشاره به مراحل پیدایش انسان دارد:انسان نخستین تنها از تراب یا طین خلق شده است ولی انسانهای مراحل بعدی از نطفه آفریده شده‏اند.پس به سایر انسان‏ها نیز به لحاظ مبدا می‏توان گفت از تراب و به لحاظ مبدا قریب،از نطفه،آفریده شده‏اند.

به توهمی هم که در اینجا شده است اشاره کنیم که:برخی پنداشته‏اند آیات ماء دافق و نطفه عمومیت دارد و شامل انسان نخستین نیز می‏شود و از اینجا خواسته‏اند استفاده کنند که قرآن با نظریه‏ی تکامل،موافق است