«رَبي مُشِه بِن مايمُون» كه به هارامبام و در نزد مسلمانان به «ابن ميمون» معروف است، يكي از بزرگترين علما و دانشمندان مذهبي تاريخ يهود است كه به سال 4895 عبري (1135 ميلادي) در شهر كُردُوا (قُرْطُبِه) واقع در كشور اسپانيا متولد شد. پدر او در اين شهر، حاكم شرع يهوديان بود و شجره اش را تا ربي يهودا هَنـاسي و حضرت داوود شمرده اند. مشه در جواني، تورا و تلمود را نزد پدرش آموخته؛ فلسفه، نجوم، رياضيات و طب را در محضر دانشمندان زمان خود فرا گرفت. هارامبام معتقد بود كه با ريشه يابي اعتقادات مشركان و بت پرستها، بهتر مي توان فلسفه بسياري از دستورهاي ضد شرك تورا را درك كرد. خود او در اين باره مي نويسد: « شروع آموزش غير مكتبي من، يادگيري علمي به نام احكام ستارگان بود و درباره انواع شرك و بت پرستي فكر نمي كنم كتابي به زبان عربي ترجمه شده باشد كه آن را به طور عميق و با دقت مطالعه نكرده باشم».
هنگامي كه 13 ساله بود به علت فشار حكام وقت اسپانيا به يهوديان، همراه خانواده خود قرطبه را ترك كرد و حدود 12 سال آواره و سرگردان بود. مدتي نيز در شهر «فاس» در كشور مغرب (مراكش) زندگي كرد و سپس به اسكندريه مصر رفت و سرانجام در شهر فوستات (قاهره امروزي) سكونت گزيد و تا آخر عمر در همان محل ماند.
هارامبام 23 ساله بود كه در اوج سرگرداني و نابساماني، تاليف تفسيري بزرگ را بر ميشنا به نام -كتاب روشنايي- كه به عربي «اَلسّراج» خوانده مي شود، آغاز نمود و در 33 سالگي آن را كامل كرده، در مصر منتشر ساخت. گاه به علت اوضاع سخت زندگي كه امكان دسترسي به متن اصلي ميشنا غير ممكن مي بود، با استفاده از حافظه كم نظيرش، نگارش كتاب را پي مي گرفت. وي همچنين بر بخشهايي از تلمود كه احكام آن حتي در زمان ويراني معبد مقدسْ مورد نياز يهوديان است، تفاسيري نوشت. او درباره هدفش از تاليف «كتاب روشنايي» مي نويسد: «براي دانستن هلاخا (حكم شرعي) با داشتن اين كتاب، ديگر نيازي به مراجعه به تفسير مفصل تلمود نيست، زيرا حكم و قانون قطعي در آن مشخص شده است. نيز اين تفسير براي كسي كه علاقه مند به تحصيل تخصصي تلمود باشد، سودمند خواهد بود». وي اين كتاب را به گونه اي نگاشته كه هر فرد يهودي بتواند آن را درك كند و از قوانين و رسوم دين خود كه در ميشنا آمده است،آگاه شود. هارامبام در تفسير ميشنا، اصول سيزده گانه دين يهود را شرح مي دهد كه يهوديان، آن را هر روز پس از تفيلاي شحريت (نماز صبح) مي خوانند. زبان كتاب عربي بود كه بعدها به زبان عبري نيز ترجمه شد. او در مقدمه كتاب، چنين آورده است: «هدف دين، آن است كه هم نفْس را با دانشها و خصلتهاي شايسته تهذيب كند و هم جسم را بر اساس نيازهايش به طور صحيح پرورش دهد. اين باعث ايجاد جامعه اي مطلوب مي شود كه انسانهايي عالي مرتبه را در خود بپروراند، انسانهايي كه هم داراي خصايل عقلاني و هم كمالات اخلاقي هستند. نفس(روح) چنين افرادي پس از مرگ، مانند فرشتگان در ابديت خواهد زيست».
هارامبام از راه مشاركت با برادرش (ربي داويد) كه بازرگان بود امرار معاش مي كرد. بنابراين فرصت كافي داشت كه وقت خود را صرف نگارش كتاب و رهبري مذهبي يهوديان بنمايد؛ اما برادرش در يك سفر بازرگاني در دريا غرق شد و تمام دارايي اش از بين رفت. هارامبام چنان از اين واقعه متأثر شد كه حدود يك سال از ناراحتي و حيرت مرگ برادر به بستر بيماري افتاد. پس از آن، درآمد خانواده خود و برادرش را از راه پزشكي بر عهده گرفت. او معتقد بود كه يك پيشواي مذهبي نبايد از پيروان خود براي گذران زندگي پول بگيرد. طولي نكشيد كه وي پزشك رسمي دربار «سلطان صلاح الدين ايوبي» - پادشاه مصر و جانشينش «ملك الافضل» شد. هارامبام در علم طب جهان آن روز، شهرت بسيار پيدا كرد. سعيد ابن سينا - شاعر عرب در شعر خود، مقام او را بالاتر از مقام پدر علم پزشكي؛ يعني، جالينوس قراد داده و مي گويد: «جالينوس فقط جسم را شفا مي دهد، اما ابن ميمون جسم و روح را با هم درمان مي كند».
هارامبام بيش از هجده جلد كتاب در علم پزشكي نوشت كه هفت كتاب او تاكنون به چاپ رسيده و كتب ديگر در كتابخانه هاي بزرگ جهان به گونه دستنويس موجود هستند. همچنين در متون مذهبي خود كه در آنها احكام دين را براي يهوديان شرح مي دهد، بخشي را به توصيه هاي پزشكي اختصاص داده است. در قسمتي از سوگند نامه پزشكي خود مي گويد:
«خدايا ! جسم و جانم را آنچنان قدرت بده تا هميشه براي نجات انسانهاي غني و فقير، خوب و بد، دوست و دشمن آماده باشم و تنها انسان بودن بيمار مدنظرم باشد. در دلم انداز تا به گفته هاي حكيمان همكارم كه مي خواهند به من بينش و آگاهي دهند گوش فرا دهم؛ زيرا حوزه علم، بزرگ و وسيع است».
ميشنِه تورا
هارامبام در مصر به سمت «ناگيد» دست يافت. در آن زمان، يهوديان زيادي در مصر زندگي مي كردند و پيشواي مذهبي آنها به زبان عبري «ناگيد» و به معناي رئيس و سرور خوانده مي شد. او با اين وضعيت، مشغوليات بسيار سنگين و زيادي داشت، مانند درمان انبوه بيماران، رهبري جماعت يهوديان مصر و پاسخ به پرسشهاي مذهبي بسياري از يهوديان كه از ديگر نقاط دنيا به دست او مي رسيد؛ اما با وجود اين مسائل، او از مطالعه، تحقيق و نگارش كتاب دست نكشيد.
هارامبام در چهل و پنج سالگي، تدوين كتاب بزرگ و مهم « هَياد هَحَزاقا» را كه به معني دست قوي يا – ميشنه تورا - بود، در چهارده جلد و پس از ده سال تلاش به پايان رساند.
در اين كتاب، همه قوانين توراي شفاهي- تلمود- به طور روشن، صريح و به اختصار شرح داده شده؛ اما از ذكر تمثيلها، داستانهاي تلمود و همچنين بحثهاي بين علما در اثبات قوانين خودداري شده است. با اينكه مجموعه ميشنا به شش بخش كلي (سِدِر) تقسيم شده، قانونها ديني آن به طور پراكنده ذكر شده است.
كاري كه هارامبام در ميشنه تورا انجام داد، اين بود كه همه قانونهاي مربوط به يك موضوع را از قستمهاي مختلف تلمود استخراج و گردآوري كرد و آن را به گونه اي علمي و منظم در كتاب نگاشت. نيز اگر در تلمود درباره قانوني بين دانشمندان پيشين، بحث و اختلاف نظري وجود داشت، هارامبام از راه استدلال و تحقيقات خود، عقيده يكي از آنها را برگزيده و پذيرفته است. هر چند كه چنين كاري بسيار مشكل مي نمود.
او در توضيح انگيزه خود از نوشتن اين كتاب مي گويد: « آموختن تلمود و تفسيرهاي (قوانين شرعي) موجود به دانش وسيع، استعداد عالي و زماني طولاني نياز دارد. به همين علت، از مجموعه عظيم و پيچيده موجود، طالب را به سبكي نوشتم كه مسائل حلال و حرام، پاك و ناپاك به همراه ديگر قوانين تورا به شكل واضح و روشن، اما به اختصار بيان شود تا اينكه توراي شفاهي بدون هيچ مشكلي در دهان هر فرد، روان باشد».
پس از انتشار آن برخي از انديشمندان نسبت به آن اظهار بدبيني مي كردند، زيرا معتقد بودند وجود اين كتاب كه به سادگيْ قوانين شرع را توضيح مي دهد، موجب مي شود تا مردم از آموختن و خواندن تلمود خودداري كنند. اما گذشت زمان، بطلان اين عقيده را نشان داد و دانشمندان و پژوهشگران با خواندن آن بيشتر به تحصيل و مطالعه تلمود تشويق شدند.
در وصف اين نوشته داستانهايي گفته شده است. از جمله اينكه هارامبام پس از ده سال سختي و مرارت در شبي كه آن را به پايان رساند، پدرش و حضرت موسي را در خواب ديد كه او را براي اين كار عظيم تحسين مي كنند. علماي يهود نيز آن را دستاورد نيرويي ماوراي انساني دانسته، و شاعران يهود هم در شعرهاي خود آن را ستايش كردند. يكي از اين اشعار چنين است:
هنگامي كه آن قوم، آب حيات را نيافته و خسته شده بودند،
بر مشه (موسي) شِكوِه بردند كه چه بنوشيم، مبادا بميريم.
او بر صخره زد. آبها جاري شدند و قوم از آب عقلاني سيراب گشتند.
اين شعر، تمثيلي است از واقعه اي كه در دوران حضرت موسي در بيابان رُخ داد و بني اسرائيل از تشنگي و بي آبي شكايت كردند. آن حضرت به فرمان خداوند، عصاي خود را به صخره اي زد و از آن آب جاري ساخت و ملت را سيراب كرد. در اينجا هارامبام كه نام او نيز مشه (موسي) بود، به حضرت موسي همانند شده است كه با تدوين كتاب «هياد هحزاقا»، آب عقلاني را به ملت تشنه يهود ارزاني داشته است. چندي نگذشت كه بيشتر جوامع يهودي ديگر كشورهاي آن زمان نيز رفتار روحاني و مذهبي خود را بر پايه اين اثر هارامبام منطبق كردند.
كتاب «مُورِه نِووخيم» يا «راهنماي گمگشتگان» :
از بين شاگردان و دوستان يهودي هارامبام مي توان «يوسف بن يهودا ابن عَقْنين» را نزديكترين مريد او به شمار آورد.
در آن هنگام، برخي از دانشمندان يهود، زمان بسياري را صرف تحصيل و تدريس فلسفه مي كردند. آنها كتابهاي فلسفه يوناني و از همه بيشتر، كتاب ارسطو - فيلسوف بزرگ يوناني- را مطالعه مي نمودند. در همان زمان، بسياري را عقيده بر اين بود كه مطالعه فلسفه و اصول آن مُغاير با اعتقاد به تورا و دين است.
هارامبام به منظور مقابله با اين نظر و براي اينكه نشان دهد بين تورا و فلسفه تضادي وجود ندارد و نيز به جهت اشتياق در تكميل هر چه بيشتر دانش شاگرد مورد علاقه اش «يوسف بن يهودا ابن عَقْنين» كه هميشه در بحثها و نامه هايش او را فرزند خود خطاب مي كرد، به نوشتن مهمترين اثر فلسفي خود ؛يعني، كتاب «مُورِه نِووخيم» كه به معناي «راهنماي گمگشتگان» است، همت گماشت. او بارها تصميم به نگارش اين كتاب گرفت، اما هر بار نگران آن بود كه مبادا مباحث توحيدي را بيش از حد مُجاز آن افشا كند و آن را عقب مي انداخت. سرانجام پس از جدايي از ابن عَقْنين مصمم شد كه آن را براي شاگرد خود كه براي تعليمش وقت بسياري صرف كرده بود، به طور اختصاصي بنويسد. اين كتاب ابتدا به زبان عربي نوشته شد و سپس به عبري ترجمه گشت. او در آن، مطالب تورا را طبق اصول فلسفه توضيح داده و نشان داد كه نه تنها بين تورا و فلسفه تضادي وجود ندارد، بلكه كسي كه فلسفه بداند، مطالب تورا را بهتر درك خواهد كرد.
هارامبام كتابهاي ديگري نيز به رشته نگارش در آورد كه به موضوعهاي مختلفي مانند منطق، تقويم عبري، پزشكي و غيره اختصاص يافته اند.
وي با يكي از بزرگترين فلاسفه اسلامي به نام «اِبن رُشد» و ساكن اندلس (اسپانياي قديم) همدوره بود.
مسوؤليت هاي سنگين هارامبام همراه با زحمات و مشكلات بسيار سلامتي او را به خطر انداخت تا اينكه به سال 4964 عبري (1204 ميلادي) و در 69 سالگي در قاهره درگذشت. پيكر او را از مصر به فلسطين آوردند و در شهر طبريا به خاك سپردند. بلافاصله پس از مرگ هارامبام، در اجتماعات يهود پيچيد كه «بين موسي و موسي، موساي ديگري نيست»؛ به گفته ديگر، هارامبام، موساي دوم قوم يهود است.
هنگامي كه 13 ساله بود به علت فشار حكام وقت اسپانيا به يهوديان، همراه خانواده خود قرطبه را ترك كرد و حدود 12 سال آواره و سرگردان بود. مدتي نيز در شهر «فاس» در كشور مغرب (مراكش) زندگي كرد و سپس به اسكندريه مصر رفت و سرانجام در شهر فوستات (قاهره امروزي) سكونت گزيد و تا آخر عمر در همان محل ماند.
هارامبام 23 ساله بود كه در اوج سرگرداني و نابساماني، تاليف تفسيري بزرگ را بر ميشنا به نام -كتاب روشنايي- كه به عربي «اَلسّراج» خوانده مي شود، آغاز نمود و در 33 سالگي آن را كامل كرده، در مصر منتشر ساخت. گاه به علت اوضاع سخت زندگي كه امكان دسترسي به متن اصلي ميشنا غير ممكن مي بود، با استفاده از حافظه كم نظيرش، نگارش كتاب را پي مي گرفت. وي همچنين بر بخشهايي از تلمود كه احكام آن حتي در زمان ويراني معبد مقدسْ مورد نياز يهوديان است، تفاسيري نوشت. او درباره هدفش از تاليف «كتاب روشنايي» مي نويسد: «براي دانستن هلاخا (حكم شرعي) با داشتن اين كتاب، ديگر نيازي به مراجعه به تفسير مفصل تلمود نيست، زيرا حكم و قانون قطعي در آن مشخص شده است. نيز اين تفسير براي كسي كه علاقه مند به تحصيل تخصصي تلمود باشد، سودمند خواهد بود». وي اين كتاب را به گونه اي نگاشته كه هر فرد يهودي بتواند آن را درك كند و از قوانين و رسوم دين خود كه در ميشنا آمده است،آگاه شود. هارامبام در تفسير ميشنا، اصول سيزده گانه دين يهود را شرح مي دهد كه يهوديان، آن را هر روز پس از تفيلاي شحريت (نماز صبح) مي خوانند. زبان كتاب عربي بود كه بعدها به زبان عبري نيز ترجمه شد. او در مقدمه كتاب، چنين آورده است: «هدف دين، آن است كه هم نفْس را با دانشها و خصلتهاي شايسته تهذيب كند و هم جسم را بر اساس نيازهايش به طور صحيح پرورش دهد. اين باعث ايجاد جامعه اي مطلوب مي شود كه انسانهايي عالي مرتبه را در خود بپروراند، انسانهايي كه هم داراي خصايل عقلاني و هم كمالات اخلاقي هستند. نفس(روح) چنين افرادي پس از مرگ، مانند فرشتگان در ابديت خواهد زيست».
هارامبام از راه مشاركت با برادرش (ربي داويد) كه بازرگان بود امرار معاش مي كرد. بنابراين فرصت كافي داشت كه وقت خود را صرف نگارش كتاب و رهبري مذهبي يهوديان بنمايد؛ اما برادرش در يك سفر بازرگاني در دريا غرق شد و تمام دارايي اش از بين رفت. هارامبام چنان از اين واقعه متأثر شد كه حدود يك سال از ناراحتي و حيرت مرگ برادر به بستر بيماري افتاد. پس از آن، درآمد خانواده خود و برادرش را از راه پزشكي بر عهده گرفت. او معتقد بود كه يك پيشواي مذهبي نبايد از پيروان خود براي گذران زندگي پول بگيرد. طولي نكشيد كه وي پزشك رسمي دربار «سلطان صلاح الدين ايوبي» - پادشاه مصر و جانشينش «ملك الافضل» شد. هارامبام در علم طب جهان آن روز، شهرت بسيار پيدا كرد. سعيد ابن سينا - شاعر عرب در شعر خود، مقام او را بالاتر از مقام پدر علم پزشكي؛ يعني، جالينوس قراد داده و مي گويد: «جالينوس فقط جسم را شفا مي دهد، اما ابن ميمون جسم و روح را با هم درمان مي كند».
هارامبام بيش از هجده جلد كتاب در علم پزشكي نوشت كه هفت كتاب او تاكنون به چاپ رسيده و كتب ديگر در كتابخانه هاي بزرگ جهان به گونه دستنويس موجود هستند. همچنين در متون مذهبي خود كه در آنها احكام دين را براي يهوديان شرح مي دهد، بخشي را به توصيه هاي پزشكي اختصاص داده است. در قسمتي از سوگند نامه پزشكي خود مي گويد:
«خدايا ! جسم و جانم را آنچنان قدرت بده تا هميشه براي نجات انسانهاي غني و فقير، خوب و بد، دوست و دشمن آماده باشم و تنها انسان بودن بيمار مدنظرم باشد. در دلم انداز تا به گفته هاي حكيمان همكارم كه مي خواهند به من بينش و آگاهي دهند گوش فرا دهم؛ زيرا حوزه علم، بزرگ و وسيع است».
ميشنِه تورا
هارامبام در مصر به سمت «ناگيد» دست يافت. در آن زمان، يهوديان زيادي در مصر زندگي مي كردند و پيشواي مذهبي آنها به زبان عبري «ناگيد» و به معناي رئيس و سرور خوانده مي شد. او با اين وضعيت، مشغوليات بسيار سنگين و زيادي داشت، مانند درمان انبوه بيماران، رهبري جماعت يهوديان مصر و پاسخ به پرسشهاي مذهبي بسياري از يهوديان كه از ديگر نقاط دنيا به دست او مي رسيد؛ اما با وجود اين مسائل، او از مطالعه، تحقيق و نگارش كتاب دست نكشيد.
هارامبام در چهل و پنج سالگي، تدوين كتاب بزرگ و مهم « هَياد هَحَزاقا» را كه به معني دست قوي يا – ميشنه تورا - بود، در چهارده جلد و پس از ده سال تلاش به پايان رساند.
در اين كتاب، همه قوانين توراي شفاهي- تلمود- به طور روشن، صريح و به اختصار شرح داده شده؛ اما از ذكر تمثيلها، داستانهاي تلمود و همچنين بحثهاي بين علما در اثبات قوانين خودداري شده است. با اينكه مجموعه ميشنا به شش بخش كلي (سِدِر) تقسيم شده، قانونها ديني آن به طور پراكنده ذكر شده است.
كاري كه هارامبام در ميشنه تورا انجام داد، اين بود كه همه قانونهاي مربوط به يك موضوع را از قستمهاي مختلف تلمود استخراج و گردآوري كرد و آن را به گونه اي علمي و منظم در كتاب نگاشت. نيز اگر در تلمود درباره قانوني بين دانشمندان پيشين، بحث و اختلاف نظري وجود داشت، هارامبام از راه استدلال و تحقيقات خود، عقيده يكي از آنها را برگزيده و پذيرفته است. هر چند كه چنين كاري بسيار مشكل مي نمود.
او در توضيح انگيزه خود از نوشتن اين كتاب مي گويد: « آموختن تلمود و تفسيرهاي (قوانين شرعي) موجود به دانش وسيع، استعداد عالي و زماني طولاني نياز دارد. به همين علت، از مجموعه عظيم و پيچيده موجود، طالب را به سبكي نوشتم كه مسائل حلال و حرام، پاك و ناپاك به همراه ديگر قوانين تورا به شكل واضح و روشن، اما به اختصار بيان شود تا اينكه توراي شفاهي بدون هيچ مشكلي در دهان هر فرد، روان باشد».
پس از انتشار آن برخي از انديشمندان نسبت به آن اظهار بدبيني مي كردند، زيرا معتقد بودند وجود اين كتاب كه به سادگيْ قوانين شرع را توضيح مي دهد، موجب مي شود تا مردم از آموختن و خواندن تلمود خودداري كنند. اما گذشت زمان، بطلان اين عقيده را نشان داد و دانشمندان و پژوهشگران با خواندن آن بيشتر به تحصيل و مطالعه تلمود تشويق شدند.
در وصف اين نوشته داستانهايي گفته شده است. از جمله اينكه هارامبام پس از ده سال سختي و مرارت در شبي كه آن را به پايان رساند، پدرش و حضرت موسي را در خواب ديد كه او را براي اين كار عظيم تحسين مي كنند. علماي يهود نيز آن را دستاورد نيرويي ماوراي انساني دانسته، و شاعران يهود هم در شعرهاي خود آن را ستايش كردند. يكي از اين اشعار چنين است:
هنگامي كه آن قوم، آب حيات را نيافته و خسته شده بودند،
بر مشه (موسي) شِكوِه بردند كه چه بنوشيم، مبادا بميريم.
او بر صخره زد. آبها جاري شدند و قوم از آب عقلاني سيراب گشتند.
اين شعر، تمثيلي است از واقعه اي كه در دوران حضرت موسي در بيابان رُخ داد و بني اسرائيل از تشنگي و بي آبي شكايت كردند. آن حضرت به فرمان خداوند، عصاي خود را به صخره اي زد و از آن آب جاري ساخت و ملت را سيراب كرد. در اينجا هارامبام كه نام او نيز مشه (موسي) بود، به حضرت موسي همانند شده است كه با تدوين كتاب «هياد هحزاقا»، آب عقلاني را به ملت تشنه يهود ارزاني داشته است. چندي نگذشت كه بيشتر جوامع يهودي ديگر كشورهاي آن زمان نيز رفتار روحاني و مذهبي خود را بر پايه اين اثر هارامبام منطبق كردند.
كتاب «مُورِه نِووخيم» يا «راهنماي گمگشتگان» :
از بين شاگردان و دوستان يهودي هارامبام مي توان «يوسف بن يهودا ابن عَقْنين» را نزديكترين مريد او به شمار آورد.
در آن هنگام، برخي از دانشمندان يهود، زمان بسياري را صرف تحصيل و تدريس فلسفه مي كردند. آنها كتابهاي فلسفه يوناني و از همه بيشتر، كتاب ارسطو - فيلسوف بزرگ يوناني- را مطالعه مي نمودند. در همان زمان، بسياري را عقيده بر اين بود كه مطالعه فلسفه و اصول آن مُغاير با اعتقاد به تورا و دين است.
هارامبام به منظور مقابله با اين نظر و براي اينكه نشان دهد بين تورا و فلسفه تضادي وجود ندارد و نيز به جهت اشتياق در تكميل هر چه بيشتر دانش شاگرد مورد علاقه اش «يوسف بن يهودا ابن عَقْنين» كه هميشه در بحثها و نامه هايش او را فرزند خود خطاب مي كرد، به نوشتن مهمترين اثر فلسفي خود ؛يعني، كتاب «مُورِه نِووخيم» كه به معناي «راهنماي گمگشتگان» است، همت گماشت. او بارها تصميم به نگارش اين كتاب گرفت، اما هر بار نگران آن بود كه مبادا مباحث توحيدي را بيش از حد مُجاز آن افشا كند و آن را عقب مي انداخت. سرانجام پس از جدايي از ابن عَقْنين مصمم شد كه آن را براي شاگرد خود كه براي تعليمش وقت بسياري صرف كرده بود، به طور اختصاصي بنويسد. اين كتاب ابتدا به زبان عربي نوشته شد و سپس به عبري ترجمه گشت. او در آن، مطالب تورا را طبق اصول فلسفه توضيح داده و نشان داد كه نه تنها بين تورا و فلسفه تضادي وجود ندارد، بلكه كسي كه فلسفه بداند، مطالب تورا را بهتر درك خواهد كرد.
هارامبام كتابهاي ديگري نيز به رشته نگارش در آورد كه به موضوعهاي مختلفي مانند منطق، تقويم عبري، پزشكي و غيره اختصاص يافته اند.
وي با يكي از بزرگترين فلاسفه اسلامي به نام «اِبن رُشد» و ساكن اندلس (اسپانياي قديم) همدوره بود.
مسوؤليت هاي سنگين هارامبام همراه با زحمات و مشكلات بسيار سلامتي او را به خطر انداخت تا اينكه به سال 4964 عبري (1204 ميلادي) و در 69 سالگي در قاهره درگذشت. پيكر او را از مصر به فلسطين آوردند و در شهر طبريا به خاك سپردند. بلافاصله پس از مرگ هارامبام، در اجتماعات يهود پيچيد كه «بين موسي و موسي، موساي ديگري نيست»؛ به گفته ديگر، هارامبام، موساي دوم قوم يهود است.
هارامبام راهنمای سرگشتگان
برنامه کار روزانه هارامبام
صدایی که از دل قرون سخن می گوید
ابن میمون هوما نیست
مطالعه تطبیقی از دیدگاه ابن رشد و هارامبام
ابن رشد و سنت فلسفی
فصل هایی از زندگی هارامبام
هارامبام
برنامه کار روزانه هارامبام
صدایی که از دل قرون سخن می گوید
ابن میمون هوما نیست
مطالعه تطبیقی از دیدگاه ابن رشد و هارامبام
ابن رشد و سنت فلسفی
فصل هایی از زندگی هارامبام
هارامبام