کافه تلخ

۱۳۸۹ آبان ۲۰, پنجشنبه

حروف مقطعه ، رموز قرآن






اوائل سوره هايي چند از قرآن مجيد اصطلاحي به نام حروف مقطعه آمده است كه در اول بيست و نه (29) سوره از سور قرآن قرار دارد و بيست و شش (26) سوره از اين تعداد «مكي» و سه سوره ديگر «مدني» است . در مورد اين حروف چه در قرآن و چه در احاديث و روايات مطلبي كه از حقيقت معنايي اين حروف پرده بردارد نيامده است . از اين رو همواره به عنوان موضوعي پيچيده باقي مانده و مفسّران قرآن درباره آنها نظريات مختلفي ارائه داده اند . نظر اكثر مفسرين اينست كه قرآن به اين حروف اشاره صريحي نداشته است و در قرآن كريم يا احاديث نبوي غير از آنچه ياد شد هيچ نشانه يا حدسي كه بتواند بحث پيرامون حروف مقطعه اوايل سوره ها هدفي را مشخص كند وجود ندارد. البته بايد گفت ، صحيح نيست كه در قرآن چيزى يافت شود كه فهم آن از ذهن ما خارج باشد در صورتى كه قرآن در منتهى درجه فصاحت و بلاغت است و رهبر به سوى سعادت و سبب تكميل نفوس مردم مي باشد و آيه آيه 9 سوره بنى اسرائيل« إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ» و آيه 174 سوره نساء مي فرمايد: « قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً » بمجموع اين كتاب شريف اشاره دارد. اگر چه مي توان گفت كه بعضى از مواقع بنا به اقتضاء حكمت و مصلحت برخى از مطالب در قالب بعضى از الفاظ سر بسته بيان مي شود كه درك آن بدون دقّت و ضميمه مطالب ديگر بآسانى ميسر نمي گردد. و به همين دليل مفسرين براي تحقيق درباره آنها تلاش زيادي كرده اند و به بحر عميقي داخل گشته اند ‏، حبيب الله نوبخت نويسنده كتاب ديوان دين معتقد است كه حروف مقطعه در اوائل سوره ها عنوان مطالب آن سوره هاست البته مختصر و منحوت عنوان . ولي نظريات اين عده فقط نظريات فردي است و مورد قبول دانشمندان قرار نگرفته است ‏، از اين رو دانشمندان اين حروف را جزو اسرار و رازهاي پنهاني خداوند مي دانند كه جز خداوند متعال و راسخين در علم ، كسي به سرّ آن ها آگاهي ندارد و همگي بر اين نظر تأكيد دارند كه خدا به مقصود خويش آگاه تر است.« سرّ من اسرار اللَّه استاثره اللَّه بعلمه » زان گونه پيام ها كه او پنهان دارد*****يك ذرّه بصد هزار جان نتوان داد.

حروف مقطعه قرآن :

قرآن 114 سوره دارد و در 29 سوره ملاحظه مي كنيم كه بعد از«بسم الله الرحمن الرحيم »سوره با حرفي آغاز شده است كه در اصطلاح مفسران آنها را «فواتح السور» يا «حروف نوراني» و يا «حروف مقطعه» مي نامند .
اين حروف مقطعه در ابتداي سوره ها ‏، يك حرفي‏، دو حرفي ‏،سه حرفي‏، چهار حرفي يا پنج حرفي هستند كه به ظاهر معناي روشني ندارند . حروف مقطعه به قرار ذيل است :
«الم- الم- المص- الر- الر- الر- المر- الر- الر- كهيعص- طه- طسم- طس- طسم- الم - الم- الم- الم- يس- ص- حم- حم- حمعسق- حم- حم- حم- حم- ق- ن »
اين حروف به ترتيب در اوايل سوره هاي « بقره ‏‏، آل عمران ‏،اعراف‏ ،يونس ‏، هود ‏،يوسف ‏، رعد ‏، ابراهيم ‏، حجر ‏، مريم ‏،طه ‏، شعرا ‏، نمل‏، قصص ‏، عنكبوت ‏، روم لقمان ‏، سجده ‏،يس ‏، ص ‏، مومن ‏، فصلت ‏، شوري ‏، زخرف ‏، دخان ‏، جاثيه ‏، احقاف، ق ‏، قلم» هستند.
اگر اين حروف جمع شوند و مكررات آنها حذف شود ‏، درست نصف حروف بيست و هشتگانه (28) الفباي عربي يعني چهارده (14)حرف خواهند بود . اين حروف را در عبارت « صِراط عليٍّ حق نُمْسِكُهُ » به معناي «راه علي حق است ما به آن چنگ مي زنيم» يا «على صراط حق نمسكه » يا «على حق ، نمسك صراطه » گردآوري كرده اند و اهل نست نيز مى توانند براى تاييد راه خود با همين حروف جملاتى مانند « صريح طريقك مع السنه » را بسازند؛ يعنى ، راه و روش تو در صورت هماهنگى با سنت (برداشت خاص اهل سنت از اسلام) صحيح است. و اين حروف (حروف مقطعه با حذف مكررات ) ، نصف حروف هجا است چون اثبات اعجاز نصف هدف آيات قرآن است. سال ها بعد از نزول قرآن كه براى زبان عرب قواعدى و علومى وضع شد حروف را نيز از حيث كيفيت تلفظ تقسيم كرده و هر قسمتى را بنامى ناميدند. اينك مى‏بينيم كه اين چهارده حرف اول سوره‏ها درست مشتمل بر نصف تمام آن اقسام است يعنى نصف مهموسه و نصف مجهوره و نصف شديده و رخوه و مطبقه و منفتحه و مستعليه و منخفضه و قلقله (آقاى شهرستانى حروف هر يك از اقسام را ذكر كرده و شمرده‏اند) و همچنين بين حروف مقطعه هم حروف نقطه دار و هم حروف بي نقطه و هم حروف شمسي و هم حروف قمري و هم حروف متصل و هم حروف منفصل هست .
از يكصد و چهارده(114) سوره قرآن پنجاه و شش (56) سوره مكي و بيست و هشت (28) سوره مدني هستند كه از (56) سوره مكي قرآن (26)سوره ي آن و از (28) سوره مدني (3) سوره ي آن ابتدايشان حروف مقطعه آمده است . يعني غالب سوره هاي حروف مقطعه دار (26)سوره از (29) سوره مكي هستند . و به عبارت ديگر هر سوره‏اى كه در اول آن حروف مقطعه آمده مكية است بجز سوره بقره و آل عمران اما سوره رعد اختلافى است.]1[
همچنين بعد از حروف مقطعه معمولاً نام و يادي از كتاب و قرآن و ذكر و وحي و نوشته و . . . در ميان مي آيد . اما در معاني اين حروف ‏، مفسران قديم و جديد نكات جالبي گفته اند كه كه شايد هر كدام بخشي از اسرار وجود در اين حروف بيان كرده باشند .
به عبارت ديگر حروف مقطعه در اوائل سوره‏هاى مختلف وجود دارد كه در برخى از موارد اين حروف بطور بسيط بكار برده شده مانند « ص » در اول سوره 38(ص) و « ق » در اول سوره 50 (ق) و « ن » در اول سوره 68 ( القلم ) و در بعضى از موارد فواتح سور از دو حروف متشكل مي باشد كه مجموعا ده سوره هستند كه هفت مورد آن با « حم » شروع مي شوند و آنها عبارتند از سوره‏هاى: غافر- فصّلت- شورى- زخرف- دخان- جاثيه- احقاف- و مورد هشتم و نهم و دهم عبارتند از سوره‏هاى : طه- طس- يس. و سيزده سوره ديگر كه فواتح آنها از سه حرف شروع گرديده عبارتند از. بقره- آل عمران- عنكبوت- روم- لقمان- سجده- يونس هود- يوسف- ابراهيم- حجر- شعراء- قصص. و دو سوره از قرآن با چهار حروف شروع شده و آنها عبارتند از سوره اعراف و سوره رعد و فقط سوره « كهيعص » است كه با پنج حرف آغاز گرديده است. البته اگر در سوره فصلت نيز « حمعسق » را يك مجموعه بحساب آوريم ميتوان گفت كه در آغاز دو سوره از سوره‏هاى قرآن حروف مقطعه پنجگانه وجود دارد و با توجه بمطالب فوق مجموعا بيست و نه سوره با حروف مقطعه شروع شده است. ]2[
البته متذكر شويم كه حروف مقطعه با ذكر مكررات عبارتند از : « ا ، ح ، ر ، س ، ص ، ط ، ع ، ق ، ك ، ل، م ، ن ، ه ، ي »‏ كه گاهى آنها را" حروف نورانى" نيز مى‏نامند. ]3[

منظومي از حروف مقطعه در قرآن :

هستى مطلق ز غيب ذات خويش *** خواست گردد جلوه‏گر ز آيات خويش‏
از احد كاطلاق ذات اللّه بد *** گشت ظاهر در صفات اللّه شد
صورت اللّه دانى گر مقام *** شد محمّد ص مظهر جامع بنام
‏ممكنات از بحر او مانند موج *** منشعب شد فرقه فرقه فوج فوج‏
زان سبب موصوف بر لولاك شد *** باعث ايجاد آب و خاك شد
كرد اشارت از الف و زلام و ميم *** زين سه رتبه بعد رحمن و رحيم‏
خود الف بود آنكه آمد لام شد *** لامع آن شمس الاحذر اكرام شد
لام را باشد نهايت حرف ميم *** نيك درياب اين اشارات عظيم‏
زين سه رتبه در كتاب آنسان كه بود *** ابتداء فرمود سلطان وجود
از مقامات ثلاث آغاز كرد *** باب رحمت بر خلايق باز كرد
تا تو دانى انفس و آفاق را *** سرّ اين تقييد و آن اطلاق را
از پس سبع المثانى كاندر آن *** حمد خود آموزد او بر بندگان
‏از الف كرد ابتداء و زلام و ميم *** تا ز حادث راه يابى بر قديم‏
اين اشارت بر سه رتبه است از وجود *** گر مراتب را شناسى با شهود
اول اللّه است و ثانى جبرئيل *** عقل فعال اوست از روى دليل
منتهى باشد محمّد ص در نمود *** ز آنكه دارد جامعيت در وجود
فيص هستى جبرئيل ذو العطاء *** ز ابتداء گيرد دهد بر منتها
گفت جمع عالم اين است اى وجيه *** يا عبادى فاعلموا لا ريب فيه‏ ]4[

سخني از گذشتگان :

در كتاب « الاتفاق» جلد دوم صفحه 9 آمده است كه از متشابهات اوايل سوَر آن است كه اينها اسراري است كه جز خداوند كسي بدان آگاه نيست و اين موضوع را ديگران نيز تأكيد كرده اند .
از الشعبي منقول است كه از او درباره حروف آغاز سوره سؤال شد او گفت : براي هركتابي سري است و سر اين كتاب حروف آغاز سور آن است .
از ابن عباس نقل شده است كه مراد از «الم» در سخن خدا آن است كه «انا الله أعلم» و همچنين در مورد «المص» (انا الله افضل) و نيز در مورد «المر» ( انا الله أري) .
از سعيدبن جبير از ابن عباس نقل شده است كه« الر - حم – ن » صورت پراكنده اي از« الرحمن» است اما مقصود از اين كار چه بوده است ؟
ابوالشيخ از محمدابن كعب القرظي نقل مي كند كه : «المر» از الرحمن گرفته شده است . همچنين از قول او نقل شده است كه در «المص» «الف» از« الله» و «م» از «الرحمن» و «ص» از «الصمد» گرفته شده است و اين چيزي شبيه به همان مورد قبلي است .
از الضحاك نقل شده است كه معناي آن المصور است و نيز گفته شده كه معناي آن« انا الله اعلم» است . طبق نظري ديگر حروف آغاز سوره سوگندهايي است كه خداوند بدان قسم ياد كرده است و آنها در زمره نام هاي پروردگار هستند . در اين نظر استناد بدين روايت مي كنند كه حضرت مولي الموحدين علي (عليه السّلام) يك قسم ياد كرده است : «أسئلك يا كهيعص» به معناي مرا مورد عفو قرار بده و باز از اين به نظر مي آيد كه آن اشاره به اسماء حسني است از قبيل كافي هادي و غيره .

خلاصه اي از مهمترين نظريات درباره حروف مقطعه :

در اينجا خلاصه اي از مهمترين نظرات را از نظر مي گذرانيم . البته از ذكر تأويلات و نكاتي عرفاني خودداري شده است :
1) اسم اعظم خدايند. بطوري كه اگر خوب تركيب نمايند باسم اعظم الهى دست مي يابند لكن ما نمى‏توانيم و نمى‏دانيم آنها را چگونه بايد جمع نمائيم.
2) اينها اسامي قرآنند. كلبى و سدى و قتاده به همين نظريه معتقدند.
3) اين حروف جنبه سوگند دارند و خداوند به آنها قسم ياد كرده است .
4) حروفي است از حروف هجا كه موضوعند براي تركيبات .
5) حروفي هستند كه هريك از آن به معنايي اشاره دارد .
6) اسرار قرآنند چنانچه براي هر كتابي سرّي است .
7) در اوايل سوره آورده شده تا ابتداي سوره و انتهاي سوره سابق را تعيين نمايند .
8) اين حروف از مختصات قرآن كريم است و در ساير كتابهاى آسمانى مانند تورات و انجيل سابقه ندارد.
9) اسامي سوره هايي هستند كه در آن قرار گرفته اند و مرحوم شيخ طوسي اين معني را پسنديده و مي گويد بهترين معاني همين معاني است كه بگوييم اين حروف اسامي سوره ها هستند. سيبويه و خليل و بيشتر متكلمين به همين نظريه معتقدند زيرا در ميان اعراب رسم چنين بود كه بحروف نام‏گذارى مي كردند چنانكه پدر حارثه نامش لام بود و مس را صاد و نقد را عين و ابر را غين و ماهى را نون مي ناميدند و قفال هم كه يكى از علماى معتزله است اين قول را پذيرفته است و به اعتقاد اين عده مفهوم كلى اين سوره‏ها مدلول حروف مقطعه‏اى است كه در اوائل اين سوره‏ها ذكر گرديده است.
10) گفته اند اين حروف به حساب جُمَل پيش بيني سال بعضي حوادث مهم است . طرفداران علوم غريبه بر اين نظريّه زياد تأكيد مي كنند .
11) اين حروف رمز مطالب سوره مربوطه است . مثلاً در سوره هايي كه «حم» در ابتداي آن ها آمده است بحث «حيات و موت» در ميان است يا « طسم» رمز « طير و طيور» و « سليمان و سبا» و « موسي» است و يا « الم» به معناي « الله» و « جبرئيل » و« محمّد» است .
12) آوردن اين حروف بدين منظور است كه خواننده و شنونده توجه كند كه قرآن كه معجزه است از همين حروف معمولي ساخته شده است . با اين افراد بشر از آوردن مانند آن يا مثل بخشي از آن عاجزند؛ مثل آنكه در كنار ساختمان عظيمي تكّه هاي مصالح ساختماني ببينيم و بدانيم از همين مصالح ساخته شده است ولي خود ما از ساختن مانند آن ناتوان باشيم .
گفته اند اين حروف رمزي ميان خدا و پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است . اگر اشكال شود كه فايده اش براي بشر كه آنرا نمي فهمد چيست در پاسخ گفته شده كه در ظهور حضرت حجت (عجّل الله تعالي فرجه الشريف) ايشان معاني اين حروف را بيان خواهند كرد و اين از نشانه هاي صدق آن حضرت است .
بين المحبّين سر ليس يفشيه *** قول و لا قلم للخلق يحكيه‏
13) گفته اند همچنان كه در كتاب تكوين يعني عالم هستي معلومات و مجهولاتي هست به موازات آن در كتاب تشريع يعني قرآن هم معلومات و مجهولاتي بايد باشد . و حروف مقطعه نشانه مجهولات و نقاط سياهي است كه براي بشر قابل فهم نيست .
14) گفته اند كفار و مشركان هنگامي كه پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) آيات قرآن را تلاوت مي كرد همهمه مي كردند . بر زبان آوردن اين حروف از طرف مردي امّي ايجاد تعجب و سكوت مي كرده و حضرت موفق مي شده است آيات را تلاوت نمايد . چنانكه مي فرمايد : « لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ » . مكي بودن غالب سوره هايي كه با حروف مقطعه شروع مي شود اين نكته را تقويت مي كند .
15) گروهى از مفسرين مي گويند كه اين حروف اشاره باسماء اللّه است ؛ لذا الف در « الم » اشاره به انا لام اشاره به اللّه و ميم اشاره بعلم اوست يعنى« انا اللّه اعلم » ولى بعقيده ابن عباس الف در « الم » اشاره بر لفظ جلاله اللّه لام بر اسم جبرئيل و ميم اشاره بر اسم محمّد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) مي باشد و شايد اشاره به اين باشد كه اللّه بواسطه جبرئيل قرآن را به محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فرستاده است.
16) برخى از مفسرين نوشته‏اند: هر حرفى از حروف مقطعه‏اي اوائل سور مفتاح اسمى از اسماء اللّه است و نيست در آن حرفى مگر آنكه راجع بثناء و آلاء حق تعالي است.
بعضى گفته‏اند حروف مقطعه اوائل سور بخاطر اين بوده است كه سبب سكوت شنوندگان گردد زيرا مشركين بنا گذاشته بودند كه به سخنان پيامبر اكرم گوش ندهند چنانكه مي فرمايد : « وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ‏»]5[ اما وقتى اين كلمات نامأنوس را مي شنيدند موجب سكوت آنان مي شد.
17) برخى از مفسرين چنين بيان كرده‏اند: در الم سه معنى مندرج است كه با مقام الوهيت مناسب مي باشد :
1. الف يكى است هم در ذات و هم در صفات و هم در وضع و حساب خداوند نيز هم منفرد بوجود حقيقى است ازلا و ابدا و هم منفرد بصفات ذاتى است.«كان اللّه و لم يكن معه شى‏ء»
2. الف مستقيم است و از كثرت حروف تغييرى در آن حاصل نمى‏شود وجود پروردگار متعال نيز ثابت و پايدار است و كثرت موجودات تغييرى در وحدتش نمى‏دهد.
3. الف مصدر تمام حروف است و باستقامت آن حروف معوجه استقامت مى‏يابند وجود خداوند نيز مبدء تمام موجودات است و از حقانيت او موجودات محقق و ثابت مى‏گردند و با اتصال لام و ميم روشن ميشود كه موجودات غير از ذات حق، موصوف بدوئيت است و وحدت حقيقى منحصر بذات حق تعالى است و لام در الم بدو معنى اشاره دارد يكى اثبات حقانيت و مالكيت حق تعالى. لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و ديگرى نفى وجود غير، بدينمعنى موجود حقيقى نيست مگر او.«ليس فى الدّار غيره ديّار».
18) از دعاى امام سجاد عليه السّلام فهميده مي شود كه مراد از جميع حروف مقطعه كه مقترن بلفظ كتاب يا قرآن است مانند: المص كِتابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ- يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ- ق وَ الْقُرْآنِ- حم تَنْزِيلُ الْكِتابِ نام مقدس حضرت محمد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) است كه خداوند متعال بآن قسم مى‏خورد لذا معنى الم چنين مي شود: قسم بنام محمد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) .
19) اهل تحقيق گفته‏اند كه الف از اقصاى حلق كه اول مخارج است ادا ميشود و لام از طرف زبان كه اوسط مخارج است و ميم از لب كه آخر مخارج است گفته ميشود و الم اشاره باين مطلب است كه بنده خدا بايستى در اول و وسط و آخر افعال و اقوال خود بياد حق تعالى باشد.
20) بنظر بعضى از مفسرين اين حروف علامت پاره‏اى از واژه‏هاى عربى است كه قبلا در ادبيات عرب رايج بوده است.
21) حروف مقطعه اوائل سور بجهت آماده ساختن پيامبر اكرم براى دريافت وحى مي باشد.

اقوالي درباره هريك از حروف مقطعه قرآن :

«كهيعص» : اين كلمه كه از پنج حرف تلفيق شده در اول سوره مريم قرار گرفته است . در تفسير برهان از كمال الدين صدوق نقل شده كه سعدابن عبدالله قعي محضر حضرت امام حسن عسگري عليه السّلام رسيد خواست مسائلي از آن حضرت سؤال كند امام فرمودند : از نور چشم من حضرت مهدي (عجّل الله تعالي فرجه الشريف) بپرس . سعد گفت : يابن رسول الله از تأويل «كهيعص» با خبرم فرما. آن حضرت فرمود: « اين حروف از اخبار غيبي است كه خداوند بنده اش زكريا را به آن واقف كرد . سپس بر محمد (صلّی الله عليه و آله و سلّم) حكايت فرمود بدين بيان كه زكريا (عليه السّلام) از خدا خواست نام هاي پنج تن را به او بياموزد جبرئيل آمد و تعليم كرد زكريا هر وقت نام هاي «محمد علي فاطمه حسن» (عليهم السّلام) را ياد مي كرد غصّه اش برطرف مي شد و چون نام حسين (عليه السّلام) را ياد مي نمود گريه گلوگيرش مي كرد و دلش مي لرزيد . روزي گفت : خدايا چرا در چهار ذكر اول غصه ام زدوده مي شود و در ذكر حسين اشكم روان مي گردد و لرزه دلم بالا مي گيرد؟ خدا از ماجراي حسين(عليه السّلام) به وي خبر داد و فرمود :«كهيعص» «كاف» اسم كربلا – «هاء» هلاك و شهادت عترت رسول (صلّی الله عليه و آله و سلّم ) – «ياء» يزيد لعنت اله عليه و او ظالم حسين(عليه السّلام) است – «عين» عطش آن حضرت و «صاد» صبر او مي باشد.»
در صافي آن را از كمال الدين نقل كرده و مي گويد در مناقب نظير آن نقل شده است . در مجمع نقل كرده كه اميرالمومنين (عليه السّلام ) در دعايش مي گفت: « اسئلك يا كهيعص» . از اين به نظر مي آيد كه آن اشاره به اسماء حسني است از قبيل كافي و هادي و غيره .
« الم » : در تفسير امام حسن عسكرى (عليه السّلام) نقل شده كه آن حضرت فرمودند معنى« الم » آن است : اين كتابي كه فرستاديم مركب از حروف تهجى است كه لغت شما هم از آن تركيب مى‏شود اگر شك داريد كه از طرف خداوند است پس نظير آن را بياوريد.
امام رضا (عليه السّلام) فرمودند: از صادق آل محمّد عليه السّلام از معنى « الم » پرسيدند وى پاسخ دادند : الف شش صفت دارد كه با شش صفت خداوند متعال مطابقت دارد:
1. الف ابتداء حروف است حق تعالى هم مبدء تمام مخلوقات است.
2. الف منفرد از همه حروف است خدا هم منفرد بوجود است.
3. الف بحروف متّصل نيست ولى حروف بآن متّصلند همينطور خلق بحق متّصلند ولى خدا بچيزى متّصل نيست و همه مخلوقات باو محتاجند و او بكسى محتاج نيست.
4. الف منقطع و مباين از حروف است خدا هم منقطع و مباين از خلق است.
5. الف سبب تركيب و تأليف حروف است خدا هم سبب تأليف و تركيب موجودات است.
6. الف مستقيم و مستوى است خداوند هم عادل و درست‏كار است.
تفسير قمى از ابى بصير از امام جعفر صادق (عليه السّلام) روايت كرده كه آن حضرت فرمودند: « الم » حرفى است از حروف اعظم آفريدگار كه حروف آن جدا از يكديگر ذكر شده و اگر پيامبر اكرم و اوصياء او عليهم السّلام آن را تركيب نموده و خداوند را بآن نام بخوانند درخواست آنان إجابت خواهد شده.
تفسير برهان از امام جعفر صادق (عليه السّلام) نقل كرده كه « الم » در اول سوره بقره بمعنى « انا اللّه الملك » است.
ابو اسحق ثعلبى در تفسير خود روايتى از على بن موسى الرضا (عليه السّلام) نقل كرده كه آن حضرت فرمودند: از امام جعفر صادق (عليه السّلام) راجع به « الم » سؤال كردند و ايشان در پاسخ فرمودند: الف راجع به شش صفت از صفات خداوند مي باشد:
(1) ابتداء زيرا خداوند است كه آفرينش همه مخلوقات را آغاز كرد و الف نيز ابتداء و آغاز همه حروف تهجّى است.
(2) استواء چون خداوند مستوى و عادل و راست است الف نيز راست بوده و ميل و انحرافى از طريق اعتدال و استواء در آن وجود ندارد.
(3) انفراد خدا فرد و تنها است الف نيز چنين است.
(4) الف بحروف متصل نيست ولى حروف بآن متصلند همينطور خلق بحق متصلند و خدا بچيزى متصل نيست و همه باو محتاجند و او بكسى محتاج نيست.
(5) الف منقطع و مباين از حروف است خدا هم منقطع و مباين از خلق است.
(6) الف مبدء تأليف حروف است خدا هم منشاء الفت مردم و خلق با يكديگر مي باشد.
« الم » در سوره آل عمران :
1. بمعنى انا اللّه المجيد است.
2. الف در الم اشاره به اللّه و لام به لطيف و ميم اشاره به مجيد است.
3. الف در الم اشاره به اللّه و لام اشاره به جبرئيل و ميم اشاره به محمد است يعنى خدا قرآن را بواسطه جبرئيل به محمد صلّى اللّه عليه و آله نازل كرده است.
4. الف در الم اشاره به احد و لام اشاره به لطيف و ميم اشاره به ملك است يعنى: الاحد اللطيف الملك.
5. الف در الم اشاره بنام مقدس اللّه و لام اشاره بلقاء حق و ميم اشاره بمحبت الهى در مخلوق است.
6. روح البيان مي نويسد: در قرآن براى قيام گفته شده قوموا للّه و براى ركوع گفته شده « و اركعوا » و براى سجود گفته شده « و اسجدوا » پس الف اشاره به قيام در نماز و لام اشاره به ركوع و ميم اشاره به سجود است.
«المر» : از ابن بابويه مسندا از حضرت صادق عليه السّلام فرمود : ( المر معناه انا اللَّه المحيى و المميت الرازق ).
«طه» : به نظر صاحب كتاب ديوان دين «طاء» مختصر كلمه طور و «هاء» مختصر كلمه هدايت است و اين دو حرف نماينده تمام مطالب سوره مي باشد و اين كلمه عنوان سوره است . عنواني كه از آن بهتر و جامع تر نيست .
گفته : موضوع سوره داستان پيغمبري موسي (عليه السّلام ) است و كوه طور و هدايت شدن وي جانب آتش كه از قله طور به نظر آورد . بعد از آن به طور رفت و خدا با او سخن گفت . به جانب فرعون هدايت شد تا او را هدايت كند . . . .
در مجمع فرموده : روايت است رسول خدا (صلّی الله عليه و آله و سلّم) يكي از دو پايش را در نماز بلند نگه مي داشت تا رنجش بيشتر باشد خدا نازل فرمود :
« طه . مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى» از آن به بعد هر دو پايش را به زمين گذاشت اين قول در كشاف از حضرت امام صادق (عليه السّلام) نقل شده است .
در الميزان از تفسير قمي از امام محمد باقر و امام صادق (عليهم السّلام) نقل است كه رسول خدا (صلّی الله عليه و آله و سلّم) چون نماز مي خواندند بر انگشتان دو پايش مي ايستاد تا ورم مي كردخداوند نازل فرمود:
« طه .مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى . إِلا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَى» . ناگفته نماند اگر « طه » نام آن حضرت باشد تسميه از جانب خداست وگرنه قبلاً چنين نامي براي آن حضرت معلوم نبود و بايد ديد اين لفظ چه معنايي دارد كه خدا آن حضرت را با آن ناميده اند و اگر اشاره به طور و هدايت باشد مي شود گفت منظور آن است كه اي رسول خدا (صلّی الله عليه و آله و سلّم)طور و هدايت موسي را ببين كه چطور بالاخره موسي موفق شد بدان كه قرآن براي مشقت تو نيست بلكه تذكّري است تو هم بالاخره در ترويج آن موفق خواهي بود .
«يس» : در مجمع فرموده محمدبن مسلم از ابي جعفر باقر(عليه السّلام) نقل كرده رسول خدا (صلّی الله عليه و آله و سلّم)را دوازده اسم است پنج تا از آنها در قرآن است : «محمد – احمد - عبدالله – يس و نون »
در حديث از على بن ابراهيم از حضرت صادق (علیه السّلام) است (يس اسم رسول اللَّه است و الدليل عليه انك لمن المرسلين)
و از محمد بن مسلم از حضرت باقر فرمود : ( ان لرسول اللَّه اثنى عشر اسما خمسة فى القرآن : محمد ، احمد ، عبد اللَّه ، يس ، ن )
لكن اسماء مقدسه آن حضرت در قرآن بيش از اينها است چنانچه از حضرت صادق (علیه السّلام ) مرويست‏ : ( له عشرة اسماء محمّد و ما محمّد الّا رسول احمد يأتى من بعدى اسمه احمد عبد اللَّه لمّا قام عبد اللَّه طه يس ن و القلم مدّثر مزّمل ذكر قد انزل اللَّه اليكم ذكرا).
«حم» : كلمه حم در اول هفت سوره از سور قرآن كريم واقع است و آن ها عبارتند از «غافر- فصلت شوري – زخرف – دخان – جاثيه – احقاف» و در اول سوره شوري كلمه «عسق» بر آن اضافه شده است .
وجه اشتراك اين سوره ها شباهتي است كه به يكديگر دارند و اين شباهت مخصوص اين چند سوره است و در ديگر سوره ها ديده نمي شود كه هر يك از اين سوره ها با توصيف قرآن شروع شده و نيز از نظر طول به همديگر نزديك مي باشند و نيز كلمات اين سوره ها از نظر تنظيم بسيار شبيه يكديگر مي باشند .
به عقيده حبيب الله نوبخت نويسنده كتاب «ديوان دين» مطالب سوره هاي «حم» به استثناي سوره شوري همه درباره ي «حيات و موت» است و حرف «ح» در همه آنها مختصر «حيات» و«ميم» مختصر «موت يا ممات« است . آياتي چند از سوره ها را درباره ي حيات و موت شاهد آورده و از كشف الغُمّه اربلي نقل مي كند كه اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) در صفين براي جنگجويان خود شعاري اختيار كرد و فرمود كه هر كه يك نفر را بكشد يا فرياد بلند كند بگويد «حم» و شريح ابن اوفي از ياران آن حضرت چون نيزه خود را به سينه محمد بن طلحه فرو برد و فرياد كشيد «حم» اين شعار بدان معني بود كه اينك حدفاصل ميان حيات و ممات . (414-419 ديوان دين) بنابر قول ايشان «ع س ق» در سوره ي شوري بايد اشاره به عيسي سليمان قيامت باشد ولي در سوره شوري خبري از سليمان نيست و شايد «س» اشاره به سماوات است كه مكرر در آن سوره ياد شده است .
در الميزان اول سوره شوري بعد از نقل احتمالات مي گويد : ممكن است حدس زد كه ميان حروف مقطعه و مضامين سوره هايي كه با آن ها شروع مي شوند ارتباط خاصي باشد و شايد اين سخن معني آن روايت است كه اهل سنّت از حضرت علي (عليه السّلام) بنابر قول مجمع نقل كرده اند فرمود : براي هر كتاب صفوه و خالصي است و صفوه اين كتاب حروف تهجّي است . برخي گفته اند كه « حم» آغاز نام هاي خداوند است كه عبارتست از «حليم ،حميد ،حكيم، حي، حنان ، ملك مجيد، مُبدِي و مُعِيد» و اين گفتار عطاء خراساني مي باشد و گفته شده كه «حم» يعني «قضاء» و انجام شد آنچه بود و اين سخن از كلبي نقل شده است . گفته اند خداوند با اين لفظ به حلم و ملك قسم خورد : هركه به خدا پناه برد و با اخلاص از قلب «لااله الاالله» بگويد خداوند او را عذاب نمي كند و اين سخن « قرظي» است .
بعضي گفته اند علت فضيلت سوره شوري از ميان سوره هاي ديگري كه «حم» دارد آن ست كه در اين سوره «عسق» است زيرا ديگر سوره ها در اول آن از قرآن صريحاً ياد شده است ولي در اين سوره «عسق» آمده است كه هرچند صريحاً دلالت بر قرآن ندارد ولي به دلالت تضمّني برآن دلالت دارد و همين است معني قول قتاده كه مي گويد : «عسق» اسمي است از اسماء قرآن .عطاء مي گويد حروف «حم و عسق» حروفي است جداجدا كه هركدام اشاره دارد به يكي از حوادث آينده مثلاً «حاء» اشاره به حربه و «ميم» اشاره به «تحويل ملك» و «عين» اشاره به «عدوي» است كه شكست خواهد خورد ‏، «سين» اشاره به استئصال و گرفتاري مردم به «سال هاي قحطي» است مانند سالهايي كه حضرت يوسف عليه السّلام پيش بيني كرد ‏، «قاف» اشاره به «قدرت الهي» است در پادشاهان زمبن .
اين دو حرف مقطعه يعني « حم » به موجب آمارى كه رشاد خليفه تهيه كرده است، در آغاز هفت سوره متوالى (سوره‏هاى 40 تا 46) مجموعاً در تمام اين هفت سوره 2147 بار تكرار شده كه مضربى است از عدد 19 (تعداد حروف بسم اللَّه ...).
« ق» : برخي از مفسران نيز « قاف» را اشاره به بعضي از اسماء الله « قادر» و « قيّوم» دانسته اند . اخبارى نقل مى‏كنند كه از جبل قاف كه محيط بدنيا است از زمرد اخضر و خضرويت آسمان از اوست و ملكى است در آن نامش ترجائيل و وراء آن جبل هفتاد هزار عالم است اكثر از عدد جن و انس و تمام لعن مى‏كنند فلان فلان را، و امير المؤمنين با جمعى از اصحابش رفتند بكوه « ق » و با آن ملك مكالماتى داشتند چون از فهم ما بيرون است و با اكتشافات امروزه سازش ندارد لذا مى‏گوييم محتاج بتأويل است و از فهم ما دور است.
در اين كه اين كدام كوه است كه بر كره ي زمين يا مجموعه جهان احاطه دارد و منظور از آن چيست اينجا جاي بحث آن نيست ‏، آنچه لازم مي دانيم در اينجا اشاره كنيم اينست كه بسيار بعيد به نظر مي رسد كه « ق» در اين سوره اشاره به «كوه قاف» دارد چرا كه نه تنها تناسبي با بحث هاي سوره ندارد بلكه حرف « ق» در اينجا همانند ساير حروف مقطعه اي كه در آغاز سوره هاي قرآن آمده به علاوه اگر منظور از آن كوه قاف بود مي بايست با « واو » قسم همراه باشد مانند « والطور» و امثال آن ‏، و ذكر يك كلمه بدون مبتدا و خبر و« واو » قسم مفهومي ندارد . از همه اينها گذشته « رسم الخط» تمام قرآن ها اينست كه « ق» بصورت مفرد نوشته و در حالي كه « كوه قاف » را بصورت قاف مي نويسند ناگفته نماند بنابرقول «ديوان دين »و« الميزان »‏، ميان « ق» و مضامين اين سوره ارتباط خاصي است؛ زيرا « ق» مختصر « قيامت » و مضامين سوره ي « ق» درباره ي قيامت است . در اين صورت «ق» رمز مطالب سوره است .
در برهان از حضرت صادق (عليه السّلام) نقل كرده مفصّلا كه مفادش اينست كه خداوند در قرآن اسامى پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ذكر فرموده (محمّد ، احمد ، عبد اللَّه ، طه ، يس ، ن و القلم ، مدّثر ، مزمّل، ذكر) اقولُ در قرآن و در اخبار اسامى ديگرى هم براى آن حضرت هست رسول، نبىّ ،خاتم النّبيّين، حبيب اللَّه، امين اللَّه ،صفوة اللَّه، صفىّ اللَّه و غير اينها ولى در زيارت أمير المؤمنين دارد : (السّلام عليك يا طه و يس) .
«طسم» : از ابن بابويه است از حضرت صادق (علیه السّلام) كه فرمود : «طسم فمعناه انا الطالب السميع المبدء المعيد»
و از على بن ابراهيم‏ : « قال طسم حروف اسم اللَّه الاعظم المرموز فى القرآن»
« المص» : چنانچه از ابن بابويه در خبر سعيد ثورى از حضرت باقر (عليه السّلام) روايت كرده و در بعض اخبار به انقراض دولت بنى اميه تفسير شده كه در سال صد و شصت و يك هجرى دولت آنها منقرض شد كه آخر آنها مروان حمار بوده و اين چهار حرف بحساب ابجد 161 مي شود : الف 1 ، لام 30، ميم 40، صاد 90. ]6[
هر حرفى كنايه از صفتى است، مانند: «اكرام»، «لطف»، «مجد»، «صدق». ]7[
حضرت صادق (عليه السّلام) در حديثى فرمايد: « المص» معناه: انا اللّه المقتدر الصّادق.]8[
هر حرفى از آن اشاره به اسمى از اسماء الهى است چون: «اله»، «لطيف»، «ملك»، «صبور».]9[
عياشى و صدوق رحمة اللّه عليهما روايت كنند كه: زنديقى از بنى اميه خدمت حضرت صادق عليه السّلام عرض كرد: قول خداى عز و جل در كتابش «المص» چه چيز اراده فرموده و چه چيز است در آن از حلال و حرام و چه شى‏ء در آن است كه نفع دهد به مردم؟ حضرت به غيظ آمد از اين كلام فرمود: واى بر تو «الف» يك، و «ل» سى، و «م» چهل، و «ص» نود چقدر با تو است؟ گفت: صد و شصت و يك پس فرمود: وقتى منقضى شود سنه صد و شصت و يك، منقضى گردد ملك اصحاب تو. سپس امام فرمودند: ما نظر كرديم و ديديم كه پس از زمان مهلت و انقضاء سنه صد و شصت و يك، روز عاشورا مسوده داخل كوفه شدند و از بين بردند ملك ايشان را. ]10[
«ن» : اين تنها سوره ايست كه با حرف مقطّع «ن» آغاز شده است و مي فرمايد : « ن »
مفسرين اختلاف در معناي «ن»‏ كرده اند ‏، بعضي گفته اند مانند «حم» و «ص» و ... اسمي از اسماء سوره است . ابن عباس و مجاهد و مقاتل و سدي گفته اند : آن اسم آن ماهي است كه زمين ما بر آن قرار دارد ابن عباس در روايت ديگر مي گويد : آن حرف از حروف «الرحمن» است و حسن و قتاده و ضحاك گويند «ن» دوات است و بعضي گفته اند: «ن» لوحي است از نور و اين مرفوعاً از پيامبر (صلّی الله عليه و آله و سلّم ) روايت شده ‏، از حضرت ابي جعفر امام محمدباقر (عليه السّلام) روايت شده كه آن نهري در بهشت بود خدا به او فرمود مداد شو ‏، پس منجمد و سخت شد و آن سفيدتر از شير و شيرين تر از عسل بوده است . سپس به قلم فرمود: «بنويس پس قلم نوشت آنچه بود و آنچه خواهد بود تا روز قيامت» .
و بعضي گفته اند: منظور از آن ماهي است در دريا و آن از آيات خدايي است كه در آب ايجادش كرده ‏، پس هرگاه از آب جدا شود خواهد مرد چنانچه حيوان خشكي هرگاه در آب غرق شود خواهد مرد .

بحث روايي درباره ي حروف مقطعه :

در مورد اين حروف ‏، جملات و سخنان و روايات بسياري آمده است ولي قول همه ي آنها معتبر نيست و به همه آنها نمي توان تكيه زد و ما به يكي از آنهايي كه معتبرند اشاره اي خواهيم داشت .
شيخ صدوق عليه الرحمه در كتاب توحيد از حضرت رضا عليه السّلام مسنداً نقل كرده كه فرمود:
«انّ اول ما خلق اللَّه عز و جل ليعرف به خلقه الكتاب (الكتابة) حروف المعجم، و انّ الرجل اذا ضرب على رأسه بعصى فزعم انّه لا يفصح ببعض الكلام فالحكم فيه ان يعرض عليه حروف المعجم ثمّ تعطى الدية بقدر ما لا يفصح منها، و لقد حدّثنى ابى عن ابيه عن جدّه عن امير المؤمنين عليه السّلام فى ا ب ت ث، الالف آلاء اللَّه و الباء بهجة اللَّه و التاء تمام الامر بقائم آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و الثاء ثواب للمؤمنين على اعمالهم الصالحة «الجنّة»، ج ح خ فالجيم جمال اللَّه و الحاء حلم اللَّه عن المذنبين و الخاء خمول ذكر المعاصى عند اللَّه عزّ و جل و خبير، د ذ فالدال دين اللَّه الّذى ارتضاه لعباده و الذال من ذى الجلال و الاكرام، ر ز فالراء من الرؤف الرحيم و الزاء زلزال القيمة، س ش فالسين سناء اللَّه و الشين ما شاء اللَّه و اراد ما اراد و ما تشائون الا ما يشاء اللَّه، ص ض فالصاد من صادق الوعد فى حمل الناس على الصراط و حبس الظالمين عند المرصاد و الضاد ضلّ من خالف محمّدا و آل محمّد صلوات اللَّه عليهم، ط ظ فالطاء طوبى للمؤمنين و الظاء ظنّ المؤمنين باللّه خيرا و ظنّ الكافرين شرّا، ع غ فالعين من العالم و الغين من الغنىّ الّذى لا يجوز عليه الحاجة على الاطلاق، ف ق، فالفاء فالق الحبّ و النوى و فوج من افواج النار و القاف قرآن على اللَّه جمعه و قرآنه، ك ل فالكاف من الكافى و اللام لغو الكافرين فى افترائهم على اللَّه الكذب، م ن فالميم ملك يوم الدين لا مالك غيره و يقول عزّ و جل لمن الملك اليوم ثم تنطق ارواح انبيائه و رسله و حججه فيقولون للَّه الواحد القهّار فيقول جل جلاله اليوم تجزى كل نفس بما كسبت لا ظلم اليوم ان اللَّه سريع الحساب و النون نور اللَّه للمؤمنين و نكاله بالكافرين، و ه فالواو ويل لمن عصى اللَّه من عذاب يوم عظيم و الهاء هان على اللَّه من عصاه، لاى فلام الف لا اله الا اللَّه و هى كلمة الاخلاص ما من عبد قالها مخلصا الا وجبت له الجنّة و الياء يد اللَّه فوق خلقه باسطة الرزق سبحانه و تعالى عمّا يشركون «الحديث»
حضرت رضا عليه السّلام فرمود:« به درستى كه اول چيزى كه خداوند بيافريد تا آفريدگان بواسطه آن كتاب نوشتن را بشناسند حروف معجم بود، و هر گاه عصائى بر سر مردى زده شود پس گمان برد كه بعض كلمات را نتواند بيان كند حكمش اين است كه حروف معجم بر او عرضه شود سپس به آن مقدار از حروف معجم كه نتواند بيان كند ديه داده شود، و بتحقيق حديث نمود مرا پدرم از جدّش از اميرالمؤمنين عليه السّلام درباره حروف الف باء كه الف اشاره بآلاء و نعم الهى و باء اشاره ببهجت و حسن خدا و تاء به تمام و كامل شدن امر الهى بوسيله قائم آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و ثاء ثواب دادن خدا بهشت را به مؤمنان براى كارهاى شايسته ايشان و جيم به جمال خدا و حاء بحلم و بردبارى خدا نسبت به گناه كاران و خاء به پنهان شدن و از بين رفتن ذكر و آوازه اهل معاصى نزد خداى عزّ و جل و اشاره بخبير بودن خداست و دال اشاره بدين خداست آن دينى كه براى بندگانش پسنديده و ذال از اسم ذى الجلال و الاكرام و راء از رؤوف و رحيم و زاء اشاره بزلزله‏هاى روز قيامت است و سين سناء و نور الهى و شين اشاره بمشيّت و اراده مطلقه حق است و اينكه اراده نمي كنند مردم مگر آنچه خدا بخواهد و صاد از اسم صادق الوعد و ضاد اشاره به ضلالت و گمراهى كسانى است كه مخالفت كنند محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و آل او را، و طاء يعنى طوبى للمؤمنين «خوشا بحال مؤمنين» و ظاء اشاره به ظن و گمان خوب مؤمنين به خدا و ظن بد كافرين به اوست و عين از اسم عالم، و غين از اسم غنى است كه مطلقا نياز و حاجت بر او روا نيست، و فاء از اسم فالق الحب و النوى «شكافنده دانه و هسته» و اشاره به فوجى از افواج اهل آتش است، و قاف اشاره به قرآن است كه بر خداست جمع آن و خواندن آن، و كاف از اسم كافى، و لام اشاره به لغو و بيهوده بودن افتراء و دروغ كافرين بر خداست و ميم از اسم ملك روز جزاست روزى كه مالكى غير از او نيست و خداى عزّ و جل مي فرمايد: پادشاهى در اين روز براى كيست؟ سپس ارواح پيغمبران و فرستاد‏گان و حجّت هاى خدا مي گويند براى خداى يگانه قهّار است پس خداى بزرگ گويد امروز هر كسى جزا داده مي شود به آنچه كسب كرده و ستمى در اين روز بكسى نمي شود بدرستى كه خدا بزودى حساب كننده است، و نون نوال و عطاء به مؤمنين و نكال و عذاب او نسبت به كافرين است، و واو يعنى ويل و واى بر كسانى كه نافرمانى خدا را مي كنند از عذاب روز بزرگ، و هاء يعنى پست است نزد خدا كسى كه نافرمانى او را نمايد، و لام الف اشاره بكلمه اخلاص و بنده از روى اخلاص آن را نمي گويد جز اينكه بهشت براى او واجب مي شود، و ياء يد اللّه است كه فوق خلايق به رزق گشاده شده، منزّه و متعالى است خدا از آنچه مشركان به او نسبت مي دهند.»]11[
در معاني الاخبار از سفيان توري نقل شده است كه من به جعفربن محمد حضرت امام صادق (عليه السّلام) عرضه داشتم: يابن رسول الله معني كلمات از كتاب خدا چيست ؟ « الم– المص– الر– المر– كهيعص– طه– طس– طسم– يس– ص– حم– حمعسق – ق – ن»
حضرت صادق (عليه السّلام) فرمودند :«و اما «الم» كه در اول سوره بقره است يعني منم خداي سلطان «انا الله سلطان» و اما «الم» كه در اول سوره آل عمران است معنايش «انا الله المجيد» (منم خداي مجيد ) است و اما معناي «المص» يعني «انا الله المقتدر الصادق» (منم خداي مقتدر صادق)و اما معناي «الر» اينست كه « انا الله رئوف» (منم خداي مهربان ) و اما معناي «المر» اين است كه «انا الله محيي و رزاق» (منم خداي زنده كننده و روزي دهنده) . و اما معناي «كهيعص» يعني «انا الله هادي و ولي و صادق الوعد» ». و اما معناي «طه» خود يكي از اسماء پيامبر گرامي اسلام حضرت محمّد(صلّی الله عليه و آله و سلّم) است و معناي آن «يا طالب الحق و هادي اليه» ( اي طالب حق و و هدايت كننده بسوي آن ) مي باشد . و اما «طس» يعني «انا طالب السميع» ( منم طالب شنوا ) و اما «طسم» كه معني آن اينست : «انا الطالب السميع المعيد» ( منم خداي طالب و شنونده و معيد ) و اما «يس» يكي از اسم هاي رسول خدا (صلّی الله عليه و آله و سلّم) است و معناي آن اينست: يا «سامع الوحي و القرآن الحكيم انك لمن المرسلين علي صراط مستقيم» ( اي شنواي وحي قرآن كريم بدرستي كه تو قطعاً از فرستادگان خدايي كه بر راه راست و مهين آني) . واما «ص» نام چشمه اي است كه از زير عرش مي جوشد و همين «صاد» بود كه رسول خدا (صلی الله عليه و آله و سلّم) در شب معراج از آن وضو گرفت و اما «حم» معنايش «حميد و مجيد» است . و اما «حم عسق» معنايش حلم مثيب و ثواب دهنده و علم و سميع و قادر است واما «ق» نام كوهي است كه محيط بر زمين است و سبزي آسمان هم از آن است . و اما «ن» نام نهري است در بهشت.

نظريات جديد درباره ي حروف مقطعه :

دكتر مبارك صاحب كتاب النشرالقي به انديشه اي كه بلانشو براي وي پيش كشيده است علاقه نشان مي دهد . وي مي گويد بلانشو نظريات شايان بررسي و مطالعه اي بر وي عرضه داشته است . از نظر وي حروف الم و الر و حم و طسم همچون حروف A.O.I است كه درباره ي سرودهايي يافت مي شود و آن چيزي چون Neumer يعني اشارات ويانات موسيقياني است كه آوازخوانان آن را پيروي و تبعيت مي كنند و اين ها آهنگ هاي قديمي است كه بوسيله ي آن يك يا دو حرف به الحاقشان اشاره مي شده است و همين مقدار كافي بود تا آوازخوان و سراينده را به آواي مورد نظر متوجه سازد مثلاً در كليساي مسيحي در اروپا يعني جايي كه همواره اصول موسيقي گريگوري حفظ مي گردد و همچنين در اتيوپي ‏، اصطلاح موسيقي مشابهي وجود دارد به همين دليل است كه سرپرست آوازخوانان آواز را با حروفي كه يادآور «الم» قرآن كريم يا در سرود روان است شروع مي كنند
دكتر مبارك با اظهار علاقه به اين نظر مي گويد آنچه نظر آقاي بلانشو را تائيد مي كند اينست كه «الم» در ترتيل الف لام و ميم خوانده مي شود پس اين حرف رمز نبوده بلكه نشانه هاي صوتي است آنچه در حاشيه سخن دكتر زكي مبارك مي گوئيم آنست كه انديشه مورد اشاره آقاي بلانشو انديشه اي راهي است زيرا اگر آن را بر « الم» در سوره بقره تطبيق دهيم منطبق خواهد بود چون نواي موجود در فاصله سوره بقره با نواي موسيقايي موجود در « الم» متناسب است ولي هنگامي كه مثلاً «كهيعص» را بر فاصله سوره منطبق كنيم در مي يابيم كه موسيقي «كهيعص» به شكل برجسيته از كمال ما برخوردار نمي باشد و چنين است «حم عسق» كه در آن هم از تناسب برخوردار نمي باشد و نيز در مورد (ص-ق-المر- الر و. . . )
اعتقاد رودوِل آن است كه اين رموز مجموع نشانه هايي خاص و اشاراتي است كه صاحبان نسخ بر نسخه هاي خود كه به زيدين ثابت در هنگام ترتيب دادن قرآن در روزگار عثمان داده اند گذاشته اند.
اين حروف از اختصاصات يا اشارات يا رموزي است كه اسامي جامعين سوره هاي قرآن را در خود دارد . اين سخن نيز از نظر ما قولي ضعيف و بي پايه است و فاقد سند و برهان مي باشد . حال آنكه طرحين به همين سخن چنگ زده و آن را گرفته است.

حروف مقطعه و دانشمند مصري :

نظريه جالبي است كه يك دانشمند مصري ابراز داشته كه از نظر اهميّت موضوع فشرده آن را در اينجا مي آوريم . البته قضاوت درباره صحّت و رقم آن نيازمند بررسي فراواني است كه شايد بر عهده آيندگان باشد و ما آن را فقط به عنوان يك نظر ذكر مي كنيم .
تحقيقات شگفت انگيز دانشمند مسلمان مصري در مورد تفسير پاره اي از آيات قرآن مجيد به كمك مغزهاي الكترونيكي بود كه اعجاب همگاني را در نقاط مختلف جهان برانگيخت .
اين تحقيقات كه محصول سه سال كوشش و پيگيري مداوم «دكتر رشادخليفه» دانشمند شيميدان مصري بود بار ديگر اين حقيقت را به ثبوت رسانيد كه اين كتاب بزرگ آسماني محصول مغز بشر نيست و انسان ها قادر نخواهند بود مثل آن را بياورند .
تمام كوشش استاد مزبور براي كشف معاني حروف مقطعه قرآن يعني حروفي مانند «ق – الم – يس و . . . »صورت گرفته است او به كمك محاسبات پيچيده اي ثابت كرده است كه رابطه نزديكي ميان اين حروف با حروف سوره اي كه در آغازآن قرار گرفته اند وجود دارد . بنابراين از مغز الكترونيكي تنها براي انجام تعداد حروف سوره ها و بدست آوردن نسبت (و به اصطلاح درصد) هر يك از حروف كلمه كمك گرفته است نه اينكه تفسير آيات قرآني را از ماشين خواسته باشد . ولي مسلماً اگر اين ماشين ها نبودند هيچ بشري قادر نبود بوسيله قلم و كاغذ اين محاسبات را در طي ساليان درازي انجام دهد .
دكتر رشاد مي گويد : سال ها بود كه من مي خواستم بدانم معني اين حروف به ظاهر از هم بريده در آغاز سوره هاي قرآن چيست و هر قدر به تفاسير بزرگ و آراء مختلفي كه در اين زمينه داده بودند مراجعه كردم پاسخ قانع كننده اي نيافتم از خداوند ياري خواستم و به مطالعه دست زدم ‏،
ناگهان به اين فكر افتادم كه شايد ميان اين حروف و حروف هر سوره اي كه آن ها در آغازش قرار گرفته اند رابطه وجود داشته باشد .
اما بررسي تمام حروف نوراني در 114 سوره قرآن و تعيين نسبت هريك از آنها و محاسبات فراوان ديگري كه مي بايست در اين زمينه بشود چيزي نبود كه بدون استخدام مغزهاي الكترونيكي امكان پذير باشد . لذا قبلاً تمام حروف مزبور را در 114 سوره قرآن به طور جداگانه و همچنين مجموع حروف هر سوره را دقيقاً تعيين كرده و با شماره هر سوره به مغز الكترونيكي (براي انجام محاسبات پيچيده بعدي ) سپردم . اين كار و مقدمات ديگر در مدت دو سال عملي شد .
سپس مغز الكترونيكي را يك سال براي انجام محاسبات كه به آن اشاره شد به كار گرفتم نتيجه اين محاسبات بسيار درخشان بود و براي نخستين بار در تاريخ اسلام پرده از حقايق شگفت انگيزي برداشته شد كه اعجاز قرآن را علاوه بر جنبه هاي ديگر از نظر رياضي و نسبت حروف قرآن كاملاً روشن مي ساخت .
مغر الكترونيكي با محاسبات خود براي ما روشن ساخت كه ميزان هر يك از حروف 14 گانه در هر سوره از يكصد و چهارده سوره قرآن به نسبت مجموع حروف آن سوره چند درصد است . في المثل پس از محاسبات مي يابيم كه نسبت حرف قاف كه يكي از حروف نوراني قرآن است از سوره فلق بزرگترين رقم را دارد(700/6درصد) و در درجه اول ميان سوره هاي قرآن است . ( البته به استثناي سوره ق ) بعد از آن سوره قيامت قرار دارد كه تعداد قاف هاي آن نسبت به حروف مزبور (907/3درصد) مي باشد و پس از آن سوره «الشمس» است .(906/3درصد)
به همين ترتيب اين نسبت را در تمام يكصد و چهارده سوره قرآن بدست مي آوريم . ( نه تنها درباره اين يك حرف بلكه درباره تمام حروف چهارده گانه نوراني ) و به اين ترتيب نسبت مجموع حروف هريك از سوره ها با يكايك اين حروف روشن مي گردد . اكنون به اين نتايج جالبي كه از اين محاسبات بدست آمده توجه فرمائيد :
1- نسبت حرف« ق» در سوره «ق» از تمام سوره هاي قرآن بدون استثناء بيشتر است يعني آياتي كه در طي 23 سال دوران نزول قرآن در 113 سوره ي ديگر قرآن آمده همچنان هست كه حرف قاف در آنها كمتر به كار رفته است . همچنين محاسبات نشان داد كه حرف «ص» در سوره «صاد» نيز همين حال را دارد يعني مقدار آن به تناسب مجموع حروف سوره از هر سوره ديگر قرآن بيشتر است . نيز حرف «ن در سوره «نون و القلم» بزرگترين رقم نسبي را در 114 سوره قرآن دارد تنها استثنائي كه در اين زمينه وجود دارد سوره «حجر» است كه تعداد نسبي حرف «ن» در آن بيشتر از سوره «نون والقلم» است . أما جالب اينجاست كه سوره حجر يكي از سوره هايي است كه در آغاز آن «الر» مي باشد و بعداً خواهيم ديد كه اين سوره ها كه آغاز آنها «الر» است بايد همگي در حكم يك سوره محسوب شوند و اگر چنين كنيم نتيجه مطلوب بدست خواهد آمد يعني نسبت تعداد«ن» در مجموع اينها از سوره «ن والقلم»كمتر خواهد شد !
2- چهار حرف «المص» را در آغاز سوره اعراف در نظر بگيريد اگر الف ها ‏، ميم ها ‏و صادهايي كه دراين سوره وجود دارد با هم جمع كنيم و نسبت آن را با حروف اين سوره بسنجيم خواهيم ديد كه از تعداد مجموع آن در هر سوره ديگر قرآن بيشتر است .
همچنين چهار حرف« المر» در آغاز سوره «رعد» همين حال را دارد و نيز پنج حرف «كهيعص» در آغاز سوره «مريم» و اگر روي هم حساب شوند بر مجموع اين پنج حرف در هر سوره ديگر قرآن فزوني دارد . در اينجا به چهره ي تازه تري از مسئله برخورد مي كنيم كه نه تنها يك حرف جداگانه در اين كتاب آسماني روي حساب و نظم خاص گسترده شده بلكه حروف متعدد آن نيز وضع حيرت آوري را دارد .
3- تاكنون بحث درباره ي حروفي بود كه تنها در آغاز يك سوره قرآن قرار دارد .