کافه تلخ

۱۳۸۹ فروردین ۴, چهارشنبه

(متافیزیک ومرگ)




متافیزیک دراسلام (متافیزیک ومرگ)
مرگ را انواع مختلفي مي باشد، در كتاب ارزشمند تفسير ادبي عرفاني قرآن مجيد از قول عارف واله و شيدا خواجه عبدالله انصاري آمده است:
«مرگ چهار گونه است:
مرگ اهانت و لعنت، مرگ حسرت و مصيبت، مرگ تحفه و كرامت، مرگ خلقت و مشاهدت.
مرگ لعنت مرگ كافران است، مرگ حسرت مرگ عاصيان است، مرگ كرامت مرگ مؤمنان است، مرگ مشاهدت مرگ پيغمبران است.
مرگ اهانت، كافران را است كه فرمود: اي محمد اگر مرگ كافران را ببيني و آن زخم فرشتگان عذاب كه از هيبت و نهيب آن كافر ميان او دو آتش و بوي ناخوش گرفتار آمده! كه اگر بنالد بر خود درد افزايد و اگر بزارد ندا(لا بشري) شنود! در آن حال بيني كه گرد بي نوايي بر روهاشان نشسته و آتش در جانشان افتاده، زنهار!

مرگ حسرت، مرگ گناه كاراني است كه روزگار را به غفلت به سر آورده و در طاعات و عبادات تقصير كرده، ناگاه در چنگ ملك الموت افتاده و گرفتار سكرات مرگ شده از يك سو فرشتة رحمت بيند، شرمش آيد كه كار نيك نكرده، و از سوي ديگر فرشتة عذاب بيند، بترسد از اينكه بديها و زشتيها كرده، بيچاره اين بندة عاصي در ميان مانده و چشم بر عيب نهاده تا خود چه آيد! كرامت آيد از غيب يا اهانت؟ فضل ببيند يا عدل؟

مرگ تحفه و كرامت، مرگ مؤمنان و نيك مردان است كه فرشتگان رحمت به صد هزار لطف و كرامت و رفق و راحت و بشري و بشارت ايشان را قبض روح كنند و به الطاف كرم و نوازش بي نهايت پروردگار بشارت مي دهند! كه مصطفي(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمودند: عطـاي مؤمن مرگ است،
زيرا حجاب مؤمن از نفس اوست و مرگ برداشتن آن حجاب است، و عارفان را هيچ عطائي و تحفه اي بدان نرسد كه راه دوست بر ايشان گشوده گردد و حجابها برداشته شود.
چقدر تفاوت است ميان گروهي مردگان كه دلها به يادشان زنده مي شود! و ميان گروهي زندگان كه دلها از ديدن آنان سياه مي گردد.
مرگ مشاهدت، مرگ پيمبران است كه اعزاز و اكرام پيمبران و نوازش ايشان به نداي لطف بي واسطه از حضرت عزت روان، گويد: اي نفس مطمئن و آراميده، به سوي خداي خويش خشنود و خوشحال بشتاب.»
پذيرش مرگ ـ اين واقعيت انكار ناپذيرـ براي اكثر انسانها بسيار دشوار است.
بر اساس پژوهش روانشناسان و روانپزشكان پذيرش مرگ در افرادي كه مردن آنها قطعي شده(و از قبل معلوم است، براي مثال آنهايي كه مبتلا به بيماريهاي لاعلاج بوده) طي پنج مرحله صورت مي گيرد:
1ـ مرحلة انكار: شخص ابتدا مرگ را انكار مي كند و باور نمي كند و سعي دارد آن را رد نمايد.
2ـ مرحلة خشم: در اين مرحله شخص با خشم، عصبانيت و ناراحتي با خبر مرگ خود و رسانندگان اين خبر برخورد مي كند.
3ـ مرحلة التماس: شخص با التماس به افراد مختلف و يا دعا به درگاه خداوند، براي نجات از مرگ كمك طلب مي نمايد.
4ـ مرحلة افسردگي: در اين مرحله انرژي شخص تحليل مي رود، ضعيف مي شود و متوجه مي شود كه موضوع مرگ كاملاً جدي است، لذا حالت افسردگي پيدا مي كند.
5ـ مرحلة پذيرش: در اين مرحله شخص پس از آنكه از هيچ يك از موارد فوق سودي حاصل نكرد، مرگ را مي پذيرد، چون مي بيند راه ديگري وجود ندارد.
در هنگـام مرگ، روح به صورتهـاي مـختلفي خـارج مي شود. در افراديكه به دليل سانحه و تصادف به صورت ناگهاني مي ميرند، روح به شكل آني جدا مي شود، درست مانند فنر فشرده شده اي كه از جاي خود پرتاب شود. در كسانيكه مدتها بيمار بوده اند، به تدريج قواي آنان تحليل مي رود و سپس مي ميرند، روح به صورت تدريجي خارج مي گردد.
بعد از مرگ و جدا شدن روح از بدن، روح به همراه كالبد مثالي به عالم اثيري منتقل مي شود. به نظر مي رسد مدت زمان براي انتقال روح به عالم اثيري متفاوت باشد. بعضي افراد با سرعت و برخي بسيار كند اين مسير را طي مي كنند. كساني هستند كه به دليل علاقه به دنياي فيزيكي، ماديات و خانواده شان، روحشان ديرتر منتقل مي گردد. اعتقاد بر اين است كسانيكه خودكشي مي كنند، تا زمان واقعي مرگ(كه در لوح محفوظ پروردگار ثبت شده)، روحشان بين فيزيك و اثير سرگردان است، زيرا روحشان نه به عالم اثير مي رود و نه قدرت برگشت به عالم فيزيكي دارد. در انتقال روح از عالم فيزيكي به عالم اثيري ارواح نگهبان، روح را هدايت مي كنند.
زمان مرگ هر انسان از جمله پديده هاي جالب و مورد توجه مي باشد و بسياري، علاقمند به اطلاع از آن مي باشند. اين در حالي است كه زمان مرگ يك امر بسيار سري و محرمانه بوده، كه فقط خداوند متعال از آن اطلاع دارد و در مواقعي كه صلاح بداند آن را به دل برخي بندگان الهام مي كند.
جستجوگري و حقيقت جويي از جمله خصوصياتي است كه انسان را از ساير مخلوقات جدا مي سازد، انسان همواره در جستجوي حقيقت و بطن امور بوده، در طول تاريخ افراد زيادي در اين راه اوقات فراواني را صرف كرده اند، با اين وجود چرا انسان از حقيقت مرگ مي گريزد؟! چرا در جستجوي بطن آن نمي باشد؟! چرا براي شناخت بهتر آن تلاش نمي كند؟! چرا به دنبال علل ترس از مرگ و برطرف نمودن آن نيست؟! چرا به دنبال شناخت دنياي بعد از مرگ نمي باشد؟!
آيا شنـاخت مرگ، بخشي از خودشناسي كه پايه و اساس خداشناسي است نمي باشد؟! آيا ما جز براي شناخت خداوند متعال خلق شده ايم؟!