کافه تلخ

۱۳۸۹ فروردین ۴, چهارشنبه

اقسام عالم و تعاريف آن‏ها



عالم، کلمه عربي به معني جهان، يعني تمام موجودات "ماسوي اللَّه (به جز ذات خدا)" و در نزد کساني که قائل به وجود خدا نيستند، يعني مجموع موجودات.

بعضي از قدما عالم را عبارت از مجموع موجودات جسماني مي دانستند، و تعريف آن را طبق نظريه بطلميوسي چنين مي گفتند: "آن چه سطح بيرون فلک اعلي( فلک الافلاک) آن را در بر گرفته است". آن چه در درون سطح بيروني فلک اعلي است، نيز به عقيده ايشان بر دو قسم بود:
عالم علوي يا جهان بالا؛ و عالم سفلي؛ يا جهان زيرين. عالم علوي شامل افلاک و ستارگان است؛ که از اثير تشکيل يافته‏اند، و عالم سفلي شامل اجسام عنصري يا عناصر چهارگانه (آب، آتش؛ خاک و باد) مي باشد. عالم سفلي ياعالم عناصر را عالم کون و فساد (يعني جهان پيدايش و تباهي) مي خواندن، زيرا معتقد بودند که عالم علوي که عالم افلاک و ستارگان است، و از جسم اثيري تشکيل يافته، تباهي بردار نيست، و پيدايش و تباهي، خاصّ عالم عناصر است.

اما معتقدان به وجود عالمي غير از عالم جسماني به طور کلي به دو عالم قائل بودند:
عالم روحاني و عالم جسماني. علماي اسلام و مفسيران و متکلمان بر اين دو عالم نام هايي نهاده‏اند که از قرآن مجيد اقتباس شده است؛ مثل عالم خلق (يعني عالم جسماني) و عالم امر (يعني عالم غير جسماني)؛ يا عالم شهادت (عالمي که به حس در مي آيد يعني عالم محسوسات يا اجسام)؛ و عالم غيب (عالمي که از حواس انساني پينهان است و به حس در نميآيد؛ يعني عالم غير جمساني).
اسامي ديگري نيز به این دو عالم داده شده است، از قبیل عالم ملک و عالم ملکوت؛ عالم تکوین و جهان ازل؛ جهان طبع و جهان خرد (عالم طبیعت و عالم عقل)؛ و جهان جزئی و جهان کلّی.

بابا افضل پس از ذکر نام‏های مذکور می گوید: "تمام این الفاظ را یک معنی است، و آن این که دو جهان هست؛ یکی حقیقت و دیگری مثال؛ حقیقت اصل است و مثال فرع؛ حقیقت جهان کلی است و مثال جهان جزئی و موجودات جهان عالم جزئی (جسمانی) دارای مقدار و اندازه است، و موجودات جهان کلی بی کمیت و اندازه است؛ موجودات جهان جسمانی در نفس خود مرده‏اند، و حیات ایشان به عالم حقیقت یا عالم عقل است، و جهان جسمانی سایه و حکایت جهان روحانی است". شیخ اشراق شمار عوالم را چهار می داند:



1- عالم عقول و ملائکه و مقربان، که به اصطلاح او عالم انوار قاهره است؛
2- عالم نفوس، که عالم انوار مدبره دانسته است؛
3- عالم برزخیان، که عالم حس و عبارت است از عالم افلاک و ستارگان و عالم عناصر؛
4- عالم مثال و خیال که به اصطلاح او، عالم صور معلقة ظلمانیه و مستنیره است؛ و ارواح اشقیا و سعدا. 

هر دو در آن عالم است.

برای عالم غیب، تحت تأثیر حکمت نو افلاطونی و مکتب تصوف، تقسیماتی قائل شده‏اند، از قبیل عالم ملکوت و عالم جبروت، که عالم ملکوت عالم حقایق و عقول و ارواح است، و عالم جبروت به عقیده بعضی عالم برزخ (یعنی عالم متوسط میان جسمانیات و روحانیات) است، و عالم مثال نیز خوانده می شود. بعضی عالم جبروت را عالم اسما و صفات دانسته‏اند. غزالی لوح محفوظ را از عالم ملکوت می داند، و بعدالرزاق کاشانی آن را از عالم جبروت. ملاصدرا مجموع عوامل را سه می داند: عالم عقل، عالم خیال، و عالم حس.

قیصری در مقدمه شرح فصوص الحکم شمار عوالم را پنج می داند: عالم اعیان ثابته، عالم ملک، عالم عقول و نفوس مجرده، عالم مثال، و عالم انسانی (که جامعه جمیع عوالم است). در نظر صوفیه، مجموع موجودات، عالم کبیر خوانده می شود، و انسان که مظهر و جامعه جمیع عوالم است، عالم صغیر.

عالم لاهوت (مشتق از الاه، یعنی عالم الاهی)، که حلاج آن را بیشتر ذکر کرده است، تقریباً معادل عالم غیب است، و در برابر آن عالم ناسوت (مشتق از ناس، یعنی عالم انسانی) است، که معادل عالم شهادة می باشد".(1)
در لغت نامه دهخدا آمده است: "عالم طبیعت و اجسام و جسمانیات و زمان و زمانیات را عالم ناسوت می نامند و عالم خلق، عالم شهادت، جهان ماده، جهان نمود... عالم ناسوت، مقابل عالم جبروت و عالم لاهوت و عالم ملکوت...".(2)، "ناسوت - اصطلاح فلسفی) عالم اجسام و جسمانیات و زمان و زمانیات را ناسوت می نامند و عالم ملک و شهادت هم گویند".(3)

"عالم ذر"

در قرآن سخن از پیمانی می آورد که به طور سربسته از فرزندان آدم گرفته شده امّا این که این پیمان چگونه بوده، توضیحی درباره جزئیات آن در متن ایه نیامده، مفسران به اتکای روایاتی که در ذیل آیه آمده، نظریاتی دارند که روشن ترینش این است: منظور از عالم و پیمان ذر، عالم استعدادها و پیمان فطرت و تکوین و آفرینش است، به این ترتیب که به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت "نطفه" از صلب پدران به رَحِم مادران که در آن هنگام ذراتی بیش نیستند، خداوند استعداد و آمادگی برای حقیقت توحید به آن‏ها داده است، هم در نهاد و فطرتشان این سرّ الهی به صورت یک حسن درون ذاتی به ودیعه گذارده شده است و هم در عقل و خردشان به صورت یک حقیقت خود آگاه. بنابراین همه افراد بشر دارای روح توحیدند و سؤالی که خداوند از آن‏ها کرده، به زبان تکوین و آفرینش است و پاسخی که آن‏ها داده‏اند، نیز به همین زبان است.(4) برای تأیید این مدّعا می توانیم از نهج البلاغه خطبه اوّل استمداد بگیریم که می فرماید: "پیامبران را خداوند فرستاد برای این که از مردم پیمان‏ها فطری را مطالبه کنند و از آنان بخواهند به تعهدات و پیمان‏های فطری عمل کنند". هر مولودی بر فطرت توحیدی استوار است. این همان عالم ذر است که در السنه و افواه جاری است.


پی نوشت‏ها:
1. غلام حسین مصاحب، دائرة المعارف فارسی، ج 2، ص 1653.
2. لغت نامه دهخدا، ج 13، ص 19576.
3. جعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ج 4، ص 428.
4. تفسیر نمونه، ج 7، ص 5.