کافه تلخ

۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه

اسطوره در اعصار کتاب مقدس(1)





● منبع: سایت - باشگاه اندیشه - تاريخ شمسی نشر 00/00/1385 - به نقل از فرهنگ تاریخ اندیشه ها، جلد اول، چاپ اول 1385
● نويسنده: فرانسیس لی - اوتلی

● مترجم: ابوالقاسم - اسماعيل پور



اشکال روایت عامیانه

اسطوره معنایی وسیع و در عین حال ظریف دارد که عبارت است از فضا و مفهوم کلی آن و معنای محسوس اسنادی که پیرامون آن مورد مطالعه قرار می گیرد. تنها با همین معنای ظریف اسطوره است که می توان با امنیت خاطر از گستره ی آن عبور کرد. اسطوره اگر با همین نگاه ظریف نگریسته شود، تنها عبارت است از شکلی از روایت عامیانه و قصه ای شفاهی که به نگارش در آمده است. اگر اسطوره را به عنوان داستانی ناب در نظر نگیریم و از دریچه ی اعتقاد بدان ننگریم، اغلب آن را با فضای گسترده تر قصه ی عامیانه اشتباه می گیریم یا آن را نیای همه ی قصه های عامیانه به شمار می آوریم.

به هرحال، روایت عامیانه شامل انواع بسیاری است. هالیدی (1933) گونه های بسیاری در متون اساطیری یونان یافت، و گونکل (1901) مدتها قبل همین کار را در مورد سفر پیدایش انجام داد. متخصصان فرهنگ عامه از قصه ی حیوانات، ضرب المثل، چیستان، قصه، داستان، مطایبه، افسانه ی محلی، افسانه ی قدیسان، و ساگا (حماسه اسکاندیناوی) سخن می گویند. فرهنگ باستانی مدیترانه در بردارنده ی همه ی این انواع داستانی است. مثل قصه ی حیوانات در افسانه های ازوپ، کبوتر و کلاغ نوح، متنی مصری درباره ی خاستگاه حیوانات ناپاک؛ ضرب المثلها در کتاب جامعه ی سلیمان و ضرب المثلهای حکمت یسوع، در هراکلیتوس، آنی مصری و احیقر آرامی؛ چیستانها در داستانهای شمشون (کتاب داوران 8:14)، ادیپ و ابوالهول ، سلیمان و صبا (تواریخ، کتاب دوم، 9 و روایت اسلامی قصه های هزار و یکشب)؛ داستان یا قصه ی واقع گرا در «دو برادر مصری» و یوسف و همسر پوتیفار یا رامسی نیتوس مصری در تاریخ هرودوت (کتاب دوم، ص21)؛ قصه ی پریوار در بخشهای دیگر «دو برادر مصری»، داستان پرزئوس یونانی، گیل گمش و اتانای بابلی، دو شیزه ی زهرآگین و داستان مرده مرد شاکر در کتاب جعلی طوبیت؛ شوخیهای ازوپ، اریستوفانس و تمثیلات عیسی، قصه ی اوگاریتس آقت، و نیرنگهای یعقوب در مواجهه با لابن؛ افسانه های محلی در توصیف خاستگاه اماکن در قصه ی کشتی یعقوب با فرشته در بیت ئیل (صور، شهری در فلسطین)، همسر لوت و نابودی شهر سدوم، تزه و مینوتور در هزار توهای جزیره ی کرت، مردوک و بنای بابل در حماسه ی انوماعلیش یا قصه ی آفرینش اکدی و برج بابل؛ افسانه های قدیسان در قصه ی الیاس نبی، کتاب حواریون، هفت خفتگان، کتاب جعلی شهادت اشعیا؛ و ساگاها (حماسه ها) یا قصه های قهرمانی مربوط به هرکول، تزه، ژاسون و آرگونوتها، سامسون، داود، ابراهیم، موسی و گیلگمش. گونکل و مونیکل با دیدگاهی معروف به «نقد شکل گرا» بسیاری از قصه های عهد عتیق را تحلیل کرده اند. کتاب مقدسی که از نگاه فولکلورشناسان و منتقدان ادبی گذشته، معنایی کاملاً مختلف یافت بویژه در مقایسه با زمانی که تصور می شد کتب عهد عتیق به قلم موسی، داود و سلیمان تصنیف گردیده است.

هر چند همه ی این اشکال در کتاب مقدس و دیگر مجموعه های روایی مدیترانه، مانند قصه های شفاهی نو و آنچه که ما قصه های عامیانه ی کتاب مقدس می خوانیم (روایات جعلی، نوشته های اسلامی و مندایی، افسانه های ربی و آباء کلیسا) وجود دارد، مسئله ی اساسی اسطوره بهتر درک می شود اگر بر سه نوع آن تمرکز کنیم: اسطوره، قصه ی عامیانه، افسانه. پژوهشگر «بی طرف»، برعکس باورمند اسطوره، متوجه نشده که اسطوره حقیقتی مقدس، افسانه تاریخی پرآرایه، و قصه ی عامیانه داستانی خیالی است. اسطوره و آیین در پرتو کارکرد و هدف، جزو قوای مذهبی تقویت کننده ی زنجیره ی اجتماعی اند؛ افسانه، که ما را از نیاکان و مهاجرت اقوام آگاه می سازد، جنبه ی تعلیمی دارد؛ قصه ی عامیانه نیز صرفاً برای سرگرمی است. گفتن این نکته که کتاب مقدس در همه ی این موارد غنی است، به جهت انتقاد از محتوای آن نیست، زیرا همه آنها در نزد انسان حقیقتی است چنان که اسطوره ی ایزد یا ایزدانی که او اعتقاد دارد، حقیقی است.



موضوع اسطوره در کتاب مقدس

اسطوره چون روایتی مقدس است، نه داستانی خیالی، پس یک یهودی یا مسیحی مؤمن بدون آنکه از ایمان یا احترامش کاسته شود، می تواند این واژه را به جای قصه ی کتاب مقدس به کار برد. چادویک گفته که ما بندرت برای اسطوره به سراغ کتاب مقدس می رویم، زیرا ساگا (حماسه) و تاریخ در آن بیشتر است. اگر ادعا کنیم که همه ی مطالب آن تاریخ محض است، جنبه ی شاعرانگی آن را نادیده گرفته ایم، اما در اینجا ما بیشتر با تاریخی یا «فراتاریخ» سروکار داریم، زیرا آفرینش و طوفان درباره ی سرچشمه های جهانی است که آغاز شده است، مصلوب شدن عیسی مسیح به یک رویداد تاریخی دلالت دارد، چیزی که ممکن است در مورد تجسد عیسی و زایش باکره نیز صدق کند؛ همین طور می تواند به روز داوری واپسین اشاره کند که ممکن است ما با احساس خطر، نام «تاریخ آینده» را در مورد آن انکار کنیم. در اسطوره، ژرفترین تاریخ، داستان روح انسانهایی است که آن را ساخته اند، تاریخ جوامعی است که اسطوره قوام بخشیده است و تاریخ قدرت دینی است که همواره حاکم بوده است. بولتمان، تیلیش، و دیگر اسطوره زدایان عهد جدید، تبلیغ یا موعظه ی انجیل مسیح را نفی نمی کنند؛ ولهازن کتابهای عهد عتیق را به اسناد نویسندگان عبرانی معتقد به یهود یا ایلوهیم و نوشته های کشیشان نسبت می دهد که فقط اساطیر را به یک یا دو صحنه منحصر کرده اند. بی آنکه نیروی اندیشه ی اساطیریشان را از بین ببرند. هر کسی عیسی را در راهی می بیند که بدان نیازمند است. او را با کیفیت انسانی مشاهده کرده است «خداوندگارم، چرا مرا بخشوده ای؟». شفقت او را در مقام یک داور دیده است «پدر آنان را ببخشاید، زیرا آنان نمی دانند چه می کنند»؛ پولس رسول و آگوستین قدیس پیوند تجسد بین جسم و روح را مدنظر قرار داده اند؛ نقاشیهای اولیه ی کاتاکام مسیح را شبان نیکی دیده اند که «نود و نه تن را رها می کند و به دنبال آن یک نفر که راه گم کرده است، سر به کوه می زند»؛ آبرنگ نگاره های دیواری و موزائیکهای بیزانسی آفریده ی هنری آدامزا این شبان را به هیئت داور سخت گیر روز جزا در آورده است؛ قصیده ی همراه نیک اثر عزرا پاوند عیسی را از چشم شمعون زلوتس می بیند چونان قهرمانی نیرومند که صرافان را از معبد بیرون می راند و شان عسل را می خورد؛ بروس بارتن او را به عنوان نخستین مبلغ می بیند، رستاخیز اثر پیرو دلافرانچسکا و رؤیای مسیح مصلوب اثری به انگلیسی باستان از او جنگاوری ساخته که بر سربازان خواب آلوده غلبه می کند؛ احساس گرایی قرن نوزدهم او را به صورت پسر بی ریش تصور کرده است و پیه تا اثر میکل آنژ او را به صورت جسدی تصویر کرده که در آغوش مریم به طفلی بدل شده است؛ وودی گوتری چکامه ای به آهنگ جسی جیمز می خواند که عیسی را قانون شکنی می داند که فقرا را دوست دارد و به دست زمینداران و کوتوله ی زبونی به نام یهودای اسخریوطی کشته شده است. هر یک از این برداشتها به خودی خود تنزل اسطوره است، آنها همگی کل نگرند. از این رو، نیروی اسطوره نه در مکتب، که در بازآفرینی دائمی نهفته است. اسطوره عبارت است از «آگاهی فراموش نشدنی نیروهای متعالی که از شکافهای جهان مرئی سر بر می آورند.»

چنان که س.د.هوک می گوید (1963): «اسطوره محصول تخیل انسان برخاسته از وضعیتی معین و به قصد انجام عملی است.» از این رو، پرسش درست این نیست که «آیا ]اسطوره[ راست است ؟» بلکه باید پرسید «هدف اسطوره انجام چه کاری بوده؟» او اسطوره را به پنج نوع تقسیم می کند: اسطوره های آیینی مثل اسطوره ی شهریار ایزدی، ایزد مقتول و از نو زنده شده؛ اسطوره های خاستگاهی مثل ابداع موسیقی و تمدن به وسیله ی توبال و یوبال؛ اسطوره های کیش مثل خروج بنی اسرائیل و عید فصح؛ اساطیر شخصیت که «درباره ی زایش و اعمال خارق العاده ی یک قهرمانی محبوب با فضای راز و شگفتی است» (مثل قصه ی موسی، شمشون، عیسی)؛ اسطوره های رستاخیزی مثل آرماگدون صحنه ی نبرد نهایی بین خیر و شر در پایان جهان) و دجال. این طبقه بندی به خاستگاه و کارکرد توجه دارد و تفصیل و آرایه مندی آنها را از منابع دیگر کافرکیشی را کلمنس اسکندرانی (220- 150؟) مشخص کرده است: «به شما درک اسرار لوگوس را به واسطه ی تصاویری اعطا می کنم که با آن آشنایید». اسطوره در همه ی فرهنگها جامعه را تقویت می کند اما در ادیان بزرگ رستاخیزی مانند یهودیت، اسلام و مسیحیت، جامعه از طریق به کیش درآوردن افراد گسترش می یابد.



زنجیره ی تاریخ

ما باید بین اساطیر کتاب مقدس و اساطیری در باب مقدس تمایز قائل شویم. هر نظریه پردازی از زاویه ی خاص خود بدان می نگرد، مثل ایزدان آسمان، آیین باروری، کهن نمونه های یونگی. فریزر و هوک در کمال فصاحت از اسطوره و آیین دفاع کرده اند، اما در عین حال با مخالفتهایی هم روبرو) شده اند به طوری که اسطوره و آئین تا حدی از کاهش پذیری اصلی خود دور شده اند؛ اکنون آنان با چشم انداز دیگری بدان نگریسته اند و عهد عتیق و عهد جدید را در محیط مذهبی مدیترانه و آسیای صغیر سنجیده اند. اما خویشاوندی ایزدی این مورخان اساساً تنها موضوع سرچشمه هاست و هر چند بنی اسرائیل و مسیحیت همواره در معرض تزریقات جدید الگوهای کافرکیشی بوده اند، اما تأکید بر تنها جنبه ی اسطوره در کتاب مقدس همانا به مغالطه ی تکوینی دچار شدن است که در سده ی نوزده مورد ستایش بوده اما در عصر «ساختارگرا» و «شکل یافته» قرن بیستم تقبیح شده است. هر چند نمی توان بینشهای کتاب مقدس را نادیده گرفت، اما می توان نظریه ی چالش انگیز تاریخ رستگاری یا زنجیره ی تاریخ را نمودار بهتری دانست که به واسطه ی آن گونه ی روایی کتاب مقدس را ارائه کرد. جامعیت یا مهم جلوه دادن اسطوره در هر واقعه ای در کتاب مقدس همپای جامعیت جهانی است که لاوجوی آن را «زنجیره وجود» خوانده است. نکته اصلی تورات عبری و دنباله ی مسیحی آن عبارت است از تاریخ امت برگزیده ی خداوند و آنانی که بودن با مسیح را برگزیدند. تمهید مسیحی که به گونه ی درخشانی در شهر خدا (25- 413 م.) اثر آگوستین تلخیص شده، عبارت است از آفرینش، هبوط، تجسد خداوند در قالب عیسی مسیح، مصیبت تصلیب، کفاره گناهان ]به واسطه ی عیسی[مسیح، رستاخیز، و داوری واپسین. این الگو را در نمایشنامه ی قرون وسطایی پیر کشتکار و احتمالاً در شاه لیر، بیوولف و رمانهای ویلیام فاکنر می بینیم.

آنچه با وضوح کمتری شناخته شده این است که همین نوع فلسفه ی تاریخ فراسوی کتب مقدس یهودیان وجود دارد که همچون مسیحیان دینی پویا و نه ایستا داشتند، یعنی سرگذشت «پیشین و آینده» و نه صرفاً سرگذشتی تحلیلی را رقم می زدند. «خدای آفرینش همانا خداوند تاریخ است»، نه خداوند کیش بومی بلکه خداوندی که پیروزی برای همه ی ملتها به ارمغان می آورد. در شریعت موسی و پیامبران به مضامینی چون آفرینش، هبوط، رستگاری به واسطه ی موسی، شریعت او و خروج به سرزمین موعود، پرستاران مصیبت کش ایوب و پیامبران، وعده ی سوشیانتی و مکاشفه بر می خوریم (برای مضمون آخر رک.چارلز، 1913، و پیش از هر چیز رک. کتاب دانیال نبی) عهد عتیق شامل گروهی از وعده های الاهی به خلق خداوند است. هر چند وعده ها ازلی است، اما به وسیله ی نوح و فرایض سودمند او، ابراهیم و حکم ختنه، موسی و ده فرمان، بارگاه متحرک، تابوت عهد (صندوق تورات) که اغلب شامل خود یهوه بوده، هارون و داود و کاهنان و خویشاوندان و به واسطه ی پیامبرانی چون ارمیا و حزقیال ـ که گواهان ناخودآگاه طرح مسیحی و پسر ـ انسان (مسیح) اند ـ نشان داده شده است.

صدها افسانه ی ربی نیز بر زنجیره ی تاریخ گواهی می دهند. جامه ی حضرت آدم که از نور ساخته شده و هدیه ای از جانب خداوند پیش از هبوط اوست یا از پوست مار درست شده، به واسطه ی خنوخ و متوشائیل به نوح رسیده بود، حام آن را از تابوت عهد (صندوق تورات) دزدید و پسر حام، کوش، آن را پنهان کرد و آنگاه به نمرود رسید. وقتی نمرود آن را پوشید، مغلوب نشدنی و مقاومت ناپذیر گشت، و انسان و حیوان به پای او افتادند. عصای هارون که شکوفه زد و بادام رسیده آورد و خداوند آن را پیش از سبت آفرید، نام وصف ناپذیر ]خداوند[ برروی آن حک شد؛ موسی آن را در صندوق تورات حفظ کرد و پادشاهان یهود از آن برای نابودی هیکل استفاده کردند تا آنکه ناپدید گشت. ایلیا آن را می یابد و به مسیح خواهد داد.

همین مفهوم کثرت در افسانه ی قرون وسطایی مسیحی در باب صلیب نیز وجود دارد. شیث از آدم (ع) در بستر مرگ و از فرشته ی نگهبان بهشت آموخت که به جست و جوی روغن شفقت درآید؛ در خواب می بیند که شجرةالحیات و هبوط یکی اند، درخت خشکیده ای می بیند که در شاخه هایش کودک (روغن شفقت) جای گرفته است. فرشته سه تخم سیب به او می دهد و او آنها را زیر زبان آدم کشت می کند؛ درختی سه گانه از آن می روید: سدر بلند یا پدر، سرو شیرین یا پسر، و کاج پرمیوه یا روح القدس. موسی از شاخه های آن، عصای معجزه آمیز خود را می سازد؛ او از نو آنها را می کارد و داود در می یابد که همگی به یک درخت بدل شده اند؛ سلیمان آن را قطع می کند و تیرکی چوبی از آن می سازد که اندازه ی هیکل نیست، چه سرنوشت دیگری دارد. از شبع خواسته شد که تیرک را نگهدارد، او نیز از آن پلی می سازد بر روی حوضچه ی ماهیگیری؛ بعد در چاه شفابخشی شناور می شود و فرا می جهد و آنجاست که دشمنان مسیح آن را می یابند و صلیب مقدس را از آن می سازند. این افسانه ی ترکیبی و پیچیده خودگونه شناسی آشکاری است که به تاریخ شفاهی بدل می شود، درست همان گونه که جمجمه ی آدم از طریق کشتی نوح به جلجتا می رسد و باعث می شود که آن مکان را جلجتا بنامند و صلیب بر آن قرار گرفت و با خون منجی تبعید یافت.

با این گرایش در جهت سرشار کردن تاریخ از تناسبات ارزشمند خداوندگار، اساطیر کتاب مقدس را با نظم و ترتیبی مرتب خواهیم کرد که هم اهمیت فردی، کهن الگویی آنها و هم جایگاهشان را در زنجیره ی کلی نشان خواهد داد.

بر پایه ی رستاخیز یهودی که در اذهان مردم و به واسطه ی عیسی دگرگونه گشته، مسیحیت وارث تفسیری اخلاقی از تاریخ و سرنوشت بشر شده است، نوعی بحران ژرف اخلاقی مأخوذ از تضادی است میان «عصر حاضر» و «عصر آینده» و عهدی که خداوند نخواهد آسود تا آنکه این تضاد حل شود و آفرینش رستگاری یابد.

ترکیب بندی اولیه فقط وسیله ی معانی و بیان یا روش تفسیری نیست: در اکنون ازلی خداوند، «بره کشته می شود و پیش ازآنکه تراژدیهای تاریخ هرگز رخ دهند، و کل تاریخ در یک نگاه نگریسته شود».



آفرینش

همه ی فرهنگهای مدیترانه ای خلقت را گونه ی انسانی بخشیده اند به طوری که تاریخ را به اسطوره بدل کرده اند، مثل آثار هزیود و اوید، آتوم ایزد استمنایی مصری «تو آب دهان انداختی و شو پدید آمد، تو بریده بریده حرف زدی و تفنوت پدید آمد»، انوماعلیش اکدی با نبرد آیینی و جفت گیری اپسو و تیامت، روایات خلقت در سفر پیدایش 1 و 2، اوج روایت Fiat lux در باب سبت است و با اصل فلسفی انجیل یوحنا تقویت شده است: «در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود... در او حیات بود و حیات نور انسان بود. » این نکته را در تراژدی یا کمدی بزرگ ایوب می توان دید: «آنگاه خداوندگار به ایوب پاسخ داد از ورای گردباد، و فرمود... کجا بودی وقتی که پایه های زمین را استوار ساختم؟... وقتی که ستارگان صبحگاهی با هم نغمه خوان شوند، و همه ی فرزندان خداوند از شادی فریاد کشند.» در سفر پیدایش، باب اول، آمده که خداوند خورشید و ماه را خلق کرد تا بر جهان فرمانروایی کنند و انسان را آفرید تا بر حیوانات و نهنگان و رمه ها فرمان رانند؛ در باب دوم سفر پیدایش آمده که خداوند بار دیگر انسان را آفرید و بهشت ابتدایی عدن را پدید آورد و به واسطه ی انسان نام بر آنها نهاد و «آنگاه حوا را آن او آفرید» منتقدان از این دو قصه به عنوان روایتی آیینی کشیشی (P) سخن می گویند که با مضمون سبت به اوج خود می رسد و روایت انسان گونه پندار دیگری از یهود (J) که محور آن آدمی است. با این حال، تاریخ اساطیری بعدی آنها را یکی می گیرد.



هبوط انسان، قائن و هابیل

مار نزد آدم و حوا آمد که برهنه و ناخجول بودند، خواست تا آنها را به خوردن میوه ی ممنوعه اغوا کند. آنان هبوط کردند هم به سبب لذت و هم به پاس خرد: «و چشمان هر دوشان باز شد و دانستند که برهنه اند؛ پس برگ انجیر به هم بافتند و پیش دامن ساختند.» خداوند به شیوه ی شرقی، «در سرمای روز، در باغ قدم زد» در واحه ی بیابانی خویش بیامد تا آنان را بیازماید و بنا به تعبیر ویلیام بلیک و روسو، به آنان بفهماند که بی گناهی را برتجربه ترجیح داده اند. مار(که هنوز آشکارا به هیئت شیطان نبود) چنین نفرین می شود: «بر شکم خویش خواهی خزید و تمام روزهای حیاتت را خاک خواهی خورد»؛ «نطفه ی آدم بر سرت خواهد کوفت و تو بر پاشنه اش خواهی کوفت.» زن به درد و اندوه و فرزندزایی و تحت انقیاد مردم محکوم گردید؛ مرد به خارستان تبعید گشت و کنگر وحشی نان او شد «غرق در عرق جبین»، باید به خاکی بازگردد که از آن خلق شده بود. یهوه با ترس از اینکه «مبادا انسان یکی از ما ]خداوندان[ شود و نیک را از بد تشخیص دهد... مبادا دست دراز کند و از شجرةالحیات خورد و برای ابد زنده بماند،» آدم را از بوستان عدن بیرون راند و کروبیان را با شمشیری شعله ور مأمور کرد تا «راه ورود به شجرةالحیات را نگهبانی کند.» و آدم همسرش را بشناخت و او آبستن شد و قائن را زایید، «مردی از جانب خداوندگار».

قصه ی آدم با همه ی معصومیت انسانمدارانه اش بازتابنده ی اندیشه ای درخشان است. این قصه اساساً سرچشمه ای ساده دارد یا قصه ای «بس منظم» است که مسئله ی اصلی شر و فقدان جاودانگی را مطرح می کند. در یونان، پرومته انسان را از گل رس آفرید و بعد از عهد طوفان، دوست تیتان، او دوکلیون با پرتاب سنگهایی به طرف شانه های پرومته، بار دیگر انسان را آفرید؛ از این گونه قصه ها بسیار است.

مضمون هبوط در یونان، در داستان جعبه ی پاندورا جلوه یافته، در اساطیر آشور به صورت اسطوره ی آداپا در آمده که بال «باد جنوب» را شکاند و در میان ایزدان، نفاق پدید آورد و هر چند عمیقاً توبه کار و پشیمان گشت، محکوم به بیماری و مرگ شد. در حماسه ی گیل گمش که گیل گمش قهرمان در جستجوی اوتناپیشتیم، قهرمان رسته از طوفان، است تا به راز جاودانگی دست یابد که در گیاهی خاردار وجود دارد. «گیل گمش به چاهی برخورد که آبش بس سرد بود. به چاه زد تا در آن آب تن شوید. بوی گیاه خاردار به مشام ماری خورد، از آب بالا آمد و گیاه را در ربود، برگشت و به باتلاق خود فرو شد.» بدین گونه، انسان به رغم تطهیر آئینی، همه چیز را از دست داد. آورده که این همان قصه ی عامیانه ی گسترش یافته ای با پیامی انحرافی است و جاودانگی در قالب پوست اندازی سالانه ی مار بیان شده است، مار جاودانگی را از رقیب انسانی خود می دزدد.

درخت زندگی خود مفهومی جمعی است و به درختان کیهانی در اساطیر سیبری و اسکاندیناوی همانند است. هبوط انسان با هبوط پادشاه صور نیز همخوانی دارد، «تو» که «در بهشت عدن، باغ خداوند، به سر می بری» (حزقیال 28: 13)؛ سقوط پادشاه بابل، که با لوسیفر (شیطان) یکی پنداشته شد، نیز از این دست است (اشعیا 14: 12): «چگونه از بهشت هبوط کرده ای، ای شیطان، فرزند صبحگاهان!». با وجود این، فاجعه ی اندوهبار آدم، گناهی متبرک است که به کفاره گناهان ]به واسطه ی مسیح[ منجر می گردد:

تضرعی در میان نبود، تضرع پدید آمد

نه آن بانوی ما ،ملکه ی نیکوی ما؛

خجسته باد زمانی که تضرع پدید آمد

پس فرو افتاده ایم «سپاسگزار خداوند!»

(شعر قرن 15 م.)

زمانی که وحشیان به یک آبادی بکر با درختان و آبهای حیاتبخش حمله می بردند، بر شرارت انسان افزوده می شد، در این موقع، اولین برادرکشی برای سرکوب رقیب آغاز می شد. عبریان این موضوع را به عنوان دشمنی بین کشاورز و شبان گله دار، جامعه ی کشاورزان کنعان و بادیه نشینان ولگرد سامی تلقی می کردند. انسان شنای ساختگرای جدید آن را چون اسطوره ی زنای همجنس بازانه تلقی می کند که به موازات هبوط آدم و حواست. از تفسیر عینی بر می آید که همسر قائن از کجا آمده، چرا خداوند چندان برافروخت که خیرات گیاهی قائن را نپذیرفت و از نشان حفاظت او بس خشنود گشت چگونه به دست لمک کشته شد. مشابه آن را در نزاع شبان ـ خدا و برزیگر ـ خدای سومری مشاهده می کنیم. نزاعهای برادری با اسحاق و اسماعیل، یعقوب و عیسو، یوسف و برادرانش ادامه دارد. برادرکشی هنوز هم در میان ما دیده می شود.



طوفان و آفرینش دوم

قتل ممکن است نشان برجسته ی خشونت بدوی یا آغاز مهیب تمدن باشد. نه پشت بعد از آدم، از تبار کنعان و شیث از لمک کنعانی بر آمده اند (سفر پیدایش 4) که دو همسری را باب می کند، نیای خود، قائن را می کشد و قطعه باستانی ترانه ی بدوی شمشیر را برای همسرانش می خواند. شایسته است بگوییم که فرزندانش جزو قهرمانان فرهنگ اند: یابال چادرباف، یوربال مخترع چنگ و ارغنون، توبال – قائن – فلز کار- خواهر آنان نماه، جذاب، نام داشت که در سده های میانه او را همسر نوح و مبتکر جامه دوزی می دانستند. روایاتی از این دست در باب آغاز فرهنگ که یادآور پرومته ی یونانی و کویوتی (گرگی) سرخپوستان امریکاست، در کتابهای خنوخ یوبیل بسط یافت و در یکی از طومارهای بحرالمیت نیز آمده است. همچنین از یک لمک خوب سراغ داریم (سفر پیدایش 5) که نوح را می زاید و «می گوید این فرزند پس از کار و زحمت دستهای ما، برای ما آسودگی خواهد آورد، به سبب زمینی که خداوند نفرین کرده است.» شاید این متن نوح بعدی را منعکس می کند، نوحی که تاک را آورد و قهرمان کشاورزی بود. بعد قطعه ای از یک اسطوره در باب چند خداپرستی می آید که در آن آمده «فرزندان خدا دختران آدمیان را دیدند که زیبا بودند، پس آنان را به همسری خود برگزیدند. در آن ایام، غولانی برروی زمین بودند؛ و نیز پس از آن، چون فرزندان خدا بر دختران آدمیان آمدند، و زنان فرزندانی برای آنان زادند، که خود مردان قدرتمندی شدند پا به سن گذاشته و پر آوازه.»

خداوند پشیمان می شود از اینکه بشر را آفریده است، پس با توفانی فاجعه بار، عقوبتش می کند. مضمون طوفان احتمالاً در کتاب مقدس عامه نسبت به قصه های دیگر سفر پیدایش تفسیر و شاخ و برگ بیشتری یافته است. همچنان که کتاب مقدس با روایات آیینی و کشیشی آمیخته می شود، کهنترین نوشته های توراتی یادآور نوح راستکار و سه فرزند و همسران اوست که دو یا هفت رأس از هر نوع حیوانی نیز در کنار آنها زنده مانده اند، در حالی که بیرون ماندگان کشتی جملگی غرق شدند و کشتی بر کوه آرارات نشست، پس پرندگانی به عنوان پیام آور به بیرون فرستاده شدند و نوح بر محرابی نوساخته قربانی کرد، در آنجا خداوند با او از نخستین فرمان بزرگ سخن گفت، مجموعه ای از قوانین که متعهد می شد که دیگر توفانی نخواهد آمد، خواهان پایان بخشیدن به قتل و گوشت خواری بدون خونریزی مستقیم بود و رنگین کمان (سلاح خدای آسمان؟) در ابرها پدید آمد که نشانه ی توافق و آشتی بود. بدین گونه جهان بار دیگر در دومین آفرینش به نظم گرایید.

این داستان الهام بخش صدها روایت میهن پرستانه ی یهودی و اسلامی شد و نیز مایه های اروپایی برای کتاب مقدس عامه فراهم کرد، غیر از این افسانه های مأخوذ از کتاب مقدس، قصه ی همانند بیشماری در سراسر جهان وجود دارد که به گمان فریزر شامل قصه های بومی مربوط به طوفان به شمار می روند و تنها گاهی در قصه های مربوط در کتاب مقدس منعکس می شوند. روایات کتاب مقدس خود بر پایه ی شکلی از حماسه ی گیل نهاده شده است؛ این حماسه ی سومری، بابلی یا آشوری، یا توسط ابراهیم از اور کلدانیان آورده شده یا تجربه ی یهودیان تبعیدی بابل بوده است. در سده های میانه، نوح نوعی مسیح تصور می شده با چوب کشتی اش که پیش الگو ی صلیب بوده، بازماندگان رسته از طوفان و آبهای تعمید.
در نزد روستاییان بالکان، کشتی نوح به دست شیطان، مبدع کنیاک و اغوا کننده همسر نوح، نابود شده است؛ فرشتگان کشتی را از نو ساختند، هشت تن به همراه شیطان وارد آن می شوند، شیطان خود را در دامن همسر نوح پنهان می سازد و مثل موش حفره ای ایجاد می کند که دم مار هر روز در مقابل یک انسان، آن را می پوشاند؛ مار سوزانده شده و خاکسترش به شپش، کک و دیگر حشرات موذی تبدیل می شود که هنوز هم آزار می رسانند.

طوفان به معنی دقیقتر افسانه است و نه اسطوره، چون به چیزی در باب طوفان بین النهرینی یا سلسله ای از توفانها اشاره دارد؛ اما جایگاه استوارش در زنجیره ی تاریخ، به عنوان نشانه ای از سلطه ی خداوند بر شریران و شفقت او برای راستکاران و تقویت قوانین قبیله ای است که آن را به اسطوره ای نیرومند بدانگونه که در کتاب مقدس آمده، بدل می کند. میکل آنژ، پوسن، بنوز و گوزولی، مارک شاگال و آفریننده ی بزرگ درهای گیبرتی فلورانس نیروی آن را آشکار کرده اند.

نیروی بصری کشتی سترگ بر آبها، حالت اندوهبار و شرمساری آدمیان و حیوانات در حال غرق شدن، رنگین کمان به عنوان نشانه ی نظم در آسمان، محراب و قربانی، و قطعه ی کنعانی از اسطوره ی دیونیزوسی که در آن نوح مبدع ناخودآگاه شراب است و با شرمساری بیدار می شود، توسط حاکم یا کنعان به تمسخر گرفته می شوند، چونان که مسیح را آزارگران به تمسخر می گیرند و او اعقاب شرور را نفرین می کند و بدن عریان و برجسته اش الهام بخش صدها نقاش بوده است، چنان که نژادپرستان نیز آن را به عنوان دفاع از بردگی سیاهان تعبیر می کردند ـ همه ی اینها اسطوره ی توانمند اجتماعی، هنری و مذهبی را آشکار می کند.