کافه تلخ

۱۳۸۹ فروردین ۴, چهارشنبه

متافیزیک و مـرگ - دکتر مطلب برازنده



متافیزیک و مـرگ - دکتر مطلب برازنده
در تاریخ جمعه، ۲۳ شهریور ۱۳۸۶ توسط drmbarazandeh

“مرگ” به معنی فوت، موت، مردن و فنا آمده است. موت عبارت از نداشتن حیات و آثار آن (شعور و اراده) می‌باشد، همچنین مفارقت روح از بدن را نیز موت می‌گویند. فوت از مصدر توفی بوده که معنی آن گرفتن چیزی بطور کامل و تام است.
مرگ یکی از مراحل زندگی و رشد و تکامل موجودات است، در اصل مرگ انتقال از مرحله‌ای به مرحلة دیگر زندگی می‌باشد (انتقال از تاریکی به نور، از کوری به بینایی، از جهل به دانایی). پیامبر عظیم الشأن اسلام ـ‌که درود خدا بر او بادـ می‌فرمایند:«برای بقاء خلق شده‌اید نه برای نابودی و فناء، و با مرگ تنها از دنیایی به دنیای دیگر مننقل می‌شوید.» سقراط معتقد است که مرگ انتقال از طبقة فیزیکی به عالم مثال است که با راهنمایی ارواح نگهبان صورت می‌گیرد.
«امام بزرگوار حضرت علی‌بن‌محمد (علیه‌السلام)ـ امام حسن عسکری‌ ـ نزد یکی از اصحاب خود که بیمار بود رفت. او می‌گریست و از مردن بی‌تابی می‌کرد. حضرت به او فرمود: ای بندة خدا، تو از مرگ می‌ترسی چون آن را نمی‌شناسی. اگر بدن تو چندان کثیف و چرکین شود که از شدت چرک و کثافت متأذی شوی و بدنت پر از زخم شود و گال بگیری و بدانی که اگر در حمامی خودت را بشویی همة آنها از بین می‌رود، آیا دوست نداری به آن حمام روی و چرک و کثافت را از خودت بشویی یا دوست داری حمام نروی و به همان حال باقی بمانی؟ عرض کرد: چرا، یابن رسول اللـه (دوست دارم حمام بروم)، (حضرت) فرمودند: این مرگ همان حمام است و آخرین گناهان و بدی‌های وجود تو را پاک و تمیز می‌کند. پس هر‌ گاه وارد آن (حمام مرگ) شدی و از آن گذشتی از هر گونه غم و اندوه و رنجی رهایی یابی و به هر گونه خوشی و شادمانی برسی. در این هنگام آن مرد آرام گرفت و تن به مرگ سپرد و حالش جا آمد و چشم خود را بست و جان داد.»
مرگ همان خواب اما طولانی‌تر است، در حقیقت مرگ را می‌توان نوعی خواب تلقی کرد که در آن روح بطور موقت از جسم خارج می‌شود. البته خوابِ واقعی، زندگی است بدین معنی که زندگی یک نوع خواب است که غفلت و فراموشی در آن، ما را فرا گرفته است.
مرگ، یک غنیمت و رحمت، دروازة رسیدن به آخرت و هماوردی شکست ناپذیر است که می‌تواند پیک خوشی و آسایش و یا پیک بدبختی و پشیمانی باشد.
مرگ برای افراد صالح، مایة آسودگی، هدیه‌ای عالی و صافی‌ای برای پاک شدن از گناهان است ولی برای اشخاص ناصالح، میهمانی ناخواسته بوده، که تیره کنندة شهوات و جدا کنندة ‌آنها از خوشی‌ها می‌باشد. مرگ شهدی است که می‌تواند برای بعضی تلخ باشد.
بعضی از علما و دانشمندان معتقدند که مرگ مانند زندگی است بدین معنی که شناخت زندگی، شناخت مرگ است، عده‌ای مرگ را دشمن زندگی و عده‌ای آن را شیرینی و حلاوت زندگی می‌دانند. برخی مرگ را نوعی مرخصی می‌دانند بدین معنی که چند روزی در این دنیا هستیم و بزودی به جایگاه اول خود باز می‌گردیم. مرگ هستة اول زندگی، مشاوری عالی، محافظی قوی و سپر بلاها می‌باشد.
دیدگاه عرفا تسبت به زندگی و مرگ متفاوت از دیگران است، آنها مرگ واقعی را آن لحظه‌ای می‌دانندکه انسان از خدا جدا شده، تولد را زمانی می‌دانندکه انسان به خدا وصل گردد. عده‌ای آن را آغاز بازگشت به سوی اللـه می‌دانند ولی برخی معتقدند نقطة آغاز برگشت به سوی خدا تولد است. عرفا معتقدند مردگان واقعی کسانی هستند که با زبان معمولی حرف می‌زنند، با چشم معمولی می‌بینند و با گوش معمولی می‌شنوند و نمی‌توانند ورای اینها را احساس کنند.
بشر همواره خواستار رسیدن به جاودانگی بوده، برای رسیدن به آن از هیچ کوششی فرو گذار نکرده است. به همین دلیل در طول تاریخ، پادشاهان همواره در جستجوی آب حیات بوده‌اند یا دانشمندان امروز، به دنبال راههایی برای افزایش عمر انسانها می‌باشند. انسانها مرگ را سد راه خود برای رسیدن به جاودانگی می‌دانند و تصور می‌کنند که با غلبه بر مرگ به جاودانـگی خواهند رسید. این در حالی است که مرگ نه تنها سد راه جاودانگی نمی‌باشد بلکه دروازة ورود به جاودانگی است.
یاد مرگ بسیار ارزشمند است و فواید زیادی به دنبال دارد. چه خوب است که انسان همواره به یاد مرگ باشد. یاد مرگ بهترین زهد نسبت به دنیا، عامل بی‌رغبتی به دنیا و باعث حقیر نمودن دنیا در دید بندگان است. یاد مرگ برترین عبادت و بهترین موضوع برای اندیشه کردن و مراقبه نمودن است. خاموش کردن آتش حرص و طمع، شکستن میل، هوی و هوس، لطیف کردن طبع، کشتن شهوات و خشکاندن ریشه‌های غفلت از آثار دیگر یاد نمودن مرگ است؛ همچنین باعث آسان نمودن و عدم ترس از آن می‌شود.
ترس از مرگ یکی از معضلات تمام اقشار بشر می‌باشد. البته حقیقت آن است که جسم از مرگ می‌هراسد ولی روح نه تنها هراسی از مرگ ندارد بلکه مشتاق آن است. پس انسان ذاتاً ترسی از مرگ ندارد و فکر می‌کند که از مرگ می‌ترسد و این یک نوع غفلت است. دلائل مختلفی در ترس از مرگ وجود دارد که به اختصار به آنها اشاره می‌کنیم:
1ـ رنج و سختی که انسان در هنگام مرگ آن را می‌چشد که البته این رنج و سختی فقط در گروه خاصی وجود دارد و شامل تمام انسانها نمی‌شود.
2ـ گمان آنکه اینان با مرگ نیست و نابود می‌شوند و اینکه مرگ پایان همه چیز است، این در حالی است که مرگ آغاز یک راه جدید و بسیار طولانی است.
3ـ عدم شناخت مرگ و دنیای بعد از آن که در بیشتر افراد دیده می‌شود (انسان ذاتاً نسبت به هر چیز ناشناخته ولو آنکه مطلوب باشد هراس دارد.)
4ـ انسان در هنگام مرگ متوجه می‌شود دنیای که به آن دل بسته بود، واهی و هیچ بوده است.
«حضرت امام جوادـ‌که درود خدا بر او و خاندانش بادـ در پاسخ به سؤال از علت ناخوش داشتن مرگ (می‌فرمایند): زیرا مردم مرگ را نمی‌شناسند و از این رو آن را ناخوش می‌دارند، در صورتی که اگر مرگ را می‌شناختند و از اولیای خدای عزوجل بودند، بی‌گمان آن را دوست می‌داشتند و می‌فهمیدند که آخرت برای آنها بهتر از دنیاست. حضرت سپس فرمودند: ای ابو عبد‌اللـه، به چه دلیل کودک و دیوانه از خوردن دارو که بدنشان را سالم می‌کند و دردشان را برطرف می‌سازد خودداری می‌ورزند؟ عرض کرد:
چون سودمندی دارو را نمی‌دانند. حضرت فرمودند: سوگند به آنکه محمد (صلی‌‌اللـه‌علیه‌وآله‌وسلم) را به حق پیامبر کرد، هر کس خودش را برای مرگ چنان که شاید و باید آماده گرداند، سودمندی مرگ برای او بیشتر از سودمندی این دارو برای این شخص تحت درمان است. بدان که اگر مردم می‌دانستند مرگ به چه نعمتی می‌انجامد، بی‌گمان بیشتر از خردمند دور اندیشی که برای برطرف کردن بیماریها و کسب سلامتی‌ها در پی داروست، مرگ را می‌طلبیدند و دوستش می‌داشتند.»
«یکی از پیامبران هنگام مرگ گریه می‌کرد، او را وحی آمد که از مرگ می‌نالی و مرگ نخواهی، گفت: نه، خداوندا، گریه بواسطة غیرت من بر کسانی است که پس از من ذکر تو کنند و من نتوانم.»
مرگ را انواع مختلفی می‌باشد، در کتاب ارزشمند“تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید” از قول عارف واله و شیدا خواجه عبداللـه انصاری آمده است:
«مرگ چهار گونه است: مرگ اهانت و لعنت، مرگ حسرت و مصیبت، مرگ تحفه و کرامت، مرگ خلقت و مشاهدت. مرگ لعنت مرگ کافران است، مرگ حسرت مرگ عاصیان است، مرگ کرامت مرگ مؤمنان است، مرگ مشاهدت مرگ پیغمبران است.
مرگ اهانت، کافران را است که فرمود: ای محمد اگر مرگ کافران را ببینی و آن زخم فرشتگان عذاب که از هیبت و نهیب آن کافر میان او دو آتش و بوی ناخوش گرفتار آمده! که اگر بنالد بر خود درد افزاید و اگر بزارد نداء (لا بشری) شنود! در آن حال بینی که گرد بی‌نوایی بر روهاشان نشسته و آتش در جانشان افتاده، زنهار!
مرگ حسرت، مرگ گناه کارانی است که روزگار را به غفلت به سر آورده و در طاعات و عبادات تقصیر کرده، ناگاه در چنگ ملک الموت افتاده و گرفتار سکرات مرگ شده از یک سو فرشتة رحمت بیند، شرمش آید که کار نیک نکرده، و از سوی دیگر فرشتة عذاب بیند، بترسد از اینکه بدیها و زشتیها کرده، بیچاره این بندة عاصی در میان مانده و چشم بر عیب نهاده تا خود چه آید! کرامت آید از غیب یا اهانت؟ فضل ببیند یا عدل؟
مرگ تحفه و کرامت، مرگ مؤمنان و نیک مردان است که فرشتگان رحمت به صد هزار لطف و کرامت و رفق و راحت و بشری و بشارت ایشان را قبض روح کنند و به الطاف کرم و نوازش بی‌نهایت پروردگار بشارت می‌دهند! که مصطفی (صلی‌اللـه‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمود: عطای مؤمن مرگ است، زیرا حجاب مؤمن از نفس اوست و مرگ برداشتن آن حجاب است، و عارفان را هیچ عطائی و تحفه‌ای بدان نرسد که راه دوست بر ایشان گشوده گردد و حجابها برداشته شود.
چقدر تفاوت است میان گروهی مردگان که دلها به یادشان زنده می‌شود! و میان گروهی زندگان که دلها از دیدن آنان سیاه می‌گردد.
مرگ مشاهدت، مرگ پیمبران است که اعزاز و اکرام پیمبران و نوازش ایشان به نداء لطف بی‌واسطه از حضرت عزت روان، گوید: ای نفس مطمئن و آرامیده، به سوی خدای خویش خشنود و خوشحال بشتاب.»
پذیرش مرگ‌ـ‌ این واقعیت انکار ناپذیرـ برای اکثر انسانها بسیار دشوار است. بر اساس پژوهش روانشناسان و روانپزشکان پذیرش مرگ در افرادی که مردن آنها قطعی شده (و از قبل معلوم است، برای مثال آنهایی که مبتلا به بیماریهای لاعلاج بوده) طی پنج مرحله صورت می‌گیرد:
1ـ مرحلة انکار: شخص ابتدا مرگ را انکار می‌کند و باور نمی‌کند و سعی دارد آن را رد نماید.
2ـ مرحلة خشم: در این مرحله شخص با خشم، عصبانیت و ناراحتی با خبر مرگ خود و رسانندگان این خبر برخورد می‌کند.
3ـ مرحلة التماس: شخص با التماس به افراد مختلف و یا دعا به درگاه خداوند، برای نجات از مرگ کمک طلب می‌نماید.
4ـ مرحلة افسردگی: در این مرحله انرژی شخص تحلیل می‌رود، ضعیف می‌شود و متوجه می‌شود که موضوع مرگ کاملاً جدی است، لذا حالت افسردگی پیدا می‌کند.
5ـ مرحلة پذیرش: در این مرحله شخص پس از آنکه از هیچ یک از موارد فوق سودی حاصل نکرد، مرگ را می‌پذیرد، چون می‌بیند راه دیگری وجود ندارد.
در هنگام مرگ، روح به صورتهای مختلفی خارج می‌شود. در افرادیکه به دلیل سانحه و تصادف به صورت ناگهانی می‌میرند، روح به شکل آنی جدا می‌شود، درست مانند فنر فشرده شده‌ای که از جای خود پرتاب شود. در کسانیکه مدتها بیمار بوده، به تدریج قوای آنان تحلیل می‌رود و سپس می‌میرند، روح به صورت تدریجی خارج می‌گردد.
بعد از مرگ و جدا شدن روح از بدن، روح به همراه کالبد مثالی به عالم اثیری منتقل می‌شود. به نظر می‌رسد مدت زمان برای انتقال روح به عالم اثیری متفاوت باشد. بعضی افراد با سرعت و برخی بسیار کند این مسیر را طی می‌کنند. کسانی هستند که به دلیل علاقه به دنیای فیزیکی، مادیات و خانواده‌شان، روحشان دیرتر منتقل می‌گردد. اعتقاد بر این است کسانیکه خودکشی می‌کنند، تا زمان واقعی مرگ (که در لوح محفوظ پروردگار ثبت شده)، روحشان بین فیزیک و اثیر سرگردان است، زیرا روحشان نه به عالم اثیر می‌رود و نه قدرت برگشت به عالم فیزیکی دارد. در انتقال روح از عالم فیزیکی به عالم اثیری ارواح نگهبان، روح را هدایت می‌کنند.
زمان مرگ هر انسان از جمله پدیده‌های جالب و مورد توجه می‌باشد و بسیاری، علاقمند به اطلاع از آن می‌باشند. این در حالی است که زمان مرگ یک امر بسیار سری و محرمانه بوده، که فقط خداوند متعال از آن اطلاع دارد و در مواقعی که صلاح بداند آن را به دل برخی بندگان الهام می‌کند.
جستجوگری و حقیقت‌جویی از جمله خصوصیاتی است که انسان را از سایر مخلوقات جدا می‌سازد، انسان همواره در جستجوی حقیقت و بطن امور بوده، در طول تاریخ افراد زیادی در این راه اوقات فراوانی را صرف کرده‌اند، با این وجود چرا انسان از حقیقت مرگ می‌گریزد؟!
چرا در جستجوی بطن آن نمی‌باشد؟!
چرا برای شناخت بهتر آن تلاش نمی‌کند؟!
چرا به دنبال علل ترس از مرگ و برطرف نمودن آن نیست؟!
چرا به دنبال شناخت دنیا بعد از مرگ نمی‌باشد؟!
آیا شناخت مرگ، بخشی از خودشناسی که پایه و اساس خداشناسی است نمی‌باشد؟!
آیا ما جز برای شناخت خداوند متعال خلق شده‌ایم؟!

مآخذ: کتاب رخنه در اسرارمتافیزیک، تآلیف مطلب برازنده، انتشارات نوید
Reference: Dr. Motaleb Barazandeh, Penetration in Metaphysical Mysteries, Navid publications, 1380