lobsangتبت سرزمین راز و جادو، زر و تنگدستی، پیچیدگی و سادگی روح، سرزمین روشن بینانی که تنها با نگاهی اندیشۀ ذهن را خوانده و شادی و خشم شما را در می یابند، اینجا تبت است سرزمین چشم سوم .
به پیشنهاد دوستی که نمی شناسمش تصمیم گرفتم متنی رو دربارۀ لبسانگ رامپا ( راهب تبتی ) تهیه کنم , که در این امر هم از سایت های مرتبت انگلیسی زبان و هم از ترجمۀ بسیار زیبای خانم فریدۀ مهدوی دامغانی مترجم آثار رامپا استفاده کردم .
می پرسید کیستم ؟ کتابهایم را بخوانید , آنوقت خواهید فهمید ( لبسانگ رامپا)
لوبسانگ رامپا راهب , جراح , ادیب و خلبان تبتی بود که در خانواده یی اشرافی میلاد یافت , در تبت هر چه پایۀ خاندان یک پسر بالاتر باشد , به دلیل اینکه رنج فقرا را بیشتر درک کند , آموزشش سخت تر است , زمانی که کودکی به دنیا می آید , گروهی از اختر بینان روش زندگی که باید در پیش گیرد را بر اساس زندگی های پیشین وی انتخاب می کنند به صورتی که آن شخص مسیر تعالی خویش را که در زندگی قبل پیش گرفته بود , ادامه داده و به سوی روشنایی مطلق گام بردارد , از این روی پدرش که از سیاسیون تبت بود در 7 سالگی وی را به معبد شاکپوری ( معبد درمانگری ) فرستاد که یا زندگی رهبانی را پیش گیرد و یا دیگر به خانه باز نگردد که در هر دو صورت نتیجه ترک خانه بود . به گفتۀ رامپا : سه روز را در پشت درب معبد و در سرمای گزنده سپری کردم تا ثابت کنم بر تصمیمم استوارم و اینگونه بود که از نخستین آزمایش زندگی ام پیروز بیرون آمدم . همراهی استادی عالیقدر به نام لاما مینگیار دوندوپ که سرچشمۀ دانش فوق بشری محسوب می گردید , غنیمتی بود تا این راهب جوان دارای چنان قدرتی در علوم پنهانی گردد که انسان امروزی را بیش از پیش با رموز جهان هستی آشنا سازد . او را می توان به عنوان نخستین نویسندۀ ماوراء طبیعی در قرن حاظر نام برد , بعد از او بود که اشخاصی همچون کارلوس کاستاندا و دون خوان , شمن های کانادا و مرتاضان هندی از راه رسیدند , وقتی به این علوم خفیه می نگریم کاستاندا نیز از پر رنگ ترین اشخاص است اما نزدیکی افکار رامپا و فرهنگ و آیین تبتی به خوانندۀ فارسی زبان , این آیین را ملموس تر و قابل فهم تر می نمایاند , که با توجه به آشنا بودن ذهن خوانندۀ شرقی با مفاهیمی از قبیل : ماوراء الطبیعه , تلپاتی , هالۀ نورانی , کالبد سماوی , کارما , روشن بینی , اشراق , راه سلوک و زهد , و پیشینۀ طولانی ملل شرقی در این امور , دانستن جان مفاهیم مورد نظر رامپا بسیار آسان می نماید .البته این به معنای دور بودن و یا غیر قابل فهم بودن آیین های شمنی – سرخپوستی نیست , بلکه به معنای نزدیک تر بودن آن به ذهن خوانندۀ ایرانی می باشد .
بی شک رامپا سر آمد علوم پنهانی و روشن بینی در زمان خویش بود , وی هالۀ انسانی را به راحتی مشاهده می کرد , آینده را پیش گویی و شخصیت افراد را به شیوه یی باور نکردنی حدس می زد , استفاده از کریستال و یا طاس برای طالع بینی , خواندن خطوط روی پیشانی و خطوط آگاهی بر روی بدن , آگاهی مبهوت کنندۀ وی از رموز پنهانی شرق و غرب , توانایی باور نکردنی اش در تلپاتی از ویژگی های بارز او بود , بدین ترتیب بار مسوولیتی سنگین بر دوش وی گذارده شد , با گشایش چشم سوم که در نبن به روشی خاص و با عمل جراهی بر روی پیشنای در بین دو پشم انجام می گیرد , او به بصیرتی مضاعف دست یافت که وی را ر انجام امور یاری بخشید , در تمامی معابد تبت پای نهاده و امور معنوی و علوم خفیه را آموخت , ماموریت وی آشنا ساختن ذهن دیر باور غربیان با هالۀ انسانی , تله پاتی , گذشتۀ زمین و آیندۀ آن , روشن بینی و اسرار زندگی بود که تا آن زمان از دید انسان غربی دور مانده بود .
cyrilhoskins
آنگونه که خود می گوید تنها تبتی یی است که با مشقت و تحمل رنج فراوان سرزمین دیر باوران ( غرب ) را درنوردید که بعد از رنج ها و سفر های بسیار , سر انجام دوران پیری خود را در کانادا سپری کرد و زندگی او که در شرق و سپس در غرب او را به انسانی کار آزموده تبدیل کرد . وی در زمان خود به عنوان انسانی متفاوت در غرب جلوه کرد , وی تنها استادی بود که با خود بودیسم و متافیزیک یا علوم خفیه را در شکلی قابل فهم برای غربیان به آنان پیش کش کرد و کتابهای بسیاری در باب علوم معنوی به رشتۀ تحریر در آورد که سر آغاز آن , نوشتاری تحت عنوان چشم سوم بود . رامپا پرده از حقایق بیشماری برداشت که با ایجاد مسیری روحانی ذهن جستجوگران بسیاری را در این مسیر روشن ساخت , کتاب های او مراحل پیشرفت بشریت را به زیبایی هر چه تمام تر به چالش می کشد , و به ما نشان می دهد که چگونه می توان نیرویی مثبت برای پیش بردن خوبیها بود و در این راه خود و دیگر موجودات زنده را در رسیدن به روشنایی یاری نمود . سه شنبه لوبسانگ رامپا نویسنده ای بود که ادعا کرد قبل از زندگی اش در کالبد مردی انگلیسی , راهبی در تبت بوده است . Cyril Henry Hoskin 8 April 191025 January 1981) ) خود را به عنوان میزبان روح سه شنبه لوبسانگ رامپا معرفی کرد , اسمی که برای اولین بار در کتاب چشم سوم ( 1956 ) ذکر گردید . کلمۀ سه شنبه بر گرفته از رسوم تبتی ها در نامیدن شخص بر اساس روز میلاد شخص می باشد .
Cave%20of%20the%20Ancients_2زندگی از وجهی دیگر :
. او شخصی به واقع منحصر به فرد بود با شهرتی فوق العاده , وی عکاسی بسیار با هوش بود که عکسهای بسیار با شکوهی از خود به یادگار گذارد , او تقریبا قادر به تعمیر هر نوع دستگاهی بود , با وجود ورم مفاصل و ضعف بینایی وی هنرمندی چیره دست بود که کشتی , ماشین , قطار و هواپیماهای کوچک بسیاری را طراحی نمود تنها راهبی بود که زنی پشتیبان و مهربان را در کنار و همراه خود می دید , یگانه تبتی یی که علوم خفیۀ غربی را خوب می دانست , او همیشه از نامه هایی که بدون مهر بازگشت بود گلایه می کرد اما با این وجود جواب تمامی نامه ها را می داد و با هزینه شخصی خود آنها را ارسال می کرد . زندگی وی همواره با نا خوشی و مریضی همراه بود , انسداد شرائین قلب , لختۀ خون در عروق , دیابت , ورم مفاصل و فلج نیمی از بدن , وی تقریبا فاقد قدرت شنوایی بود , با این وجود بسیار ماهر در ادبیات بود .
ستون فقرات و دستان او در سالهای اسارت وی در اردوگاه بسیار آسیب دیده بودند , وی بسیار بخشنده بود و همواره دارای کمترین میزان دارایی بود تا جایی که روزی تلوزیون رنگی خود را به یک شخص غربه بخشید و صندلی چرخدارش را به یک پلیس آسیب دیده و خانۀ خویش را نیز به یک زوج جوان بخشید , دوستان و آشنایان وی همواره از جانب وی هدایایی دریافت می داشتند که نمی توانستند بدون اجبار و سرسختی آن را به او باز گردانند , در طول زندگی اش او به هزاران نامۀ هوادارانش با هزینۀ شخصی خودش پاسخ داد , وی اشتیاق فراوانی برای کمک به اشخاص داشت . از جهتی دیگر انسان بسیار سر سختی بود که تحمل خود را در مقابل حماقت و سطحی نگری افراد از دست می داد , کمکهای بسیار وی به حقوق زنان , کودکان , دکتران و حکومت در تبعید تبت امری قابل توجه بود همچنان که شمشیر بر افراشتۀ وی در برابر خبر نگاران و منتقدان .
sr4
مشکلات پیش روی در مغرب زمین :
زندگی وی همانگونه که از جانب اساتیدش پیش بینی شده بود سراسر مبارزه ای بود برای آموزش علوم معنوی تا انسان را به جهل خود آگاهش آشنا کرده و در راه رسیدن به روشنایی او را یاری نماید , در سالیان دهۀ 60 و 70 میلادی روزنامه نگاران اروپایی و آمریکایی آزار زیادی را متوجه رامپا ساختند و باعث شدند رامپا سالهای زیادی را در آوارگی در مناطق گوناگون بپردازد , بارها وی را متهم به دروغ گویی کرده و مورد انتقاد و ناسزا قرار دادند . وی در نهایت در ناحیه ای در کانادا ساکن شد و تعدادی از بهترین آثار خویش ره به رشتۀ تحریر در آورد , , جالب اینجاست که با گذشت زمان زیادی از ارایۀ این مفاهیم ذهن سرسخت غربیان هنوز نیز در مقابل یاد داشت های او به مقاومت می پردازد , حتی در مواردی سعی در تخریب وی می نماید . یکی از مسائلی که برای دنیای غرب غیر منطقی جلوه می کند این است که اگر او به راستی یک لامای تبتی است پس چرا خطوط چهره اش حکایت از یک فرد از کشور های غربی و اروپایی می کند , و چطور کسی که از پدر و مادر تبتی است سر از انگلستان در می آورد و چرا چندید نام برای خود دارد که پاسخ رامپا به این سوالات چنین است :
Doctor%20From%20Lhasa((… از آنجایی که روزنامه نگاران انگلیسی و آلمانی بر علیه من یک مبارزۀ مطبوعاتی شروع نمودند و هیچیک از گفتارم را باور نمی کنند و بد تر از آن اجازه نمی دهند برای اثبات گفته هایم به عنوان دفاعیه در روزنامه هایشان نوشتاری چاپ کنم , اعلام می دارم که من یک لاما و یک پزشک و طبیب تبتی هستم که در کشور چین به دانشگاه رفتم و بعد , از آنجایی که کالبد قبلی ام فرسوده بود ( به دلیل تحل شکنجه های بسیار در طول جنگ به وسیلۀ ژاپنی ها و روس ها تحمل نمودم ) ناچار گشتم بر کالبد شخصی که راغب به مرگ بود , و قبلا استادانم در تبت , بوسیلۀ نیروهای ماورای طبیعی , او را در کشور انگلستان یافته بودند قدم نهادم و کالبد این فرد را اشغال و تسخیر نمودم . همانطور که همه می دانند این امر در خاور دور یک عمل شناخته شده و مرسوم است یعنی ذهن قوی قادر است بر ذهن و کالبد شخصی دیگر غالب شود , و آن کالبد را تحت کنترل خویش در آورد …))
کتابها :
چشم سوم ( 1956 ) , اولین کتاب او چشم سوم است , شرخ زندگی مردی جوان در سفری به سوی تبدیل شدن به یک لامای پزشک , شرح عملی بر روی پیشانی و بین دو چشم برای باز کردن چشم سوم و قدرت روشن بینی , وی وارد معبد پاکپوری شده و علوم نهانی و راز آلود تبتی را می آموزد .
lobsang-rampa-the-third-eye
دیدار من از ستارۀ زهره ( 1957) , کتابی بود که رامپا با انتشار آن موافقت نکرد و چند سال بعد از آن انتشار یافت و شرح چگونگی ملاقات های رامپا با اساتید در طی سفر کیهانی به سیارات دیگر است .
دکتری از لهاسا ( 1959) در این بخش او در چین به سر می برد و آموزش پزشکی خود را تکمیل می کند و پس از مدتی توسط ژاپنی ها دستگیر و شکنجه می شود و در کمپ به عنوان افسر پزشک مشغول به کار می شود تا روزی که از آنجا فرار می کند . وی از معدود افرادی بود که از حملۀ شیمیایی به هیروشیما جان سالن به در برد

داستان رامپا ( 1960)
داستان سفر وی از کره به روسیه , اروپا و امریکا است که در نهایت به انگلستان ختم می شود , او دستگیر شده و شکنجه می شود تا اینکه با یک ماشین گرانقیمت فرار می کند در این کتاب شرخ تعئیض کالبد رامپا به بدن یک مرد انگلیسی (Cyril Henry Hoskins) که اشتیاق زیادی برای ترک این دنیا دارد , شرح داده می شود که بدین طریق او می تواند وظیفه ای را که بر عهده اش نهاده شده را به درستی انجام دهد .
The%20Rampa%20Story
غار پیشنیان ( 1963 )
این کتاب نگاهی است گذرا به تاریخ زمین و ساکنان اولیۀ آن , کسانی که وسایل بسیار پیشرفتۀ خویش را تا به امروز از دیدگان مخفی نمودند , او به همراه راهنمایش لاما مینگیار دوندوپ برای ملاقات از ان تکنولوژی به آنجا می رود , تکنولوژی که مخفش شده است برای زمانی که افرادی بتوانند آن را برای گسترش صلح و نفع بشریت به کار گیرند , آن زمان بسیار نزدیک ترسیم می شود

زندگی کردن با لاما ( 1964 )
داستان گربۀ سیامی ی رامپا
با شما تا ابدیت ( 1965)
در این کتاب وی در باب موضوعات زیادی از قبیل هالۀ نورانی , تلپاتی و روشن بینی به بحث می پردازد
حکمت پیشنیان ( 1965)
این کتاب فرهنگ واژه های راز گونه و اسرار آمیز است . و نیز حاوی اطلاعاتی در بارۀ پرهیز , تنفس است
ردای زعفرانی ( 1966)
رامپا در لاما کدهای متفاوتی زندگی می کند
x11125
فصول زندگی ( 1967)
در باب ابعاد دیگر وجود , دنیا های موازی , مذهب و مسیحیت به بحث می نشیند
زاهد ( 1971)
داستان یک راهب کور تبتی است که وارد یک UFO شده و تاریخ کرۀ زمین و آیندۀ آن را به او می نمایانند .
شمع سیزدهم ( 1972)
راهنمای کتاب های اوست
گرگ و میش _ تاریک و روشن (1975)
در بارۀ زمین خالی و پوچ سخن می گوید و به سوالات پاسخ می دهد .
Untitled-1 copy
آنگونه که بود ( 1976)
در باب زندگی و نیز در بارۀ شخصی که رامپا در کالبد وی تظاهر یافت
من می پندارم ( 1976)
مرگ و بعد از آن . جواب سوالات در باب زندگی بعدی ( تناسخ ) .
سه زندگی ( 1977)
در بارۀ زندگی , مرگ و نقش کارما در آن
فرزانۀ تبتی ( 1980)
Untitled-2 copyزمانی که او در لهاسا به عنوان کودکی زندگی می کرد .


سخنی چند :
گویی این رسم هموارۀ انسان بوده است که به جای شنیدن کلام پیام آوران سعی در کنکاش در پیشینۀ آنان نمایند نه پیام آنان , این رامپا و وجود او نبود که اهمیت داشت , بلکه این جان کلام او بود که باید مورد قضاوت قرار گیرد آیا آنچه که او از آن پرده برداشت دروغ بود ؟
چه فرقی می کند که او تبتی باشد یا نباشد ؟
در مسیر سفر از به مغرب زمین مورد شکنجۀ روسها و ژاپنی ها قرار گرفته باشد یا نباشد ؟
یا اصلا وجود خارجی داشته باشد یا نباشد ؟

آیا کلام او واقعیت بود ؟
آیا او همان واقعیاتی را آشکار نمی کرد که در زمانی خاص قرار بر این شد که انسان غربی اندک بهره ای از حکمت و فرزانگی شرق ببرد ؟
آیا اگر او ماموریت خویش را آگاه ساختن مردم از بزرگی و جلال مسیح و پیام او ابراز می کرد باز هم متحمل آن همه مشقت و سختی می شد ؟
I%20Believe به واقع خیر ! تمام این شکنجه ها و آزار و اذیت ها ثمرۀ بی اطلاعی و کوته فکری مخالفان وی بود که ثابت کردند انسان غربی با تمام تمدن و آزادی که از آن دم می زند در درون خویش هنوز بقایای دوران قرون وسطی را حمل می کند , به آنکه خود نیز بداند , با این تفاوت که در قرون وسطی اگر انسان می سوزاندند , در زمان رامپا قلم و فکر می سوزاندند , مبارزه ای از پیش باخته که در آن با رسانه های خویش به جنگ حکمت شرق شتافته بودند و جنگی که ثمره ای جز گسترش روز افزون مبانی حکمت شرق در سرزمین های صلیبیان نداشته است , مبارزه ای که از یک سوی با هجوم وحشیانۀ چین کمونیست به سرزمین فرزانگی آغاز گردید و از سوی دیگر توسط آنانی که با ترس از دست دادن پایگاه مذهبی خویش که بر پایه های سست و موریانه زدۀ اعتقاداتی خشک بنا کرده بودند , ادامه پیدا کرد . 

حال این بر عهدۀ خود شماست که دربارۀ این امر قضاوت کنید .