تناسخ چیست ؟
اعتقاد به زندگی های متوالی را تناسخ می نامند , تناسخیون بر این باورند که زندگی انسان با مرگ به اتمام نمی رسد , هزاران بار و شاید هم بیشتر در کالبدهای متفاوت بدین جهان پای می گذارد , و این امر تا زمانی ادامه خواهد یافت که روح به رشد و کمال رسیده و به روح برتر بپیوندد و در این صورت است که چرخۀ زایش دوباره را پایانی خواهد بود . اعتقاد به تناسخ در تعاریف گوناگون تقریبا در تمامی ادیان و آیین ها ذکر شده است . باور به تناسخ به عنوان پدیده ای که در آن روح مرد یا زن مرده دیگر باره در کالبد دیگری دمیده خواهد شد , یک اعتقاد و باور باستانی است که حتی در یونان و روم باستان نیز وجود داشته است .
افلاطون (c. 428–348 B.C.E.) به وجود چندیدن تناسخ و نیز نقش کارما در ایجاد آن در مقالات خود به بحث پرداخته است و از کارما به عنوان بالانس روحانی میان علت و معلول یاد کرده است . در کتاب قوانین می گوید : بدانید که اگر شما روی به سوی بدی نهید , شما به سوی روح بدی خواهید رفت و اگر به سوی خوبی گام نهید به سوی روح خوبی , و در هر یک از این چرخه های بازپیدایی یعنی مرگ و میلادی دوباره رنج بسیار خواهید برد .
سقراط (106–43 B.C.E.) در کتاب رساله ای بر شکوه بر این مطلب صحه می گذارد که تدابیر ذهن استنباطی شراره هایی از حقیقت را داراست زمانی که آنان می گویند انسانها زاده می شوند برای رنج کشیدن , کفاره ای از گناهان که با باز پیدایی در قالبی انسانی به خود شکل می بخشد . پلاتینوس (205–270 C.E.) فیلسوف یونانی می گوید تناسخ باوری است از روزگار باستان و به این معنی که روح درتاریکی دوزخ کفاره گناهانش را خواهد پرداخت و بعد از ان به بدن جدیدی و برای آزمایشی جدید انتقال خواهد یافت.
در هندویسم , بودیسم , سیکیسم , برهمنیسم , جینیسم ,آیین های شمنی در آسیا و آفریقا , بومیان استرالیا ( ابوریجینال ها ) , سرخپوستان ( اینکاها و مایاها ) و حتی در فرقی از اسلام نظیر یارسان و برخی شیعیان معروف به غلات ( غالیان ) معتزلیان و نصیریه و دروزیه ( فرق شیعی ) نیز اعتقاد به تناسخ دیده شده است در پاره ای از فرق مسیحیت نیز از اعتقاد به تناسخ سخن گفته شده است . اگرچه در هر از ادیان به طریقی به تفسیر این واژه نشسته اند اما در کل به نظر می رسد به این امر واقف بوده اند . در بودیسم و هندویسم اعتقاد به تناسخ به صورتی آشکارا تعریف شده است , اما به عنوان مثال بومیان آمریکا یا همان سرخپوستان اعتقاد دارند با مرگ فردی از افراد قبیله روح او در بدن حیواناتی چون عقاب , خرس , گرگ و گوزن حلول می کند و در مواردی به کمک او می شتابد و راهنمای معنوی او خواهد بود که آن را بسیار مقدس می شمارند و کشتن این حیوان می توانست مشکلات زیادی برای شکارچی به وجود آورد , در استرالیا نیز هنگامی که سفید پوستان به کشتن دلفینها پرداختند این امر باعث جریحه دار شدن احساسات بومیان ( ابوریجینال ها ) می گردید چون بر طبق یک اعتقاد باستانی , پس از مبارزه ای بین نیاکان آنان با نیروهای شیطانی , هنگامی که نیاکان شکست خورده و کشته شدند و ارواح آنان در بدن دلفینها حلول کرد , دلیل این امر را نیز اینگونه عنوان می کنند که دلفینها در حملۀ کوسه ها از انسان محافظت می کنند و یاور آنها یی هستند که ساحل را گم کرده اند . اما در مورد اعتقاد به تناسخ در اسلام گرچه نمی توان به یقین بر اعتقاد به تناسخ مهر تایید زد اما می توان به شعر مولانا جلال الدین محمد بلخی اشاره کرد :
از جمادی مردم و نامی شدم
و ز نما مردم به حیوان بر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
جمله دیگر بمیرم از بشر
تا بر آرم از ملایک پر و سر
و ز ملک هم بایدم جستن ز جو
کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر ز ملک قربان شوم
آنچ اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گویدم که انا الیه راجعون
——-
همچنین به شعری از منصور حلاج که می گوید :
به سان گیاه باز ها رسته ام
بر کرانۀ رودهای روان
برای هزاران سال
کار کرده ام و زیسته ام
در بدنهای بسیار .
——
نظر قرآن نیز تا حدودی شفاف به نظر می رسد : ( و شمایان مرده بودید و او بود که شما را به زندگی باز گردانید و اوست که دیگر بار شمایان را می میراند و بار دیگر به زندگی باز می گرداند و در نهایت شمایان را در خویش گرد هم خواهد آورد (2:28) . در اینجا کلمۀ شمایان مرده بودید تنها این معنی را می دهد که شمایان پیش از مرگ زنده بوده اید و زندگی کرده اید و کلمۀ در نهایت شمایان را در خویش گرد هم خواهد آورد , به خوبی مرحلۀ رسیدن به رهایی ( Muksha در هندوئیسم ) از چرخۀ تناسخ های متوالی ( سامسارا ) را مشخص می نماید که این مرحله مرحلۀ رسیدن به آرامش مطلق یا همان نیروانا در آیین های شرقی است که در این معنی چیزیست متفاوت از زندگی ابدی در بهشت یا جهنم . آنهایی که با این تفسیر مخالفند , مدعی هستند که مرگ کلمه ای است که بصورت معمول برای چیز های بی جان به کار می رود و لستفاده از این کلمه به معنی زنده بودن قبل از آن نیست ( عبد الله طریق , صدای اسلام فوریه 2002 ).
اینک تعدادی از آیات مرتبط را در ذیل خواهیم , آیاتی که تناسخیون مسلمان که تعداد کمی از مسلمانان را تشکیل می دهند با تکیه بر آن ادعای اعتقاد به تناسخ در اسلام را پیش می کشند :
- هر نفسی , شهد ناگوار مرگ را خواهد چشید و پس از مرگ همه به ما رجوع خواهند کرد . ( عنکبوت , آیۀ 57 )
- کافران در جهد و غفلتند تا آنگاه که وقت مرگ هر یک فرا رسد در آن حال آگاه و نادم شده و گویند بار الها مرا به دنیا باز گردان . تا شاید به تدارک گذشته عملی صالح به جای آرم و به او خطاب شود که هرگز نخواهد شد , ( مرا باز گردان ) را از حسرت همی بگویند و (ثمری نمی بخشد ) از عقب آنان عالم برزخست تا روزی که بر انگیخته شوند ( روز رستاخیز ) . ( مؤمنون , آیۀ 99-100)
- و ازآنچه روزی شما کردیم ذر راه او انفاق کنید پیش از آنکه مرگ یکی از شما فرا رسد , در آن حال به حسرت بگوید , پروردگارا اجل مرا اندکی تاخیر انداز تا صدقه و احسان بسیار کنم و از نکو کاران شوم . و خدا هرگز اجل هیچکس را از وقتش که فرا رسد مؤخر نیفکند و خدا به هر چیز که می کنید آگاه است . ( منافقون , آیۀ 10-11)
- در آن حال کافران گویند پروردگارا تو مارا دو بار بمیراندی و باز زنده کردی , تا ما به گناهان خود اعتراف کردیم ,آیا اینک ما را راهی است که از این عذاب دوزخ بیرون آئیم ؟ ( غافر , آیۀ 11)
- مردم چگونه کافر می شوید به خداوند , حال آنکه شمایان مرده بودید و خدا شما را زنده کرد و دیگر بار بمیراند و باز زنده گرداند و عاقبت بسوی او باز خواهید گشت ( بقره , آیۀ 28)
- و همانا شمایان را از گل خالص آفریدیم , پس آنکاه او را نطفه گردانیده و در جای استوار ( رحم ) قرار دادیم , آنگاه نطفه را علقه و علقه را گوشت پاره و باز ان گوشت پاره را استخوان و سپس بر استخوانها گوشت پوشانیدیم , پس از آن خلقتی دیگر انشا نمودیم , آفرین بر قدرت کامل بهترین آفریننده .
- و خداست که وقت مرگ ارواح خلق را می گیرد و آن کس را که هنوز مرگش فرا نرسیده نیز در حال خواب روحش را قبض می کند , سپس آن را که حکم به مرگش کرده جانش را نگه می دارد و آن را که نکرده به بدنش باز می گرداند تا وقت معین مرگ ( زمر , آیۀ 42)
- اگر بخواهیم شما را فانی کرده و خلقتی دیگر مثل شما بیافرینیم و شما را به صورتی که اکنون از آن بی خبرید بر می انگیزیم . ( واقعه , آیۀ 60-61)
- و حال آنکه او شما را از نطفه ای به انواع خلقت و اشکال گوناگون بیافرید تا نشانه های حکمت با عظمتش در خود مشاهده کنید .
کارما چیست ؟
با این کلمه در بیشتر آیین های شرقی روبرو هستیم , از آن به تنها مشخص کنندۀ چرخۀ علت و معلول نیز یاد می شود , که در فلسفۀ هندویسم , بودیسم , جاین و سیکیسم شرح داده شده است . مفهومی است در باب مسوولیت , حلقۀ واسطی است بین دو یا چند روح از یک یا چند دورۀ زندگی ( تناسخ ) . وظایف و حتی کوتاهی های صورت گرفته , موضوعی است که شما به شخص دیگری بدهکار هستید و یا اینکه اشخاص دیگری از زمان دیگری ( زندگی های قبلی ) به شما بدهکار هستند . تعریف کارما در هر آیینی می تواند با دیگری تفاوت داشته باشد اما در کل به معنی جمع تک تک تمامی اعمال انجام شده می باشد. کارما به معنی نوعی کیفر , انتقام , مجازات و یا پاداش نیست نیست بلکه به صورت بسیار ساده ای با انچه هست سروکار دارد , به این ترتیب که نتیجۀ کردارها تجربه و آمادگی گذشته , حال و آیندۀ ما را می سازد . تمامی موجودات زنده در مقابل کارمای خود و اثرات آن برای رهایی از سامسارا ( چرخۀ باز پیدایی ) مسؤول هستند . در این باور این گونه فرض می شمو که آنچه شما اکنون هستید نتیجه ایست از کارمایی که در زندگی های پیشین خود کسب کرده اید و آنچه در زندگی بعدی خواهید بود نتیجه ایست از اعمال شما در این زندگی , پس در این تعریف شما چیزی نیستید جز نتیجۀ اعمال , و مسؤول در قبال تمامی آنان , جهنم چیزی نیست جز باز پیدایی های ( تناسخ ) متناوب در کالبد های مختلف و امری است ذهنی که در قالب اعمال شما عینیت می یابد , و این باز پیدایی تا زمانی ادامه می یابد که شما خود را از چرخۀ رنج زایی هستی ( سامسارا) رهایی بخشید که این امر شما را وادار به زندگی در راهی درست و انسانی , جدا از هر گونه خواهش نفس , کینه , نفرت , خشم , آزار موجودات می نماید در هر صورت این بر عهدۀ شماست که خواه در یک زندگی , خواه در هزاران زندگی به رهایی مطلق ( نیروانا ) یا همان اشراق .
در نگاه به مسئله تناسخ باید توجه داشت که جدای از قضاوت های شخصی به آن نگاه کنیم و با آن مانند پدیده ای نو و امری که گویا زایده دیدگاه غربی ست برخورد نکنیم . و این نکته را باید دانست جدا از اعتقاد و یا عدم باور ما نسبت به آن , تناسخ سالیان بسیاری از اعتقادات بومیان جهان و حتی نیاکان ما در سراسر جهان بوده است و فرضیه ای بی اساس با عمری چند صد ساله نیست , بلکه درختیست با ریشه هایی به عمق خلقت انسان در جهان هستی .