کافه تلخ

۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

ذوالقرنین و یاجوج و ماجوج



ذوالقرنین و یاجوج و ماجوج

ان یاجوج و ماجوج مفسدون فی الارض فهل

نجعل لک خرجا علی ان تجعل بیننا و بینهم سدا

ذوالقرنین با سعی و تلاش و جهاد فتوحات خود را گسترش داد تا به سرزمینی بین دوکوه سر به فلک کشیده رسید.در این سرزمین مردمی در آسایش زندگی میکردندکه زبان تکلم آنها مفهوم نبود.در جوار آنان قومی وحشی و ستمگر میزیستند.این قوم وحشی و متجاوز و در عین حال گمراه کننده کسی نبودند جز قوم یاجوج و ماجوج.

مردم چون دریافتند که ذوالقرنین پادشاهی نیرومند و مقتدر است و حدود سلطنت او گسترده و سپاهیانش فراوانند به او پناه بردند و از وی خواستند تا بین آنها و یاجوج و ماجوج سدی بنا کند و سرزمین ایشان را از یکدیگر جدا سازد و از تجاوز و تعدی ایشان جلوگیری نمایدزیرا یاجوج و ماجوج اقوامی بودند که ظلم و ستم با طینت و سرشت آنان آمیخته شده و شمشیر و نصیحت قادر به تسلیم کردن آنان نبود.سپس آن قوم در ادامه ی خواهش خود گفتند:
حاضریم برای بنای سد تو را یاری دهیم و هزینه آن را در اختیار تو بگذاریم.

ذوالقرنین که خدا ذات او را با نیکی سرشته و خلقت وی را با خیر آمیخته بود و گنجهای زمین و منافع آن را در اختیار وی قرار داده بود خواهش آنان را پذیرفت و اموال آنان را نیز بازگرداند و گفت:((آنچه خدا به من عطا فرموده بهتر است)). سپس از آنان خواست تا به وی کمک کنند و در عمل سد سازی کمک نمایند تا کا را شروع نماید.

مردم برای ذوالقرنین مقدار زیادی آهن و مس و چوب و ذغال آماده ساختند ذوالقرنین قطعه های آهن را در بین دو کو میگذاشت و اطراف آن را ذغال و چوب می نهاد آنگاه آتش را روشن میکرد و مس ذوب شده را در مفاصل و منافذ آن جاری میساخت و بدین طریق سد بزرگ و محکمی بین دو کوه بوجود آوردند تا یاجوج و ماجوج نتوانند از آن بالا روند و یا از آن عبور کنند و بدین طریق خداوند قومی را که گرفتار ظلم و ستم بودند را آسایش و راحتی بخشید و از شر یاجوج و ماجوج رهانید. ذوالقرنین چون دید سد محکم و بزرگی ساخته از صمیم قلب گفت:

((این از لطف و رحمت خدای من است و هرگاه و عده ی پروردگار من فرا رسد این سد را با زمین یکسان خواهد ساخت و البته وعده ی پروردگار من حق است)) سوره ی کهف آیه ی 98

اما اینکه یاجوج و ماجوج چه کسانی بودند نیاز به بحثی بسیار طولانی دارد.

یاجوج و ماجوج از نسل چه کسی بودند؟

در روایات آمده است که بعد از حادثه ی طوفان نوح علیه السلام بر وی سه فرزند باقی ماند: سام حام و یافث

از سام اعراب و عجم ها متولد گشت که اکثر پیغمبران از آن دسته بودند. همه سفید روی و نیکخوی عالم و دانشمند و با فضیلت بودند. وسط زمین از آن او بود که عبارت است از بیت المقدس-نیل-فرات-دجله و سیحون و جیحون.

از حام همه سیاه پوست بیرون آمدند.گبشیان-زنگیان و هندیان که اکثرآ کافر و ظالم شدند. علت آن را گفته اند که نوح به پیروانش فرمود که در کشتی با همسران خود جماع نکنند حام نافرمانی کرد نطفه اش را گردانید و سیاه شد و قسمت غربی نیل و ماورای سیحون از آن او بود.

از یافث ترک و سقلابی و یاجوج و ماجوج به عمل آمدند که بیشتر اهل چین و ژاپن و ترک میباشند. ماورای تیسفون تا مجرای صیام از آن او بود.

گویند که آنان(یاجوج و ماجوج) همه روزه در حال کندن دیوار و سدی که توسط ذوالقرنین ساخته شد میباشند و چون کمی از آن میماند تا به اتمام برسد خسته میشوند و میگویند:
بیایید شب را استراحت کنیم و بعد فردا کار را ازپیش گیریم. چون صبح میشود میبینند که آن سد به قدرت خداوند دوباره سالم شده,پس آنان دوباره آغاز به کار میکنند و این به همین منوال پیش میرود تا در آخرالزمان فرزندی از آنان متولد میشود که چون شروع به کندن منیماید و شب فرا میرسد میگوید:برای امروز کافی است باشد فردا انشا الله دوباره شروع به کار میکنیم.

چون روز بعد فرا رسد میبینند که سد به همان وضع دیروز باقی مانده و آنگاه به بیرون خروج میکنند و خرابی زیادی را به بار میاورند…..و این یکی از نشانه های نزدیک شدن قیامت است.

به ترجمه ی آیات 83 تا 98 سوره کهف که توسط دوست عزیزمان مهدی آقا-که وبلاگ راه راه را اداره میکنند-تهیه شده توجه فرمایید:

و (محمد) تو را از ذوالقرنین می پرسند، بگو: اینک از وی خبری و سخنی بر شما می خوانم. ما او را در زمین قدرت و حکومت دادیم و اسباب (رسیدن به) هر چیزی را در اختیارش نهادیم. او نیز از این اسباب بهره برد.
تا به غروبگاه آفتاب رسید. در آنجا احساس کرد که خورشید در چشمه تیره و گل آلودی فرو می رود و در آنجا قومی را یافت. گفتیم ای ذوالقرنین آنها را مجازات می کنی و یا روش نیکی در مورد آنها اتخاد می کنی؟ گفت:
آنکس را که ستم کرده است، مجازات خواهیم کرد، سپس به سوی پروردگارش باز می گردد و خدا او را مجازاتی شدیدتر خواهد کرد. و کسی که ایمان آورد و عمل صالح انجام داد، پاداشی نیکوتر خواهد داشت و ما نیز بر او آسان می گیریم. سپس بار دیگر از اسبابی که در اختیارش گذاشتیم بهره گرفت تا به خاستگاه خورشید رسید. در آنجا دید که خورشید بر مردمی طلوع می کند که در برابر تابش آفتاب پوششی برای آنها قرار نداده بودیم. آری اینچنین بود و ما از امکاناتی که نزد ذوالقرنین بود آگاهی داشتیم.
باز اسبایی که در اختیار داشت را استفاده کرد و همچنان به راه خود ادامه داد تا به میان دو کوه رسید و در کنار آن دو کوه مردمی را یافت که هیچ سخنی را نمی فهمیدند. او را گفتند:
ای ذوالقرنین! یاجوج و ماجوج در این سرزمین فساد می کنند، آیا ممکن است ما پاداشی برای تو قرار دهیم و تو میان ما و آنها سدی ایجاد کنی؟
ذوالقرنین گفت:
آنچه که پروردگارم در اختیار من گذارده از پیشنهاد شما بهتر است.
مرا با نیرو بدنی خود یاری دهید تا میان شما و آنها سد محکمی بسازم. قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید و آنها را روی هم بچینید تا زمانی که میان دو کوه پوشانده شود. آتش ییافروزید و در آن بدمید. آنها دمیدند تا قطعات آهن سرخ و گداخته شد، سپس گفت:
اکنون مس مذاب بیاورید تا به روی آن بریزیم. سرانجام سد قدرتمندی ساخت که قوم یاجوج و ماجوج قادر نبودند از آن بالا روند یا در آن رخنه کنند.
www.smahdi.blogfa.com

نوشته شده در ذوالقرنین, ذوالقرنین و آب حیات, یاجوج و ماجوج