حدود ۲۶۰۰۰ سال پیش نژاد بشر به تکنولوژی بسیار بسیار پیشرفته ای دست پیدا کردند.نوع انسان حقیقت جو و صادق بود و به نوعی عصر طلایی بشر بود.در آن زمان شکل کره زمین بسیار متفاوت بود و همچنین بود شکل انسانهای روی زمین.
سرزمین مادری بشر سرزمین لموریا Lemuria بود و مرکز اصلی آن کشور عظیمی به نام تلوس Telos.
در کنار آنها آتلانتیس Atlantis قاره ای بزرگ با تمدنی بی نهایت فراتر از آنچه تصور کنید رقیب علمی لموریا بود.
مردم زمین اگرچه بسیار پیشرفته بودند اما هنوز قدرت سفرهای فضایی را نداشتند…تا اینکه یک شب مردم تلوس شاهد فرود آمدن سفینه های عظیم و درخشانی از آسمان بودند.
بزرگنرین تاریخ شناس و دانشمند تلوس زنی بود به نام بانوی خورشید Lady of the SUn. او به فرمان پادشاه لموریا به استقبال مهمانان فضایی رفت. این مردمان سیاره ی ونوس Venus(زهره) بودند که برای تبادل علم و دانش و با پیام دوستی به زمین آمده بودند.
مردم زهره با مردم زمین قراردادهای تجاری بستند و عصر جدیدی روی زمین شروع شد..اما دیری نپایید که راهبان و مذهبیان آن دوره تمدن را به انحراف کشیدند.آزمایشهای اتمی و ژنتیکی سبب به هم ریختن کدهای ژنتیک (DNA) شدند و موجودات وحشتناک و خطرناک زمین را اشغال کردند..رحم و دوستی و صداقت از زمین رخت بر بست و انسانها مطیع امیال و شهوات زشت خود شدند.
زمین به اواخر عصر طلایی خود نزدیک شده بود و دوره ای که قابل مقایسه با زمان فعلی ماست باید به پایان می رسید.گناهای بشر به صورت ویرانی و طوفان و سیل بر زمین نازل شدند تا سیاره را به دوره ای بالاتر صعود دهند(به نوشته ی صعود به بعد ۴ در همین صفحه رجوع کنید).
بانوی خورشید از مردم ونوس درخواست کمک کرد.آنها تصمیم گرفتند که فقط انسانهای پاکی را باقی مانده اند با سفینه های خود نجات داده و به زهره ببرند و مردم نادان و ناآگاه را باقی بگذارند تا هلاک شوند زیرا به اندازه ی کافی پیامبر و بشارت دهنده به آنها فرستاده شده بود و آنها راه کثیف خود را عوض نکرده بودند.
سفینه های ونوس زمین را به همراه انسانهای پاک ترک کردند در حالیکه مردم زمین با عصبانیت فریاد بر می آوردند که این انصاف نیست.
پیش از رفتن – دختر خورشید و دانشمندان ونوس تمام اسرار بشریت و دانشهای موجود را روی الواح فلزی ( از جنس تلونیوم Telunium) که هرگز از بین نمی رود برای بشر آینده باقی گذاشتند که هم اکنون زیر آب هستند و شاید در سالها ی آتی کشف شوند.
با رفتن سفینه ها تمام دانش و تمدن بشر از جمله قدرت پرواز-نامرئی شدن-تله پاتی-سفرهای فضایی و …. هم از بین رفتند و قاره ی عظیم آتلانتیس و لموریا به همراه ساکنینش به قعر آبها فرو رفتند.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع نوشته ی بالا؟
ترجمه ی بخشی از مقدمه ی کتاب ؛ اسرار خفته در مکانهای مخفی ؛ نوشته ی جرج هانت ویلیام سن می باشد.
این کتاب از مشهورترین و پر فروشترین کتابهای تاریخی و علمی غرب است که اسرار بسیاری را افشا کرده است.متاسفانه به زبان فارسی موجود نیست و نسخه ی انگلیسی آن کمیاب می باشد. Secret Places of The Lion by George Hunt Williamson
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اطلاعات جنبی راجع به این مبحث:
لموریا در زیر آبهای اقیانوس پاسیفیک در نزدیکی قاره ی آمریکای شمالی کنونی قرار دارد. تمدن لموریا افسانه نیست بلکه توسط باستان شناسان کشف شده و باقی آن به زودی کشف می شود .
.سنگ نوشته ای از مو
نام بزرگترین تمدن لموریا مو MU بوده است که در ایالت آریزنا Arizonaدر آمریکای شمالی واقع شده و سنگ نوشته ها و معابد آن از زیر خاک بیرون آورده شده است.
جای لموریا روی نقشه توسط دانشمندان مشخص شده است.
آتلانتیس سالها پیش توسط باستان شناسان شناسایی شد و همه ی تحقیقات نشان داد که این قاره در عرض چند ساعت و ناگهانی غرق شده است.برخی از نجات یافته گان با کشتی خو را به سواحل مصر کنونی رساندند و این اخبار از آنها به حای مانده است. این عکس بخشی از سرزمینهای غرق شده را در زیر اقیانوس نشان میدهد.می تواند متعلق به آتلانتیس یا مو باشد.
تمدن آتلانتیس اولین بار به طور جدی توسط مردی معمولی به نام ادگار کایس شناسایی شد.مردم آتلانتیس به گفته ی خودش با او تماس گرفته و مکان قاره را مشخص کرده و اطلاعات جالبی را فاش کردند.پیش از آن افلاطون Plato فیلسوف مشهور یونانی به این قاره اشاره کرده بود.(به کتاب مکانهای اسرار آمیز جهان مراجعه شود.)
جزیره ایستر Easter Islandبخشی از تمدن مو است که از آب بیرون مانده است.مجسمه های عجیب و غول آسای این جزیره هزاران توریست را مبهوت خود کرده.
اتلانتيس (بهشت گمشده)
حدود 350 سال قبل از ميلاد ‘ افلاطون در رساله اي به نام تيمائوس (Timaeus) چنين نوشت : ” 12 هزار سال پيش از اين جزيرهاي بوده است بزرگ با تمدني ستايش انگيز موسوم به آتلانتيس که…” به اين ترتيب نام قاره آتلانتيس براي نخستين بار بر قلم افلاطون جاري شد و به زودي بر سر زبانها افتاد .
اين فيلسوف بزرگ يوناني انگاه در رساله ديگري به نام کور تياس (Critias) شرح بيشتري از قاره اتلانتيس و تمدن ان نوشت ” اتلانتها افزون بر 20 ميليون نفر بودند که در جزيره اي خوش اب وهوا به وسعت 154 هزار مايل مربع زندگي مي کردند در جنگلهاي انبوه اتلانتيس انواع جانوران بزرگ وکوچک مي زيستند و شهرهاي اباد ان با ساختمانهاي عظيم با شکل هرم درخشش نور بود و مرمر …”
طبق گزارش افلاطون “… بر اين سرزمين اطلس حکومت مي راند که مردم او را ستون اسمان مي دانستند و در مرکز جزيره در بزرگداشت اطلس معبدي با شکوه ساخته بودند که ديوارهاي عظيم داشت و درهاي ان تزيين يافته بود از سنگها و فلزات قيمتي در زير تابش نور خورشيد همچون الماس مي درخشيد .”
افلاطون ادامه مي دهد :” مقدس ترين حيوان در نزد مردمان اتلانتيس گاو نر بود که مظهر قدرت بي شمار مي رفت و به عنوان برترين هديه به پيشگاه اطلس با مراسمي شکوهمند در برابر معبد بزرگ قرباني مي شد تا فوران خون سنگهاي مرمر را رنگ اميزي کند .”
به نوشته افلاطون :” در قاره اتلانتيس شهرها به شکلي هندسي و زيبا ساخته شده بودند و کانال هاي اب که همچون رگها در بدن به هر سو امتداد داشتند مزرعه ها و باغها را سيراب مي کردند . اساس فرهنگ و تمدن اين مردمان سعادتمند همانا برادري و صفات عالي انساني بود. اما چون قدرت ايشان روز افزون شد به تدريج شروع به دست درازي به ديگر سرزمينها کردند افلاطون ميگويد :
روح احساس و کمک در انها ديگر از بين رفته بود انها اعتقاد و ايمان خود را از دست داده بودند انها با سپاهياني بي شمار قصد فتح اتن و سرزمين هاي شرق را داشتند .
اما زئوس طوفاني بر انها نازل کرد . مجازاتي که به هيچ وجه قابل تصور نبود . افلاطون در اين باره نوشت “طوفان سبب زمين لرزه و سيل هاي بزرگي شد که به مدت يک شبانه روز به شدت ادامه داشت وقتي دريا جزيره آتلانتيس را به زير خود فرو برد و ناپديد گشت ” افلا طون ترديد داشت که هرگز نشانهاي از اين سرزمين گمشده به دست ايد .
او نوشت ” اقيانوس در ان نقطه به مکاني غير قابل عبور و جستجو تبديل شده است”.
به اين ترتيب و به روايت افلاطون تمدن اتلانتيس در اغاز شکوفايي نابود مي شود و سه نيروي سهمگين طبيعت يعني : اتشفشان و زلزله و طوفان با چنان شدت و خشونتي بر پيکر اتلانتيس مي تازد که تصور ان نيز لرزه بر پيکر ادمي مي اندازد .اين واقعه در سال 3500قبل از ميلاد روي مي دهد . جزيره اتلانتيس به لرزه در مي ايد ; زمين از هر سو شکاف بر مي دارد و تکه تکه مي شود . از قله هاي کوه اتش فوران مي کند و تکه هاي مذاب همچون باران مرگ بنا ها را هدف قرار مي دهد . سپس خاکستري داغ همه فضا را تيره و تار مي کند و بر سراسر جزيره فرو مي بارد تا … سرانجام چنان کند که آتلانتيس در زير پردهاي سنگين مدفون شود وبه افسانه ها بپيوندد .
چون افلاطون در گذشت ; اتلانتيس هم از ياد ها رفت و ديگر کسي سراغ ان جزيره اسراراميز را نگرفت جز انکه نا مش براي درياي اتلانتيک (واقع در ميان سه قاره افريقا اروپا وامريکا ) باقي ماند .اما جست و جو گران و دوستداران تاريخ و گذشته زمين با مطاله رساله هاي افلا طون در انديشه جزيره اي فرو مي رفتند که در ان مردمي لايق و هوشمند زندگي مي کردند و همواره پرسش اين بود که اتلانتيس در چه نقطه ا ي قرار داشته و علت واقعي نابودي ان چه بوده است ؟ ايا چنين تمدني واقعيت داشته يا افلاطون از رويا هاي خود سخن گفته است؟ اين ترديدها از انجا قوت مي گرفت که اتلانتيس در زبان مصريان باستان به معني ” جزيره بي نام ” است و يونانيان باستان نيز علاقه وافري به سرزمينهاي اساطيري و داستانهاي مربوط به اسطوره ها والهه ها داشته اند . بنابراين رساله افلاطون مي بايستي درباره يک ارمانشهر در جزيره ا ي موهوم ميان درياي اساطيري باشد .
يک فرض ديگر اين بود که افلاطون از تمدني سخن به ميان اورده که نشانه ها و چگونگي ان
را از زبان دريا نوردان شنيده و خودش چيزهاي زيادي به ان افزوده است .(قسمت اول)
نوشته:meraj marjani برگرفته ازکتاب کاوش در گذشته
منبع:http://medjai.anzaliblog.com/cat347/