کافه تلخ

۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

كتاب گمشده انكي(فصل هفتم قسمت سوم)






به این لوح خوب دقت کنید !

انکی در پاسخ پسرش گفت :
شما فرمانده Igigi ها شدید و درمریخ برترین فرد بودید ! مردوک به او گفت:
افسوس پدرم !
سرنوشت باعث محرومیت ما از سلطه شده است ! شما ، پدرم ، با اینکه نخستین فرزند آنو هستید اما هنوز انلیل ، و نه شما ، وارث قانونی است .
شما پدرم ، اولین کسی بودید که فرود آمد و اریدو را تاسیس کرد .
اما اکنون اریدو در قلمرو انلیل قرار دارد و شما در فاصله دور در آبیزو هستید .
من نخستین فرزند شما هستم و توسط همسر قانونی شما در نیبیرو به دنیا آمده ام .
هنوز طلاهای زیادی در شهر نینورتا انباشته شده است که او تصمیم می گیرد آنها را بفرستد یا نفرستد . بقای نیبیرو در دستان او قرار دارد ونه در دستان من !
اکنون که در حال برگشتن به زمین هستیم چه کاری باید انجام دهیم ؟
من پادشاه و مشهور خواهم شد یا اینکه سرنوشتم این است که دوباره تحقیر شوم ؟ انکی در سکوت فرزندش را در آغوش گرفت ، وروی ماه متروک به او قول داد .



من باعث شدم که آینده ات تباه شود .
زمان آسمانی شما فرا خواهد رسید . من نیز ایستگاهی مجاور شما خواهم داشت . اکنون زمان بررسی وضعیت Sippar است ، محل نگهداری سفینه ها در EDIN . اینکه چگونه کارگران بدوی به EDIN برگشتند .
برای مدت زیادی از مدارهای زمینی ، پدر و پسر در زمین غیبت داشتند . درزمین هیچ برنامه ای اجرا نشده بود و درمریخ هم lgigi ها آشوب به پا کرده بودند . انلیل گزارشهای سری برای آنو می فرستاد او ازطریق تاسیسات Nibru-ki با آنوارتباط برقرار می کرد .
انکی ومردوک به ماه رفته اند و برای مدارهای بیشماری در آنجا خواهند ماند .
فعالیتهایشان مشکوک است و هنوز نمی دانیم در فکر چه توطئه ای هستند . از وقتی مردوک ایستگاه مریخ را ترک کرده Igigi ها بی قرار هستند .
طوفان گردو خاک برروی ایستگاه ما در آنجا تاثیر گذاشته است . هنوز نمی دانیم چقدر خسارت به آنجا وارد شده . مکانی برای سفینه ها در Edin باید تاسیس شود .



ص 122

طلا از آنجا مستقیما اززمین به نیبیرو حمل خواهد شد . از این به بعد دیگربه ایستگاه مریخ احتیاجی نخواهیم داشت . این طرح نینورتا است و او آن را هوشمندانه طراحی کرده . اجازه بدهید محل سفینه ها درنزدیکی
Bad-Tibira باشد . اجازه بدهید نینورتا اولین فرمانده آن باشد . آنو با دقت به سخنان انلیل گوش می داد و سوالات خو درا مطرح می کرد و انلیل هم به او پاسخ می داد . انکی ومردوک به زمین برگشتند . درباره ماه چه چیزی فهمیدید ؟ اجازه بدهید به حرفهای آنها گوش بدهیم . انکی و مردوک از ماه حرکت کرده بودند تا به زمین برگردند . آنها از شرایط سخن گفتند ، آنها گزارش دادند که ساختن یک ایستگاه روی آن غیر عملی است . آنو گفت : اجازه می دهم که آشیانه سفینه ها را بسازید ! انکی به آنو گفت : اجازه بدهید مردوک فرمانده آن باشد !انلیل با عصبانیت گفت : ما نینورتا را برای این مسئولیت در نظر گرفته ایم . او فرمانده Igigi ها است و بیش از این دیگر به او نیازی نیست . این دانش و وظیفه مردوک است . انکی به پدرش گفت :
اجازه بدهید او نگهبان دروازه آسمان باشد .
آنوبا علاقه به این بحث گوش می داد .او می دید که چگونه رقابت بر پسرانش تاثیر گذاشته است . آنو فرد خردمندی بود که باید در اینجا با خرد خود تصمیمی می گرفت . آشیانه سفینه ها ، این راه جدید برای طلا دسته بندی شد . اجازه بدهید این مکان جدید در اختیار نسل جدیدی قرار گیرد . دستور این است . پس نه انکی نه انلیل ، نه نینورتا نه مردوک ! اجازه بدهید این مسئولیت را نسل سوم بر عهده بگیرد ، دستور می دهم که Utu فرمانده باشد . اجازه بدهید تا آشیانه سفینه ها را بسازد . Sippar ساخته شود . شهر پرنده ! این نامش خواهد بود . این حکم آنوبود و کلام پادشاه نیز تغییر ناپذیر بود . در هشتاد ویکمین Shar ، ساختن آن شروع شد . طبق نقشه انلیل پیش رفتند .

ص 123



Nibru-ki در مرکز قرار داشت ،‌ انلیل مرکز زمین را برای آن تعیین کرده بود . روی دایره هایی مسافتها و مکانها در نسبت با شهرهای قدیمی تعیین شدند . شبیه پیکانی به طرف دریا که انتهای آن بند به کوهها باشد ساخته شد . خطی کشیده شد از از نوک دو قلوهای Arrata تا آسمانهای نواحی شمالی . در جایی این بند کشی خط Arrata یکدیگر را قطع می کردند . در مکانی برای Sippar ،‌ مکانی برای سفینه ها ، علامتی خارجی گذاشته شد که هرکسی را مستقیماً به آنجا راهنمایی می کرد . این مکان در مسیری دایره وار در نسبت با Nibru-ki قرار داشت . همه از این طرح مبتکرانه وطراحی دقیق تعجب کرده بودند .

در هشتادو دومین Shar ساختن Sippar کامل شده بود . به Utu ی قهرمان ، نوه انلیل ، دستورات لازم داده شد . کلاه ایمنی عقابی که با پرهای عقاب تزئین شده بود به او داده شد . آنو اولین کسی بود که با سفینه اش از نیبیرو بصورت مستقیم به Sippar سفر کرد .
با چشم خودش ساخت وسازها را دید و شگفت زده شده بود از اینکه چیزی را که می خواست انجام شده بود .
مردوک دستور داد که Igigi ها برای قرار گرفتن در موقعیت جدید از مریخ به زمین بیایند . آنوناکی از تاسیسات فرودگاه و آبیزو جمع شدند . در آنجا مراسم خوش آمد گویی و جشن و شادی برپا بود .
مراسم رقص و آواز برای آنو و نوه انلیل برگزار شد . آنو او را بوسید و او را Anunitu ،‌به معنی محبوب آنو نامید . قبل از رفتن ،‌آنو همه قهرمانان زن و مرد را جمع کرد . او به آنان گفت :

اکنون عصری جدید شروع شده است ! این مکان برای تامین مستقیم طلای نجات بخش ساخته شده است و این به معنی پایان یافتن کار شاق در آینده است . این بار دیگر طلای کافی برای حفاظت از نیبیرو ذخیره خواهد شد . کار پر زحمت روی زمین کم و کمتر خواهد شد و قهرمانان زن ومرد به نیبیرو بازخواهند گشت .

اینگونه پادشاه آنو در جمع به همه قول داد . آنهارا بسیار امیدوار نمود .

ص 124



چند Shar بیشتر کار سخت طول نخواهد کشید و سپس آنها به خانه بازخواهند گشت . با جشن وشادی آنو به نیبیرو بازگشت و با خود طلا ، آنهم از نوع خالصسش را برد . Utu با عزت واحترام کار جدیدش را شروع کرد و نینورتا هم فرماندهی Bad-Tibira را حفظ کرد . مردوک نه به مریخ برگشت ونه با پدرش به آبیزو رفت !‌اوآرزو داشت که روز بتواند تمام نقاط زمین را ببیند بنابراین در کشتی فضایی سوارشد تا سفر به دور دنیا راآغاز کند .
تعدادی از Igigi ها درمریخ باقی ماندند و تعدادی هم درزمین ساکن شدند و Utu فرمانده آنها شد . بعد از برگشتن آنو به نیبیرو ،‌زمین انتظار رهبران بزرگی را می کشید .
آنوناکی انتظار داشتند که با بازسازی جدید آنها با قدرت به کارشان ادامه دهند . طلاها به سرعت انباشته می شدند واین راهی سریعتر و طبیعتی تر بود .
در واقع افسوسی وجود نداشت برای کار که در حال انجام شدن بود !‌ انتظار آنوناکی این بود که در آبیزودیگر از کارشاق خبری نباشد و جایش راحتی و آسایش داشته باشند . آنوناکی های ساکن آبیزو می گفتند :
اکنون که عملیات تکثیر در حال انجام شدن است ، اجازه بدهید آنها کار را انجام بدهند .
درEdin کارها زیاد شده بود شرایط جدید نیازهای جدید و محلهای اقامت جدید طلب می کرد . قهرمانان در Edin فریاد می زدند که چراکارگران بدوی محدود به آبیزو هستند؟ قهرمانان در Edinفریاد می زدند که چرا برای چهل Shar راحتی و آسایش تنها در آبیزوباید فراهم شود . کارما هم اینجا سخت شده ودیگر در توان ما نیست . باید اجازه دهید تا ما از کارگران بدوی استفاده کنیم .
در زمانیکه انکی وانلیل روی این موضوع بحث می کردند ، نینورتا تصمیمی گرفت . او با پنجاه نفراز قهرمانان مسلح به اردوگاهی در آبیزو رفت .
در جنگلها و استپهای آبیزو آنها شروع به تعقیب وگریز کردند . با روشهای ویژه ای آنها شکار کردند و مردان و زنانی را برای کار به Edin آوردند . آنهارا تربیت کردند تا کارهای کوچک را بتوانند انجام دهند چه در باغها و چه در شهرها . از این کارها هم انکی عصبانی بود وهم انلیل خشمگین !‌ انلیل به نینورتا گفت : من آدمو تیامات را اخراج کرده بودم و حالا شما آنها را برگردانده اید ؟ !‌