جعل حرکت برای متحرک
زوجیت و اربعه لازم و ملزوم یکدیگرند و آنچه علت اربعه است علت زوجیت آن نیز هست زیرا «لایتخلل الجعل بین الملزوم و لازمه» لازم وجودی غیر از وجود ملزوم ندارد در مورد متحرک نیز چنین است و متحرک که جوهر است یک وجود سیال است و وجود حرکت عین وجود متحرک است و اختلاف متحرک و حرکت اختلاف تحلیلی و اختلاف عقلی است و جاعل جعل میکند به جعل بسیط، همان متحرک را. جعل او عین جعل حرکتش نیز هست.
حتی حرکت در وضع و کم و کیف وأین نیز که از لوازم تشخصند و مشخصات و لوازم تشخص با جوهر دو وجود ندارد بلکه متحد الوجودند، حرکت اینها عین حرکت جوهری است و این لوازم تشخص این قابلیت را ندارند که جعل میانشان و میان موضوعشان متخلل شود پس علت اینها همان علت موضوعشان است و علت موضوعشان، ماوراء طبیعت است پس علت اینها هم همان است[5].
علت زمان
چون حرکت دارای کمیت است و مقدار حرکت یا کمیات را زمان در نظر گرفتهاند مثل هفتصد سال قبل که متقدم است نسبت به حال ولی روی هم زمان وحدت اتصالی دارد و نسبت آن علت به اجزاء متقدم و متأخر زمان نسبت واحدی است و علت زمان چیزی است که آن چیز در زمان نیست یعنی محیط بر همه اینها است و علت حدوث و علت بقای زمان هر دو یک چیز است علت زمان یا نفس است یا عقل است یا ذات باری.
اما نفس محال است که علت زمان باشد پس میماند ذات باری یا عقل و این دو نیز با یکدیگر تنافی ندارند. اگر بگوییم ذات باری، بلاواسطه نسبت دادهایم و اگر بگوییم عقل، با واسطه به خدا نسبت داده ایم و اگر نفس علت زمان نیست از جنبه طبیعی آن است و نفس فلک را که میگفتند علت زمان است دو جنبه دارد از یک جنبه عقل محض است اما از جنبه تعلقش به جسم یک امر طبیعی است پس نفس از این جنبه که عقل محض است علت زمان است.