کافه تلخ

۱۳۸۶ آذر ۱۹, دوشنبه

اسطوره زن

اسطوره اي از زن را با نماد بي همتاي سرزمين تاريخي پاروپاميسس Paropamisus نماد بي همتاي « شاخ گوزن » در جريان يك مراسم آييني. دريغم مي آيد اسطوره و نمادي كه سينه به سينه به روزگار ما كشيده شده بين افراد اندكي محدود بماند.
[ شبي « الان قوا » مادر دو فرزندش شد كه حاصل آميختگي الان قوا و نور بود ] . اين افسانه اي با اندام هاي اسطوره اي ست كه سينه به سينه آمده و ما را متوجه خود كرده است
الان قوا دختر پادشاه ، بعداز مرگ پدر ،‌با برادر و مادرش زندگي مي كرد ، پس از مدتي علايم بارداري در او مشاهده مي شود ، شايد او به ما خيانت كرده است و در ترديدي آشكار خانواده اش با پاسخ الان قوا مواجه مي شوند : « شب هنگام سقف برداشته مي شود ، نوري از بالا مي تابد و هم بستر مي شود و اين بارداري حاصل آميختگي با نور است . » الان قوا پس از مدتي دو پسر به دنيا مي آورد كه در افغانستان اجداد دو طايفه ي « نوري ها » ناميده شده كه هم چنان به اجزايي از اسطوره ي الان قوا مبدل شده اند. اكنون اين افسانه با پيكره بندي اسطوره اي مارا متوجه خود كرده و از لابلاي حصارها خود را عبور داده تا به سخن در آيد ، اين در حالي ست كه يك زن بدون حضور در پايگاه هاي اجتماعي قدرت در افغانستان بدل به قهرماني لابه لاي اساطير مي شود ، جايي دور از حصار قدرت و ضمن اين كه از درون و از نا خود آگاهي اجتماعي سر بر مي كند . اكنون الان قوا زنده و ناميراست و نوع مخاطب قرار گرفتن او ما را به زوايا ي پنهان اجتماعمان راهبري مي كند. ما را به اجتماعي بسته و ديكتاتورمآبانه مي برد و از سويي ديگر به اجتماعي نرم و پذيرنده ي گونه گوني . الان قوا آميخته با جهان گونه گوني نوعي را مي سازد با نمادها و منبت كاري هايي از اسطوره . او بي گمان پا به دنياي اساطيري مي نهد كه مي تواند مثل پتانسيل و تواني معنوي در جريان زندگي صاحبانش فعالانه باشد. دختر پادشاه ، نور و دو پسر ، همه كنار هم قرار مي گيرند و جايي دور از روايت معمول زندگي پا را از حدود عقلانيت بيرون مي گذراند و اولين گام ها را در راه تبديل شدن به اسطوره بر مي دارند، نور از بالا مي آيد سقف برداشته مي شود و اين خود مي تواند ما را به منبعي مابعدالطبيعي برساند. نور حاصل نوعي مابعدالطبيعه است كه هم چون خدايان كهن به جايگاه مابعدالطبيعي محدود نيست و پا به طبيعت مي گذارد و با بشرمي آميزد . سوي ديگر اين بازي الان قوا ست . الان قوا با مابعد الطبيعه مي آميزد و امكاني بشري را مي نماياند ، براي دسترسي به نوعي ديگراز مابعدالطبيعه ، نـوعي رابطـه
اي بينابين با مابعد الطبيعه و طبيعه و دستيابي و وصل شدن هردو . اسطوره ي الان قوا ضمن اين كه حكايت از وصل شدن به مابعد الطبيعه مي كند ، زمين را نيز به چالش در مي آورد و اولين خصلت خود را در جهان اسطوره مي نماياند . يعني اجراي شيوه ي خاصي از بودن ، كاملاً منحصر به فرد و يگانه با پي رنگ هايي اجتماعي كه بتواند با وصل شدن به مابعد الطبيعه به اسطوره منجر شود، الان قوا ، حكايت از بودن در جامعه اي ديكتاتورمآبانه نيز هست كه براي اجراي شيوه هاي غير معمول بودن و زندگي بايد تن به اساطير داد. امكاني براي بروز الان قوا و شيوه هاي گوناگون ديگر در چنين جامعه اي نيست
تنها با وصل شدن به جهان غير عقلاني مي توان آزاد بود و شيوه هاي گوناگون زيستن را به رخ كشاند . جهان عقلاني ، جهان مشخص و با نظمي مشخص است ، صورت بندي عقل در جامعه ي الان قوا اجازه ي بروز گونه گوني را گرفته است و تقريباً مسيرها براي تنوع مسدود مي باشد ، الان قوا ناچار است كه ازخود بگذرد و به اسطوره بدل شود ، مقابل اسطوره نمي توان ايستاد ، براي اسطوره نمي توان مرز گذاشت و آن را در جغرافيا و عقل محدود كرد
براي همين ست كه من فكر مي كنم تغييرات تاريخي در سرزمين ما ابتدا از مسيرهاي مابعد الطبيعي صورت گرفته. از رؤيا . تخيل ، نماد، افسانه، و اسطوره . مثال هاي زيادي را مي توان آورد كه چگونه تبارشناسي يك افسانه ما را به صورت بندي گوناگون اجتماع مي برد

يعني افسانه از نشانه هاي گوناگون و چندپاره شكل يافته است. افسانه ي مشهور « بندامير »‌ضمن اينكه با عناصر خاور دور هم چون « اژدها » آميخته ، عناصر گوناگوني از بوديسم ، مهرپرستي ، و حتا اسلام را نيز در خود جاي داده است . افسانه هاي مربوط به كهن ترين معبد آرياناي باستان ،در « بلخ بامي » ما را به تلاقي اعجاب آور بوديسم و مهر پرستي مي برد.