حکمای مشاء و اشراق عالم را حادث ذاتی و قدیم زمانی میدانند. چون انفکاک صنع از صانع محال است. موجودات زماندار به حسب ماده، قدیم و صور متوارده برهیولای عالم را حادث زمانی میدانند. ملاصدرا چون قائل به حرکت جوهری است مجموعهی عالم ماده را مسبوق به عدم زمانی میدانند و برای این عالم جهت ثبات و بقاء قائل نمیباشند.
« مصنف علامه قول علامه طباطبایی»: عالم وجود یعنی عالم ماده چون مبدأ و علت وجودش حرکت است و حرکت در متن ذات و جوهرش واقع شده است هر آن مسبوق به عدم واقعی زمانی است.
صور متوارده بر ماده جسمانی، حصولش به نحو تدرج و تدریج است و ماده چون متحد با صورت است مجموعه عالم ماده دائماً در تبدیل و سیلان است و لکن همه حوادث و صور متجدده مرتبط با اصل ثابت و متصل به مبادی عقلی دهری میباشند و مبادی عقلی متصل با اصل ثابت سرمدی میباشند حقیقت حق دائم الافاضه است یعنی فیض حق تعالی دائم و ثابت است و مصنوعات و عالم وجود دائماً در تغییرند.
اگر عالم دهر علت عالم ماده باشد و عالم دهری هم ثابت و غیر متغیر باشد چون با وجود علت، معلول هم موجود است پس عالم ماده هم مسبوق به قدم باشد مانند عالم دهر[1].
پاسخی به نظریه ابن سینا در انکار و حرکت جوهری
ابن سینا در مواردی که حرکت جوهری را انکار کرده است بین وجود و ماهیت خلط کرده است و چون قائل به تشکیک در یک حقیقت واحد نبوده است از تصور و اشتداد در جوهر عاجز مانده است و تصور کرده است که اگر در ماهیت واحده انسانی تغییر صورت گیرد وجود انسان متبدل به ماهیت دیگر میشود غافل از آنکه نباتی که تبدیل به حیوان میشود مرتبه نازله حیوان و نبات بالفعل و حیوان بالقوه است و حیوانی که بر اثر استکمالات تدریجی انسان میشود حیوان لابشرط است که مرتبه نازله انسان است و حرکت در جوهر یعنی برای انسان اکوان مختلفه است که به جهت تدریج برایش حاصل میشود و هر مرتبه سابقه بر وجود جوهری بعینه هیولا و ماده برای مرتبه لاحقه است و اینکه ابن سینا عقیده دارد که صورت جوهریه قبول اشتداد نمینماید زیرا اگر قبول اشتداد نماید یا جوهر در وسط اشتداد باقی است در صورت بقا، صورت تغییر نکرده است و اگر هم در وسط اشتداد باقی نباشد جوهر دیگر جای آن را گرفته است پاسخ آن است که جوهر در صورت اشتداد باقی است
ولی به وجودی کاملتر از وجود قبلی، حقیقت انسان متحرک در ذات همیشه باقی است به این معنی که هیولا دائماً یک فرد از یک انسان را واجد است و در هر آن با اتصال به ماده، جوهری کاملتر افاضه میشود و صورت نوعیه باقی است «بروجه تجدد و اتصال» نوع در وسط اشتداد باقی است ولی به وجود تجددی و تصرمی و معنای حرکت در مقوله آن است که موضوع حرکت دائماً به یک فرد از مقوله متصف است در عرضیات موضوع حرکت، جسم است و در طبیعت جوهری، هیولا با صورت «ما» و تبدل صورت مستلزم تبدل هیولا نیست تا مستلزم حدوث ماده شود[2].
پس ابن سینا تصور کرده که در جمیع حرکات جوهریه، ماده بدون تلبس با صورت عاری از جمیع صور متحول به صورت دیگر میشود غافل از آنکه موضوع حرکت همیشه ماده و هیولا با صورت «ما» میباشد و حرکت جوهریه با کون و فساد فرق دارد.
حرکت جوهری
مبدأ وجود حرکت و فاعل مباشر یا مستقیم آن طبیعت است هر حرکتی حقیقتی غیر از انقضاء و تجدد و تصرم ندارد بلکه حرکت نفس تجدد و تصرم و زوال است و جهت ثبات در آن متصور نیست و علت قریب و فاعل مباشر حرکت امری دارای وجود و هویت ثابت نیست و باید دارای حرکت تدریجی و هویت سیال باشد و فرض ثبات مبدأ حرکت، فرض سکون و عدم تجدد حرکت است و باید نحوهی وجود طبایع جسمانی سیال و یک آن ثابت نباشد و چون این حرکت در جوهر و ذات شیء است آن را حرکت در جوهر نامیدهاند.
در نیاز متحرک به محرک
این در حرکات عرضیه است که طبیعت در یکی از مقولات عرضیه مثل حرکت در کم یا کیف یا وضع صورت میگیرد احتیاج به مفیض وجود دارد و نحوه وجود متجدد همان حرکت ذاتی آن است در حرکات جوهری احتیاج به مفید حرکت ندارد و جعل وجود آن به عینه جعل حرکت است.
مثلاً جوهر ناقص خارجی مثل انسان در اوایل تکوین خروجی تدریجی از وجود ناقص به وجود کامل و از وجود انسانی به وجود انسانی کاملتر را دارد و انسان متحرک از نوع خود به نوع دیگر خارج نمیشود و مقوله جوهر مثل مقوله کیف قابل اشتداد است متحرک که هیولا باشد موضوع حرکت جوهری است با صورتی به نحو ابهام و مفید در حرکت جوهریه، موجود مفارق عقلی است که فعلیت محض است و جهت قوه و استعداد در آن وجود ندارد.
حرکت و زمان که به وجود واحد موجودند در سیلان و تجدد تابع طبیعت جسمانی هستند و چون طبیعت جسمانی دائماً در تغییر و تبدل بلکه عین تجدد و انقضا و سیلان است و هیولا هم قوهی محضه و اعراض هم از توابع طبیعت جسمانی هستند ناچار طبیعت احتیاج به محرک دارد و در حرکت جوهری طبیعت به نفسها متحرک است و احتیاج به مفید حرکت یا نیاز به چیزی که حرکت را افاده کند ندارد چون طبیعتش دارای وجودی متجدد و متصرم است.