هر جایی که «امر» در باب تکوین آمده امری تدریجی الوجود منظور نیست و زمان وجود ندارد مثل «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون»( یس، 82 ) و نیز آیه «قل الروح من امر ربی» ( اسراء، 85)
نسبت روح و آن عالم عقلی که مبدأ زمان است به ذات واجب تعالی نسبت امربه آمر و نسبت کلام به متکلم است و نسبت عالم طبیعیت که عالم سیلان و تدریج است به ذات واجب مثل نسبت کتابت به کاتب است یعنی امر تدریجی الوجود است چون حدوث و تجدد از لوازم ذات واجب تعالی است در مورد عالم امر امر تدریجی وجود ندارد و یک امر شده است «و کان امر الله مفعولا» ولی عالم طبیعت امری است که انجام یافته و در حال انجام یافتن است و در آینده نیز انجام خواهد یافت[6]. (النساء، 47)
حدوث عالم
متکلمین قائل به حدوث زمانی عالم هستند زیرا اگر قدیم زمانی باشد باید واجبالوجود باشد و واجبالوجود قدیم و واحد است اما فلاسفه قائل به حدوث ذاتی عالم و قدیم زمانی بودن آن هستند وقتی نظریه حرکت جوهری پیدا شد همه قدیمها مثل ماده فلک یا صورت فلکی و امثال اینها هم حدوث زمانی پیدا میکند چون اصلاً ثباتی در عالم طبیعت نیست پس عالم همیشه در حال حدوث است.
برهان لمی بر رد نظریه متکلمین
واجبالوجود بالذات واجب من جمیع الجهات است علم او، اراده او، فیاض بودن او واجب است و هیچ جهت امکانی در او راه ندارد پس فضل و فیض او همیشه بوده و خواهد بود و لازمه سخن متکلمین آن است که ما از ازل واجبالوجود را ممسک الفضل و یا در محدودهای فیاض بدانیم حدوث حادثات فقط با زمان قابل توجیه است یعنی با حرکتی که منشأ انتزاع زمان است. حدوث خود زمان امکان ندارد که با چیز دیگری قابل توجیه باشد و چارهای نداریم جز آنکه زمان را همان چیزی بدانیم که دارای دو چهره است از حیثی قدیم و از حیثی حادث و آن حرکت جوهری فلک یا حرکت جوهری عالم است[7].