کافه تلخ

۱۳۸۶ آذر ۱۶, جمعه

بودا



در حدود دو هزار و پانصد سال پیش ، در قلمرو پادشاهی شاكیا17 در هند ، شاهزاده ای تولد یافت كه امروزه او را از بزرگترین اندیشمندان و تاریخ سازان جهان قلمداد می كنند . نام واقعی وی گوتمه سیدارتا18 بود .
در داستانها و افسانه ها آمده است كه مادر سیدارتا ، ملكه مایا19 و همسر پادشاه قلمرو شاكیا ، سود هدانا‌20 ، شبی در خواب دید كه فیل سپیدی از پهلوی وی وارد رحم اش شد . پیشگویان و بزرگان دربار ، خبر تولد فرزندی را پیش بینی كردند . قصر پادشاهی سرشار از شادی و شور گشت ، زیرا راجه21 و ملكه مایا ، پس از بیست سال صاحب فرزند می شدند . همانطور كه انتظار می رفت ملكه مایا باردار شد و بنابر رسم آن دوران ، برای تولد فرزند خود ، رهسپار خانه ی پدری گشت .
در مسیر این سفر ، در منطقه ای به نام لومبینی22 ، ملكه قبل از رسیدن به مقصد ، فرزند خود را به دنیا آورد23. در افسانه ها نقل شده است كه بودا پس از تولد ، قادر به تكلم و راه رفتن بود و با هر قدمی كه بر می داشت ، در جای پایش نیلوفری می رویید .
تاریخ دقیق تولد وی به وضوح مشخص نیست . تاریخ نگاران بر این باورند كه تولد بودا در سال 563 قبل از میلاد بوده است . زاهدی وارسته ، پیشگویی كرد كه ولیعهد تازه متولد شده ، در صورت دیدن رنج ها و مشقات جهان ، زندگی درباری را رها كرده و به بی خانگی روی می آورد و نجات دهنده ای بزرگ خواهد شد .
از این رو پادشاه ، فرزند خود را در نهایت خوشی و لذتهای دنیوی پرورش داد. سه قصر برای بودای كوچك ساخته شد ، قصرهایی برای فصل باران ، زمستان و تابستان . شاهزاده از هفت سالگی دروس و فنون حكومتی و نظامی را آموخت و در جوانی تیرانداز و سواركاری ورزیده شد .
در شانزده سالگی و یا در روایتی نوزده سالگی با دختردایی خود شاهزاده یسودرا24 ازدواج كرد . بودا در یكی از گشت و گذارهایش در خارج از قصر به چهار پدیده برخورد كه تا آن زمان چنین مسائلی را ندیده بود . این چهار مورد كه به چهار نشانه25 معروفند عبارتند از پیری ، بیماری ، مرگ و ترك خانمان .
برخورد با این نشانه ها كه وی تا آن زمان ندیده بود ، انقلابی ذهنی در او به وجود آورد. آنگاه بود كه رنج و سختی را دریافت و برای درك حقیقت زندگی و رهایی از رنج ، مخفیانه قصر پادشاهی را ترك گفت .
این واقعه درست در زمانی روی داد كه فقط یك روز از تولد تنها فرزندش راهوله26 گذشته بود . وی در سحرگاه با همسر و فرزند خود كه در خواب بودند وداع كرد ، قصر را ترك گفت و زندگی بی خانمانی را آغاز نمود ؛ در آن زمان وی بیست و نه ساله بود27 . در آغاز راهش به سوی بیداری با مكاتب و اساتید مختلفی آشنا شده و انواع راهها را پیمود ، در این میان با پنج مرتاض همگام شد . پس از شش سال ریاضت و سختی در راستای كشف حقیقت هیچ راهی از پیش نبرد ، از این رو بر بیهودگی ریاضت پی برد .
بودا در واقع دو مرحله افراط و تفریط را طی كرده بود و هر دو راه را عبث و بی نتیجه یافت . دوران خوشگذرانی و ریاضت را پیمود و ناگاه به راه میانه پی برد . از این رو ریاضت را رها كرده ، تن شست و خوراك خورد . پنج مرتاض او را بع علت شكستن ریاضتش ترك گفتند . پس از آن بودا به مراقبه عمیق پرداخت و راه میانه را پیمود .
در مراقبه ای در زیر یك درخت به نام درخت بدی28 ، وی به مبارزه با شیطان یا نفس خویش پر داخت . مبارزه وی با شیطان یك داستان افسانه ای ست . در این داستان شیطان یا مارا29 ، پنج دختر خود را كه نمادی از تكبر ، طمع ، ترس ، جهل و شهوت هستند ، برای فریفتن سیدارتا به سوی او فرستاد ، اماشكست خورد و آنگاه خود به فریب بودا پرداخت اما كاری از پیش نبرد و نابود شد . پس از آن ، بودا به بیداری30 رسید و حقیقت جهان بر وی نمایان گشت . از آن پس بود كه وی را بودا نامیدند ، به معنای روشن شده و كسی كه به بیداری رسیده است . در آن زمان وی سی و پنج ساله بود . از آن پس بودا به گسترش آموزه ها و دریافت های خود پرداخت .
ابتدا به سمت گردشگاه آهوان ایسیپته31 ، محلی كه پنج مرتاض دوران ریاضت وی در آنجا ساكن بودند رفت و اولین موعظه ی خود كه به موعظه ی بودا در بنارس32 مشهور است را بیان كرد و پنج مرتاض نخستین شاگردان وی شدند . وی تا سن هشتاد سالگی به گسترش آیین خود پرداخت و راه رهایی را در پیمودن راه میانه ، كه راهی ست میان افرط و تفریط دانسته و آن را روشنگری كرد . در راستای آموزش آیین به اقصی نقاط كشور سفر كرده و همواره به ارشاد و آموزش رهروان می پرداخت . آموزه های منحصر به فرد ، بی چشم داشت و ناب او ، نام وی را در ردیف معلمان بزرگ تاریخ جهان رقم زد وی طریق رهایی و رستگاری را بر پایه های یكساندلی ، احترام و شفقت بنا نهاد .
بودا پس از چهل و پنج سال تلاش و كوشش پی گیر در راه بیداری رهروان ، كمك به تمامی انسانها و ابراز عشق به تمامی موجودات هستی ، در سال 483 قبل از میلاد ، در زیر دو درخت در منطقه كوسینارا33 كالبد جسملانیش را بدرود گفت و به نیروانا34 و آگاهی مطلق پیوست . جسد وی چند روز بعد از مرگش سوزانده و خاكسترش بین هفت خاندان بزرگ تقسیم شد .