کافه تلخ

۱۳۸۶ آذر ۲۴, شنبه

زمان در نگاه فيزيكدانان



زمان احتمالاً مهم ترين و در عين حال آشناترين پديده‏اي است كه ما تجربه مي‏كنيم. اما چگونه مي‏توانيم آن را توصيف كنيم؟ توصيفات كه به هر حال براي ايجاد ارتباط مورد نياز هستند همواره محدود كننده هستند؛ چه توصيفات تجربي باشند يا علمي و يا شاعرانه. زباني كه براي توصيف زمان به كار مي‏رود مملو از كلمات حاوي بار زماني است، مانند كلمات "رويداد" و "توالي". بنابراين توصيفات به سادگي منجربه دور مي‏شوند.
انسان زمان را تجربه مي‏كند و تغييرات بي پايان آن را مي‏تواند اندازه گيري كند و با اين وجود آيا مي‏تواند مطمئن باشد كه زمان به صورت مستقل وجود دارد و وجودش وابسته به وجود او نيست؟ دانشمندان مانند فيلسوفان با چنين سؤالاتي درگيرند. عينيت زمان و جداسازي آن از ضمير اشخاص احتمالاً يكي از موضوعات اصلي در كوشش براي فهم زمان از نقطه نظر علمي است.

علي رغم ابهام زمان توصيف و كوشش براي فهم آن روشنگر و مأجور است، حتي اگر تعريف دقيق آن ناميسر باشد. اين كوشش ها منجر به آموختن مطالب بسياري درباره واقعيت زمان مي‏شود. در فيزيك چندان به توصيف زمان پرداخته نمي‏شود و تعيين طبيعت آن به عهده فلاسفه و ساير محققين گذارده مي‏شود. در واقع يكي از مشكلات علم فقدان يك برنامه مطالعاتي منسجم درباره خصوصيات زمان است، زيرا تصور و وجود زمان امري اساسي و زير بنايي است.

زمان به دو طريق اساسي به تجربه در مي‏آيد. يكي اينكه زمان (دقايق، روزها و سالها) چون رودخانه بي انتهايي در جريان به نظر مي‏رسد كه به همراه خود همه چيز را مي‏برد. و ديگر اينكه به صورت توالي لحظه ها درك مي‏شود با تمايز روشني بين گذشته، حال و آينده. گذشته و آينده با لحظه حال به يكديگر مي‏پيوندند. در صورت اخير، ناظر در وضعيت ثابت و پايداري قرار دارد.

متناسبا مفهوم زمان عموما به دو صورت خطي و دوره‏اي مدل سازي مي‏شود. زمان اغلب به صورت خطي به نظر مي‏رسد و مانند يك خط كش زماني با مقياس سالها و دهه ها و قرنها از گذشته به آينده كشيده مي‏شود.
اين بينش نسبت به زمان ريشه در آموزه هاي مسيحي ـ يهودي دارد، آنجا كه از آفرينش و معاد و آغاز و پايان زمان سخن به ميان مي‏آيد و زمان توسط رويدادهاي خاصي چون تولد و مرگ مسيح مشخص مي‏شود. اين نگرش به زمان در كيهان شناسي جديد كه آغاز جهان را در اثر رويداد خاصي به نام بيگ بنگ مي‏داند نيز انعكاس يافته است. همچنين زمان به صورت دوره‏اي نيز در نظر گرفته مي‏شود.
اين نگرش بر اساس خصوصيات دوره‏اي مختلف طبيعت نظير روز، فصل و سال شكل مي‏گيرد. در اين نگرش زمان الزاما پيش رونده نيست.

در گذشته تلقي بشر از زمان شامل احساس تأثير متقابلي از رويدادهاي تكراري ثابت بود. فاصله هاي زماني توسط اندازه گيري اتفاقات حساب مي‏شد. مانند زماني كه صرف مي‏شود تا فاصله بين دو آبادي طي شود. مثلاً كوتاهترين فاصله زماني كه در هند اندازه گيري مي‏شد زمان جوشيدن برنج، كه حدود سيزده دقيقه است، بود.

ساخت ساعت مكانيكي باعث شد كه بشر بتواند زمان را بر اساس ساعات، دقايق و ثانيه ها درك كندو به قول لويس مامفرد:

"ساعت زمان را از رويدادهاي بشري جدا كرد و به ايجاد جهان مستقل از توالي هايي كه به طريق رياضي قابل اندازه گيري هستند كمك كرد؛ يعني جهان مخصوص علم."

ساعت مفهوم مجرد و انتزاعي‏اي از حركت خورشيد، ماه و زمين را مدل سازي كرده و حركت هاي منظم طبيعت را با حركت هاي مكانيكي ساعت و پاندول آن جايگزين كرد. با ساخت ساعت در قرون وسطي، برداشت و تلقي بشر از زمان تغيير يافت. اين برداشت برداشتي مكانيكي، كمي و عددي گشته و از طبيعت جدا شده بوده. ديگر رويدادها را بر اساس زمان تنظيم مي‏كردند نه زمان را بر اساس رويدادها. ساعت، بشريت را به زمان خطي قابل شمارشي پيوند زد، گرچه بقايايي از زمان دوره‏اي پيشين هنوز ملاحظه مي‏شود؛ مردم هنوز در دوره روز، هفته و سال عمل مي‏كنند.

خصوصيت ديگر زمان كه به تفكر و مباحث علمي وارد شده است، جهت دار بودن آن است. گرچه جريان زمان به روشني در فيزيك تبيين نشده است، ولي جريان آن در يك جهت دانسته مي‏شود. در معادلات فيزيك جهت زمان در نظر گرفته نمي‏شود. اين معادلات با زمان پيش رونده و بازگردنده به يكسان عمل مي‏كنند. در فيزيك ما بايد در پي يافتن اين مطلب باشيم كه زمان چرا و چگونه تنها به سمت جلو جريان دارد.

با وجود الحاق زمان به شرح و توصيف علمي جهان، دانشمندان هنوز كاملاً مطمئن نيستند كه زمان وجود مستقل داشته باشد. آيا لازمه توصيف واكنش هاي فيزيكي پيشرفت زمان است؟ يا اينكه مكانيزم بيولوژيكي بدن باعث ايجاد تصوري به عنوان جريان زمان مي‏شود؟ در صورت اخير وارد كردن مفهوم زمان در توصيفي از طبيعت احتمالاً كار نادرستي است.

زمان مانند نور كميتي چند وجهي است. بعضي از خصوصياتي كه نور در آزمايشات از خود نشان مي‏دهد صرفا در پرتو موجي بودن آن قابل شرح است و بعضي از خصوصيات ديگر آن در پرتو ذره‏اي بودن نور شرح مي‏شود. اين خصلت نور كاملاً براي ما آشنا است و بنابراين نبايد به هنگام مواجهه با ساير خصوصيات اساسي طبيعت مانند زمان كه داراي طبيعت مركب باشند متعجب شويم. درمواجهه با چنين پديده هايي اگر از هر كدام از جنبه هاي آنها پرسش كنيم متناسب با همان جنبه پاسخ خواهيم شنيد. پس چنانچه از جنبه هاي مختلف اين پديده ها سؤال نكنيم ممكن است مركب بودن طبيعت آنها بر ما پوشيده بماند.

فرق ميان زمان و نور در اين است كه نور توسط معادلات رياضي توصيف مي‏شود ولي زمان نه. زمان به عنوان موجودي ساده و بدون در نظر گرفتن اينكه داراي وجودي مستقل است يا اينكه مفهومي انتزاعي از رويدادهاي عيني است، وارد معادلات فيزيكي مي‏شود. مفهوم مكان (فضا) مانند مفهوم زمان از ايده حركت برمي‏خيزد. مفاهيم زمان و مكان (فضا) چنان با هم آميخته‏اند كه جداكردن آنها از يكديگر ناممكن است.
اشياء يا رويدادها در مكان ايده‏هايي با بار زماني‏اند، "اكنون" به طور جدايي ناپذيري با "اينجا" مربوط و متصل است. به رغم اين ارتباط نزديك، نيوتن زمان را مستقل از مكان تصور كرد. زمان و مكان در نظر او هر دو مطلق هستند. اما در نگرش نسبي‏گرايانه لايب نيتس زمان و مكان مفاهيمي فرض مي‏شوند كه صرفاً جداكننده رويدادها و اشياء هستند.
از طريق رياضي مي‏توان زمان را تنها با ضرب كردن در سرعت به مكان تحويل نمود. فرض سرعت ثابت نور به عنوان حداكثر سرعت ممكن در جهان، به اين معني است كه ضرب كردن زمان در سرعت نور، زمان را به مكان تبديل مي‏كند!

گرچه به مكان نسبت دادن (مكاني كردن) زمان كاري عجيب جلوه مي‏كند، ولي اين كار توجيه عملي دارد. اينشتين در نظريه نسبيت نشان داد كه زمان و مكان جدايي‏ناپذيرند. وي با افزودن بعد زمان به ابعاد سه‏گانه مكان، ابعاد چهارگانه فضا ـ زمان را به دست داد.

گرچه به منظور سهولت علمي مي‏توان زمان را به مكان مربوط كرد، با اين وجود زمان داراي خصوصيتي است كه آن را از مكان متفاوت مي‏سازد و آن يكسويه بودن آن است. اشياء در مكان مي‏توانند به سمت بالا و پايين و جلو و عقب و چپ و راست حركت كنند. ولي در زمان، حتي زمان به مكان نسبت داده شده، اشياء صرفاً به سمت جلو مي‏توانند حركت كنند. همچنين اشياء مي‏توانند بدون حركت در مكان توقف كنند ولي همواره در زمان در حركتند. در دياگرام فضا - زمان يك پديده لحظه‏اي را مي‏توان با يك نقطه نمايش داد، اما براي پديده‏اي كه مدّتي دوام بيابد بايد خطي ترسيم كرد.

اگر بر يك پرتو نوري سوار شوم جهان چگونه در نظرم خواهد آمد؟ آلبرت اينشتين اين سؤال را در سن 16 سالگي از خود پرسيد و پاسخ وي به اين سؤال، يعني تئوري نسبيت خاص، نهايتاً نحوه تفكر بشر درباره جهان، طبيعت و زمان را تغيير داد.

تئوري نسبيت خاص اينشتين با توضيح حركت سروكار دارد و اينكه اشياء هنگاميكه نسبت به يكديگر در حركت هستند چگونه به نظر مي‏رسند. استدلالات اينشتين بر دو فرض استوار بود: حركت مطلق قابل اندازه‏گيري نيست و سرعت نور براي تمامي مشاهده‏كننده‏ها ثابت است. قسمتي از اين تئوري پيش‏بيني‏اي در خصوص زمان بر اساس اين دو فرض است.

اينشتين نشان داد كه زمان در نظر يك مشاهده‏گر در سيستم‏هايي كه نسبت به او داراي حركت نسبي هستند كندتر جريان مي‏يابد. هر چه سيستم فوق حركت نسبي سريعتري داشته باشد به نظر مي‏رسد كه زمان در آن كندتر جاري مي‏شود تا اين كه اگر سيستم مزبور با سرعت نور حركت كند زمان در آن سيستم كاملاً مي‏ايستد. جريان زمان در يك سيستم متحرك در مقايسه با زمان فرد مشاهده‏گر و از نظرگاه وي بر اساس فاكتور رياضي زير كند مي‏شود:

كه در آن c سرعت نسبي سيستم و v سرعت نور است. اگر c معادل صفر باشد زمان دو سيستم با هم برابر است و اگر c برابر سرعت نور باشد سيستم متحركت فاقد زمان مي‏باشد. چنانچه در يك ايستگاه فضايي قرار داشته باشيم و كشتي فضايي‏اي را كه با سرعت از ما دور مي‏شود نگاه كنيم، ملاحظه خواهيم كرد كه ساعت او كندتر از ساعت ما حركت مي‏كند، و به طريق مشابه سرنشينان كشتي فضايي نيز در خواهند يافت كه ساعت ما كندتر از ساعت آنها كار مي‏كند. اين به آن جهت است كه زمان (مانند حركت و سرعت) وابسته به مشاهده‏گر و نسبي است و تنها چيزي كه تشخيص داده مي‏شود چيزي است كه مشاهده‏گر مي‏بيند نه چيزي كه در واقع و به طور مطلق موجود است.

بر اساس اين تئوري اگر اشياء نسبت به يك مشاهده‏گر با سرعت‏هاي بالا حركت كنند، به نظر مي‏رسد طول آن‏ها كوتاهتر شده و جرم آنها - يعني مقاومت آنها در برابر تغيير سرعت - بيشتر مي‏شود. اينشتين پيش‏بيني كرد كه اگر يك شي‏ء به سرعت نور دست يابد، آنگاه طول آن از بين رفته جرم آن بينهايت شود. از آنجا كه اين چنين پديده‏اي غير ممكن است پس سرعت نور غير قابل دسترسي است.

اينشتين در تئوري عام خود نشان داد كه شتاب جريان زمان را كند مي‏سازد و چون شتاب و ثقل معادل هستند، او ثابت كرد كه ساعتها در ميدان ثقلي قوي‏تر، كند تر كار مي‏كنند. اين بدان معني است كه به عنوان مثال ساعتي كه در فضاي دور قرار دارد با نرخي متفاوت از ساعت روي زمين كار خواهد كرد، و يك ساعت زميني از ساعتي كه روي توده جرمي بزرگتري مانند خورشيد قرار دارد، تند تر حركت خواهد كرد.

قدرت يك ميدان ثقلي به جرم و اندازه شي‏ء بوجود آورنده ميدان بستگي دارد. هر چه جرم اين شي‏ء بيشتر باشد ميدان ثقلي قويتر خواهد بود و ساعت روي چنين شيئي كندتر حركت خواهد كرد. همچنين براي مقدار جرم معلوم هر چه اندازه شي‏ء كوچكتر باشد فشردگي و چگالي جرم آن بيشتر خواهد بود و بنابراين ميدان ثقلي قوي تر مي‏شود. و از اينجا نتيجه مي‏شود كه هر چه به مركز شي‏ء نزديك تر مي‏شويم ميدان قوي تر مي‏شود. بر اين اساس نيروي ناشي از جاذبه زمين در دامنه يك كوه قوي تر از قله آن است و در نتيجه زمان در سطح دريا كندتر از ارتفاعات جريان مي‏يابد. اين مطلب به طريق تجربي و به كمك ساعت اتمي تأييد شده است.

اتمها مانند ساعتها رفتار مي‏كنند، زيرا آنها فركانسهاي خاصي از نور را جذب و منتشر مي‏كنند و اين به معني فاصله زماني است. بنابراين اينشتين ثابت كرد كه نور ساطع شده از اتمهايي كه در ميدان ثقلي قويتري از ميدان زمين قرار دارند بايد داراي فركانسهاي پائين‏تري باشند.
به عنوان مثال فركانس نور اتمهاي خورشيد بايد دو ميليونيم كمتر از فركانس نور منابع زميني باشد. مشاهده اين اختلاف چندان مشكل نيست و به قدر كافي تاييد شده است و اين دليل بر آن است كه ساعتها بر روي خورشيد حقيقتاً كندتر از روي زمين حركت مي‏كنند. براي مشاهده اتساع زماني ثقلي در يك مقياس بزرگتر، يك ستاره نوتروني نمونه‏اي از يك منبع ميدان جاذبه قوي در اختيار مي‏گذارد.

ستاره‏هاي نوتروني ستاره‏هايي هستند كه زماني بدون شباهت به خورشيد نبودند غير از اينكه كمي پر جرمتر بودند، اما در انتهاي حياتشان قادر نبودند كه ساز و كار توليد انرژي را كه ستارها را سوزان و نوراني نگه مي‏دارد، ادامه دهند. ستاره‏هاي نظير خورشيد با ايجاد تعادل بين ميل طبيعي خود به فرو ريختن و متراكم شدن در اثر كشش قوي ثقلي‏شان و فشار خارجي ناشي از ساز و كار توليد انرژي، اندازه خود را حفظ مي‏كنند. در انتهاي زمان حيات يك ستاره، شعله‏ها خاموش مي‏شوند و ستاره بر اثر وزن خود فرو مي‏ريزد.
اغلب ستاره‏ها تا ابعادي حدود اندازه زمين فرو مي‏كاهند و مانند يك تكه زغال سنگ گداخته به آرامي سرد مي‏شوند. امّا ستاره‏هاي پر جرمتر حتي بيش از اين فرو مي‏ريزد زيرا وزن آنها اتمهاي مواد داخل شان را از هم مي‏پاشد. هنگاميكه خود اتمها فرو مي‏شكنند، ذرات تشكيل دهنده اتمها به شكل نوترونها در هم ادغام مي‏شوند و تمام ستاره تا ابعادي به قطر بيست كيلومتر- حدوداً به اندازه ابعاد يك شهر بزرگ- منقبض مي‏شود. چنين شيئي يك ستاره نوتروني ناميده مي‏شود و ميدان ثقلي آن بيش از يك ميليون برابر ميدان خورشيد است.
زمان روي چنين ستاره‏اي بسيار كندتر جريان مي‏يابد. نورتنها هنگامي مي‏تواند سطح ستاره را ترك كند كه مقدار زيادي انرژي دريافت كند و بنابراين طول موج آن افزايش يافته و فركانس آن كاهش مي‏يابد. اين فاصله زماني تغيير يافته نشانگر آن است كه زمان بر روي يك ستاره نوتروني بسيار كندتر جريان مي‏يابد.

اگر ستاره فروريزنده‏اي پرجرمتر از ميزاني باشد كه باعث تشكيل ستاره نوتروني مي‏شود، به مرحله‏اي منجر مي‏شود كه در آن نوترونها هم نمي‏توانند در مقابل نيروي كوبنده ناشي از وزن مواد ستاره مقاومت كنند. با فرو شكستن نوترونها، ستاره به مرحله‏اي وارد مي‏شود كه در آن نور منتشر شده از سطح آن نمي‏تواند چندان دور شود زيرا ميدان ثقلي به قدري قوي مي‏باشد كه اين نور به دور خود چرخيده و مجدداً به ستاره باز مي‏گردد. در اين مرحله ستاره قابل رويت نيست و به يك سياهچاله تبديل مي‏شود. زمان در سياهچاله متوقف مي‏شود.

ايده نسبيت چه چيزي درباره زمان مي‏گويد؟
يقيناً اين عرصه از علم با صراحتي بيش از ديگر قسمتها با زمان سرو كار دارد و نتايج اين تئوري چيزهاي عجيبي درباره زمان بيان مي‏كند: وابسته به مسير بودن زمان، اتساع زمان و اين ايده كه زمان براي مشاهده‏گر نسبي است. هر كس زمان خودش را داراست و اين زمان الزاماً با زمان مسير مردم يكي نيست. همچنين زمان به حركت نسبي شخص و شتاب او و به جايي در جهان كه شخص در آن قرار دارد، بستگي دارد. از آنجائيكه كه ميدانهاي ثقلي تمام جهان را فرا گرفته‏اند، جايي وجود ندارد كه زمان در آن با نرخ "مناسب" جريان داشته باشد؛ زمان در همه جا آرام جريان مي‏يابد و اين مؤيدي است بر ايده پيشين مبني بر فقدان زمان مطلق جهاني.47

در پايان جستجوي حاضر در خصوص هستي و چيستي زمان، ارزيابي ميزان معرفت ما درباره زمان روشنگر و آموزنده است. گرچه شناخت زمان دغدغه تمامي نوع بشر بوده است و به احتمال زياد در تمامي جوامعي كه چراغ معرفت فروزان بوده، كند و كاو در خصوص اين مسئله نيز جريان داشته است؛ ليكن همانند ساير زمينه‏هاي عقلي، گسترده‏ترين اطلاعاتي كه درباره كاوشهاي ذهني دوران باستان در خصوص زمان به دست ما رسيده است، به انديشمندان كهن يونان مربوط است.

ژرف انديشي و نكته سنجي حكماي يونان باستان نكات فراواني را در خصوص مسأله زمان پيش روي ما قرار مي‏دهد. هر چند نمي‏توان در خلال اين موشكافي‏ها پاسخي در خور و حتي تا حدودي رضايت بخش براي اين مسئله يافت؛ ليكن كوششهاي فلاسفه يوناني باعث شده است دامنه بحث گسترش فراوان بيابد و سئوالات بسياري درباره زمان به ميان آيد و حدود جهل ما به ماهيت زمان هر چه بيشتر خودنمايي كند.

شكوفايي تفكر فلسفي در دامن تمدن حاصل از فرهنگ اسلامي، چالشهاي نظري جدي‏تري را در خصوص شناخت زمان در پي داشته است. در اين ميان شايد سعي بليغ فلاسفه اسلامي در اثبات وجود زمان وافي مقصود باشد، ليكن بيگمان در شناسايي ماهيت زمان، علي رغم افق زيبايي كه در سايه نظريه حركت جوهري گشوده شده است، نكات مبهم و ناگفته‏هاي بسياري بر جاي مانده است.

همان گونه كه سنت آگوستين در پايان تكاپوي خود براي معرفت به چيستي زمان اعتراف مي‏كند كه هنوز نمي‏داند زمان چيست، ساير انديشمندان مغرب زمين نيز در فرجام كوشش‏هاي فلسفي خود براي شناخت زمان همچنان در تعريف و تبيين آن حيران مانده‏اند، هر چند به صورت صريح به اين نكته اشاره نكرده باشند. حتي نظريه پردازيهاي عالمانه كانت را علي رغم ارزش بالاي آنها، نمي‏توان از اين مورد استثناء كرد.

اگر تلاش فلاسفه براي فهم زمان جز حيرت نيفزوده است، كوششهاي عالمان فيزيك در اين زمينه چه نتايجي در بر داشته است؟
نيوتن در تمامي فعاليتهاي علمي خود بر اين فرض كلامي تكيه كرده است كه زمان به طور مطلق و مستقل از هر پديده ديگري وجود داشته و بر اساس طبيعت خود جريان مي‏يابد. فرض زمان مطلق بر تمامي فيزيك كلاسيك سايه افكنده است بدون اينكه اين فرض به كمك تحقيقات فيزيكي به اثبات رسيده باشد و يا اساساً قابل اثبات باشد. با ظهور فيزيك جديد و نظريه‏هاي نسبيت خاص و عام، درباره اين فرض تشكيك جدي به عمل آمد و باور نسبي بودن زمان در ميان فيزيكدانان رايج شد.
اما نه با اتكاء به فرض زمان مطلق و نه در سايه باور زمان نسبي، فيزيكدانان هرگز نتوانسته‏اند به اين سؤال ابتدايي كه گذشته، حال و آينده چه نسبتي با يكديگر دارند و نسبت رويدادها با زمان چگونه نسبتي است، پاسخي روشن ارائه نمايند.
بدون اينكه اصل جريان زمان در فيزيك به روشني تبيين شود، اين جريان يكسويه در نظر گرفته مي‏شود و باز براي يكسويه بودن آن دليل فيزيكي متقني وجود ندارد. حتي در اين خصوص كه آيا زمان داراي وجود مستقلي است يا اينكه تنها مفهومي است كه ذهن از نحوه وجود پديده‏ها انتزاع مي‏نمايد در ميان فيزيكدانان توافق وجود ندارد.

به اين ترتيب خصوصيات اساسي زمان همچنان در پرده ابهام باقي مانده است. چنين مي‏نمايد كه شناخت ماهيت زمان نه با ملاحظات محض فلسفي ميّسر است و نه در ميدان تحقيقات خالص فيزيكي قابل دستيابي است. بلكه تنها در سايه همكاري نزديك اين دو حوزه معرفت، شناخت مزبور حاصل خواهد شد. به بيان روشن‏تر، تئوري‏هاي علم فيزيك الزامات و قيدهايي را در مورد خصوصيات زمان به همراه دارند.
در صورتيكه درباره اين لوازم و محدوديت‏هاي فيزيكي زمان به تأملات فلسفي بپردازيم، ممكن است كه تصوير روشني از زمان در گسترده معارف بشري ترسيم شود. گرچه ملاحظات تاريخي اين احساس را در ما برمي‏انگيزد كه اين پرسش همزاد با انديشه بشري تا ابد همچنان بي‏پاسخ خواهد ماند: به راستي زمان چيست؟



پاورقيها:

1 ـ عضو هيأت علمي گروه فلسفه دانشگاه مفيد
2 - گمپرتس، تئودور، متفكران يوناني، ترجمه: محمد حسن لطفي، انتشارات خوارزمي، 1375، ج1، ص105 و 106.
3 - برن، لوسيلا، اسطوره‏هاي يوناني، ترجمه عباس مخبر، نشر مركز، 1375، ص15 و 16.
4 - گمپرتس،تئودور، همان، ج1، ص86.
5 - كاپلستون، فردريك، تاريخ فلسفه يونان و روم، ترجمه: سيد جلال الدين مجتبوي، انتشارات علمي و فرهنگي و انتشارات سروش، 1368، ص 61 تا 65.
6 - گمپرتس، تئودور، همان، ج 1، ص 212 تا 224.
7 - گمپرتس، تئودور، همان، ج2، ص1153 تا 1157.
8 - كاپلستون، فردريك، همان، ص368.
9 - گمپرتس، تئودور، همان، ج3، ص1341 و 1342.
10 - كاپلستون، فردريك،همان، ص368 و 369.
11 - گمپرتس، تئودور،همان، ج3، ص343.
12 - كاپلستون،فردريك ،همان، ص369.
13 - كاپلستون، فردريك، همان، ص 368 و 369.
14 - گمپرتس،تئودور، همان، ج3، ص1347.
15 - جلالي مقدّم، مسعود، [آئين زرواني مكتب فلسفي ـ عرفاني زرتشتي بر مبناي اصالت زمان ]، تهران 1372، ديباچه.
16 - رساله علماي اسلام، به نقل از آئين زرواني، ص169.
17 - رساله علماي اسلام به ديگر روش، ضميمه آئين زرواني، ص311.
18 - همان، ص313 و 314.
19 - مطهري، مرتضي، حركت و زمان در فلسفه اسلامي، انتشارات حكمت، تهران 1371، ج 2، ص 183.
20 - كديور، محسن، تحليل و نقد نظريه موهوم بودن زمان، نامه مفيد، ش 1، بهار 1374، ص94.
21 - همان، ص98 و 99.
22 - مطهري، مرتضي، همان، ج 2، ص 184.
23 - همان، ص 201.
24 - مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش فلسفه، سازمان تبليغات اسلامي، 1372، ج2،ص152.
25 - كديور، محسن، همان، ص89.
26 - مطهري، همان، ج2، ص204.
27 - مصباح يزدي، "آموزش فلسفه"، ج2، ص157.
28 - كديور، محسن، همان، ص94.
29 - مطهري، همان، ج 2، ص188 و 189.
30 - همان، ص198.
31 - مصباح يزدي، همان، ج2، ص155.
32 - مطهري، همان، ج2، ص111.
33 - همان، ص190.
34 - رجوع كنيد به مدخل Time از كتاب : Simon Blackburn, Dictionary Of Philosophy, Oxford University Press, 1996.
35 - راسل، برتراند، تاريخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دريابندري، نشر پرواز، 1365، ج 1، ص 500.
36 - رجوع كنيد به مقاله J.J.C. Smart, Time.از كتاب: The Encyclopedia Of Philosophy / ed. in chief: Paul Edwards (New York: Macmillan Publishing co., Inc. & The Free Press, 1967.)
37 - ياسپرس، كارل، آگوستين، ترجمه محمد حسن لطفي، انتشارات خوارزمي، 1363، ص 35 و 36.
38 - راسل، برتراند، همان، ج 1، ص 501.
39 ـ نگاه كنيد به فصل اول از كتاب: ـ Shallis, Michael. On Time: an investigation in to scientific Knowledge and human experience, Burnett Books, London, 1982.
40 - كورنر، اشتفان، كانت، ترجمه عزت الله فولادوند، انتشارات خوارزمي، 1367، ص 158 تا 166.
41 - وال، ژان، بحث در مابعد الطبيعه، ترجمه يحيي مهدوي و همكاران، انتشارات خوارزمي، 1370، ص299.

41 - وال، ژان، بحث در مابعد الطبيعه، ترجمه يحيي مهدوي و همكاران، انتشارات خوارزمي، 1370، ص299.
42- Continuants
43 ـ مقالات، كتاب دوّم، فصل 14، قسمت يكم.
44- dureé.
45 - همان، ص 375.
46 ـ - ر.ك: J.J.C. Smart, Time
47 ـ ر.ك: فصلهاي اول و سوم از كتاب: Shallis, Michael, On Time: an investigation in to scientific knowledge and human experience, Burnett Books, London, 1982.